نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

نامه تاریخی دکتر محمد ملکی به خاتمی در آغاز دوران ریاست جمهوری اش: آقای رئیس جمهور، من از یک رأی خود نمی گذرم


این بازخوانی تاریخی با دو مناسبت همراه است. نخست اظهارات اخیر محمد خاتمی رئیس جمهوری پیشین اسلامی ایران و دیگری، نزدیک شدن به سالگرد دوم خرداد. یک مناسبت با خاتمی این روزها پیوند دارد و مناسبت دیگر ما را به متن حوادثی می برد که به انتخاب خاتمی در رقابتی دشوار با ناطق نوری منجر شد. با این حال به باور من پیوند نزدیکی میان این دو مناسبت برقرار است، چون آنچه در این دو رخداد اهمیتی کانونی یافت، مجادله بر سر پایبندی خاتمی به خواست مردم در پیشگاه قدرت حاکم بود. دکتر محمد ملکی در نوشته ای خواندنی که به انذاری پیشگویانه می ماند، در نخستین روزهای استقرار دولت خاتمی و در طی نامه ای، او را با ذکر مثال های تاریخی متعددی پند می دهد و از «حکومت آسان» نهی اش می کند. این روزها که می خواستم چیزی درباره ی مواضع اخیر خاتمی بنگارم، دیدم چه نیازی به دوباره گویی و سخن افزایی است، وقتی که محمد ملکی چهارده سال پیش در نامه ای خطاب به خاتمی (که در مجله ایران فردا شماره 37 به چاپ رسید) همان دغدغه ها را شیرین و مشروح نگاشته است. گرچه نوشته ی من می توانست جور دیگری باشد، اما خود را با نامه ی ملکی همراه و هم راستا می دانم. با هم این نامه را می خوانیم:

«من به عنوان رئیس جمهور در پیشگاه قرآن کریم و در برابر ملت ایران به خداوند قادر و متعال سوگند یاد می کنم که: پاسدار مذهب رسمی و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کشور باشم و همه استعداد و صلاحیت خویش را وقف خدمت به مردم و اعتلای کشور، ترویج دین و اخلاق، پشتیبانی از حق و گسترش عدالت سازم و از هرگونه خودکامگی بپرهیزم و از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته است حمایت کنم. در حراست از مرزها و استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشورم از هیچ اقدامی دریغ نورزم و با استعانت از خداوند و پیروی از ائمه اطهار علیهم السلام، قدرتی را که ملت به عنوان امانتی مقدس به من سپرده است، همچون امینی پارسا و فداکار نگاهدار باشم و آن را به منتخب ملت پس از خود بسپارم»
روز یکشنبه دوازده مرداد سال 1376 سید محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور سوگندی را یاد کرد که پیش از او شش رئیس جمهور دیگر در جمهوری اسلامی یاد کرده بودند.
اما خاتمی در نظق پس از سوگند خود که از روی نوشته خواند، مطالبی گفت که بر دل میلیونها زن و مرد که به او رأی داده بودند نشست و در چشم های مردمی که طی 18 سال پس از پیروزی انقلاب از خشونت و سانسور و بی قانونی و بی عدالتی و بی توجهی به قانون اساسی و… رنج برده بودند، اشک شوق همراه با نگرانی حلقه زد. وقتی سید با آن لحن آرام و دلنشین گفت:
«هرکس در نظام اسلامی زندگی می کند و به قانون گردن می نهد حق زندگی، بیان اندیشه و برخورداری از زندگی خوب و مشارکت در امور اجتماعی و اقتصادی و سیاسی دارد… دولت اسلامی خدمتگزار مردم است نه ارباب آن و در همه حال در برابر ملت پاسخگوست… باید مردم را باور کنیم و با درد و رنج آنها زندگی کنیم…
عزت مسئولان در این است که خود را خدمتگزار مردم بدانند و آن را رویه جاری خود قرار دهند… از نهادها و تشکل های سیاسی، مجامع صنفی، جامعه مطبوعاتی، دانشمندان و محققان، دانشگاهیان و فرهنگیان، کارشناسان و متخصصان و عموم ارباب فضل، دانش و فرهنگ و هنر استعانت می جویم که با نظارت مستمر و شجاعانه، مطالبات و نظرات خود و آحاد شهروندان و نقد مداوم برنامه ها و عملکردها، سهم مشارکت عمومی را در سیاستگزاری های کلان کشور افزایش دهند…
برای دستیابی به این مهم حکومت موظف است فضای امن برای برخورد اندیشه ها و رأی ها در چهارچوب ضوابطی که اسلام و قانون اساسی مشخص کرده است فراهم سازد… حمایت از آزادی و حرمت اشخاص و حقوق ملت که این سوگند آن را به منزله وظیفه اساسی بر عهده رئیس جمهور می گذارد، از جمله ضرورت های برآمده از کرامت انسان در آئین الهی است. انجام این مسئولیت، در پرتو آشناتر شدن مردم با حقوق خویش و فراهم آوردن زمینه های دستیابی آنها به آزادی های مشروع و قانونی، بسط و تقویت نهادهای جامعه مدنی، تعمیم اخلاق و فرهنگ مباحثه و گفت و گو و تقویت فرهنگ نقادی و ممانعت از شکستن حرمت ها و تجاوز به حقوق و آزادی های قانونی میسر است»
مردم، مردمی که باید باورشان کرد و با درد و رنج های شان زندگی نمود، “پیام” رئیس جمهور منتخب خود را شنیدند، پیامی که اهداف انقلاب شان در آن بود و هیجده سال به امید برآورده شدن و رسیدن به آنها همه چیز را تحمل کردند.
اما چرا چنین شد که وقتی پس از گذشت 18 سال یکی از نامزدهای ریاست جمهوری وعده اجرای قانون اساسی و قانونمند شدن جامعه و ممانعت از شکستن حرمت ها و تجاوز به حقوق و آزادی های قانونی و… را می دهد، بیست میلیون دست به سوی او دراز می شود و با اندیشه و برنامه های او بیعت می کنند؟ مگر روسای جمهور قبلی سوگند یاد نکرده بودند که:
پاسدار مذهب و نظام و قانون اساسی و پشتیبان گسترش عدالت و حامی آزادی و حرمت اشخاص باشند و از هر گونه خودکامگی پرهیز کنند؟
پس چه شد که به سوگندها عمل نشد و قانون اساسی و بندهایی از آن که از حقوق ملت می گوید مهجور ماند و دین خدا و مذهب و نظام و قانون به بازی گرفته شد و “خشونت صفوی” جایگزین “رحمت علوی” گردید؟
برای شناخت عوامل و جریان هایی که به انقلاب و اسلام و مردم جفا کردند، چاره ای نیست جز آنکه مروری هر چند گذرا به آنچه بر انقلاب اسلامی مان گذشت داشته باشیم.
آقای رئیس جمهور! بدون ریشه یابی جریان هایی که شما امروز با آنها درگیر هستید و از روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب وارد صحنه گردید و خود را نشان داد و یکه تاز میدان شد و با “خشونت” و “حذف” از هر وسیله ای برای دستیابی به هدف بهره گرفت و نگذاشت انقلاب مقدس و پاک و زلال اسلامی مردم به هدف های آرمانی خود یعنی “جامعه عدل اسلامی” بر اساس عشق و برابری و عرفان و آزادی برسد، بدون چنین شناختی هر روز مشکلات شما افزون تر و موفقیت شما در پیاده کردن برنامه هایی که به مردم وعده دادید کمتر خواهد شد. یعنی بر شما همان خواهد رفت که بر پیشینیان تان رفت.
من به عنوان یک شهروند، یک دانشگاهی، کسی که در پیروزی انقلاب اسلامی سهم ناچیزی داشته و پس از پیروزی در شرایط بسیار دشوار، مسئولیت سنگین، پیچیده و پرمخاطره سرپرستی دانشگاه تهران را پذیرفته و هم از نظام سلطنتی و هم از نظام اسلامی سیلی ها خورده و بیش از 18 سال شاهد و ناظر جریان ها بوده و اخیراً از روی درد و دردمندی و نگرانی قلم به دست گرفته تا به قول شما سهم مشارکت خود را در این برهه از زمان که روزهای مشکلی بر ملت ما می گذرد ایفا نماید، به چند واقعه عبرت آموز که طی پنجاه سال نظارت بر کار حاکمان شاهد آنها بوده ام اشاره می کنم تا در آغاز کار ریاست جمهوری چراغی باشد فرا راهتان.
روز پنجم اردیبهشت سال 1330 خبر ملی شدن صنایع نفت ایران جهان را به لرزه انداخت. در چند ساعت تلکس ها به راه افتاد، تمام خبرگزاری ها و تمام مردم دنیا چشم به تهران دوختند، انگلیس منتظر بود و از این خبر دستپاچه نشد.
روز 13 اردیبهشت 1330، در میان تعجب همگان، جمال امامی پیشنهاد نخست وزیری به مصدق داد. مصدق قبول نخست وزیری را منوط به تصویب طرح ملی کردن صنایع نفت توسط مجلس کرد. جز یک نفر کسی به طرح رأی مخالف نداد.
تاریخ چنین به قضاوت نشست که پیشنهاد نخست وزیری مصدق در آن شرایط یک توطئه بوده است از سوی دربار و مجلس برای شکست مصدق در اجرای قانون ملی شدن نفت. مصدق خود این را می دانست، اما او مصمم بود تا با توطئه گران بستیزد و کار ملی شدن نفت را با اتکاء به نیروی مردم به سامان رساند. مصدق می دانست تمام اهرم های قدرت یعنی دربار و شاه، مجلس، ارتش و نیروهای انتظامی و بزرگترین تشکل سیاسی یعنی حزب توده، نه با او که بر او هستند. دکتر مصدق نه با رأی قاطع ملت که با رأی نمایندگانی که اکثر آنها نوکر دربار و بیگانگان بودند، به نخست وزیری منصوب شد. اما تنها امید و پشتیبان مصدق توده های محروم و زجرکشیده ای بودند که از ظلم و تجاوز درباریان و مالکان و بیگانگان به جان آمده بودند. مصدق هرگاه با مجلس و دربار و شاه مشکلی پیدا می کرد، آنرا با مردم در میان می گذاشت و از آنها یاری می خواست. به عنوان نمونه وقتی مجلس با او همکاری لازم را نکرد، از مجلس شورای ملی بیرون آمد، میان مردم رفت، با آنها درد دل کرد، از آنها کمک خواست و آن جمله ی بیادماندنی را گفت که “هرجا ملت است، آنجا مجلس است” (4 مهرماه سال 1330) مصدق آنقدر ایستاد و مقاومت کرد تا سیا به کمک انگلیس و دربار و دیگر عوامل داخلی مجبور به کودتا برضد او شد. همین کودتا و مقاومت بیست و پنج ساله ی ملت ایران در برابر بیگانگان و عوامل آنها، منجر به انقلاب اسلامی و سقوط نظام سلطنتی گردید.
آقای رئیس جمهور! شما چه در تبلیغات انتخاباتی و چه در سخنرانی پس از سوگند، به مسأله ی “قانونمندی” و “ایجاد فضای امن برای برخورد اندیشه ها” اشاره داشته اید. راستی به نظر شما چه “جریان” هایی پس از پیروزی انقلاب تاکنون مانع تحقق این امور که از اهداف اولیه انقلاب اسلامی و برپایی جمهوری اسلامی بوده است شده اند؟ اجازه دهید به اوایل پیروزی انقلاب برگردیم.
شاید به خاطر داشته باشید از همان ماههای اول پیروزی انقلاب “جریان”ی سعی داشت تمام اهرم های قدرت را زیر نفوذ خود قرار دهد و با “خشونت” و “حذف” جامعه را پر از تنش های انحرافی نماید، تا آنجا که صدای همه دلسوزان به انقلاب و اسلام بلند شد. شاید اشاره به چند نمونه کافی باشد. هنوز چند ماه از انقلاب نگذشته بود که “گروه های فشار” راه اندازی شدند و با شعار “حزب فقط حزب الله…” خط بطلان بر همه جریان هایی که در انقلاب و پیروزی آن نقش داشتند کشیدند و کار “انحصار” با کاربرد کلمه ی “فقط” شروع شد. این جماعت به شیوه همیشگی خود که تا امروز ادامه دارد، پشت ستون های حاکمیت مخفی می شوند و با سوء استفاده از شخصیت و موقعیت آنها نزد مردم، می کوشند به نیات خود که به انحصار درآوردن همه چیز در دست خویش است، جامه عمل بپوشانند تا آنجا که اوایل انقلاب امام متوجه این “جریان” شد و برای جلوگیری از تنش های ایجاد شده در پیامی که به مناسبت شروع سال تحصیلی 59-58 دانشگاهها فرستادند، فرمودند:
«اسلام دین مستند و برهان و متکی به منطق است و از آزادی بیان و قلم نمی هراسد و از طرح مطلب های دیگر که انحراف آنها در محیط خود آن مکتبها ثابت و در پیش دانشمندان خودشان شکست خورده هستند باکی ندارد. شما دانشجویان محترم نباید با پیروان مکتب های دیگر با خشونت و شدت رفتار کنید و درگیری و هیاهو راه بیاندازید که می دانم نخواهید کرد و خود با آنها به بحث بنشینید تا تهی بودن بحث آنها ثابت شود»
اما این جماعت نه تنها به پیام امام توجه نکردند، که سی و شش روز بعد از این پیام در تاریخ 58/8/6 باز با همان شعارها به دانشکده فنی دانشگاه تهران حمله نمودند و کاری کردند کارستان، کتابها را پاره کردند، گروهی مجروح شدند و بار دیگر چون 16 آذر 1332 راهروهای دانشکده فنی با خون دانشجویان رنگین شد. وقتی مدیریت موقت دانشگاه تهران در اعتراض به این اعمال ضد انسانی و اسلامی که هتک آبروی انقلاب بود، دسته جمعی استعفا کردند، شورای انقلاب در نامه شماره 339/د مورخ 58/10/1 با امضاء دکتر بهشتی دبیر شورا به مدیریت دانشگاه نوشت:
«شورا تائید و تأکید می کند که آزادی های اساسی که از مبانی اسلام است و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به تصویب ملت نیز رسیده باید در محیط دانشگاه و محیط های آموزشی دیگر کاملاً رعایت گردد و هر نوه تهدید و تحدید این آزادی ها به هر صورت که باشد محکوم می شود»
گروه فشار بدون توجه به امر رهبر و شورای انقلاب، به کار سرکوب و خشونت ادامه داد، تا آنجا که موجب نگرانی شدید دلسوختگان به انقلاب شد. نامه سرگشاده زیر را به عنوان نمونه از میان دهها و صدها اعتراض کتبی و شفاهی انتخاب نموده در اینجا می آورم. این نامه خواندنی و عبرت آموز در شماره 16083 اطلاعات مورخ دوشنبه ششم اسفند 1358 چاپ گردیده است. در قسمتی از نامه آمده است:
«هشدار سحابی و حبیبی در مورد ظهور فاشیسم در ایران»

انقلاب اسلامی ایران در این ایام از مراحل سخت و تعیین کننده عبور می کند. گرایش ها و روندهایی در حال رشد و توسعه است که قطعیت خطر و انحراف آنها بر صاحبان بینش و تجربه سیاسی و مکتبی پوشیده نیست.
تعهد و مسئولیت اسلامی و انقلابی ایجاب می کند که نسبت به این گرایش ها و اعمال ناشی از آنها ساکت ننشسته و قویاً اعلام خظر نموده برای مقابله با آن و اصلاح و در صورت ضرورت حذف آن از مسیر انقلاب ایران مبارزه نماییم. این گونه گرایشها و اعمال ناشی از آنها، نه با اصول و اهداف انقلاب اسلامی و نه با اصول و ضوابط جمهوری اسلامی مطابقت دارد. مگر قانون اساسی جمهوری اسلامی افکار و فعالیت های سیاسی و مکتبی مسالمت آمیز را تضمین نکرده است؟ مگر مکتب اسلام در طول تاریخ در برخورد با افکار و آراء مختلف اعم از اسلامی و غیراسلامی از وسعت نظر و تساهلی بی نظیر برخوردار نبوده است؟ ما نسبت به این هجوم غیرعادلانه که گوشه ای از یک گرایش فرصت طلبانه است شدیداً معترض بوده و اعلام می داریم که سرنوشت این گرایشها و عملیات، فروبردن جامعه در منازعات درونی و پیدایش دیکتاتوری نظامی و فاشیسم نوین است و ما تا آنجا که در توان داریم، نسبت به تحقق و افشای حقایق اوضاع و حوادث و مبارزه با مبانی تکوین دیکتاتوری نوین اقدام می کنیم تا تداوم انقلاب اسلامی ایران تضمین گردد. والسلام
عزت الله سحابی _ حسن حبیبی

کار گروه های فشار به جایی می رسد که پس از واقعه 22 خرداد سال 59 امجدیه حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی فرزند امام، ضمن اظهار تأسف از آن واقعه، دردمندانه می گوید:
«آیا مگر امام در اکثر مصاحباتشان نفرموده اند که اظهار عقیده آزاد است؟ اگر حرف شما حق است از چه می ترسید؟ من با اینکه بعد از آن صحبت (امام تنهاست) که همه گونه تفسیر شد و همه گونه تحریف، با اینکه واقعاً روشن بود، دیگر می خواستم حرفی نزنم و گوشه ای خزیده باشم، ولی واقعاً متأثرم. آیا امام از این حملات ناراحت نمی شوند؟ راستی مسئولین چرا ساکتند؟»
و چنین بود کار گروه های فشار در هیجده سال عمر انقلاب اسلامی. خشونت، حذف، بی قانونی و زیر پا گذاشتن تمام معیارها و اصولی که مردم به خاطر آنها انقلاب کردند و… عکس العمل مردم سکوت بود و بی تفاوتی، تا آنجا که در انتخابات پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی با وجود به صحنه آمدن بعضی گروه های معترض درون حاکمیت در شهر تهران، که سیاسی ترین مردم در آن زندگی می کنند، نمایندگان انتخاب شده با حداکثر 19/5 درصد و حداقل 8/29 درصد رأی مردم به مجلس راه یافتند.
انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری و به صحنه آمدن آقای خاتمی وضع را دگرگون کرد. مردم که دنبال فرصت بودند تا نارضایتی خود را فریاد کنند، بهانه ای به دست آوردند که شاهد آن بودید و بودیم. اما از سوی دیگر گروه های فشار با نامهای مختلف از جمله “انصار حزب الله” چه ها که با نامزد رقیب نکردند. آنچه این جماعت با شما کردند، (تهمت و فحش و برخوردهای فیزیکی، پخش شب نامه و روزنامه و فیلم ویدئویی و غیره) مدت هیجده سال با منتقدان و دگراندیشان و هرکس گفت: “بالای چشم هایتان ابروست” کرده اند. خود را مطلق و معصوم و متقی و انقلابی و پاک و منزه از هر خطا و… معرفی کردند و دیگران را خطاکار و مرتد و منافق و وابسته و جاسوس و بی تقوا و جاهل و… و چنین بود که مردم اعلام هویت نمودند و با 20 میلیون رأی شما را که قسمتی از دردهای آنها را بیان کردید و دم از قانون و عدالت و آزادی و توسعه فرهنگی زدید انتخاب کردند.
جناب رئیس جمهور خاتمی! اگر می پندارید رقبای شما و گروه های فشار آرام خواهند نشست و سنگ اندازی نخواهند کرد، کاملاً به خظا می روید. رقبای شما و همه آنها که تلاش کردند تا در انتخابات پیروز نشوید یک لحظا آرام نخواهند نشست. این فکر را که با یاری گرفتن از آنها کارها را پیش خواهید برد از سر بیرون کنید. باید اتکای تان بعد از خدای قادر متعال به مردم، همان بیست میلیون مردمی که به شما رأی دادند باشد. یکبار دیگر به رأی های مردم در سراسر کشور نظر بیاندازید تا مطمئن شوید چه نیروی عظیمی در کنار شماست. تنها به آنها تکیه کنید و لاغیر.
جناب رئیس جمهور خاتمی! من از یک رأی خود نمی گذرم. می دانید چرا؟ برای اینکه شاهد صحنه های این چنینی بودم. روز چهارشنبه 31 اردی بهشت 76 ساعت 11 شب، خسته از سفر وارد خوابگاه استادان در شهر کازرون شدم. با ورود من، استادان حاضر در خوابگاه دورم را گرفتند که از انتخابات در تهران چه خبر؟ آنچه می دانستم گفتم و آنها هم گفتند اینکه رئیس دانشگاه آزاد اسلامی کازرون رئیس ستاد انتخابات آقای ناطق است، اینکه از غالب استادان با زور و تهدید امضای حمایت از نوری را گرفته اند، اینکه نوار کذایی را در همه جا نشان داده اند، اینکه لثارات الحسین را به طور وسیع در همه جا پخش کرده اند، اینکه امام جمعه شهر چه گفته و چه کرده، اینکه مردم با نماینده شان در مجلس که طرفدار نوری است چه برخوردی داشته اند، اینکه… آن شب در خوابگاه هیچ یک از استادان خواب آرام نکردند. صبح سر کلاس، دانشجویان با نگرانی بیشتر حرف های استادان را تکرار کردند و از من خواستند بگویم چه باید کرد. آنها را به آرامش و صبر و مجادله احسن دعوت کردم. صبح جمعه دانشجویان با اصرار از من خواستند نظرم را در مورد نامزدها بگویم. گفتم چنین نخواهم کرد. شما باید خود با شناخت انتخاب کنید. اصرار کردند، سکوت کردم. در پایان کلاس گفتند ما تا این ساعت رأی نداده ایم تا بدانیم نظر شما چیست. ما می دانیم شما به کی رأی خواهید داد اما می خواهیم از زبان استاد پیری که تجربه و شناخت بسیار دارد نام او را بشنویم. وقتی گفتم من سید را انتخاب خواهم کرد، صحنه ای در کلاس به وجود آمد که تا پایان عمر از ذهنم پاک نخواهد شد.
جناب رئیس جمهور خاتمی! من از یک رأی خود نمی گذرم. پس از 16 سال گوشه گیری و سکوت با انداختن رأی خود در صندوق مسئولیت بزرگی را بر دوش هایم احساس می کنم. مسئولیت دفاع از انقلاب، مسئولیت خونهایی که به خاطر انقلاب ریخته شد. شما از موضع قدرتی که بیست میلیون ایرانی به شما تفویض کرده اند با مسائل و مشکلات و گروه های فشار برخورد کنید؛ شما نماینده راستین مردم هستید، نماینده اکثریت، به قول آقای دکتر مهاجرانی:
«بالاخره گروه های رقیب باید دریابند که نمی توان از نظر مواضع سیاسی در اقلیت بود ولی به عنوان اکثیریت سیاسی در مجلس عمل نمود… این گروه های افراطی خودشان تصمیم گیرنده نیستند بلکه دیگران برای آنها تصمیم می گیرند، علت این مسأله هم گزینشی عمل کردن این قبیل گروه هاست که نشان می دهد افراد دیگری در پشت صحنه برای آنها تصمیم می گیرند.»
به قول دکتر مهاجرانی، آنها که پشت گروه های افراطی (فشار) خود را پنهان کرده اند و برای آنها تصمیم می گیرند، شما را آرام نخواهند گذاشت. باید تکلیف خودتان را با این جماعت که به هیچ اصلی از اصول انقلاب پایبند نیستند روشن کنید و این کار با انتخاب “حکومت آسان” امکان پذیر نیست. اگر امیرکبیر و مصدق هم برای ادامه کار خود حکومت آسان را که از ایستادگی در مقابل عوامل فشار خودداری می کند، انتخاب کرده بودند، امروز نام آنها در تاریخ به نیکی و بزرگی یاد نمی شد. مشکلات را با مردم در میان بگذارید و از آنها یاری بخواهید. مردم را به صحنه بکشانید و توجه داشته باشید که مردم امروز با مردم 50 سال و 100 سال قبل بسیار متفاوت هستند. مردم امروز پس از دیدن نهضت مشروطه، نهضت ملی، نهضت مقاومت ملی، قیام 15 خرداد و انقلاب اسلامی و 18 سال حکومت جمهوری اسلامی بسیار سیاسی و آگاه شده اند و شما را تنها نخواهند گذاشت. بنابراین می توان به آنها تکیه کرد و در مقابل گروه های فشار ایستاد.
آقای رئیس جمهور خاتمی! توجه داشته باشید شما به مردم قول داده اید که توسعه فرهنگی و سیاسی را فدای توسعه اقتصادی نکنید. با مردم ارتباط تنگاتنگ برقرار کنید و آنها را در جریان کارها بگذارید و در پایان بار دیگر تکرار می کنم: مباد زیر فشار گروه های “خشونت مدار” و افتادن در بند و بست های سیاسی، از آنچه به مردم وعده دادید عدول کنید و با انتخاب حکومت آسان، “حقیقت” را در مسلخ “مصلحت” قربانی نمایید که در آن صورت هیهات!!


هیچ نظری موجود نیست: