عدم پخش خبر زمان و مکان مراسم، تنها اقدام کارشکنانه ی رژیم اسلامی نبود. مقامات امنیتی با برگزاری مراسم در استادیوم شیرودی که در مرکز شهر تهران است مخالفت کرده بودند. آن ها اجازه برگزاری مراسم را، زیر فشار افکار عمومی، تنها برای استادیوم آزادی صادر کردند که در حاشیه تهران قرار دارد و حضور گسترده ی مردم را با مشکلاتی روبرو می ساخت. با این حال با پخش شایعات دروغین در سایت های وابسته بخود یا نفوذی، مردم را سردرگم کرده و حتی در جلوی استادیوم شیروردی بطور وسیع یگان ویژه مستقر کردند تا مردم را فریب دهند.
..................
مراسم تجلیل، تشییع و خاکسپاری ناصر حجازی با همراهی ده ها هزار نفری مردم و با کارشنکنی همه جانبه ی مقامات امنیتی و انتظامی رژیم اسلامی برگزار شد. همدردی و همراهی مردم با خانواده ناصر حجازی در روزهای بیماری و پس از مرگ او، و همین که او را یار خود در برابر دشمن مشترک می دیدند، بر نگرانی مقامات اسلامی بشدت افزوده بود. سایت های وابسته به حاکمیت نسبت به استقبال مردم و سیاسی شدن برنامه ی تشییع پیکر این ورزشکار مردمی هشدار داده بودند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی از پخش خبر زمان مراسم خودداری کرده بود. بایکوت خبری صدا و سیما آنچنان آشکار بود که آتیلا حجازی در استادیوم آزادی پس از تقدیر از حضور مردم خطاب به رئیس رادیو و تلویزیون گفت : « آقای ضرغامی! پدرم مرد! هنوز ممنوع التصویر است؟ صداوسیما حتی یک بار نگفت مراسم پدرم چه موقع است». عدم پخش خبر زمان و مکان مراسم، تنها اقدام کارشکنانه ی رژیم اسلامی نبود. مقامات امنیتی با برگزاری مراسم در استادیوم شیرودی که در مرکز شهر تهران است مخالفت کرده بودند. آن ها اجازه برگزاری مراسم را، زیر فشار افکار عمومی، تنها برای استادیوم آزادی صادر کردند که در حاشیه تهران قرار دارد و حضور گسترده ی مردم را با مشکلاتی روبرو می ساخت. با این حال با پخش شایعات دروغین در سایت های وابسته بخود یا نفوذی، مردم را سردرگم کرده و حتی در جلوی استادیوم شیروردی بطور وسیع یگان ویژه مستقر کردند تا مردم را فریب دهند. همین امر باعث شد که بخشی از مردم اشتباهأ به آنجا بروند. در استادیوم آزادی نیز مراسم را زودتر از موعد شروع کرده و سراسیمه آن را به پایان رساندند تا از ازدحام جمعیت جلوگیری شود. حضور و دخالت سرکوبگرانه نیروی انتظامی در میدان آزادی به گونه ای بود که مردم یک پارچه فریاد می کشیدند :« نیروی انتظامی خجالت خجالت!». از سوی دیگر فاصله زیاد استادیوم آزادی با بهشت زهرا و ترافیک سنگین در مسیرهای بهشت زهرا سبب شد که حتی خانواده ناصر حجازی نتوانند به موقع برای مراسم خاکسپاری حاضر شوند. اتوبوس هایی که قرار بود مردم را از استادیوم آزادی به بهشت زهرا برسانند تنها تا سراه آذری می رفتند. مامواران انتظامی به جای راهنمائی مردمی که با هزار زحمت خود را به بهشت زهرا رسانده بودند، به ورود از درب مخصوص قطعه نام آوران، مردم را به درب اصلی بهشت زهرا هدایت می کردند تا از تجمع جمعیت در قطعه نام آوران جلوگیری شود. با راه اندازی پست های کنترل در جلو درب های بهشت زهرا، از حضور گسترده ی مردم، جلوگیری می کردند. در چنین شرایطی، پیکر ناصر حجازی را بدون حضور خانواده اش به خاک سپردند و حق حضور خانواده در مراسم خاکسپاری را نیز رعایت نکردند.
علیرغم کارشکنی های گسترده ی مقامات امنیتی و انتطامی حکومت، و علیرغم طرح های حسابشده برای پراکنده و سردرگم کردن مردم، مراسم تجلیل از این ورزشکار مردمی، با شکوه برگزار شد. روشن است که اگر این کارشکنی ها در کار نبود، جمعیت به مراتب گسترده تری در مراسم خداحافظی با ناصر حجازی شرکت می کردند. با این حال حضور ده ها هزار نفری در مراسم خداحافظی با حجازی و بار سیاسی شعارهای سرداده شده، نشان داد که مقامات امنیتی رژیم بیهوده از حضور مردم نگران نبودند. آن ها نیک می دانند که بر آتشفشانی نشسته اند که هر آن، ممکن است انفجارش، تمامی ارکان حکومت اسلامی را بر هم بریزد. وقتی مردم در مراسم تشییع یار وفادار خود، شعارهای «ناصر ما نمرده این دولت است که مرده»، « حجازی با غیرت، زدی تو حرف ملت» و یا « مبارک ، بن علی، نوبت سیدعلی» سر می دادند، اعلام می کردند که موضع ناصر حجازی در اعتراض سرراست او به حذف یارانه ها که باعث فقر و فلاکت مردم شده و یا اعتراضات گذشته ی او به وضعیت حاکم بر کشور، به دل مردم نشسته است. وقتی یک هنرمند، ورزشکار و یا هر چهره ی مطرح، با روشنی و شجاعت در کنار مردم و در مقابل دشمن شان قرار می گیرد، حضور او و حتی مرگش باعث نگرانی حاکمان و دیکتاتورها می شود. مردم همین وضعیت را در مورد جهان پهلوان تختی نیز در زمان مرگش به یاد دارند. در آن زمان هم مراسم تشییع پیکر تختی و مراسم هفت و چهلم او، به تظاهرات سیاسی سازمان یافته علیه استبداد شاهانه تبدیل شد.
با این حال مراسم تشییع پیکر و خاکسپاری ناصر حجازی علیرغم همه مشکلاتش، چند نکته را روشن می کند:
اول ـ مردم، یاران وفادار خود را در هیچ شرایطی از یاد نمی برند. آن ها دوستان و دشمنان خود را خوب می شناسند. وقتی هنرمند، ورزشکار و یا هر چهره ی مطرح دیگری در کنار مردم قرار بگیرد، و به نماد مخالفت با حاکمیت استبدادی تبدیل شود، در قلب های مردم جای می گیرد و وقتی که خواننده، هنرپیشه، ورزشکار و هر فرد مطرح دیگری به مردم پشت کرده و در کنار دشمنان مردم قرار می گیرد، از چشم مردم می افتد. این نکته ای است که نباید از یاد ببریم. تبدیل یک چهره ورزشی، هنری و یا سیاسی به نماد مخالفت با استبداد و بی حقی، همواره برای دیکتاتورها خطرناک و برای مردم فرصت مناسبی است برای پیشروی در راه در هم شکستن قدرت استبدادی. موضع گیری سرراست و انتقادی چند سال اخیر ناصر حجازی و مخالفت آشکارش با سیاست های ویرانگر رژیم اسلامی در آخرین مصاحبه اش، او را به نماد مخالفت با استبداد تبدیل کرد و دیری نگذشت که مورد احترام گسترده تر مردم و مورد خشم و غضب حاکمیت قرار گرفت.
دوم ـ شرایط سیاسی کنونی جامعه به گونه ای است که رویاروئی مردم با حکومت غارت و چپاول، تزویر و دروغ بسیار آشکار شده است. هر تجمعی، هر گردهم آئی و هر فرصتی، بسرعت به یک حادثه ی سیاسی تبدیل می شود. بویژه زمانی که یک نقطه روشن تقابل و اقدام مردمی وجود داشته باشد. در همین مورد اخیر بخوبی شاهد بودیم که علیرغم آن که در ابتدا مقامات رژیم تلاش داشتند از برگزاری مراسم تشیع جلوگیری کنند، اما از ترس فشار مردم، مجبور شدند به برگزاری مراسم تن در دهند و سیاست کارشکنی در آن را پیشه سازند. چنین فرصت های سیاسی از دید برنامه ریزان امنیتی رژیم دور نمانده است. مقامات امنیتی و انتظامی حکومت، تمامی تلاش خود را بکار می گیرند تا از تجمعات توده ای جلوگیری کنند. تاکتیک ها و شگردهای آن ها در همین مراسم تشییع و خاکسپاری ناصر حجازی برای پراکنده کردن مردم بسیار گویاست.
سوم ـ وقتی مقامات امنیتی و سربازان گمنام امام زمان به شیوه های قانونی و فراقانونی و با اتکا به تمامی امکانات دولتی برای در هم شکستن شبکه های توده ای و سردرگم کردن مردم اقدام می کنند و حتی با نفوذ گسترده در شبکه های اجتماعی، به شایعه پراکنی و پخش اخبار دروغین و گمراه کردن فعالین مشغول می شوند، بر فعالان و کنشگران اجتماعی است که راه های ارتباطی و شبکه های خود را پیچیده تر کرده و زمینه سازماندهی حرکت های توده ای را فراهم آورند. در دو سال گذشته بسیاری از شبکه ها و هسته های کنشگران به دلیل عدم رعایت ضرورت های تلفیق فعالیت های علنی با فعالیت های مخفی و تلاش برای حفظ فعالان، به دام پلیس سیاسی گرفتار آمده و از هم پاشیده اند. همین از هم پاشیدگی است که در موقع سازماندهی حرکت های گسترده، زمینه ی چنین پراکنده گی هایی موجب می شود. در شرایطی که جامعه بشدت سیاسی شده و تراکم خشم فروخفته، بشدت بالاست و هر جرقه می تواند به یک حریق گسترده تبدیل شود، بدون سازماندهی مناسب نمی توان حرکت های بزرگ توده ای را شکل داد. هر سازماندهی نیز به سازمانگران قبراق و چابک نیاز دارد. آن ها هستند که می تواند هدف ها را به روشنی بیان کنند و به گوش همگان برسانند. مهمترین ضعف حرکت در مراسم تجلیل از ناصر حجازی آن بود که شبکه های مردمی نتواستند به موقع محل های تجمعات را به گوش همگان برسانند. روشن است که رژیم تلاش خواهد کرد با کارشکنی، با جلوگیری از پخش اخبار درست و با دروغ پردازی و با شایعه سازی مردم را سردرگم سازد. اما این وظیفه ی شبکه ها و هسته های مخفی مردمی است که با استفاده از تمامی ابزارهای موجود، اطلاع رسانی کنند و مردم را به تجمعات در محل های تعیین شده فرابخوانند. نباید اجازه داده می شد که مقامات امنیتی ابتکار برنامه ریزی و فلج سازی حرکت مردمی در حمایت از یار وفادار خود را بدست می گرفتند.
اکنون که تجربه ی کنونی بدست آمده، باید با آمادگی بیشتر و با سازماندهی بهتر برای برگزاری با شکوه تر مراسم هفت و مراسم چهلم برنامه ریزی کرد. مردم جان به لب رسیده نشان داده اند که یاران خود را فراموش نمی کنند اما حضور بی شائبه ی مردمی باید سازمان یابد تا با کارشکنی های دشمن مستبد سردرگم نگردد.
http://bamschad.wordpress.com/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر