شبی که پرندگان شیراز در زیر برف زنده به گور شدند
تعطیل شد؛ شیراز دیگر باغ پرندگان ندارد. آن قتل عام دسته جمعی درختان این بار نوبت به پرندگان رسید تا در باغی که مخصوص خودشان بود دسته جمعی در برف و سرما قربانی شوند.پارسا بهمنی : لاشه ها روی هم انبار شده اند، از زیر برف پاهای اجساد بیرون زده است. پوست ها خشکیده اند و دیگر نجوایی از آن ها به گوش نمی رسد. بدنشان به تکه چوبی خشک می ماند و از زیبایی گذشته آن ها تنها بدن رنگیشان مانده است. حرکت که می کنیم برف تا نزدیک های زانوهایمان می رسد. مسئول باغ می گوید: «زیر این برف ها هم پر از لاشه است و هنوز وقت نکرده ایم همه اجساد را بیرون بکشیم.»
تعطیل شد؛ شیراز دیگر باغ پرندگان ندارد. 2 بارش برف به فاصله 10 روز زندگی را از این باغ برد. پس از آن قتل عام دسته جمعی درختان این بار نوبت به پرندگان رسید تا در باغی که مخصوص خودشان بود دسته جمعی قربانی شوند و بازهم مسئولان بگویند برف سنگین شیراز بحران نبود و باز هم بگویند اگر برف کشته داده بود بحران به حساب می آید؛ البته که مرگ سوزناک و بی صدای این پرندگان در هیچ آمار و فهرستی نمی گنجد.
به گزارش «خبرجنوب»، بسیاری از پرندگان از سرما مرده و برخی هم یخ زدند. یک روز بعد از بارش به باغ می رویم، سقف برخی از قفس ها از سنگینی برف شکسته و روی سر پرندگان آوار شده است و آن ها که توانستند خود را از زیر برف بیرون بکشند از حفره ایجاد شده در سقف گریختند تا خود را به باغ های قصردشت برسانند اما تعداد زیادی در زیر انبوهی از برف زنده زنده مدفون شدند تا تراژدی دیگری را از برف جنجالی شیراز به تصویر بکشند.
بازمانده این قربانیان چند غاز و چند مرغ هست و تعدادی طاووس. عقاب ها نتوانستند فرار کنند اما بیشتر قرقاول ها، طاووس ها و غازها در هوای برفی و سرمای سپیده دم گریختند؛ هوس دانه هم باعث نشد که بمانند.
از کنار غازها که می گذریم به سمتمان می آیند، نوک خود را به سمت دستانمان دراز می کنند، انگار گرسنه اند. اسماعیل قاسمی صاحب باغ از راه می رسد، درِ یکی از قفس ها را باز کرده و بخاری گازوئیل سوز را نشانمان می دهد و می گوید که اگر برق قطع شود و پنکه داخل بخاری از کار بیفتد دی اکسید کربن پرنده های قفس را می کشد. قاسمی ادامه می دهد: «می گویند پرنده ها را من کشته ام! به جای دلسوزی برای سرمایه گذار این حرف را می زنند».
قاسمی وقتی از این مشکلات و کمبودهای باغ حرف می زند اولین سؤالی که در ذهن شکل می گیرد این است که چرا با وجود وقوف کامل بر کمبودهای این باغ تصمیم گرفته می شود این پرندگان بی پناه و زبان بسته به اسم سرمایه گذاری به باغی آورده شوند که کمترین شباهت را به باغ پرندگان دارد؟ پاسخ آن سازمان هایی که بدون کارشناسی دست به صدور مجوز برای تبدیل این باغ به باغ پرندگان بردند، چیست؟ آن گونه که صاحب باغ مدارکش را نشان می دهد سازمان میراث فرهنگی و جهاد کشاورزی فارس مجوز تبدیل این باغ به باغ پرندگان را صادر کرده اند.
برف که آمد، برق رفت؛ این وضعی بود که بسیاری از مناطق شمال غرب شیراز در روزهای میان 2 بارش به آن دچار شدند. صاحب باغ قفسی را نشانمان می دهد که هنوز انبوهی از برف روی آن باقی مانده و می گوید وزن برف ها به 20 تن هم رسیده است؛ یکی قفس طاووس هاست و هنوز تعدادی طاووس در قفس گرفتارند. هر چه صاحب باغ می کوشد نمی تواند آن ها را قانع به بیرون رفتن از قفس کند، می ترسند. شُر شُر آب از سقف قفس روان است، قفس سیستم ایجاد لرزه دارد تا برف را بتکاند و قطع برق باعث شد که این سیستم از کار بیفتد.
قاسمی می افزاید: «وقتی پول برق می دهم و شبکه برق خریده ام چرا می گویند باید ژنراتور داشته باشم؟ 2 روز پیش، وقتی دوباره برف بارید برق قطع شد ولی کسی برای وصل برق نیامد».
«قربانی» ؛ این واژه شاید جامع ترین توصیف برای وضع پرندگان باشد. هیچ کس نمی داند در دل پرندگان چه می گذرد، وقتی که از میان قفس ها عبور می کنیم نگاهشان ما را دنبال می کند و شاید منتظر فرصتی هستند که از این مهلکه فرار کنند، همان فرصتی که از پی ریزش سقف برای برخی پرندگان پیش آمد. در داخل ویترین دیگری ماری در خوابی زمستانی چنبره زده است و جوجه کوچکی هم در کنار او زندگی می کند؛ در نهایت تعجب از کارگر باغ می پرسیم این جوجه کوچک در کنار چنین مار عظیم الجثه ای چه می کند؟ می گوید که این جوجه خوراک مار است، آن را گذاشته ایم برای وقتی که مار بیدار شد تا بخورد و گرسنه نماند. صحنه ای هولناک و تکان دهنده است، زندگی در کنار موجودی که روزی قاتلت خواهد بود اما نمی دانی کدام روز و کدام لحظه! این جا اصطلاحی به نام دفاع از حقوق حیوانات هیچ معنایی ندارد.
گریز در سپیده دم
سال 88 باغ پرندگان راه افتاد؛ صاحب باغ می گوید که از سال ها پیش مدام به او وعده دادند که در عوض سرمایه گذاری، وام 4 درصدی، مجوز صادرات و واردات پرنده و امکاناتی از این دست در اختیارش می گذارند. این باغ اما هنوز گاز شهری هم ندارد در حالی که درست در چند متری باغ خانه های مسکونی گاز شهری دارند.
قاسمی ادامه می دهد: «از چند سال پیش مدام می گویم که مشکل سیستم های گرمایشی ما هنوز حل نشده ولی کاری نکردند؛ من اول زمستان 1500 لیتر گازوئیل از بازار آزاد تهیه کردم و بخاری ها شبانه روز روشن است».
برخی قفس ها با شیشه محصورند و امکان گرم کردن آن وجود دارد ولی فراوانند قفس های بدون هیچ سیستم گرمایشی، قفس هایی که با تور احاطه شده و داخل آن ها پر از برف است. سقف قفس پرنده هایی که نمی توانند پرواز کنند آسمان است. این جا پرندگان نمی خرامند و زیر پای غازها، برف یخ بسته است و جز لگنی از آب چیزی در قفس نیست؛ غازها انگار گرسنه اند. صاحب باغ می گوید باغ پرندگان را که راه انداخته دانه پرنده کیلو 250 تومان بود و حالا 1250 تومان. بلیط باغ هم از آن موقع تا کنون 3 هزار تومان مانده و بیشتر نشده است.
او اکنون می خواهد عقاب ها را رها کند و احتمالاً عقاب ها را به بمو می فرستد.
حسینعلی ابراهیمی کارنامی مدیرکل محیط زیست فارس می گوید: «این امکان وجود دارد که پرندگان بومی وحشی رها سازی شود. ما به مسئولان باغ پرندگان کمک می کنیم ولی ممکن است معترضشان هم بشویم؛ این موضوع بررسی می شود».
مسئولان کمک نکنند باغ را می بندم
صاحب باغ می گوید که اگر مسئولان کمک نکنند باغ را تعطیل می کند و می افزاید: «قرار بود مجوز صادرات و واردات پرنده دهند، دانه یارانه ای و وام با بهره 4 درصدی. هیچ کدام را ندادند».
او می گوید که از سال 89 درگیر تهیه گاز شهری برای باغ است.
محمدی مدیر عامل شرکت گاز فارس به سرویس گزارش «خبرجنوب» می گوید: «برای اولین بار هفته گذشته مدیر باغ به دفتر ما آمده و خواسته خود را ارائه داد و من گفتم رسیدگی شود. باید از نظر فنی بررسی کنیم ببینیم چگونه می شود به باغ گاز رسانی کرد، شاید لازم باشد شبکه تازه ای در آن منطقه ایجاد شود».
سؤال اینجاست که این باغ که در روزهای اول امکاناتی مانند آب هم نداشته چگونه پروانه بهره برداری گرفته است؟
پای سرخ پلیکان ها، پر سبز و بنفش طاووس ها، چشمان تیز عقاب ها و معصومیت غازها، گرفتار قفس های باغ پرندگان شیراز است. برای جوجه قربانی که همه زمستان را کنار مار چنبره زده روزگار می گذراند، غازهایی که روی برف های یخ بسته قدم می زنند و جز گندابی داخل لگن، آبی برای خوردن ندارند و عقاب هایی که به جای پرواز در عمق آبی آسمان در قفسی چند متری گرفتارند برف می تواند فرصتی طلایی قلمداد شود؛ فرصتی برای فرار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر