رؤيا خود نوعی زندگی است.
ایَا سروش سحرگاهان، تو روشنی را جاری کن
همنشین بهار
در قرآن در سوره صافات، از زبان حضرت ابراهیم هم، میخوانیم:
إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ; من در خواب دیده ام...
بعضی اوقات، تصویر خواب ها آنقدر زنده و جاندار است که از خود میپرسیم آیا آنچه دیدیم، واقعا خواب بود؟
ایَا سروش سحرگاهان، تو روشنی را جاری کن
همنشین بهار
ایا سروش سحرگاهان. تو روشنی را جاری کن
تو با درختان ، غمخوار و مهربان می باش
تو رودها را جرأت ده که دل به گرمی خورشید ، بسپرند
تو کوچه ها را همت ده که از سیاهی بن بست بگذرند
تو قلب ها را چندان بزرگواری بخش
که تا چراغ حقیقت را دوباره در شب ناباوری برافروزند..
تو رودها را جرأت ده که دل به گرمی خورشید ، بسپرند
تو کوچه ها را همت ده که از سیاهی بن بست بگذرند
تو قلب ها را چندان بزرگواری بخش
که تا چراغ حقیقت را دوباره در شب ناباوری برافروزند..
از آسمان تا ریسمان. نادر نادرپور
...
در مقاله تجربهِ رؤیا وَش وحی. رؤیا صدایِ وجدان ما است در مورد خواب و رؤیا صحبت کردم. در این بحث توضیحات بیشتری داده و به تجربه ماوراء حس در رابطه با خوابهای شگفت اشاره میکنم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواب از یک سری مراحل گذر میکند.
خواب
عبارت است از کاهش تا فقدان سطح هوشیاری، تعلیق نسبی ادراکات حسی و غیر
فعال شدن تقریبا تمام عضلات ارادی در زمان استراحت، به طوری که فعالیت بدن و
ذهن تغییر کرده و توهمهای بینایی جایگزین تصاویر واضح واقعی میشوند. در
بین پستانداران، پرندگان، ماهیان و دیگر جانوران مراحل خواب و بیداری وجود
دارد. خواب برای سلامت و بازسازی سیستم اعصاب، سیستم ایمنی و سیستم
عضلانی-اسکلتی انسانها و جانوران اهمیت دارد.
با
وجودی که اکنون بررسی خواب و پدیدههای مرتبط به آن امکانپذیر گشته است
امّا همه پژوهشگران بر سر این که «چرا ما میخوابیم» اتفاق نظر ندارند.
اختراع
دستگاه نوار مغزی به دانشمندان اجازه داد تا به مطالعه خواب انسان، به
روشهایی که پیش از آن ممکن نبود، بپردازند. مطالعات بیشتر بر روی خواب
انسان نشان داده است که خواب از یک سری مراحل گذر میکند که الگوهای امواج
مغزی در هر مرحله با یکدیگر متفاوتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رؤیا چیست؟
رؤیا
تجربهٔ افکار، تصاویر یا احساساتی است که هنگام خواب (خصوصاً در خوابهای
همراه با حرکات سریع چشم) انجام میپذیرد. رؤیا ممکن است شامل اتفاقات عادی
و روزمره و یا عجیب و غریب بشود. انسانها بصورت تاریخی همواره اهمیت
زیادی برای رؤیا قائل بوده به طرق مختلف به آن نگریستهاند. به عنوان مثال
گروهی آن را پنجرهای به سمت غیب، گذشته، آینده و یا دنیای رفتگان در نظر
گرفتهاند. برخی جوابهای خلاقانهای برای سؤالات فکری یا عاطفی خویش در
رؤیاها یافتهاند، و هنرمندانی ایدههای هنری نوینی از خواب اتخاذ
کردهاند.
...
تاریخ
علوم نشان میدهد که پدیده هایی مثل خواب دیدن، که توضیح آن ها حتّی تا
این اواخر روشن نبود، پس از مدتّی، در چارچوب همان قوانین کلّی که جهان
عینی ما را اداره میکند و علم از آن خبر میدهد، تا حدود زیادی مورد توضیح
قرار میگیرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پژوهش های جدّی در زمینه ساز و کار خواب
ابنسینا در
کتاب شفاء در مبحث علمالنفس در فصلی بهخواب و نوع صادق و غیر صادق آن
پرداخته است و میگوید که نفس در بیداری گاه بهچیزی توجه میکند و بدان
دلبسته میشود و در عالم خواب، قوه تخیل، آن تصاویر را حکایت میکند و
درواقع این صور بهجا مانده از افکار روزانه است.
برخی
از دانشمندان، خواب دیدن را در اثر ناکامی ها و شکست ها دانسته اند و برخی
دیگر خواب را تلقین ترس گرفته اند و بعضی دیگر خواب را جلوه غرائز واپس
زده دانسته اند.
پژوهش
های جدّی در زمینه ساز و کار خواب، به دهه ۱۹۵۰ باز میگردد. از آن زمان
تاکنون در سراسر جهان امثال فروید، یونگ...کیسی، اوانز... فرانسیس کریک و
میچنسن....، دست به مطالعات گسترده ای زدهاند که همچنان ادامه دارد.
...
معروفترین نظریه روانشناسی در مورد اهمیت رؤیاها متعلق به روان شناس معروف، زیگموند فروید Sigmund Freud است. فروید
عقیده داشت: رؤیاها، نیازهای ناخودآگاه و اضطراب خواب بیننده را آشکار
میکنند و به قول او چه بسا تمایلات جنسی است که به صورتی دیگر سرک میکشد.
وی
تأکید میکرد که در عصر جدید، انسان بسیاری از نیازهای خود را فرو نشانده،
ما بر این نیازها تأثیری نداریم و حتی نمیتوانیم آن ها را در خودمان قایم
کنیم. به این ترتیب، این نیازها دوباره به صورت رؤیاهایی ظاهر میشوند، که
پنجره ای به سوی نیمه آگاه است.
کارل یونگ Carl
Jung در نظرّیه تعریف ناخودآگاه، با استادش فروید، اختلاف نظر داشت و
میگفت فقط بخشی از ناخودآگاه، شامل امیال وآپسخورده و سرکوب شده آدمی
است.
یونگ منشاء خلاقّیت های هنری و علمی انسان را هم، به ناخودآگاه نسبت میداد.
یونگ منشاء خلاقّیت های هنری و علمی انسان را هم، به ناخودآگاه نسبت میداد.
از
دیدگاه وی، ما فقط ویژگی های جسمی را از اجدادمان به ارث نمیبریم، بلکه
بخشی از افکار و ذهنیات شان را هم به ارث میبریم که آن ها نیز، در
ناخودآگاه ما قرار میگیرند و در شرایطی که تداعی ّرخ میدهد، میبینیم چه
افکار و ذهنّیات عجیب غریبی وارد (نیمه خودآگاه و بعد) خودآگاه ما میشود.
یونگ
خواب را افشاگر ذهن ناخودآگاه میدید. به عقیده یونگ خواب حوادث آینده را
پیشبینی کرده، و به نکاتی در شخصیت خواب بیننده که شخص از آنها غافل
شدهاست اشاره میکند.
نظریهای
دیگر با اشاره به اینکه اتفاقّات فیزیکی ای که موقع خواب در اطراف ما روی
میدهد هم، غیر مستقیم ناخودآگاه ما را تحت تاثیر قرار میدهد، خواب را بر
اساس بارهای الکتریکی ای که محرک بخشهای مربوط به حافظه مغز هستند توضیح
میدهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصویربرداری مغز به اندازه اختراع تلسکوپ اهمیت دارد.
مهّمترین
تئوری موجود برای توضیح خواب مربوط به آلان هابسون Alan Hobson و رابرت مک
کارلی Robert McCarley است که تئوری های روانکاوانه قدیمی یانگ و فروید را
نفی کرده و توضیحی مرتبط با فیزیولوژی ارائه میکنند.
مطالعه
آنچه در هنگام خواب بر مغز انسان میگذرد باعث شد آنها به این نتیجه برسند
که خواب دیدن نتیجه جرقه های الکتریکی تصادفی در مغز است که حافظه های
باقی مانده از آثار تجربیات حسّی پیشین را بویژه از بخش حافظه موقت مغز که
دسترسی سریع تر و آسان تری به آن مقدور است بازپردازش میکند.
این تئوری Activation ـ Synthesis نام دارد و از سال ۱۹۷۳تا کنون مورد بحث است.
به اعتقاد دانشمندان، پیشرفت در تصویربرداری مغز به اندازه اختراع تلسکوپ توسط گالیله اهمیت دارد، با این تفاوت که این بار به جای فضای خارجی، فضای داخلی رصد میشود.
به اعتقاد دانشمندان، پیشرفت در تصویربرداری مغز به اندازه اختراع تلسکوپ توسط گالیله اهمیت دارد، با این تفاوت که این بار به جای فضای خارجی، فضای داخلی رصد میشود.
گفته میشود با تصویربرداری به شیوه «افامآرآی» fmri یا تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی
Functional Magnetic Resonance Imaging
و نیز،
PET پت اسکن، «توموگرافی با نشر پوزیترون»
Positron emission tomography
رقص ذهن و مغز به تماشا در میآید.
...
فراموش
نکنیم که دانش روانشناسی با تکیه بر فیزیولوژی و، با بهرهگیری از رؤیا،
به ژرفای درون انسان نقب میزند تا کج و کوله بودن روان آدمی، زیر دید
قرار گیرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا این جهان خوابی است زودگذر؟
چرا خواب میبینیم؟
آیا خواب های ما بازتاب اعمال روزانه، یا منعکسکننده واقعّیت های درونی ما است؟
آیا مشکلات زندگی روی خواب های ما اثر میگذارد و کردار ما نیز در ایجاد خواب های ما بی تأثیر نیست؟
آیا خواب ها، کلیدی برای ضمیر ناخودآگاه ما هستند؟
چرا گفتگوهایی که در خواب بین ما و سایرین رد و بدل میشود به زبان مادری یا زبان هایی است که بر آنها تسلط داریم؟
آیا خواب دیدن، نوعی بینش درتاریکی است؟
آیا خواب، با مرگ قوم و خویش است؟
آیا خواب دیدن و پانهادن به عالم رؤیا تنها حق از حقوق بشر نیست که هیچ قدرتی و هیچ قدرتمندی در جهان قادر به سلب آن نمیباشد؟
آیا اضطراب ناشی از روابط اجتماعی و بازتاب آن در رؤیا است که فرد را دچار برداشت مثبت از خواب های خود میکند؟
آیا خواب سّد حواس ظاهر است و فتح حواّس قلب؟
آیا خواب، در واقع یک مکانیسم جبرانی است؟ تا بار ذهنی ما را سبک کند و بتوانیم انرژی گرفته، ادامه حیات دهیم؟
آیا انسان با خواب دیدن، فشارهای روزمره را مرور نموده و سعی میکند آن ها را با تجربیات خود حل و فصل کند؟
آیا زمانی که فرد خواب است، مغز با شّدت بیشتری کار کرده و اتفاقات روزمره را سبک سنگین میکند تا آن ها در طبقه بندی مخصوص قرار گیرند؟
آیا خواب دیدن، ابزاری برای تصفیه خاطرات ما، یا پاسخ طبیعت به مشکل انباشت آگاهی از جهان خارج است؟
آیا رؤیا نیز در کنار نمودهایی چون قصّه و افسانه و اسطوره و آیینهای دینی و حتی هنرهای تجسّمی، خواستگاه اصلی ضمیر ناخودآگاه جمعی است که در اساس به سرزمین و دین و تمدن و فرهنگ خاصی محدود نمیشود؟
آیا اصلا این جهان خوابی است زودگذر؟ پس بیداری ما کدام است؟
آیا خواب های ما بازتاب اعمال روزانه، یا منعکسکننده واقعّیت های درونی ما است؟
آیا مشکلات زندگی روی خواب های ما اثر میگذارد و کردار ما نیز در ایجاد خواب های ما بی تأثیر نیست؟
آیا خواب ها، کلیدی برای ضمیر ناخودآگاه ما هستند؟
چرا گفتگوهایی که در خواب بین ما و سایرین رد و بدل میشود به زبان مادری یا زبان هایی است که بر آنها تسلط داریم؟
آیا خواب دیدن، نوعی بینش درتاریکی است؟
آیا خواب، با مرگ قوم و خویش است؟
آیا خواب دیدن و پانهادن به عالم رؤیا تنها حق از حقوق بشر نیست که هیچ قدرتی و هیچ قدرتمندی در جهان قادر به سلب آن نمیباشد؟
آیا اضطراب ناشی از روابط اجتماعی و بازتاب آن در رؤیا است که فرد را دچار برداشت مثبت از خواب های خود میکند؟
آیا خواب سّد حواس ظاهر است و فتح حواّس قلب؟
آیا خواب، در واقع یک مکانیسم جبرانی است؟ تا بار ذهنی ما را سبک کند و بتوانیم انرژی گرفته، ادامه حیات دهیم؟
آیا انسان با خواب دیدن، فشارهای روزمره را مرور نموده و سعی میکند آن ها را با تجربیات خود حل و فصل کند؟
آیا زمانی که فرد خواب است، مغز با شّدت بیشتری کار کرده و اتفاقات روزمره را سبک سنگین میکند تا آن ها در طبقه بندی مخصوص قرار گیرند؟
آیا خواب دیدن، ابزاری برای تصفیه خاطرات ما، یا پاسخ طبیعت به مشکل انباشت آگاهی از جهان خارج است؟
آیا رؤیا نیز در کنار نمودهایی چون قصّه و افسانه و اسطوره و آیینهای دینی و حتی هنرهای تجسّمی، خواستگاه اصلی ضمیر ناخودآگاه جمعی است که در اساس به سرزمین و دین و تمدن و فرهنگ خاصی محدود نمیشود؟
آیا اصلا این جهان خوابی است زودگذر؟ پس بیداری ما کدام است؟
راستی، پرسش زیر که اهل و عیال خرافات و اصحاب تزویر، آن را تصاحب کرده و سر بریدهاند، به فکرکردن میارزد؟
اگر دنیا، جان را نیز چون کالبد و قالب تن خاکی از میان میبرد و میخورد و اگر تن و جان همانند هم هستند چرا در هنگام خواب که تن بیاحساس میماند، جان با ما گردش و نبردی دارد و همه جا را میگردد؟
اگر دنیا، جان را نیز چون کالبد و قالب تن خاکی از میان میبرد و میخورد و اگر تن و جان همانند هم هستند چرا در هنگام خواب که تن بیاحساس میماند، جان با ما گردش و نبردی دارد و همه جا را میگردد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فیل، خواب عربستان را نمیبیند.
شباهتهای بین مشاهده رؤیا و مشاهده واقعیت این سؤال را بر میانگیزد که چگونه میتوان بین این دو تفاوت قائل شد.
برتراند
راسل معتقد بود که «امکان دارد که آنچه ما تجربه زندگی در بیداری
میخوانیم تنها یک کابوس مداوم و غیر معمول باشد»، و اینکه «من فکر نمیکنم
که در حال حاضر در حال خواب دیدن هستم، ولی آن را نمیتوانم اثبات کنم.»
...
واقعش
ماهیت رؤیا موضوع جنجال برانگیزی بوده چنانچه برخی از فلاسفه اینکه رؤیا
تجربهای است که هنگام خواب رخ میدهد را زیر سؤال بردهاند و استدلال
میکنند که رؤیا را باید بر اساس آنچه ما هنگام بیداری «بیاد میآوریم»
فهمید.
رؤیاها، ویژه خواص نیست و سروقت ما عوام نیز، میآید
اینجا منظورم تنها رقص ذهن و مغز، خواب پرنده در قفس خویش، و آن چیزی نیست که خود آدمی تمایل دارد و چون تمایل دارد ممکن است در خواب هم ببیند.
البّته که شتر، خواب پنبه دانه، و فیل، خواب هندوستان میبیند.
اینجا منظورم تنها رقص ذهن و مغز، خواب پرنده در قفس خویش، و آن چیزی نیست که خود آدمی تمایل دارد و چون تمایل دارد ممکن است در خواب هم ببیند.
البّته که شتر، خواب پنبه دانه، و فیل، خواب هندوستان میبیند.
...
آیا
تا به حال خوابی ندیده اید که پس از بیداری، شما را در خود فرو بَرد؟ و بر
خلاف رؤیاهای هپله هپو که به نوع غذا، دستگاه گوارش، سر و صداهای دور و بر
خواب بیننده و جر و بحث های روزانه مربوط است و زود هم فراموش میشود،
سالیان دراز در یادتان بماند؟ و یا خبر از واقعه ای بدهد؟
...
اگر
بپذیریم که خواب، کاهش تا فقدان سطح هوشیاری، تعلیق نسبی ادراکات حسی و
غیر فعال شدن تقریبا تمام عضلات ارادی در زمان استراحت است، به طوری که
فعالیت بدن و ذهن تغییر کرده و توهمهای بینایی جایگزین تصاویر واضح واقعی
میشوند. آنوقت تعلیل (تحلیل علل) خوابهای شگفت، (خوابهایی که از جنس
بیداری است)، آسان نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انگار شما را جائی دیده ام...(آشنا پنداری ـ دژاوو)
دژاوو déjà
vu یک واژه فرانسوی است به معنای قبلاً دیده شده. دژا (déjà) به معنای
«پیشتر» و، وو (vu)، اسم مفعول فعل ووآق، به معنای دیده است. (به آن
پاراآمنزیا paramnesia هم میگویند.)
...
...
دژاوو، به پدیده ای گفته میشود که فرد احساس میکند اتفاقی که هم اکنون برایش رخ داده، پیش تر تجربه کرده است.
لحظاتی
برای همه ی ما پیش میآید که با صحنه هائی روبرو میشویم که حّس میکنیم
در گذشته هم، در همان جا بوده ایم و آن صحنه برایمان آشنا است.
دژاوو، در فارسی به آشنا پنداری ترجمه شده است. آشناپنداری (دژا-وو) حالتی از ذهن است که در آن فرد پس از دیدن صحنهای احساس میکند آن صحنه را قبلاً دیدهاست و در گذشته با آن مواجه شده است. گرچه اخیرا دانشمندان توضیحاتی راجع به این مسئله یافتهاند و آنرا به «هیپوکمپوس» و کارکردهای مغز و تداخل حافظه کوتاهمدت و بلندمدت آدمی ربط میدهند و اشاره میکنند مغز انسان مثل ماشین حساب مشاهدات و تجربیات را برای آینده آرشیو میکند و به کمک هیپنوتیزم هم میتوان این حس را شبیهسازی کرد، اما ابهامات دژاوو déjà vu هنوز به جای خود باقی است.
دژاوو، در فارسی به آشنا پنداری ترجمه شده است. آشناپنداری (دژا-وو) حالتی از ذهن است که در آن فرد پس از دیدن صحنهای احساس میکند آن صحنه را قبلاً دیدهاست و در گذشته با آن مواجه شده است. گرچه اخیرا دانشمندان توضیحاتی راجع به این مسئله یافتهاند و آنرا به «هیپوکمپوس» و کارکردهای مغز و تداخل حافظه کوتاهمدت و بلندمدت آدمی ربط میدهند و اشاره میکنند مغز انسان مثل ماشین حساب مشاهدات و تجربیات را برای آینده آرشیو میکند و به کمک هیپنوتیزم هم میتوان این حس را شبیهسازی کرد، اما ابهامات دژاوو déjà vu هنوز به جای خود باقی است.
از این پدیده تفسیر های مختلفی میشود، اما این که افراد نابیناشده هم این تجربه را دارند خیلی از پژوهشگران را گیج کرده است
...
در فیلم ماتریکس، که در آن ماشین ها، انسان ها را تحت کنترل خود در میآورند، پدیده دژآوو، به عنوان یک نشانه هشدار دهنده آورده شده، همچنین فیلم بمان، آخرین ساخته مارک فورستر نیز به وضوح این اتفاق را نشان میدهد.
...
در فیلم ماتریکس، که در آن ماشین ها، انسان ها را تحت کنترل خود در میآورند، پدیده دژآوو، به عنوان یک نشانه هشدار دهنده آورده شده، همچنین فیلم بمان، آخرین ساخته مارک فورستر نیز به وضوح این اتفاق را نشان میدهد.
...
دژاوو
(آشناپنداری)، هنگامی رخ میدهد که برخی از جزئیات موجود در محیطی که ما
در آن حضور داریم (صحنه، بو، صدا)، نه مشابه، دقیقا مشابه برخی بقایای
خاطره ما از گذشته است که مغز ما صحنه کامل را از روی اجزاء (موجود فعلی)
بازآفرینی کرده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاش همیشه خواب هامان پر از رؤیا بود.
کاش همیشه خواب هامان پر از رؤیا بود.
در سفر آفرينش دربارهی خواب يعقوب سخن گفته شده است. «یعقوب در
خواب نردبانی را ديد که پايهی آن بر زمين و سرش به آسمان میرسيد.
فرشتگان خداوند از آن بالا و پايين میرفتند...» (پيدايش ۱۵:۲۸-۱۰)
از خواب عُزیر مصر (که در آیات ۴۷ و ۴۸ سوره یوسف به آن اشاره شده)، و از رؤیای شگفت ابراهیم خلیل و داستان قربانی کردن اسماعیل، میگذریم...
...
در اودیسه، در ایلیاد، در اشعار پینداروس بزرگترین شاعر غنایی یونان در عهد باستان، در آثار افلاطون و ارسطو و دیوژن حکیم... و حتی در نوشته های آریستوفان که ۴۲۴ سال پیش از میلاد میزیست.، به رؤیاهای صادق، اشاره شده است.
در
کتاب های عهد عتیق، آیات بسیاری ناظر بر خواب و خوابگزاری است که معروف
ترین آنها خواب اول و خواب دوم دانیال و تفسیرهای آن ها است. (کتاب
دانیال: ۷ و ۸).
همچنین در سفر پیدایش: ۳/۲۰، ۱۵ ـ ۱۲ / ۲۸،
اول سموئیل: ۶/۲۸، دانیال، ۴۹ـ ۱/۲، ۸و ۷، یوئیل: ۲۸/۲ ــ به این مسئله اشارات صریح شده است.
همچنین در سفر پیدایش: ۳/۲۰، ۱۵ ـ ۱۲ / ۲۸،
اول سموئیل: ۶/۲۸، دانیال، ۴۹ـ ۱/۲، ۸و ۷، یوئیل: ۲۸/۲ ــ به این مسئله اشارات صریح شده است.
...
تجربه رؤیا به اندازه تپش قلب و اثر انگشت، منحصر به فرد است.
رؤیا صورت گرفتن معانی، تجسم ایده آل ها، و بود شدن آن چیزی است که میخواهیم باشد.
کاش همیشه خواب هامان پر از رؤیا بود، افسوس که نیست.
رؤیا صورت گرفتن معانی، تجسم ایده آل ها، و بود شدن آن چیزی است که میخواهیم باشد.
کاش همیشه خواب هامان پر از رؤیا بود، افسوس که نیست.
چقدر حیف است آن ساعت های بسیاری که در خوابی بی رؤیا میگذرد.
به قول دکتر علی شریعتی: رؤیا خود نوعی زندگی است. خواب دیدن یک نوع زندگی کردن است. گاه بهتر از بیداری
رؤیا همچون اساطیر است و بیداری همچون تاریخ...
رؤیا همچون اساطیر است و بیداری همچون تاریخ...
...
در
امپراطوری رم، بعضی از اوقات رؤیاهای افراد به مجلس سنا ارسال میشد تا
اعضای مجلس در مورد آن ها با یکدیگر بحث و نتیجه گیری کنند.
...
نخستین وحی که به محّمد مصطفی نازل شد، یک رؤیای شگفت بود... در قرآن در سوره صافات، از زبان حضرت ابراهیم هم، میخوانیم:
إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ; من در خواب دیده ام...
آیات قرآن درباره رؤیا، یکی دوتا نیست.
یونس/۶۴ ـ اسراء/۶۰ـ روم/۲۳...
ـ رؤیای یوسف درباره یازده ستاره و ماه و خورشید (یوسف/۵).
ـ رؤیای همسلولی های یوسف که یکی آزاد و دیگری اعدام شد. (یوسف/۴۱).
ـ رؤیای پادشاه مصر درباره گاو لاغر و چاق (یوسف/۴۹ـ۳۵).
ـ رؤیای پیامبر درباره فتح مکه (فتح/۲۷).
ـ رؤیای مادر موسی درباره گذاشتن فرزندش در َسَبد و رها کردن در رود نیل
ـ رؤیای ابراهیم خلیل درباره ذبح فرزندش اسماعیل. (صافات/۱۰)...
یونس/۶۴ ـ اسراء/۶۰ـ روم/۲۳...
ـ رؤیای یوسف درباره یازده ستاره و ماه و خورشید (یوسف/۵).
ـ رؤیای همسلولی های یوسف که یکی آزاد و دیگری اعدام شد. (یوسف/۴۱).
ـ رؤیای پادشاه مصر درباره گاو لاغر و چاق (یوسف/۴۹ـ۳۵).
ـ رؤیای پیامبر درباره فتح مکه (فتح/۲۷).
ـ رؤیای مادر موسی درباره گذاشتن فرزندش در َسَبد و رها کردن در رود نیل
ـ رؤیای ابراهیم خلیل درباره ذبح فرزندش اسماعیل. (صافات/۱۰)...
...
در مورد حسین ابن علی، قهرمان عاشورا، میگویند در حرکت به سوی کربلا، روزی هنگام ظهر به خواب رفت و وقتی بیدار شد، پشت سر هم تکرار کرد:
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ
ما از مبداء وجودیم و آخر عاقبت هم به همان جا کوچ میکنیم.
(تکرار این کلمات که بیشتر در مرگ ناگهانی افراد شنیده ایم، خبر از ابتلائات سخت میدهد.)
(تکرار این کلمات که بیشتر در مرگ ناگهانی افراد شنیده ایم، خبر از ابتلائات سخت میدهد.)
پسرش پرسید: پدر آیا اتفّاق خاصی افتاده است؟
حسین پاسخ داد:
درعالم رؤیا شنیدم کسی (با اشاره به ما)، ندا سر میداد:
این گروه در حال حرکت اند و مرگ بسوی شان میشتابد. من از این رؤیا میفهمم که به زودی مرگ در انتظار ما است.
حسین پاسخ داد:
درعالم رؤیا شنیدم کسی (با اشاره به ما)، ندا سر میداد:
این گروه در حال حرکت اند و مرگ بسوی شان میشتابد. من از این رؤیا میفهمم که به زودی مرگ در انتظار ما است.
پسر گفت: مگر ما حق نیستیم و طرف مقابل مان باطل نیست؟ حسین گفت: بله، هست...(امّا، در نبرد پیش رو، داس مرگ ما را درو میکند...)...
در کتاب تاریخ بیهقی در مورد رؤیای سبکتگین، (مؤسس سلسله غزنویان و پدر سلطان محمود)، میخوانیم
سبکتگین، زمانی که هنوز بردهای بیش نبوده و حتی کسی او را به غلامی هم نمیخرید، شبی خضر پیامبر را در خواب میبیند.
سبکتگین، زمانی که هنوز بردهای بیش نبوده و حتی کسی او را به غلامی هم نمیخرید، شبی خضر پیامبر را در خواب میبیند.
...
اگرچه تجربه شخصی فردوسی
از خواب دیدن «جهاندار محمود، شاه بزرگ» درست از آب درنیامد و سلطان محمود
آن نبود که میتمود، در مجموع سی و چهار بار در شاهنامه از خواب و رویا
سخن در میان آورده است.
خواب
کیخسرو، خوابهای سام، خواب گشتاسب، خواب بابک نیای اردشیر (دو شب پیاپی)،
خواب کتایون (دختر قیصر و مادر اسفندیار)، خواب رودابه، خواب کیقباد، خواب
افراسیاب، خواب طوس، خواب سیاوش، خواب پیران، خواب گودرز، خواب جریره
(مادر فرود)، خواب ضحاک، خواب رستم، خوابهای کید هندی، خواب بهرام چوبین،
خواب انوشیروان، خواب خود فردوسی...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواب فردوسی از دقیقی، به خلق شاهنامه کمک میکند.
سری
به شاهنامه فردوسی بزنیم که حتی وقتی از ساده ترین و عادی ترین چیزها حرف
میزند کلامش والا و بلند است و بی اختیار آدم را بالا میکشد، تا چه رسد
به مثلا، گفتگوی پیران و رستم، که اوج زیبائی است.
خواب های اساطیری شاهنامه سرنوشتساز و پر شکوه اند.
این خواب ها، هم سرنوشت شاهان و پهلوانان را رقم میزند و هم سرشت آنان را هویدا میسازد.
خواب های شاهنامه گاه رؤیاییاند و گاه بهکابوس خودکامگان مبّدل میشوند.
ـ خواب دیدن بابک در کار ساسان،
ـ خواب دیدن بابک در کار ساسان،
ـ خواب دیدن کید پادشاه قنوج،
ـ خواب دیدن سام پسرش را،
ـ خواب ضحّاک و رویارویی با فریدون، (چهل سال پیش از آنکه در دماوند به زنجیر کشیده شود)،
ـ خواب خسرو پرویز که محمد مصطفی با او حرف میزند و...،
ـ و به ویژه، خواب دیدن فردوسی، دقیقی را که به خلق شاهنامه عملا یاری میرساند.
ـ خواب دیدن سام پسرش را،
ـ خواب ضحّاک و رویارویی با فریدون، (چهل سال پیش از آنکه در دماوند به زنجیر کشیده شود)،
ـ خواب خسرو پرویز که محمد مصطفی با او حرف میزند و...،
ـ و به ویژه، خواب دیدن فردوسی، دقیقی را که به خلق شاهنامه عملا یاری میرساند.
...
چنان دید گوینده یک شب به خواب
که یک جام میداشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی
برآن جام میداستان ها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز بر آیین کاوس کی......
بدین نامه گر چند بشتافتی
کنون هرچ جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
سخن را نیامد سراسر به بن
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار
بگفتم سرآمد مرا روزگار...
کنون من بگویم سخن کو بگفت
منم زنده او گشت با خاک جفت
...
که یک جام میداشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی
برآن جام میداستان ها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز بر آیین کاوس کی......
بدین نامه گر چند بشتافتی
کنون هرچ جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
سخن را نیامد سراسر به بن
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار
بگفتم سرآمد مرا روزگار...
کنون من بگویم سخن کو بگفت
منم زنده او گشت با خاک جفت
...
جالب ترین و جذّاب ترین خواب شاهنامه که پیامدهای آن سرتاسر شاهنامه را دربر میگیرد، خواب افراسیاب و رؤیای سیاوش است.
افراسیاب
خواب کشته شدن خود را به دست کیخسرو پسر سیاوش میبیند، آن هم زمانی که
هنوز سیاوش نه دختر پیران، را به همسری گرفته و نه فرنگیس، افراسیاب را،
تا کیخسروی بزاید و بهخونخواهی پدر برخیزد.
تأثیر
این خواب بر افراسیاب چنان عظیم و سرنوشت ساز است که او را از هر چه جنگ و
بدخواهی است بیزار و سیر میکند و از در آشتی با ایرانیان برمیآید.
...
چنین گفت پرمایه افراسیاب
که هرگز کسی این نبیند به خواب
کجا در شب تیره من دیده ام
ز پیر و جوان نیز نشنیده ام
بیابان پر از مار دیدم بهخواب
زمین پر زگرد آسمان پر عقاب
سراپرده من زده بر کران
به گردش سپاهی ز کندآوران
یکی باد برخاستی پر ز گرد
درفش مرا سرنگونسار کرد
برفتی به هر سو یکی جوی خون
سراپرده و خیمه کردی نگون
وزین لشکر من فزون از شمار
بریده سران و تن افگنده خوار
سپاهی از ایران چو باد دمان
که هرگز کسی این نبیند به خواب
کجا در شب تیره من دیده ام
ز پیر و جوان نیز نشنیده ام
بیابان پر از مار دیدم بهخواب
زمین پر زگرد آسمان پر عقاب
سراپرده من زده بر کران
به گردش سپاهی ز کندآوران
یکی باد برخاستی پر ز گرد
درفش مرا سرنگونسار کرد
برفتی به هر سو یکی جوی خون
سراپرده و خیمه کردی نگون
وزین لشکر من فزون از شمار
بریده سران و تن افگنده خوار
سپاهی از ایران چو باد دمان
چه نیزه بهدست و چه تیر و کمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مولانا در مثنوی بارها مسئله خواب را پیش میکشد.
یکی
از مضامین مورد علاقه عالمان و مورخان و عارفان اسلامی نیز، خواب و
خوابگزاری بوده است و آثارشان سرشار است از اشارهها و حکایت ها، پیرامون
رؤیا.
...
در گستره ادبیات ایران، کمتر اثری میتوان یافت که در آن بهخواب و خوابگزاری اشاره نشده باشد.
نجم الدین رازی،در مرصاد العباد، عبدالرحمان جامی، در نفحات الانس،...و خیلی های دیگر...
حکیم سنایی نیز به مسئله خواب دیدن توجه نموده و در کتاب حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، فصلی را، به تعبیر خواب اختصاص داده است.
در میان عالمان و عارفان فارسی زبان، در آثار مولوی و نیز فریدالدین عطّار بیش از دیگران بهاین مضمون برمیخوریم.
نجم الدین رازی،در مرصاد العباد، عبدالرحمان جامی، در نفحات الانس،...و خیلی های دیگر...
حکیم سنایی نیز به مسئله خواب دیدن توجه نموده و در کتاب حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، فصلی را، به تعبیر خواب اختصاص داده است.
در میان عالمان و عارفان فارسی زبان، در آثار مولوی و نیز فریدالدین عطّار بیش از دیگران بهاین مضمون برمیخوریم.
مولانا
در مثنوی بارها به تمثیل، مسئله خواب را پیش میکشد و با اینکه با اشاره
میفهماند که نه خر، خواب هندوستان، و نه فیل، خواب عربستان را میبیند
اما، تاکید میکند نباید رؤیا را صرفاً تابع افکار روزانه و محصول بیداری
دانست، زیرا هر یک از ما کمابیش خواب هایی دیدهایم که بعدها عیناً در عالم
بیداری تحقق یافته است.
همچنانک چشم میبیند بهخواب
بی مه و خورشید، ماه و آفتاب
نوم ما چون شد اخ الموت ای فلان
زین برادر آن برادر را بدان
ور بگویندت که هست آن فرع این
مشنو آن را ای مقلد بی یقین
ببیند خواب، جانت وصف حال
که بهبیداری نبینی بیست سال
در پی تعبیر آن، تو عمرها
میدوی سوی شهان بادها...
پیل باید، تا چو خسبد او ستان
خواب بیند خطّه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان بهخواب
خر ز هندستان نکرده ست اغتراب...
همچنانک چشم میبیند بهخواب
بی مه و خورشید، ماه و آفتاب
نوم ما چون شد اخ الموت ای فلان
زین برادر آن برادر را بدان
ور بگویندت که هست آن فرع این
مشنو آن را ای مقلد بی یقین
ببیند خواب، جانت وصف حال
که بهبیداری نبینی بیست سال
در پی تعبیر آن، تو عمرها
میدوی سوی شهان بادها...
پیل باید، تا چو خسبد او ستان
خواب بیند خطّه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان بهخواب
خر ز هندستان نکرده ست اغتراب...
...
دانته، اثر جاودانه اش، کمدی الهی، را پس از خوابی که از بئاتریس، (دختری که دوست داشت)، دید، سرود.
میرعلی تبریزی
واضع خط نستعلیق که شیفته صاحب نهج البلاغه بود، و مثل هر هنرمندی با
خرافات میانه ندارد، گفته: جهت و مسیر خوشنویسی ام را خواب آن محبوب،
ارتقاء داد...
خواب دیدن های امثال شاه طهماسب صفوی که در روش مملکتداری و سیاست ها و جنگ های او نیز تأثیر میگذاشتند، جای خود دارد...
کوراوغلو هم، که همانند آب جاری، پاک و پاک کننده بود. خواب میدید.
خواب قیرات، اسب باوفایش، و خواب چنلیبل، پایگاه رزمندگان دلیر و البته خواب نگار، که دوستش میداشت.
خواب قیرات، اسب باوفایش، و خواب چنلیبل، پایگاه رزمندگان دلیر و البته خواب نگار، که دوستش میداشت.
...
گوته شاعر بزرگ آلمانی در خاطراتش نوشته:
«یک
شب درخواب خودم را دیدم که روی اسبی نشسته ام، لباس های عجیبی برتن داشتم
به نوعی که هرگز مد روز نبود. هشت سال بعد، زمانی که درمحلّی اسب سواری
میکردم، ناگهان متوّجه شدم دقیقا همان لباس را بنا بر مد روز برتن دارم
و وقتی دقت کردم دریافتم درهمان محلی اسب سواری میکنم که درخواب دیده بودم.»
آبراهام لینکلن رئیس جمهوری اسبق امریکا در خاطرات خود اشاره نموده:
«در
خواب دیدم که مردم سرگردان از این سو به آن سو میروند و گریه میکنند، در
اتاقی از کاخ سفید جنازه یی دیدم که درون تابوتی بود و رویش را کاملاً
پوشانده بودند، از یکی از سربازان پرسیدم چه کسی در کاخ کشته شده؟ گفت:
رئیس جمهور. او در جریان یک ترور به قتل رسیده است.
رئیس جمهور. او در جریان یک ترور به قتل رسیده است.
چنانچه میدانیم خواب او به همین صورت به حقیقت پیوست.»
...
«مندلیف»
شیمی دان روسی مدتهای مدیدی موفق نمیشد که شکل نهایی تناوبی بودن و کیفیت
عناصر ساده را بیابد. گفته شده او خوابی دید و پس از آن به سرعت تغییراتی
در جدول داد و گفت این همان است که میخواستم و نمییافتم. (توجه داشته
باشیم که مبنا و اصل، نه رؤیای وی، بلکه زحمات و تلاش فکری مندلیف در
بیداری بود. او برای مرتب کردن جدول تناوبی عناصر شیمیایی مدت یکسال وقت
گذاشت و سرانجام در یکم ماه مارس سال ۱۸۶۹ بازنویسی و تحت عنوان «سیستم
تناوبی عناصر بر اساس جرم اتمی و شباهتهای خواص شیمیایی آنها» منتشر
نمود.
...
«ایگور لیسن کو»
Yevgeni Lysenko نقاش روس، تابلویی دارد به اسم The Bull که به «فاشیسم در
راه است» 'Fascism Is Advancing نیز شهره است. تابلوی مزبور فعلاً در موزه
«شهر «نوکوس» Nuko در ازبکستان موجود است. ایگور لیسن کو تعریف کرده که
طرح اصلی تابلو را از خوابی که دیدم الهام گرفتم. حیوانی وحشی که چشمانش
چون سوراخهای تفنگی دولول آماده شلیک بود.
Во сне я увидел существо, глаза как бочки с пистолетом. Я назвал картину 'Фашизм продвигается’.
چارلز دیکنز نویسنده
معروف انگلیسی هم، چنین تجربه ای را یادآور شده است. یک شب خواب دید که
بانویی پیچیده شده در یک شال قرمز مقابلش ایستاده، بطوری که پشتش به او
است.
چارلز
دیکنز او را نشناخت ولی وقتی زن برگشت توانست چهره اش را ببیند، زن خود را
با اسم «ناپیر» معرفی کرد که او هرگز چنین نامی را نشنیده بود. درست شب
بعد، دوستی به دیدارش آمد و خانمی را بهمراه آورده بود که شال قرمزی را
بدورش پیچیده بود، دوست چارلز دیکنز او را خانم ناپیر معرفی کرد.
...
بخشی از موسیقی اپرای Snegurotchka (اسنگوروچکا) اثر «ریمسکی کورساکف» از
بزرگترین آهنگسازان روسیه و از غول های موسیقی دوره رمانتیک در خواب به او
القا شد. البته او از جمله بزرگترین موسیقی دانان تاریخ شناخته تاریخ است
واگر زندگی هنری و تلاشهای کورساکف نبود، آن خواب هم پیش نمیآمد. اُس و
اساس بیداری است نه خواب.
کافکا نیز، در کتاب The Metamorphosis (مسخ)، به عالم خواب، نقب زده است...
...
«آناتولی کارپف»
شطرنج باز معروف، در خواب حرکتی را در بازی دید که باعث شد یک مسابقه را
ببرد. البته فراموش نکنیم که وی و در بازی پوزیسیونی از بزرگترین
شطرنجبازان تاریخ شمرده میشود و در طول عمر خود برنده ۱۶۰ تورنمنت شطرنج
شده است. (یعنی همه اش به عالم غیب و الهام در خواب مربوط نمیشود.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعری که دهخدا، بر اثر یک خواب سرود.
با به دار آویختن میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل، استبداد یکّه تازی میکند و طبق معمول، نخستین قربانیان اهل قلم اند.
با نعره محمّدعلی شاه که: بکشید این پدرسوختهها را، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در حالی که نیزهای شکمش را دریده بود، در باغشاه به دار آویخته شد.
وقتی صوراسرافیل را به قتلگاه کشاندند، دهخدا را پیدا نکردند چون صوراسرافیل به او خبر داده بود پنهان شود.
مدتّی پس از آن اعدام شقاوت بار، شبی دهخدا صوراسرافیل را در همان جامهی همیشگی سپیدش به خواب میبیند و در عالم رویا از او میشنود:
چرا نگفتی، او جوان افتاد؟ و این همان چیزی بود که باعث شد تا جمله معروف دهخدا، بلافاصله در خواب، در ذهنش نقش ببندد.
با نعره محمّدعلی شاه که: بکشید این پدرسوختهها را، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در حالی که نیزهای شکمش را دریده بود، در باغشاه به دار آویخته شد.
وقتی صوراسرافیل را به قتلگاه کشاندند، دهخدا را پیدا نکردند چون صوراسرافیل به او خبر داده بود پنهان شود.
مدتّی پس از آن اعدام شقاوت بار، شبی دهخدا صوراسرافیل را در همان جامهی همیشگی سپیدش به خواب میبیند و در عالم رویا از او میشنود:
چرا نگفتی، او جوان افتاد؟ و این همان چیزی بود که باعث شد تا جمله معروف دهخدا، بلافاصله در خواب، در ذهنش نقش ببندد.
ای مرغ سحر چو این شب تار
بگذشت ز سر سیاهکاری
وز نفخه روحبخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه نیلگون عماری
یزدان به کمال شد نمودار
واهریمن زشتخو حصاری
یاد آر، ز شمع مرده یاد آر
بگذشت ز سر سیاهکاری
وز نفخه روحبخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه نیلگون عماری
یزدان به کمال شد نمودار
واهریمن زشتخو حصاری
یاد آر، ز شمع مرده یاد آر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آه از این جور و تطاول که در این دامگه است.
شاهرخ مسکوب که
آگاهانه نام دو اثرش را خواب و خاموشی، و سفر در خواب، گذاشته، فرزانه ای
که آن من دیگرش را در تکّه پارههای آیینهی شکسته بستهی زمان
مینگریست، و نگاه پرمعنا و عارفانه اش، آثارش را عطرآگین و معنوی کرده
است، همو که جهل و خرافات را سه طلاقه کرده، بارها از خواب خودش، حرف
میزند و به جای انکار، با گزارش آن ایجاد تامل میکند.
«...در خوابِ من ساواک و ساواما جولان میدهند، خواب میدان پهناور تاخت و تاز این ها است...
آه از این جور و تطاول که در این دامگه است...
دیشب مادرم را هم به خواب دیدم...با همان لبخند همیشگی دور لب ها...انگار خانه خودمان بود...به نظر میرسد که میخواست جائی برود. ما رسیدیم تا برود. ما رسیدیم و او رفت...»
دیشب مادرم را هم به خواب دیدم...با همان لبخند همیشگی دور لب ها...انگار خانه خودمان بود...به نظر میرسد که میخواست جائی برود. ما رسیدیم تا برود. ما رسیدیم و او رفت...»
صفحه ۴۳۳ روزها در راه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رویا صدای وجدان انسان است.
اسماعیل وفا یغمائی در
مقدمه «این شنگ شهرآشوب»، از مزرعه کلاته، و نیز پدرش که پرچمدار کربلا را
با سیمائی عتاب آلود در خواب میبیند که چرا مزرعه من ویرانه است و چرا به
آن بی توجهی میکنی؟ ـــ یاد میکند و مینویسد:
«فردای
همان شب پدر لیبرال مسلک و شکاک ــ که خدا را بیشتر در طبیعت و معجزات آن،
درختان و گندمزار و میوه ها و زنان، جستجو میکرد تا مسجد و امامزاده و
مذهب، وبه طور جدّی معتقد بود هر درخت لیمو و پرتقال، پیامبر اولوالعظمی
است که بر وجود پروردگار گواهی میدهد...با چند مُقَنی و کارگر، روانه
کلاته شد و چندی بعد کلاته، احیا و نام آن به همایون دشت، تغییرپیدا کرد.
استخر آن لبریز آب گردید و ذرّت هایش چون بیشه ای از شمشیرهای سبز در زیر
آسمان آبی برافراشته شدند...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روبوسی با بیژن جزنی بعد از تیربارانش
آقای ناصر رحمانی نژاد که تئاتر اجتماعی معاصر ایران با نام وی عجین است برایم تعریف کردند ...
خرداد سال ۱۳۵۴ در کمیته مشترک خواب شگفتی دیدم.
خواب دیدم که به زندان قصر
منتقل شده ام و آنجا زیر هشت، بعد از طی تشریفات آماده شدم وارد بند بشوم.
معمولاً هروقت زندانیان تازه وارد به قصر فرستاده میشدند، هنوز داخل بند
نشده بچه ها به نوعی با خبر میشدند. کسانیکه از دادگاه یا بهداری
برمیگشتند آنها را زیر هشت میدیدند و گاه، بعضی از مامورین با اشاره
میگفتند که رفقای جدیدتان امروز وارد میشوند...
بچه
ها پشت در وروی بند آماده روبوسی و سرسلامتی با تازه واردین میشدند. در
عالم خواب احساس میکردم پشت در بند حالا تعدادی از بچه ها منتظرند من وارد
شوم. همین طور هم بود تا در باز شد تعدادی آنجا بودند از جمله بیژن. بیژن
جزنی که سال ۵۱ – ۵۲ در شماره ۳ هم اتاق بودیم.
بیژن رنگ صورتش خاکستری
توأم با زردی بود و لبخند کمرنگ ماتی داشت و عجیب اینکه موهایش سپید شده و
کز شده بود. مثل وقتی که شعله آتش به موها میخورد یه جور عجیبی درهم بود.
گویی پودر خاکستر روی سرش ریخته بودند و اگر دست میزدی همه میریخت. همین
طور در عالم خواب او را مینگریستم و غرقه در نگاه و لبخندش بودم. رفتم
جلو و همدیگر را در آغوش گرفتیم اما ناگهان از خواب پریدم.
...
حدود ۱۰ روز بعد آمدند مرا از کمیته به زندان قصر اعزام نمودند. وقتی وارد بند شدم نزدیک غروب بود. مرا به
بند دو و سه در اتاقی از پیش مشخص شده، بردند. یکی از بچه های مذهبی که
نقاشی هم می کرد آنجا بود. سلام و علیک کردیم. سعید سلطانپور هم از طبقه
بالای دو و سه آمد. روبوسی کردیم و رفت. ستار مرادی (وکیل بند که خیلی هم
اذیت میکرد) آنجا بود.
...
رفتم در حیاط زندان و بچه ها داشتند
با توپ پارچه ای بازی میکردند. احساس کردم یکی کنار من است. دیدم ستار
مرادی است. سر صحبت را با من باز کرد که آقای رحمانی نژاد کجا بودی. دوباره
که پیدات شده و از این حرفها. ...بعد گفت رفقات کجا هستند. بیژن کجا است؟
گفتم من که نمی دونم . حالا اومدم. لابد توی یکی از این بند هاست دیگه.
مکثی کرد و رفت.
...
کمی بعدً از بچه ها داستان
کشته شدن او و هشت نفر دیگر را (کاظم ذوالانوار، حسن ضیاء ظریفی و...) را
شنیدم و آنوقت آن خواب شگفت که هنوز هم در خاطر من مانده است، معنا پیدا
کرد. حالا هم بعد از حدود چهل سال که از آن خواب عجیب میگذرد، نگاه و
لبخند بیژن جزنی را بیاد دارم...
روایت آقای ناصر رحمانی نژاد از این واقعه را می توان در ویدیوی ضمیمه با صدای خودشان شنید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوابی که به حفظ کردن شعرهای زندان انجامید.
خوابی که به حفظ کردن شعرهای زندان انجامید.
ایرج مصداقی، در تمشک های ناآرام، جلد سوم کتاب نه زیستن نه مرگ،
زیر وقایع دوشنبه ۳ مرداد سال ۶۷ به خواب هشداردهنده و پرمعنائی اشاره
میکنند که هر خواننده ای میفهمد امّا، به نظر من تنها یک زندانی رنجدیده
که در باغ خوادث پُرابتلای انقلاب هم بوده، حّس میکند.
همچنین در صفحه ۱۱۵، (که به وقایع پنج شنبه ۶ مرداد ۶۷زندان میپردازد)، مینویسند:
«قتل عام زندانیان سیاسی در اوین آغاز شده بود و ما اطلاّعی از آن نداشتیم.
احساس میکردم عملّیات بزرگی در جریان است، وگرنه نیازی به این همه بسیج و دنگ و فنگ و بستن مجلس و اداره های دولتی و دانشگاه ها و...نبود.
با خود میاندیشیدم:
سرنوشت ما چه خواهد شد؟ هیچ پاسخی نداشتم. به یاد خوابی افتادم که هفته پیش دیده بودم.
احساس میکردم عملّیات بزرگی در جریان است، وگرنه نیازی به این همه بسیج و دنگ و فنگ و بستن مجلس و اداره های دولتی و دانشگاه ها و...نبود.
با خود میاندیشیدم:
سرنوشت ما چه خواهد شد؟ هیچ پاسخی نداشتم. به یاد خوابی افتادم که هفته پیش دیده بودم.
خواب
دیده بودم در جائی مانند کمیته مشترک هستم و چند پاسدار که دمپای
شلوارهاشان گت کرده بود، به در سلّولم آمدند و به شکل بسیار آهسته و با
آهنگی ترسناک نامم را پرسیدند و بعد مرا به راهروی جلوی سلوّلم بردند.
در
آن جا مشاهده کردم روی چرخی که با آن چای و غذا به داخل به داخل بند
میآوردند، تابوت های حامل جنازه های بچه ها قرار دارد. بدن هاشان سالم
بود، ولی صورت هایشان به شکلی باورنکردنی از بین رفته بود. از شدّت ناراحتی
جلوی چشمانم را گرفتم و فریادم در گلو شکست.
ناگهان
خودم را در راهرو، کنار فردی یافتم. از زیر چشم بند نگاه کردم، شلوار کردی
سفید رنگی به پا داشت. خوشحال شدم که تنها نیستم و همدردی دارم. سرم را
بلند کردم به قصد آن که صورتش را ببینم، ولی ناگاه متوّجه شدم که صورت او
نیز چون مردگان است. در واقع، او را به شکلی سرپا نگاه داشته بودند.
ترس و اضطراب و اندوه وجودم را انباشته بود. در همان حال مرا به اتاقی بردند. وسائل بچه ها روی هم تلنبار شده بودند.
من اسم روی ساک ها را میخواندم و به دنبال نام دوستانم میگشتم. در خواب میدانستم که آن ها مردهاند و مرا در جمع آوری ساک ها و وسایل شان آوردهاند. از شدت ناراحتی از خواب پریدم...»
من اسم روی ساک ها را میخواندم و به دنبال نام دوستانم میگشتم. در خواب میدانستم که آن ها مردهاند و مرا در جمع آوری ساک ها و وسایل شان آوردهاند. از شدت ناراحتی از خواب پریدم...»
...
در پیشگفتار کتاب بر ساقهی تابیدهی کنف که مجموعهای از سرودههای زندان است نیز، نویسنده نه زیستن نه مرگ، مینویسد:
«قتلعام سال ۶۷ مرا
با این حقیقت آشنا کرد که همه چیز از بین رفته و چیزی باقی نمانده است. به
این دلیل تصمیم گرفتم آن چه از شعرها باقی مانده بود را از حفظ کنم. اضافه
بر این مطلب، زمینهی دیگری هم بود، به این صورت که در روزهای قبل از
قتلعام در سلول انفرادی خوابی دیدم که مسیر زندگیام را عوض کرد. خوابم
این بود که من زنده مانده بودم و در خارج از کشور از من میخواهند تا
شعرهای زندان را برایشان بخوانم.
این خواب و تجربهی قتلعام زندانیان باعث شد تا من خودم را برای حفظ کردن شعرهای زندان مسئول بدانم.»
این خواب و تجربهی قتلعام زندانیان باعث شد تا من خودم را برای حفظ کردن شعرهای زندان مسئول بدانم.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من در خواب هستم امّا دلم بیدار است. (غزل غزلها باب ۵ ، فراز ۲)
یکی از زندانیان زمان شاه (مختار شلالوند) تعریف کرده است:
سال
۵۴ شبی خواب دیدم دستگیر میشوم و از محل پارک ماشینها (پارکینگ) مرا به
محلی میبرند و آنجا لباس زندان میپوشم. حیاط گردی هم با حوض کم عمق
نسبتاً بزرگی در وسط نمایان بود. در خواب مرا به راهروی بلندی بردند و آنجا
تعدادی زندانی را که پاهایشان زخمی بود و پارچه های خون آلودی روی آن بسته
بودند کنار سلولها دیدم. همه چشمبند و لباس زندان داشتند و زانو در بغل
بودند. بیدار شدم.
...
رشته
تحصیلی ام در دانشگاه تربیت بدنی بود. فردا صیح، کلاس ورزش (هاکی) داشتیم
وسط درس مرا صدا زدند و به دفتر امور دانشجویی بردند و آنجا گفتند مسئولین
امنیتی با شما کار دارند. سه نفر بودند و بعد از چند سئوال و جواب، گفتند
شما باید با ما بیآئید. رفتیم به همان پارکینگی که در خواب دیده بودم و
آنجا با ماموران دیگری که منتظر بودند (در مجموع سه ماشین) به محلی که
بعداُ فهمیدم «کمیته مشترک ضد خرابکاری» است رفتیم.
در
اتاق پذیرش بعد از تشریفات شلوار و فرنچ زندان پوشیدم. یکمرتبه چشمم به
حوض بزرگی افتاد و همان حیاط که در خواب دیده بودم. وقتی به راهرویی بلندی
رفتیم و آنجا چهار پنج زندانی درست همانطور که در خواب دیده بودم با پاهای
زحمی خون آلود نشسته بودند، بر حیرتم افزوده شد. در مورد کمیته مشترک پیشتر
از کسی چیزی نشنیده و آن صحنه ها را هیچ کجا جز در خواب ندیده بودم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی خواب دیدن آدم از جنس همیشه نیست.
با همه این توضیحات، به قول روستائیان خوش قلب:
زمین بره آسمون و، آسمون بیاد زمین، باید گفت:
گاهی خواب دیدن آدم از جنس همیشه نیست.
نمیتوان چون اهل تزویر، به خرافات پیرامون خواب دامن زدهاند، رؤیاهای صادقانه را هم به خیالبافی نسبت داد.
بیشتر ما حتی اگر یک بار هم شده، حوادثی را در خواب دیده ایم که تامّل برانگیخته و چرائی آن با توضیحات شبه علمی، آسان نبوده است.
بعضی اوقات، تصویر خواب ها آنقدر زنده و جاندار است که از خود میپرسیم آیا آنچه دیدیم، واقعا خواب بود؟
درست
است که انسان بسیاری از اندیشهها و پندارها و خواستههای بیداریش را در
خواب میبیند، درست است که معمولا ما همانطور که بیداری میکشیم، خواب
میبینیم، ولی آیا هر خوابی که میبینیم، این جوری است؟
گاهی آدمی خواب هایی میبیند که قبلا به آن فکر نکرده و موضوعش هم به گذشته فرد بر نمیگردد و حتی به آینده، چشمک میزند.
کمتر
کسی است که برای او در دوران زندگی اش این گونه خواب ها پیش نیامده باشد.
منتها بعضی از ما، آن را برای خودمان نگاه میداریم و چه بسا میترسیم بیان
کنیم که مبادا مارک خرافی یا ایده آلیست بخوریم.
شاید به قول شکسپیر: ما از قماش رؤیاهایمان هستیم.
یکی از رهبران بزرگ ذن، به نام چانگ تزو (Chuang Tzu) شبی در خواب میبیند که یک پروانه شده است. وقتی بیدار میشود با خود میاندیشد:
آیا من انسانی هستم که خواب میبیند پروانه شده؟ یا اینکه پروانه ای هستم که اکنون خواب میبیند یک انسان شده است؟
یکی از رهبران بزرگ ذن، به نام چانگ تزو (Chuang Tzu) شبی در خواب میبیند که یک پروانه شده است. وقتی بیدار میشود با خود میاندیشد:
آیا من انسانی هستم که خواب میبیند پروانه شده؟ یا اینکه پروانه ای هستم که اکنون خواب میبیند یک انسان شده است؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکتر شریعتی را در لباس خاکستری دیدم که...
من پیش تر نیز رؤیای بیدار، بیداری ای رؤیائی، و خلاصه، خواب های شگفت، را تجربه کرده ام.
حدود چهل سال پیش که از شّر ساواک محّل اقامتم، راهی اهواز شده بودم شبی از خواب بیدار شدم و (وسط شب)، برادرم را بیدار کردم و گفتم آیا ما در تیر ماه سال ۵۲ هستیم؟ وی که از این پرسشم تعجب کرده بود گفت:
حدود چهل سال پیش که از شّر ساواک محّل اقامتم، راهی اهواز شده بودم شبی از خواب بیدار شدم و (وسط شب)، برادرم را بیدار کردم و گفتم آیا ما در تیر ماه سال ۵۲ هستیم؟ وی که از این پرسشم تعجب کرده بود گفت:
خیر الان ما در سال پنجاه و سه هستیم. خیالاتی شدی؟ بگیر بخواب.
گفتم: خواب دیدم حالا سال گذشته است و دکتر شریعتی را دستگیر کردهاند.
برادرم ناراحت شد و گفت:
اوّل اینکه الآن اردیبهشت سال پنجاه و سه است.
دوّم،
برادر عزیز، تو با فیزیک و ریاضیات، سر و کار داری... اصلا خرافاتی نیستی و
هیچوقت هم نبودی، آخر چرا چیزی میگوئی که با عقل جور در نمیآید؟ و با
اوقات تلخی خوابید...
دوباره
خوابم برد و باز قصّه تکرار شد، این بار دکتر شریعتی را در لباس خاکستری
دیدم که در انتهای سالن درازی ایستاده بود. در عالم خواب گوئی میدانستم
که.......(...)
دوباره برادرم را بیدار کردم و گفتم در بند ۶ زندانی شده است؟
برادرم نگاه ترّحم آمیزی به من کرد و گفت:
آخر
تو اهل مشروب و مواد مخدّر و این چیزها هم نیستی که من یک جوری این حرف
های سر بالا را توجیه کنم. عزیزم بخواب. والله مجنون شدی...کدام بند؟ چرا
چرت و پرت میگی؟ او خوابید و من میگریستم...
...
گذشت و گذشت و گذشت تا شبی دیگر از خواب بیدار شدم و به او گفتم فردا پس فردا من خودم دستگیر میشوم.
مرا بوسید و گفت: نه، خدا نکند. پدر و مادرمان از غصّه میمیرند، تو شمشیر دست شان بودی...این بار حرفم را جدّی گرفته بود.
درست روز بعد ساواک اهواز به اشتباه، وی را بازداشت نمود اما ماموران در اداره، متوّجه شده و سراغ مرا گرفته بودند...و من که پیشاپیش خود را در زندان دیده بودم، بهترین لباس و کرواتم را پوشیدم و عطر زدم و با آغوش باز به سوی سرنوشت رفتم...
مرا بوسید و گفت: نه، خدا نکند. پدر و مادرمان از غصّه میمیرند، تو شمشیر دست شان بودی...این بار حرفم را جدّی گرفته بود.
درست روز بعد ساواک اهواز به اشتباه، وی را بازداشت نمود اما ماموران در اداره، متوّجه شده و سراغ مرا گرفته بودند...و من که پیشاپیش خود را در زندان دیده بودم، بهترین لباس و کرواتم را پوشیدم و عطر زدم و با آغوش باز به سوی سرنوشت رفتم...
روز بعد با قطار به تهران (کمیته مشترک ضد خرابکاری) آورده شدم... شرح این واقعه را در خاطرات خانه زندگان (قسمت سوم ) گفته ام.
....
در کمیته مشترک ضد خرابکاری یک روز از صف حمّام (از بقیه زندانیان) جدا ماندم ...
مامور زندان به اشتباه مرا به بند دیگری برد و فرنچ (بلیز زندان) را که روی سرم انداخته بود، برداشت تا به اتاقم بروم.
ناگهان دکتر شریعتی را دیدم که انتهای سالن با لباس خاکستری زندان (دقیقاً، دقیقاً همانطور که در خواب دیده بودم)، ایستاده است.
مامور
زندان گفت: واسه چی اینطوری نگاه میکنی؟ ببینم تو اصلا بند چند بودی؟ مگه
بند شش نبودی؟ گفتم بند ۵، با عصبانیت چشمانم را بست و بدو بدو به بند
خودم آورد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هواپیماها از بالا تیراندازی میکردند.
سال ۶۷ نیز
پیش از آنکه از زندان فرار کنم (درست قبل از فتوای قتلعام)، با اینکه هم
سلوّلی، نداشتم و بالکّل در جریان اخبار بیرون نبودم، روزی در خواب دیدم
مبارزین و مجاهدینی که از زندان شاه و بعد آز آن، میشناختم، در یک منطقه
بیابانی هستند و لباس یکسانی پوشیده، تفنگ به دست دارند اما، هواپیماها از
بالا به سمت شان تیراندازی میکنند و آنان یکی یکی میافتند...و آشنایی نیز
دستش تیر خورده است.
...
بعدها،
وقتی فیلم عملیات فروغ را دیدم برخی صحنه ها (صحنه هایی که برای اولیّن
بار میدیدم، اولین بار نبود که میدیدم بعضا برایم آشنا بود)، و خشکم زد.
ضمنا من به مناطق مورد بحث هیچوقت مسافرت نکرده بودم...
...
اگر صحنه های آشنا، را بتوان با دژآوو، یعنی همان آشناپنداری، سَمبل و ماست مالی کرد، تیر خوردن دست آن دوست چی؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگرانی ته دلم چنبر زده و خوابیده بود.
شب قبل از فرارم مدام میگرستم و نیایش میکردم، از خدا میخواستم یا جانم را بستاند و یا یاریم کند تا از ابتذال بگریزم...
امّا، میله ها در درون خودم بود (و هست)...
نیروهای
بازدارنده و آن ابلیس و خودخواهی درون آدمی شور و شوقم را کور میکرد و
آیه یأس میخواند که اگر تیرت زدند چی؟ زود پاسخ میدادم هیچی، ریق رحمت را
سر میکشم و گورم را گم میکنم.
میشنیدم:
ـ اهه، به همین کشکی؟
ـ بله به همین کشکی...
میشنیدم:
ـ اهه، به همین کشکی؟
ـ بله به همین کشکی...
دوباره راحت طلبی و نفاثّات فی العقد، موش میدواند که اگر تیر زدند و کشته نشدی و مجددّا به زیر فشار رفتی و رَبّ و رُبت در آمد؟...
ترس برم میداشت. مثل بید میلرزیدم...
نگرانی ته دلم چنبر زده و خوابیده بود، هر کار میکردم بیدار نشود، نمیشد. با فکر بیدار میشد...
نگرانی ته دلم چنبر زده و خوابیده بود، هر کار میکردم بیدار نشود، نمیشد. با فکر بیدار میشد...
گوئی دارکوب مرگ روی زانوهایم مینشست و تاق تاق به قفسه سینه ام میکوبید.
یادم میآید با تمام وجودم خدا را صدا زدم...یقه اش را گرفته و در سکوت سرش داد میکشیدم که اگر اختیار آدمی کشک نیست پس من تسلیم این به اصطلاح جبر نمیشوم...
یادم میآید با تمام وجودم خدا را صدا زدم...یقه اش را گرفته و در سکوت سرش داد میکشیدم که اگر اختیار آدمی کشک نیست پس من تسلیم این به اصطلاح جبر نمیشوم...
از کفر و کوفتگی و کلنجار رفتن با خویش، دقائقی خوابم برد...
...
در خواب دیدم بیرون زندان هستم و در دستم یک سیب است...
به محض اینکه بیدار شدم سراپا شور بودم. آینده هنوز نیامده، به چشمانم زل میزد.... آخرین تصمیمم را گرفتم و گریختم...ریز آن را نمیخواهم توضیح بدهم...
به محض اینکه بیدار شدم سراپا شور بودم. آینده هنوز نیامده، به چشمانم زل میزد.... آخرین تصمیمم را گرفتم و گریختم...ریز آن را نمیخواهم توضیح بدهم...
آن خواب یا چه میدانم، آن بیداری به دادم رسید و بر ضعف و پستی ام که مرا به زمین کوبیده بود، دهنه زد...
(...)...حالا از سلول بیرون آمده، یکی دو مانع بزرگ را رّد کرده و آخرین دیوار جلویم سبز شده بود...
در زندانی بخصوص و شرایطی بخصوص بودم که میشد به سمت دیوار خیز بردارم.
به سوی دیوار پریدم، نشد...دل، توی دلم نبود.
(...)...حالا از سلول بیرون آمده، یکی دو مانع بزرگ را رّد کرده و آخرین دیوار جلویم سبز شده بود...
در زندانی بخصوص و شرایطی بخصوص بودم که میشد به سمت دیوار خیز بردارم.
به سوی دیوار پریدم، نشد...دل، توی دلم نبود.
راستش کمی میترسیدم...می ترسیدم دیواری که موی دماغم شده بود، جوانمردی نکند و من دوباره...
بوق سحر بود. دوباره خیز برداشتم و این بار دستم بالای آن دیوار مهربان و کوتاه را گرفت و.......
بوق سحر بود. دوباره خیز برداشتم و این بار دستم بالای آن دیوار مهربان و کوتاه را گرفت و.......
در
صحرا میدویدم و صدای قلبم را به وضوح تمام میشنیدم...لباس های زندان را
در دو مسیر مختلف انداختم و از راهی دیگر ادامه دادم...کجا میرفتم؟
نمیدانم...امّا میدانستم که در امن و امانم...
روزهای بعد پدرم گوشی را برداشتند و گفتند:
ای به قربانت بروم، کجا هستی؟ میگویند تو را کشته اند...و بغض کرد.
با آرامش تمام پاسخ دادم: پدر جان در امان خدا هستم. برایم آرزوی خیر کرد.
ای به قربانت بروم، کجا هستی؟ میگویند تو را کشته اند...و بغض کرد.
با آرامش تمام پاسخ دادم: پدر جان در امان خدا هستم. برایم آرزوی خیر کرد.
هیچگاه صدای آن انسان رنجدیده را آنچنان شاد و صاف نشنیده بودم...
پشت سر هم زمزمه میکردم:
من به سرمنزل مقصود نه خود بردم راه
ترک این مرحله با مرغ سلیمان کردم
پشت سر هم زمزمه میکردم:
من به سرمنزل مقصود نه خود بردم راه
ترک این مرحله با مرغ سلیمان کردم
[...]...
پانویس
خواب از یک سری مراحل گذر میکند.
با
وجودی که اکنون بررسی خواب و پدیدههای مرتبط به آن امکانپذیر گشته است
امّا همه پژوهشگران بر سر این که «چرا ما میخوابیم» اتفاق نظر ندارند. چند
نظریه مختلف برای توضیح ضرورت خوابیدن و نیز عملکردها و هدفهای آن ارائه
گشته است از جمله:
نظریه جبران و ترمیم
(بر اساس نظریه جبران و ترمیم، خوابیدن برای تجدید قوا و احیای فرایندهای
فیزیولوژیک که بدن و ذهن را سالم نگه میدارند و باعث عملکرد مناسب آنها
میشوند ضرورت اساسی دارد.)
نظریه تکاملی
بنابر نظریه تکاملی که به نام نظریه انطباقی خواب نیز خوانده میشود،
دورههای فعالیت و سکون به عنوان وسیلهای برای ذخیره انرژی در سیر تکاملی
به وجود آمدهاند. براساس این نظریه، تمام موجودات زنده در زمانهایی که
بیداری و هشیاری برای آنها خطرناک و مخاطرهآمیز بوده است خود را با
خوابیدن انطباق دادهاند.
نظریه تحکیم اطلاعات
نظریه تحکیم اطلاعات میگوید انسانها برای پردازش اطلاعاتی که در طول روز
به دست آوردهاند میخوابند. بر اساس این نظریه، علاوه بر پردازش اطلاعات
کسب شده در طول روز، خوابیدن به مغز اجازه می دهد که خود را برای روز بعد
آماده کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
امین، حسن، دایره المعارف خواب و رویا،
ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی
ابن بلخی، فارسنامه، چاپ منصور
بلعمی، ابوعلی محمد، تاریخ، چاپ محمد پروین گنابادی
جامی، شواهد النبوه ، چاپ سیدحسن امین
عوفی، محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات
فروم، اریک، زبان از یاد رفته، ترجمه ابراهیم امانت
فردوسی، شاهنامه
فخرالدین علی صفی، لطائف الطوائف
محیط طباطبایی، فردوسی و شاهنامه
نوشته های خودم در ویکیپدیا
...
...
...
از شما دعوت می کنم ویدیو ضمیمه را ببینید.
سایت همنشین بهار
ایمیل
منبع:پژواک ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر