چه کسی مزدور آمریکاست سعید جمالی یا ....؟
امیر صیاحی
امیر صیاحی
به آنهایی که سعید جمالی را مزدور آمریکا معرفی میکنند.
در تبلیغات مجاهدین علیه سعید جمالی یکی از مسئولان سابق این سازمان او به مزدوری برای نیروهای آمریکایی در تیف هم متهم شده است! نزدیک به چهارسال در تیف زندگی کردم. همه جور صحبت در رابطه با سعید جمالی شنیده بودم اما یک بار نشنیدم که وی مزدور آمریکاییها معرفی شود. او بخاطر مقابله با نیروهای آمریکایی به ابوغریب برده شد و مدتها در تیف ایزوله بود و در ساختمان «آیزو» (انفرادی) به سر میبرد. این در حالی بود که همان موقع مسئولان مجاهدین بهترین روابط را با نیروهای آمریکایی داشتند و فرماندهان آنها در ضیافتهای مجاهدین در اشرف شرکت میکردند. و به هنگام ورود افسران آمریکایی و ملاقات با آنها در محوطهی سالن ستاد گروه احترام پیش فنگ و پا فنگ میکردند.
تا آنجا که میدانم این مجاهدین بودند که علیه ما جداشدگان به نیروهای آمریکایی گزارش خلاف واقع داده بودند. آنها به آمریکایی ها گزارش داده بودند کسانی که از مجاهدین جدا شده و به تیف آمدهاند با مواضع جدید این سازمان مبنی بر همکاری با نیروهای آمریکایی و خلع سلاح مخالف هستند. و این باعث شده بود که آمریکاییها ما را نیروهای خطرناک تلقی کرده و در تیف پرچم اسرای جنگی زده بودند و روزانه سه بار آمارگیری میکردند در حالی که چنین امری در اشرف اتفاق نمیافتاد و پرچم اسرای جنگی در آنجا نبود.
مجاهدین در رابطه با اتهام زنی این بار نیز پیشتازند و مبتکر. حتی کسانی که در تیف به مزدوری رژیم تن میدادند نیز به خودشان جرأت نمیدادند چنین اتهامی به سعید بزنند.
تنها وصلهای را که نمیشد به سعید چسباند همین بود و بس. این نوع اتهام زنی البته نشان دهندهی سقوط اخلاقی و وجدانی مجاهدین هم هست. متأسفانه مسئولان این سازمان چشم خود را روی همه چیز بستهاند و همه مرزهای اخلاقی را زیرپا گذاشتهاند. البته از کسانی که رفقا و دوستانشان را زندانی و شکنجه و تحقیر و ... میکنند، آنها را به ابوغریب میفرستند و یا شبانه روی مرز رها میکنند توقع رعایت اخلاق انتظار بیجایی است. دروغگویی و پاپوشدوزی از سوی چنین کسانی امری بدیهی است.
نمیدانم سعید چقدر یادش هست. یک روز عصر او در حال قدم زدن در محوطهی تیف قدیم حدفاصل درب ورودی و بلوک ۶ بود، که از پشت سیم خاردارها تعدادی از اوباش و اراذل با دیدن سعید شروع به توهین و ناسزاگویی به محمد حنیف نژاد و بنیانگذاران سازمان کردند. این اراذل و اوباش کسانی بودند که مجاهدین از خیابانهای استانبول و آنکارا تحت عنوان رزمندهی ارتش آزادیبخش به اشرف آورده بودند یا خلافکاران و مواد فروشانی بودند که به دلیل جرمهای سنگین راه گریزشان را آمدن به اشرف دیده بودند. کفگیر مجاهدین متأسفانه به ته دیگ خورده بود و دیگر از جذب نیروهای سالم داخل کشور ناامید شده بودند و به چنین کسانی روی آورده بودند.
موضوع آوردن معتادین به ارتش آزادیبخش باعث شد که آنها مجبور به ایجاد محل ترک اعتیاد در قسمت «پذیرش» ارتش شدند.
ژیلا دیهیم پس از پایان مصاحبه با مأموران وزارت امور خارجه آمریکا در ضیافت شامی که برای آنها ترتیب داده بودند موضوع را به گونهای برای آنها تعریف کرده بود که گویا مجاهدین محلی است که معتادین و عناصر رانده شده از اجتماع برای التیام دردهایشان به آنجا پناه میآورند.
ژیلا دیهیم برای ما تعریف کرد چیزی که برای مسئولان وزارت خارجه برجسته بود تعداد معتادینی بود که به ارتش آمده بودند و سازمان به آنها کمک کرده و ترک اعتیادشان داده بود.
این افراد تا پیش از سقوط صدام حسین در اشرف به نوعی گرفتار بودند و حالا تلافیاش را سر ما و امثال سعید در میآوردند. این عده از انجام هیچ کار کثیفی ابایی نداشتند.
تنها کسی که در مقابل ناسزایی گویی آنها ایستاد سعید بود. او که کاملاً به هم ریخته و عصبانی بود از آنها خواست دست از توهین بردارند . وقتی توجهی نکردند خیلی محکم پاسخ آنها را داد که آنها وحشت کرده از آنجا دور شدند.
سعید جمالی جزو عناصر برجستهی تیف بود. مرزبندی او در قبال عناصر نزدیک به رژیم کاملاً مشخص بود. من شخصاً رابطهای با او نداشتم اما همیشه به دیدهی احترام به او نگاه میکردم . وی با اکثر بچهها رابطه داشت و همه توأم با احترام با او برخورد میکردند.
یادم هست پس از فوت یاسر عرفات برای او در تیف مجلس ترحیم برگزار کرد که با استقبال جمع روبرو شد. یا در آن مقطع برای یکی از اقوام بچهها که به دلایل سیاسی اعدام شده بود مجلس ترحیم برگزار شد و سعید نقش تعیین کننده در برگزاری مراسم داشت.
لزوم همکاری اطلاعاتی با صاحبخانهی جدید
در منطقهی مرزی پس از فروپاشی عراق همهی ما را صدا زدند وخواسته شد به مقر فرماندهی برویم. آنجا ژیلا دیهیم گفت پیام رهبری رسیده است. همه دست زدند. دقیقا به خاطر دارم برجستهترین مورد پیام رهبری این بود که مسعود رجوی بر «لزوم همکاری اطلاعاتی با صاحبخانهی جدید» تاکید کرده بود.
باور این موضوع برایم سخت بود. چرا که در جمعبندی عملیات مروارید مسعود رجوی با اشاره به «سیدالرئیس» میگفت «کسی که به صاحبخانهی ما چپ نگاه کند پایش را قلم میکنیم». حالا نه تنها پایشان را قلم نمیکرد که هیچ به استقبالشان هم میرفت و آنها را به عنوان «صاحبخانه» جدید نیز معرفی میکرد. خنده دار بود. ما خودمان مستأجر بودیم اما صاحبخانه تعیین میکردیم.
با خودم میگفتم حالا چگونه یک شبه آمریکاییها که خود معتقد هستند نیروی اشغالگرند رهبری آنها را «صاحبخانه» می نامد.
بر اساس کدام تحلیل و منطق نیرویی که «همکاری اطلاعاتی» با آمریکاییها را ضروری میداند «مزدور» نیست اما کسی که تنها روابط مجاهدین را ترک کرده و در «بازداشت» نیروهای آمریکایی است «مزدور» آنها میشود؟
خنثیسازی مین برای ارتش آمریکا
دقیقاً یادم هست حمید دهقان از برادران لایهی MO بالاترین ردهی برادران مسئول، با شور و شعف تعریف میکرد که چگونه بچهها مینهای کاشته شده در مسیر زرهی آمریکاییها را خنثی میکردند. چرا ما باید مین را خنثی میکردیم. آیا این نوعی همکاری با آمریکاییها در امر اشغالگری نیست؟ اگر خارج از دایرهی سازمان این عمل صورت میگرفت آیا آن فرد یا نیرو را مزدوری متهم نمیکردند؟ اگر کسی این وسط کشته و یا معلول میشد در سازمان مجاهدین چه نامیده میشد؟ شهید راه خنثی سازی مین؟ شهید ارتش آمریکا؟ جانباز آمریکا؟
آیا کسی که نمیخواهد تحلیلهای رهبری مجاهدین و وعده و وعیدهای پوچ او را بپذیرد «مزدور آمریکایی» است. اما کسانی که سخنرانان مراسمشان از اول تا آخر یا آمریکاییهستند یا نیروهای نزدیک به آنها «مزدور آمریکایی» نیستند؟
کندن برچسبهای آمریکایی
پس از اشغال عراق، وقتی وارد آشپزخانه میشدید، همه چیز آمریکایی بود. آرد، روغن، برنج، در بستهبندی با برچسپهای آمریکایی بود. فضایی ایجاد شده بود اکثر بچهها میگفتند دیروز بمب میریختند سر ما امروز غذای ما را میدهند. حتماً خبری هست. اما عمو سام به کسی چیزی مفت نمیدهد. و این فضا عمومی شد که چرا به آمریکاییها اعتماد کنیم؟ بعد از آن سازمان برای فریب نیروها، کلیهی محمولههای غذایی آمریکا را به مجموعه سولههای قرارگاه اشرف منتقل میکرد، به گونهای که در دید هیچ کس نباشد. تنها کادرهای مشخص و مورد اعتماد را به آنجا میبردند تا مواد غذایی به گونهای تفکیک شود که هیچ نشانی از آمریکا روی آنها نباشد.
انهدام مهمات ارتش مریم
در زاغههای ضلع شمال قرارگاه اشرف، پروژهی انهدام مهمات «ارتش مریم» به شرکت آمریکایی موسوم به کی بی آر KBR داده شده بود. این شرکت هم کار فیزیکی این پروژه را به سازمان سپرده بود. ما نه تنها خلع سلاح شده بودیم بلکه در ازای دریافت پول انهدام مهمات ارتش آزادیبخش را نیز خودمان انجام میدادیم.
سازمان دهها کارگر عراقی را برای این پروژه به کار گرفته بود و عمدهی این پول را بالا میکشیدند و تنها بخش اندکی از آن را به کارگران عراقی میدادند. چرا که دستمزد به صورت دینار که ارزشی نداشت پرداخت میشد و آنها دلار دریافت میکردند. فضایی ایجاد شد که کارگران باور داشتند برای یک روز کار معادل سه روز پول میگیرند. و این چنین منادیان جامعهی بیطبقه سر کارگران عراقی را کلاه میگذاشتند.
آیا اگر کسی غیر از مجاهدین مبادرت به این کار میکرد استثمارگر معرفی نمیشد؟ و چقدر زشت است نیرویی که میلیونها دلار صرف اجرای یک برنامه درخارج از کشور میکند با استثمار کارگران فقیر و بدبخت عراقی و انهدام مهمات ارتش آزادیبخش نوعی امرار معاش کند.
البته من از نزدیک با آمریکایی ها به مدت ۴ سال زندگی کردهام و موضع ضد آمریکایی ندارم. اینها را هم برای بیان تبلیغات مزورانه مجاهدین گفتم.
امیر صیاحی
۱۱ آبان ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر