واکاوی واقعه ملاسرا و اتهام قتل به میرزا کوچکخان/ چه کسی حیدر عمواوغلی را کشت؟
تاریخ ایرانی: واقعه ملاسرا که اوج اختلافات و از هم پاشیدگی نهضت جنگل را نشان میدهد بعد از گذشت نزدیک به ۹۰ سال هنوز ابعاد پیدا و پنهان زیادی دارد. این واقعه که به کشته شدن حیدرعمواوغلی از سران متاخر نهضت جنگل منجر شد همان زمان از سوی افراد بسیاری به میرزا کوچکخان یا یارانش نسبت داده شد. در واقع غیبت کوچکخان در نشستی که خود یکی از محورهای اصلی آن بود، باعث شد این قضیه توطئهای از جانب او تفسیر شود. البته بعدها دیگران آن را کار جناح چپ نهضت به واسطه اختلافات درونی و یا ناشی از تغییر سیاست شوروی و دستور از بالا و حتی برخی کار انگلیسیها دانستهاند. این گزارش به واکاوی همین مساله و اینکه چه افرادی از کشته شدن حیدرخان و متهم کردن میرزا سود میبردهاند پرداخته است.
پای حیدرخان چگونه به جنبش جنگل باز شد؟
اختلافات میرزا کوچکخان و جناح چپ نهضت جنگل که بالا گرفت میرزا نیروهای خود را برداشت و به جنگل رفت و حکومت شورایی گیلان هم به احسانالله خان رسید. اما حرکتهای نه چندان موفق او و شکستش از نیروهای شاه و انگلیس باعث واکنش کنگره جهانی خلقهای مشرق زمین و زمینهساز ورود حیدرخان عمواوغلی مشروطهخواه، فعال چپ و رییس حزب کمونیست به تشکیلات نهضت جنگل شد. حیدرخان بعد از اختلافها و دودستگیهایی که در جنبش جنگل پدید آمد قرار شد اوضاع را سامان دهد و بانی آشتی میرزا و احسانالله خان و دیگران شود. گویا سابقه مبارزاتش در دوران مشروطه و وجههای که بین جریانهای سیاسی و مبارزان سرشناس آن دوره داشته کورسویی بوده برای پیوند دوباره جنگلیها و جلوگیری از شکست نهضت تا جایی که نخستین اقدامات هم مثبت بود و راه برای اتحاد کمیته انقلاب و شورای جنگل فراهم ساخت.
قضیه از این قرار بود که گروههای ایرانی شرکتکننده در کنگره جهانی خلقهای مشرق زمین دچار اختلاف شده تصمیم گرفتند نمایندگانی برای دیدار با لنین و دیگر رهبران حزب کمونیست روسیه و بینالملل سوم به مسکو بفرستند. حاصل گفتوگوهای هیات اعزامی به مسکو با لنین این شد که بنا به خواست لنین و حمایت استالین، کمیته مرکزی تازهای به رهبری حیدرخان عمواوغلی، برای سازش با سران نهضت جنگل تعیین شود. پس از تعیین کمیته مرکزی دوم، لحن روزنامهها در آذربایجان شوروی نسبت به نهضت جنگل تغییر کرد و گفته شد که شماری از سران حزب کمونیست ایران بدون اجازه مسکو در گیلان عمل کردهاند. پس از آمدن دو نفر از سوی حکومت آذربایجان به گیلان و تسلیم نامهای از زبان نریمانوف رییس حکومت آذربایجان به میرزا و جلب موافقت وی قرار شد حیدرخان عمواوغلی به گیلان عزیمت کند و به نهضت جنگل بپیوندد. پس از این اطمینان بود که میرزا کوچک موافقت خود را برای برقراری روابط جدید با کمیته دوم اعلام کرد.
در دی - بهمن ۱۲۹۹ از باکو خبر رسید که حیدرخان صدر کمیته مرکزی دوم عازم گیلان است. اما آمدن حیدرخان، مصادف شده بود با توافقهای لندن - مسکو و مسکو - تهران و قطعی شدن سیاستهای مسکو در قبال نهضت جنگل. از آنجایی که روسهای مقیم گیلان هم با ورود حیدرخان مخالف بودند، گفته میشود عمواوغلی به گونه پنهانی با مقداری اسلحه و نزدیک به ۱۵۰ تن مجاهد مسلح وارد انزلی شد. پس از ورود حیدرخان به ایران در اسفند ۱۲۹۹، ملاقاتی میان سران انقلاب با حضور او در خرداد ۱۳۰۰ انجام شد و در نتیجه این ملاقات جبهه واحد و کمیته جدید انقلاب تشکیل شد که اعضای آن عبارت بودند از: میرزا کوچکخان، حیدرخان عمواوغلی، خالو قربان، میرزا محمد و احسانالله خان. مدت کوتاهی پس از تشکیل کمیته جدید انقلاب، احسانالله خان در مرداد ۱۳۰۰، بدون اطلاع کمیته انقلاب و بدون آمادگی نظامی با دو هزار نفر نیرو به تهران حمله کرد. اقدام نظامی احسانالله خان منجر به شکست فاحش و فرار وی شد. سران انقلاب پس از این واقعه برای تشکیل دولت جدید مجددا ملاقات و توافق کردند و در نتیجه این توافق در ۱۳ مرداد ۱۳۰۰ تشکیل دولت جمهوری شورایی گیلان (جمهوری سوم) اعلام شد. در دولت جدید، میرزا کوچکخان سرکمیسر و کمیسر امور مالی شد. دولت جدید وظیفه عمده خود را در آن میدید که نیروهای انقلابی را سازمان داده و از گیلان پایگاهی برای حمله به تهران و ساقط کردن دولت مرکزی بسازد.
در تابستان ۱۳۰۰ گیلان عملا به چهار بخش تقسیم شده بود به این ترتیب که: انزلی در دست حیدرخان، رشت زیر نظر خالو قربان، فومن زیر نظر میرزا کوچکخان و لاهیجان زیر نظر احسانالله خان. همراه با ضعف و اختلافات درونی نهضت جنگل، تلاش حکومت مرکزی برای سرکوبی نهضت ادامه داشت. در ۲۹ سپتامبر ۱۹۲۱ قرار شد جلسه نوبتی کمیته انقلابی یا اجتماعی به نام کنگره برای آشتی و رفع اختلاف بین کمیته مختلط رشت به سرکردگی احسانالله خان با حضور میرزا و دیگران از جمله حیدر عمواوغلی در ملاسرا یا صومعهسرای فعلی تشکیل شود اما جلسه آشتیکنان به درگیری و کشتار بدل میشود. روایت شده که حیدر عمو از واقعه جان سالم به در برد و به جنگل گریخت اما در روزهای بعد توسط برخی نیرویهای جنگل دستگیر شد.
واقعۀ «ملاسرا» به دوران موقت آرامش در گیلان خاتمه داد و خالو قربان که از این حادثه جان سالم به در برده بود، بلافاصله بعد از ورود به رشت احسانالله خان را ملاقات کرد و متفقاً نیرویی مرکب از کردها و چریکهای روسی برای مصاف با میرزا ترتیب دادند. نفرات خالو قربان و احسانالله ظرف بیست و چهار ساعت شهر را تحت کنترل گرفتند و باز روایت شده میرزا که همچنان در جنگل اقامت داشت قسمتی از قوای جنگل را به فرماندهی نورمحمدخان تهمتن برای سرکوبی دوستان سابق خود مأمور و روانه کرد. بدینسان، پیش از آنکه قوای دولتی برای پایان دادن به قضیۀ گیلان عازم شود انقلاب از داخل پاشیده بود. خالو قربان و احسانالله خان نیز با میرزا میجنگیدند. میگویند میرزا به دنبال محاکمه حیدر عمو بوده و در این میانه، فرصتی برای آنکه میرزا به زعم خود برای حیدر عمواوغلی محکمۀ انقلابی تشکیل دهد وجود نداشت. به همین دلیل از واپسین روزهای زندگانی حیدرخان و کیفیت مرگ او گزارش صحیحی در دست نیست. نقل شده که حیدرخان، مدتی به حال بلاتکلیفی در «کسما» بسر میبرد، اما پس از مدتی به «مسجد کیش»، قریه کوچکی در میان جنگلهای انبوه «توسهکله» انتقال داده میشود. باز گفته شده تا وقتی حیدرخان در کسما بسر میبرد ملاقات با وی آزاد بود و عدهای که تصور میکردند میتوانند میان او و میرزا واسطه شوند به دیدنش میرفتند. اما از حیدر بجز سیل فحش که نثار میرزا میکرد چیزی شنیده نمیشد. به همین جهت نیز اطرافیان میرزا به وی توصیه میکردند کار حیدر را در زندان یکسره کند. میگویند در حقیقت میرزا نیز از حیدر بیمناک بود اما وقتی میاندیشید کشتن حیدر عمواوغلی در زندان چه لطمۀ بزرگی به حیثیت او خواهد زد توصیۀ مشاوران خود را نشنیده میگرفت تا وقتی حیدر را از «کسما» به «مسجد کیش» در قلب جنگل بردند و در آنجا معلوم نشد که چگونه به حیات او خاتمه داده شد؟ همینقدر که گفته شده وقتی که یکی از دوستان نزدیک حیدر عمواوغلی خود را به گیلان رساند و تقاضای ملاقات وی را کرد، در حاشیۀ نامهای که متضمن این تقاضا بود به وی پاسخ داده شد: «حیدر موقعی که میخواست از زندان فرار کند به وسیلۀ قراول هدف قرار گرفت و به قتل رسید.»
چه کسانی از کشته شدن حیدر عمواوغلی سود میبردند؟
عمده اتهاماتی که قتل حیدرخان را متوجه میرزا میکند از سوی نیروهای چپ، همان زمان و بعدها صورت گرفته است. احسان طبری در نوشتهای تحت عنوان «جمهوری گیلان» واقعه ملاسرا و کشته شدن حیدرخان را ناشی از بدگمانی میرزا به دیگر اعضای نهضت و توطئه یارانش میداند. طبری جایگاه غیرپرولتاریایی میرزا و دوریاش از رادیکالیسم انقلابی را زمینهای میداند که باعث شده میرزا دست به چنین کاری زند و مینویسد: «سرانجام در ۲۹ سپتامبر ۱۹۲۱ (۱۳۴۰ ه. ق.) حیدرخان که بنا به دعوت میرزا به عنوان شرکت در جلسه نوبتی کمیته به محلی بنام «پسیخان» کشانده شده بود، همراه سرخوش یکی از یاران احسانالله خان به دست جمعی از یاران کوچکخان به قتل رسید و کلبهای که این اتفاق در آن رخ داده بود به آتش کشیده شد.» امیرحسین فردی نویسنده کتاب «کوچک جنگلی» نیز معتقد است که حیدرخان به دست مجاهدان جنگل ولی خودسرانه کشته شد و میرزا در این کار نقشی نداشت.
افشین پرتو، پژوهشگر جنبش جنگل و نویسنده کتاب در دست انتشار «گیلان و خیزش جنگل» در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» تحلیل دقیقتری ارائه میکند: «عصر حیدرخان عمواوغلی به پایان رسیده بود. حکومت بلشویکی با حکومت تهران کنار آمده بود. جنگ جهانی تمام شده بود و حکومت بلشویکی میکوشید با پذیرش زمانهٔ نو زمینهٔ مناسبی برای ادامهٔ حیات سیاسی خود پدید آورد و در این زمینهٔ نو باید بسیاری از کسانی را که بازیگران صحنههای پیشین بودند یا دچار دگرگونی نقش مینمودند یا از صحنه کنار مینهادند. با این همه نمیخواستند خود را به عنوان کنار نهنده یا از میان بردارندهٔ این گونه آدمها بشناسانند، پس باید از میان برداشتن آنها به گردن کسان دیگری میافتاد. از میان بردارندهٔ حیدرخان میتوانست انگلیس، شوروی و یا نیروهای هنوز در ستیز جنگل باشند.» پرتو که اخیرا به دستنوشته خاطرات احسانالله دست یافته در خصوص اینکه احسانالله خان چه نظری در خصوص کشته شدن عمواوغلو داشته میگوید: «او نه به صراحت ولی به نوعی با طعنه و کنایه در برگهای پسین خاطرات خود، در آن زمانی که خود او نیز به سبب روشن شدن مسیر تلاشش برای کنار آمدن با رضاشاه و بازگشتن به ایران مورد آزار حکومت مسکو قرار میگیرد، گناه کشته شدن حیدرخان را به گردن حکومت بلشویکی میاندازد. در سندی به دست آمده از مرکز اسناد وزارت امور خارجه انگلیس که حاوی گزارشی است از یک جلسه تصمیمگیری برای پدیداری زمینه گفتوگو میان دولت ایران و میرزا کوچکخان، اشارهای به پدیدآیی ماموریتی برای زدودن چهرههای ناخرسند این مذاکرات شده است. حال اینکه این تصمیم را این سو یعنی دولت ایران یا انگلیس و یا آن سو یعنی میرزا به انجام رسانده هنوز جای تحقیق و تحلیل دارد. گرچه باید دید میرزا چه سودی از کشته شدن حیدرعمواوغلی میبرده است؟»
محمدعلی همایون کاتوزیان نویسنده کتاب «از مشروطیت تا سقوط رضاشاه»، اختلافات میرزا کوچکخان و حیدرخان را آنگونه نمیبیند که قصد جان هم را بکنند. در واقع آنها را افرادی قدرتلب نمیداند که در پی ساخت و پاخت با حکومت مرکزی یا شرق و غرب یا در پی حذف هم باشند بلکه افرادی شبیه به هم و مومن به راه خود قلمداد میکند. اما درباره چگونگی روابط حیدرخان با اعضای حزب کمونیست ایران که شائبه طرح قتل او را از جانب آنها بیشتر میسازد، مینویسد: «حیدرخان با اینکه کمونیست بود، از دست رفقای هممسلک خود آسودگی نداشت و دائما اسباب زحمت وی را فراهم میکردند. مخصوصا آن عده روسهای اشتراکی در رشت مواظب عمواوغلی بوده و تمام نامهها و کارهای او را مخفیانه تفتیش میکردند. یک روز موقعی که در رشت بود به مشارالیه خبر رسید طرف عصر میخواهند او را دستگیر نمایند. آن روز با زحماتی طاقتفرسا به اتفاق چند نفر از رفقای جنگلی خود از رشت فرار کرده و مخصوصا نزدیک پست بلشویکها که در بیرون شهر داشتند چند تیر به سمت وی شلیک شد ولی تیرها اصابت نکرده و به هر طریق بود موفق به فرار از شهر و پناه گرفتن در جنگل گردید.»
اسماعیل جنگلی برادرزاده میرزا هم گزارش میدهد: «حتی طرفداران خالو قربان و احساناللهخان و سردار محیی تصمیم گرفتند به دست کمونیستهای متحد خود عمواوغلی را ترور نمایند و اگر همراهان میرزا از این سوء قصد مطلع نشده و در مقام نقل و انتقال عمواوغلی از رشت به جنگل نشده بودند، او و رفقایش به دست شیخاف و عده دیگر کشته میشدند.» ایرج صراف هم که در زمینه تاریخ جنگل تحقیق کرده و کتابی تحت عنوان «نهضت جنگل از روایت تا روایت» در دست چاپ دارد در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» از پیش فرضی صحبت میکند که در کتابش برای نخستین بار مطرح شده است. او معتقد است: «واقعه ملاسرا از ابتدا تا انتها یعنی نقشه و انجامش بر عهده جناح مخالف میرزا بوده و کوچکخان اصلا روحش از قضیه خبر نداشته است.» او که بیش از همه احسانالله خان را در مظان اتهام میداند، معتقد است: «به واسطه اختلافات داخلی خود یا دستوری از جانب شوری قصد نابود ساختن حیدر عمواوغلی را داشتند اما بدشان نمیآمد که آن را گردن میرزا بیندازند. حتی بعید نیست که تیر خلاص را هم خود احسانالله خان زده باشد. نقل قول شده که میرزا دیر به ملاسرا آمد و وقتی آمد که کار از کار گذشته بود. در همه کتابها نوشته شده که میرزا باعث قتل حیدرخان عمواقلی بوده در حالی که میرزا پیام شورای انقلابی در کنگره حزب در بادکوبه که گفته شده بود حیدر عمواوغلی جهت اصلاح اوضاع جنگل فرستاده میشود را میپذیرد، پس چرا باید او را بکشد؟ در واقع هیچ مدرکی وجود ندارد.» به اعتقاد صراف «حتی ابراهیم فخرایی هم که از اعضای نهضت بوده و کتاب خاطراتش را نوشته تحلیلش این است که برخی یاران میرزا تصمیم گرفتند انتقام بگیرند. حال سوال این است که خب از چه کسی انتقام بگیرند؟ دستنوشتهای از برادر حیدرخان است که او با لنین اختلاف نظر داشت. من تصور میکنم که حیدرخان طرف تروتسکی بود و لنین بیمیل نبود که سر این فرد زیر آب برود. من ۱۰۰ درصد احتمال میدهم که احسانالله خان، قاتل حیدرعمواوغلی بوده چون بعد هم رفت شوروی و پناهنده شد.»
در کنار همه اینها نقل قولهایی هم هست که میرزا در مواقع مختلف از کشتار بیمورد جلوگیری کرده است. حتی محمدعلی گیلک نویسنده «تاریخ انقلاب جنگل» مینویسد که «میرزا کوچک به هنگام عقبنشینی و جنگ و گریز به معینالرعایا (حسنخان آلیانی) دستور داده بود همه زندانیان جنگل را آزاد کند.» محمدتقی میرزا میرابوالقاسمی پژوهشگر گیلانی هم که زمانی با دو تن از شاهدان سرانجام زندگی حیدرعمو گفتوگو کرده از این دو نقل میکند که: «ما اطمینان داریم که میرزا کوچک حتی از دستگیری حیدر تا آن زمان که او کشته شد اطلاعی نداشت.»
ابهام در نحوه کشته شدن حیدر عمواوغلی
ابراهیم فخرائی منشی مخصوص میرزا با نقل مستقیم از حسن آلیانی (معینالرعایا) که شخصا با وی گفتوگو کرده است در کتاب سردار جنگل مینویسد: «... جنگل تصمیم داشت به مجرد آرام شدن اوضاع حیدرخان را به محاکمه فراخواند... افراد ایل (مقصود
ایل آلیانی رعایای حسن آلیانی است.) همین که به شکست ما پی بردند... به
علت آنکه در معرض خطر قرار نگیرند حیدرخان را خفه کردند. » سیدمحمدتقی
میرزا میرابوالقاسمی هم از همان دو شاهد ماجرا نقل میکند که: «... ما راضی به کشتن او نبودیم و و سرانجام حسن آلیانی و ملاجعفر آلیانی از ما خواستند که به زندگی او پایان دهیم. به ناچار من و شعبان او را به داخل جنگل میانرز برده و در کنار رودخانه تیرباران نمودیم. جسدش را در جنگل رها کردیم و پایان زندگی حیدر را اطلاع دادیم. اگر کسانی پیدا شوند و بگویند که حیدر را جایی دفن کردهاند حقیقت ندارد چون ما پس از کشتن او جسد را در جنگل انداختیم که طعمه حیوانات شد.»
ایرج صراف اما در نحوه کشته شدن حیدرخان بر اساس این روایات و نقل قولهای یاد شده در کتابها تشکیک میکند و میگوید: «ما شاهد دست اول از ماجرا نداریم حتی ابراهیم فخرایی هم در خاطراتش هیچ وقت نگفته من آنجا حضور داشتم و تنها تحلیلش را از ماجرا و بر اساس گفتههای دیگران بیان کرده است. اما اینکه میگویند از هر طرف رگبار گلوله گرفت و حیدرخان از طبقه دوم پایین پریده و به جنگل فرار کرد و روزهای بعد به دست دیگران اسیر شد به کسما منتقل شد و میرزا درصدد محاکمه او بود ولی به دلایلی دیگران سرش را بریدند، چندان صحیح به نظر نمیرسد.» صراف یک تحقیق میدانی هم در منطقه انجام داده است: «من خانههای روستایی اطراف را بررسی کردم و توانستم خانهای قدیمی شبیه همان خانهای که وصفش را میکنند پیدا کنم اما سازه خانههای آنجا به گونهای نیست که گلوله بتواند از آن قطر گلی رد شود و درگیری از بیرون و داخل به کشتار منجر شود، بعد هم اینکه شکل خانههای روستایی به گونهای است که از یک سمت سقف خانه تا زمین کشیده شده و از ارتفاع دو متری هم اگر فرد میخواسته فرار کند یا پایش آسیب میدیده و یا توسط نیروهایی که بیرون منزل بودند در جا کشته میشده. نزدیکترین فرضیه این است که اصلا حملهای در کار نبوده بلکه به احتمال زیاد توطئهای از جانب همان جمعی که به ظاهر برای شور و صلح دور هم جمع شده بودند در کار بوده و کسی از داخل خانه دست به این کار زده باشد. به نظر من آتش زدن خانه روستایی محل درگیری بیدلیل نبوده و سرنخ مهمی است مبنی بر اینکه مدرک جرمی آنجا بوده که نخواستهاند اثری ازش باقی بمانند و آن چیزی نیست جز جسد حیدرخان عمواوغلی، در غیر این صورت چه نیازی بوده به آتش کشیدن خانه.»
منابع:
- از مشروطیت تا سقوط رضاشاه نوشته: دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، ترجمه: محمد رضا نفیسی، انتشارات: پاپیروس، تهران ۱۳۶۶
- نهضت جنگل و بنیانگذار آن میرزا کوچکخان جنگلی، شاپور رواسانی، اطلاعات سیاسی اقتصادی، آذر و دی ۸۴ شماره ۲۱۹ و ۲۲۰
- سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، ۱۳۴۴ شمسی، انتشارات امیرکبیر، تهران
- گفتوگو با ناصر صراف پژوهشگر و نویسنده کتاب از «نهضت جنگل از روایت تا روایت»
- گفتوگو با دکتر افشین پرتو دکترا تاریخ، پژوهشگر و نویسنده کتاب «گیلان و خیزش جنگل»
- جمهوری گیلان، احسان طبری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر