فریدون گیلانی: سرقت آمریکائی – اسلامی در مصر (3)
شباهت های ناگزیر و تجربه های « برادران » !
خانم دکتر صدیقه حجازی دبیر « اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی » ، راهکار پیروزی کامل اخوان المسلمین در مصر را پیدا کرده اند . رمز سلطه ی اخوان المسلمین در زادگاه این سازمان ، پیروی از منویات پدران روحانی پان اسلامیست های انگلیسی – آمریکائی : سید جمال الدین اسدآباید ، محمد عبدو شاگرد ارشد او ، محمد رشید رضا شاگرد اول محمد عبدو ، حسن ال بنا شاگرد خلاق محمد رشید رضا و بنیانگذار سازمان انگلیسی اخوان المسلمین ، سعید رمضان داماد حسن ال بنا و چهره ی محبوب آمریکائی ها و اروپائی ها ، و ، سرانجام ، روح الله موسوی خمینی دستیار آیت الله ابوالقاسم کاشانی نماینده ی واحد اخوان المسلمین در ایران
است که سید علی خامنه ای جانشین کنونی اوست . حالا ابول علا مودودی
بنیانگذار گروه اسلامی پاکستان به عنوان نخستین حزب سیاسی اسلامیست در این
کشور که از مریدان حسن ال بنا بود ، و اسامه بن لادن و ایمان ال
ظواهری و فوجی دیگر از سلسله ی پان اسلامیست که از 1867 تا کنون رسما در
کارند و به همه ی سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی غربی سرویس داده اند ، پیشکش.
در فاصله ی 1875 تا 1925 که سه سال مانده بود به تاسیس سازمان جهانی اخوان المسلمین در قاهره ، زمینه های ایجاد پان اسلامیسم به دست معماران سیاسی امپراتوری بریتانیا ، فراهم شده بود .
بنا به روایت تاریخِ بی تعارف ؛ و در عین حال بدون ترس و لرز و رعایت ملاحظات !، سید جمال الدین اسدآبادی با حمایت کامل انگلیسی ها و کمک های گشاده دست پیشگام ماموران شرق شناس ادوارد براون ، تحرک فکری جنبش پان اسلامیسم را برای احیای اسلام اولیه ، پایه ریزی کرده بود . بر مبنای زمینه هائی که انگلیسی ها فراهم کرده بودند – و برای فراهم کردن این زمینه اسدآبادی را با کشتی مخصوص و هزینه ای گزاف ، از هندوستان تحت استیلای خود به مصر برده بودند - ، اسد آبادی به یاری لرد کرامر فرماندار انگلیسی مصر ، جنبش تند رو و انگلیسی سلفیه را
سازمان داد که امروزه صدایش از حلقوم سید علی خامنه ای و محمد مورسی و خانم
صدیقه حجازی و پان اسلامیسم عریض و طویل انگلیسی – آمریکائی در می آید .
اخوان المسلمین را به این دلیل سازمانی جهانی می نامیم که پدران روحانی و بنیانگذاران و کارگزارانش ، از کشورهای مختلف بوده اند و امروزه به طور گسترده و منظمی در کشورهای مختلف واحد و شاخه و هسته دارد که در هر کشوری ، بنا به مقتضیات همان کشور ، در امور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دخالت می کند ، یا حتی با سازمان نظامی و بنیه ی اقتصادی بسیار قدرتمند متکی به انگلیس و آمریکای خود ، دست به اسلحه می برد و به ریخت و پاش غیر قابل تصور مالی می پردازد:
اسدآبادی ایرانی بود که بنا به شرایط روز و کوشش برای ایجاد وحدت اسلامی خود را افغانی می نامید و به سید جمال الدین افغانی معروف بود. « جمهوری اسلامی ایران » هم که به پدر روحانی اخوان المسلمین وفادار است ، از او پیکره ساخته و او را می ستاید. محمد عبدو که به تولید کننده ی پان اسلامیسم مصری معروف است ، مصری ست . محمد رشید رضا شاگرد سوریه ای او بود که برای انتشار نشریه « فانوس دریائی » به مثابه محور گسترش فکر ایجاد جمهوری های اسلامی، به مصر می رود تا ناشر عقاید استاد خود شود. ابول علا مودودی پاکستانی ست ، اسامه بن لادن عربستانی ست و روح الله موسوی خمینی هم که ایرانی ست . تا این جای قضیه ، سر و ته قضیه با دو ایرانی بسته می شود و در این میان رهبران دیگری هم بوده اند که بنا به شناسنامه ی جهاد آمریکائی افغانستان که به جهاد اسلامی افغانی معروف است ، زادگاه شان سایر کشورهای اسلامی بوده است .
· خانم دکتر صدیقه حجازی دبیر اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی که در مصاحبه ی تلویزیونی روز دوشنبه 19 تیرماه 1391 ، ایشان را به همراه « خواهر » دیگری به نام دکتر انسیه خزائلی رئیس دانشگاه الزهرا ، پیچیده در چادرسیاه ملاحظه می کنیم ، می فرمایند :
« انقلاب اسلامی توانسته است مدل جدیدی از زن را در جهان ارائه دهد ( که دکترهای مصاحبه شونده نمونه های آن مدل اند و زنان مصر انقلابی هم ، باید پیرو آن مدل باشند. ) فرانسه به خاطر وحشت از این مدل است که ضد حجاب است ، مهم حجاب نیست . پیش از انقلاب اسلامی ایران هم زنان با حجاب کم نبودند ،
مهم پشت حجاب است . مهم زیر حجاب است. این ها حرکات موذیانه دشمن است .
مطالبه ی زنان در بیداری اسلامی نشستن بر کرسی وکالت در مجلس و گرفتن مشاغل
دولتی و شغل های بالا مثل وزارت و از این حرف ها نیست . این ها ظاهر است .
زن در بیداری اسلامی دنبال ظاهر و موقعیت های اجتماعی نیست . زن در بیداری
اسلامی دنبال حجاب است ... »
و پس از ادای سخنانی بسیار مسلط که واقعا در میزان سلطه و احاطه بر کلمات و ترکیب های اسلامی ، هیچ از آخوند های معمم کم ندارد ، راهکار تکمیلی خود را برای بهروزی اخوان المسلمین در مصر ارائه می دهد و می گوید :
« ... برای آن که بدانیم زنان مصر از انقلاب شان چه می خواهند ، کافی ست به مصاحبه ای که یک زن مهماندار هواپیما پس از سرنگونی حسنی مبارک انجام داد توجه کنیم . آن زن مهماندار ، اصلا نگفت که ما می خواهیم نماینده مجلس و وزیر و صاحب منصب شویم . گفت تنها انتظار ما این است که حجاب داشته باشیم . ما برای حجاب مبارزه کرده ایم ... »
سیدعلی خامنه ای فعال جدی « اخوان » در ایران ، چند ماه پیش از انتخابات مصر، به صراحت گفته بود « آزادی یعنی این که مردم شعار الله اکبر سر بدهند و نماز جماعت بخوانند » .
« خواهران » متعلق به « اخوان » هم ، از مبارزات و رهبران اسلامی خود توقعی جز آن ندارند که « حجاب » را رسمی و اجباری اعلام کنند ، همان گونه که در ایران کردند . در دستگاه فکری پان اسلامیست ها ، حیثیت و حرمت و جایگاه زن ، فقط با رسمیت یافتن حجاب است که معنی پیدا می کند و می تواند پیروزی در مبارزه تلقی شود . نگرانی « خواهر حجازی » این نیست که زنان در مصر محجبه نیستند ، چرا که همه ی اعضای اخوان المسلمین محجبه اند ، خط ایشان به عنوان « ملای مونث » اسلامیست های واحد ایران ، به زنان عضو اخوان المسلمین در مصر این است که با فشار آوردن به دولت اخوان المسلمین محمد مورسی ، حجاب را در مصر دولتی و رسمی کنند .
· صدای اخوان المسلمین ، از کشورهای مختلف ، منتها با هدفی واحد ، انعکاس
می یابد. نظریه ی سید جمال الدین اسدآبادی و شاگرد او محمد عبدو که بخصوص
از سال 1928 به صورت میکروبی موذی در اندام کشورهای خاور میانه و شمال
آفریقا دوید ، این است که شکل و شمایل جامعه های اسلامی به دوران خلفای عباسی ، و
پیش از آن به سال های پیش از هجرت و پس از هجرت محمد و سه قرن اول پیروزی
ها و کشور گشائی ها و قتل عام های کشور گشایان اسلامی برگردد.
در مکتب پان اسلام که از سال 1928 به کمک نظریه پردازان انگلیسی و کارخانه مذهب سازی لندن در سازمان جهانی اخوان المسلمین تدوین شد، اگر ظاهر ساخته نشود و بنیان های اخلاقی ، نظامی ، سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی وحدت اسلامی به اصل خود بازنگردند ، اولا کشورهائی را که اسلام فتح کرده بوده و بعدها از دست رفته است ، نمی توان به اسلام بازگرداند، ثانیا در مقابل قدرت گسترنده ی مسیحیت ، نمی توان قدرت واحد اسلامی را پدید آورد . بنابراین، برای ایجاد این قدرت ، جامعه های اسلامی باید شکل واحد به خود بگیرند و برای توسعه اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی ، اشکالی هم ندارد که علنی یا پنهانی با مسیحیت و قدرت های مسیحی صمیمانه دست بدهند و در خانه آن ها به هوا خوری بروند .
در این بستر مسموم است که حتی اگر اخوان المسلمین انگلیسی – آمریکائی مصری موقعیت را برای اعلام فوری « جمهوری اسلامی مصر » و تزریق قواعد ناب اسلامی مناسب نبینند و محمد مورسی مجبور باشد در تظاهرات پس از پیروزی از « عدالت اجتماعی و حقوق زنان » دم بزند و تلفیقی جعلی از ریش اسلامی و کراوات غربی را به نمایش بگذارد ، پان اسلامیست های اسلامی در واحد ایران طاقتش را ندارند .
پان اسلامیست های ایرانی سی و چهار سال برای حفظ ظاهر اسلامی ، جامعه را در هم کوبیده اند و تخت تعزیر و زندان شان لحظه ای بی کار نبوده است ، بنا براین ، نمی توانند تحمل کنند که پدر بزرگ شان در مصر انقلاب مردم را مال خود کند ، اما به مقرراتی که ایشان سی و چهار سال است به تبعیت از پدر بزرگ در راه اعمال مواردش مردم ایران را به توپ بسته اند ، اعتنای فوری و جدی از خود نشان ندهند .
اسلامیست های ایران از آن می ترسند که اگر حجاب ، به مثابه نخستین اصل شکل واحد اسلامی در مصر اجباری نشود ، بخصوص در شرایط حاد اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی کنونی ، نتوانند از پس اعتراض های زنان ایران برآیند . حکومت اسلامی هر سال که هوا گرم می شود ، وحشیانه به زنان ایران یورش می برد که « مسلمان ! حدت را نگه دار ، والا حد می خوری ! » آن وقت می بیند در کشور مبداء که پدر بزرگ پیروز شده ، فاتحان به اجباری کردن « حد » نمی پردازند و حجاب هنوز اختیاری است .
اسلامی های حاکم بر ایران ، شدت ضرب و شتم و رعایت ظاهر اسلامی و شکل اسلامی دادن به جامعه را 34 سال پیش از اخوان المسلمین مصری یاد گرفته اند ، اما حالا که خود آنان به کسب قدرت سیاسی نائل شده اند و به قول سید علی خامنه ای « حرفی که ما سی سال پیش زده ایم ، اکنون در شمال آفریقا و خاورمیانه سبز شده است » ، « حکومت منتخب و مردمی » حاضر نیست ، یا بنا به شرایط مادی حاکم بر جامعه ، آن گونه که اسلامیست های ایران منتظرند اعمال فشار کند.
حکومت اسلامی ایران که توانسته است سی وچهار سال پیش فشار را به محض پرتاب شدن به قله ی قدرت سیاسی به جامعه وارد آورد ، تعجب می کند که چرا استاد به تعلمیاتش عمل نمی کند . این آموزش ها را ، اخوان المسلمین مصر پس از دسامبر سال 1972 به اسلامیست های ایران به رهبری روح الله موسوی خمینی که آن زمان در نجف در حال پخته شدن بود داده است :
· پس از مرگ ناصر در اکتبر 1970 ، انورسادات که قبلا عضو اخوان المسلمین بود و پیش از کودتای افسران آزاد علیه ملک فاروق ، نقش رابط میان کاخ سلطنتی ، اخوان المسلمین و جنبش افسران آزاد را بازی می کرد ، قدرت را در قاهره به دست گرفت . ظرف دو سال ، انورسادات به اتحاد جماهیر شوروی پشت کرد و یکسره آمریکائی شد . این نزدیکی به حدی پیش رفت که در سال 1980 ، مصر متحد درجه ی اول ایالات متحده در جهان عرب شد و علاوه برتامین پایگاه ایالات متحده برای گسترش نفوذ آمریکا در ثروت نفتی خلیج فارس ، در واقع به موقع رهبری روابط اعراب و ایالات متحده ارتقاء یافت . در چنین موقعیتی بود که انورسادات از همان آغاز کسب قدرت ، اخوان المسلمینی ها را که جمال عبدالناصر محدود و مجبور به فرار از مصر کرده بود ، از عربستان و شیخ نشین های حاشیه جنوبی خلیج فارس به کشور بازگرداند و به آنان آزادی عمل داد. هدف انورسادات و معماران سیاسی واشینگتن این بود که از اخوان المسلمین به عنوان چکشی علیه نیروهای چپ استفاده کنند. این ، درست همان بهره ای است که باید از خمینی می بردند و به طرز وسیعی هم بردند .
برای ساختن این چکش ، انور سادات امکان گسترده ای برای تجدید سازمان اخوان المسلمین که اعضایش با سرمایه های کلان از عربستان برگشته بودند ، فراهم کرد . حالا دیگر اخوان المسلمین به طور رسمی در دانشگاه ها ، انجمن های حرفه ای و رسانه های خبری حضور یافتند .
ظرف نزدیک به سه سال ، چهره ی مصر ناگهان تغییر کرد و درست مثل سال های اول حاکمیت خمینی ،
جامعه پر از ریش و پشم و چادر سیاه شد . مایکل دان سر دبیر میدل ایست
جورنال می نویسد تغییری که در نیمه ی اول دهه ی هفتاد در مصر رخ داد ، باعث
حیرت بود. « همه چیز به صورت غم انگیزی دگرگون شده بود. همه جا مردم ریش
گذاشته بودند . شهر پر شده بود از روزنامه ها و مجله های اخوان المسلمین .
مردم ردای سپید پوشیده بودند و همه جا پر از مسجد شده بود و مردم ، از هر طرف که می نگریستی ، تف به خیابان می انداختند ... »
در این جا به جائی ناگهانی ، دانشجویان گروه گروه برای عضویت در سازمان های اخوان المسلمین هجوم بردند و هزاران مسجد تازه ساختند . آن گروه از اخوانی های وابسته به جریان پول و بازار ، چماقدارن شان را آشکارا برای حمله به مخالفان سیاسی شان بسیج کردند .
انور سادات پیش بینی نمی کرد که چکش او علیه نیروهای چپ ، به جریانی تبدیل شود که خود او را هم تهدید کند . وزارت امور خارجه ایالات متحده و سی آی ا توانستند به صورت ناظری در آیند که با بخش های از این جنبش اسلامی رابطه داشته باشند ، همان گونه که در وقایع افغانستان و عراق و پاکستان و ایران ، در روزگار کنونی چنین نقشی را ایفا می کنند .
سرانجام پروار بندی اخوان المسلمین ، به عنوان تربیت کننده پروارترین پدیده های شیر ده که سرمشق دزدان انقلاب ایران شد، دایره ی سلطه و خشونت های مبتنی بر سلطه را به جائی کشاند که خود انور سادات را در سال 1981 به دست جوخه ی ترور جوانان مسلمان خود کشت و پس از آن بود که اسلامیست های زیر زمینی ناگهانی به سطح آب آمدند .
بنا به روایت تاریخ ، بسیاری دیگر از مقام های مصری ترور شدند ، توریست ها قتل عام شدند، مسیحی ها مورد تهاجم وحشیانه قرار گرفتند و روشنفکران سکولار مصری ، یا کشته شدند ، یا زبان
در کام کشیدند و بار دیگر، مصر تبدیل به پایگاه اصلی عملیات اخوان المسلمین شد .
در مراحل قبلی ، همکاری تاکتیکی و کاملا محاسبه شده ای با رژیم مصر صورت گرفته بود که نتیجه اش درهم شکستن سلطه ی دانشجویان چپ بر محیط دانشگاه ها بود. دانشجویان عضو انجمن های اسلامی دانشگاه ها نیز ، مثل همگنان خود در سایر مراکز ، با دست پر عمل می کردند . روش مشخص آنان ، خشونت بار و سرشار از تهدید و ارعاب علیه مخالفان بود . این گروه های اسلامی ، اغلب از حمایت بی دریغ مالی عربستان سعودی و بازاری های جناح راست مصر برخوردار می شدند . جریانی موسوم به جماعت اسلامی از مجموعه ی انجمن های اسلامی دانشجویان تشکیل می شد که در دوران ریاست جمهوری انور سادات، نیروی مقتدر و مسلط محیط های دانشگاهی مصر بود. آنان جنبش اسلامیست را با تکیه بر سازمان های پر جمعیت برپا کردند و چیزی نگذشت که به موازات به راه انداختن حمام خون از دانشجویان چپ و مخالفان سیاسی خود ، سرود ( دموکراسی ! ) را در تظاهرات دانشجوئی سر دادند، منتها با شعار الله اکبر!
دیری نگذشت که گروه های جامعه اسلامی که مثل دفتر تحکیم وحدت اسلامیست های ایران مرکب از انجمن های دانشجوئی بود ، مهار امور دانشگاه های مصر را به کف گرفتند و گروه های جناح چپ دانشجوئی ، مجبور شدند به زیر زمین بروند . و کار به جائی کشید که هر روز خون مخالفان را می ریختند و پدر خوانده ی جامعه ی اسلامی محمد عثمان اسماعیل که در سال 1971 تنگاتنگ با انور سادات کار می کرد و سابقا هم وکیل بود ، مخالفان سادات و جناح چپ را با روش های خشونت بار جامعه ی اسلامی قفل کرد و در سال 1973 که به فرمانداری « اسیوت » از مراکز قدرتمند اسلامیست ها گمارده شد ، رسما جمعیت های اسلامی را به « نبرد علیه کمونیست ها » فراخواند . از همان سال 1971 و بازگشت اخوانی ها از عربستان و سازماندهی مجدد و سریع شان در مصر ، اقدام جوخه های خشونت و ترور و چماقداری اخوان المسلمین ، مورد حمایت علنی پلیس مخفی مصر بود که چوبش را هم خود انور سادات خورد ، همانگونه که بر عکس، حسنی مبارک چوب درگیری با اخوانی ها را خورد ، والا که هر دو رئیس جمهوری و سراپای اخوانی ها ، همواره جنایتکاران و عوام فریبانی بوده اند که زیر چتر سازمان های جاسوسی بریتانیا و ایالات متحده ، در باران راه رفته اند و از نفت بی دریغ عربستان خورده اند . اگرجنگ اکتبر 1973 با اسرائیل برای بازپس گرفتن زمین های اشغال شده در ژوئن 67 نبود که به جنگ رمضان معروف شد ، و این تمهید در کار نمی بود که شکست و انهدام ارتش مصر را پیروزی حق بر باطل تبلیغ کنند و مسلمانان را بفریبند که آقا ! در جبهه ها ظاهر شده است و از این قصه ها ، اخوانی ها پیش از سال 81 ترتیب سادات را می دادند تا حسنی مبارک پرورده نشود و آنان را باردیگر به تنگنا نیندازد .
به هر صورت ، نگاهی به وقایع سال های اول انقلابی که به قول آندره مالرو هرگز در ایران اتفاق نیفتاده است ، نشان می دهد که روح الله موسوی خمینی دستیار آیت الله ابوالقاسم کاشانی نماینده اخوان المسلمین در ایران که در سال 1953 از سی آی ا پول گرفت تا به فرماندهی کرمیت روزولت حکومت قانونی دولت منتخب دکتر محمد مصدق را براندازد ؛ بیست و پنج سال بعد که توانست انقلاب مردم ایران را به یاری دست های غیبی CIA و MI6 به سرقت ببرد ، درست نسخه ای را که اخوان المسلمین در مصر علیه نیروهای ملی و چپ پیچیده بود ، برای نیروهای ملی و چپ ایران پیچید :
در همان سال 1979 ( 1357 ) ، بر سر زنان ایران فریاد کشید که « یا روسری ، یا توسری » و درست در نخستین تظاهرات زنان ایران در تهران که زیر بار این تحمیل پان اسلامیستی نمی رفتند، زیر پل حافظ شعار را تبدیل کرد به « هم روسری ، هم تو سری » که « توسری » را دردم با پرتاب کلوخ و قلوه سنگ و سنگ ریزه به صفوف تظاهرات در عمل نشان دادند . عکس این صحنه را روی جلد مجله ای چاپ کرد ، ما که بیست و یک روزنامه نگار بودیم و با فکر احمقانه ای رفته بودیم قم به شکایت ، به خانه آیت الله روحانی که می گفتند با بقیه فرق می کند رسیدیم و عرض حال دادیم ، اما ایشان با مشاهده صفوف زنان بی حجاب که به آنان حمله شده بود ، داد
مبارک شان در آمد که « آخر مگر می شود در حکومت اسلامی زنان به این صورت
وقیح و بی شرمانه بی حجاب در خیابان ها ظاهر شوند ؟! حجابی را که حضرت امام مقرر فرموده اند باید رعایت کنند ، والا که حکایت همین است . ما البته با این شیوه ی برخورد موافق نیستیم ، اما چاره ای هم باقی نمی ماند . »
پس از آن بود که احکام مختلف از جانب آخوند ها و مسئولان مختلف ؛ حالا چه معمم ، مثل کروبی و منتظری ، یا مکلا ، مثل احمدی نژاد و میر حسین موسوی ، صادر شد و مساله حجاب به صورت تهدیدی اسلامی علیه آزادی زنان ایران در آمد که هنوز محور مناقشه است .
به روزنامه نگاران و نویسندگان و خبرنگاران تاختند که باید اسلامی باشید. در مصر هم چند سال پیش از آن ، اخوان المسلمین با مخالفان سیاسی خود چنین کرده بود . روزنامه ها را آتش زدند . به خانه های مردم ریختند ، کتاب را که از خانه های مردم جمع کرده بودند ، انبوه انبوه در زندان اوین و نقاط دیگر آتش زدند . در مصر سال های 1971 تا 1973 که جنگ رمضان برای انور سادات مشکل گشا شد ، چنین کرده بودند. در همه کارخانه ها و کارگاه ها و اداره ها و مراکز کار، انجمن اسلامی درست کردند که ناظر بر رفتار و گفتار و پندار کارگران و کارمندان و عموم زحمت کشان باشد . در مصر هم اخوان المسلمین چنین کرده بود. دانشگاه های ایران را از 29 فروردین ماه 1359 که هنوز دوسال از سرقت انقلاب مردم نگذشته بود ، به توپ بستند . دانشجویان و استادان دانشگاه را آمریکائی ! نامیدند و گفتند این ها قداره کش اند باید دفاتر شان را در دانشگاه ها تعطیل کنند و اصلا دانشگاه را بستند که بعد ها بگیرند و ببرند و بکشند و بازماندگان را دست چین کنند.
خمینی در پیام سیزده ماده ای نوروز 1359 خود گفت :
« ... اکثر ضربات مهلکی که به این جامعه خورده است ، اکثرا همین گروه روشنفکران دانشگاه رفته بوده است ....»
و :
« ... برای روشنفکران دانشگاه رفته ، چیزی که مطرح نیست مردمند و تمام چیز که مطرح است خود اوست ... »
و 29 روز بعد ، خامنه ای امام جمعه خمینی که 25 سال پیش از آن دستیار آیت الله ابوالقاسم
کاشانی نماینده اخوان المسلمین در ایران بود ، در نماز جمعه دانشگاه تهران که قرار بود در متن و نتیجه آن فرمان قتل عام دانشجویان و بستن دانشگاه ها مطرح شود ، از جگر نعره برآورد که :
« ... ما نمی توانیم بگذاریم که به بهانه ی کار سیاسی ، عرصه ی مقدس دانشگاه جولانگاهی برای قداره بندی و ششلول کشی شود . »
و :
« ... اگر تا سه روز دیگر [ دانشجویان ] دفاترشان را تعطیل نکنند و آدم نشوند ، سرکوب خواهند شد ... »
و دیدیم که از آن زمان تا کنون که خود خامنه ای نیز مدام در راس بوده است ، نسل های دانشجو چگونه در ایران سرکوب شده اند .
همان زمان ، گروهای طرفدار خمینی تائید کردند که دگر اندیشان « نابود باید گردند ».
همان روز جمعه 29 فروردین ماه 1359 که فرمان قتل عام دانشجویان « قداره بند » صادر شد تا « آدم » [ یعنی حزب اللهی و پیرو رهبر اسلامیست ها ] شوند ، نماینده انجمن اسلامی دانشکده پیراپزشکی ، در شورای دانشکده می گوید :
«... اگر مسئولین افراد متمایل به چپ را تصفیه نکنند ، خودمان دست به عمل خواهیم زد ... » ( یعنی همان کاری را خواهیم کرد که انجمن های اسلامی اخوان المسلمین مصر در حمایت پلیس مخفی مصر در سال 1373 کردند . )
در همان روز ، آخوند با هنر ، هجوم تاتارها را تئوریزه می کند که :
« ... نیروهای سیاسی مخالف ، دست از مقاومت بردارند و مطمئن باشند که پایگاه های دانشجوئی ایشان در دانشگاه ها ، به هیچ وجه به ایشان بازپس داده نخواهد شد ، چرا که دیگر دانشگاهی وجود نخواهد داشت ... »
در همان روز ، جامعه روحانیت و دفتر حزب جمهوری اسلامی شهر خرم آباد اعلام می کند که:
« ... خلع ید از توطئه گران سودجو و مزدوران چپ نما و منافقین تحریم کننده ی قانون اساسی، و تعطیل کردن ستادهای عملیاتی این گروه های فاسد ضد جمهوری اسلامی ایران از مراکز علم و تحقیق ، موجب کمال رضایت گردید . آمادگی خود را جهت آمدن به تهران و محو آثار این پلیدان وابسته به امریکا (!) و شوروی (!) اعلام می داریم ...»
و ...
نتیجه ، کشتار سال های دهه ی شصت بود که نقطه ی تمرکزش کشتار 1367 و نقطه تداومش تا همین امروز است که این مطلب را می خوانید .
بنابراین ، خامنه ای یاوه می گوید که اخوانی های مصر از اخوی های ایرانی شان یاد گرفته اند:
( حرفی که ما سی سال پیش زده ایم ، اکنون در شمال آفریقا و خاور میانه سبز شده است .) در واقع
رهنمود عمل اخوان المسلمین مصری بود که شش سال بعد در ایران سبز شد و جمهوری اسلامی را با همان شدت عمل سال 1973 اخوانی های مصر ، در ایران پایه ریزی کرد . منتها ، رهنمود متقابل اسلامیست های ایران که حالا از دهان « دکتر صدیقه حجازی دبیر اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی » در می آید ، این است که در رعایت اصل تاثیر متقابل ، ما را به عنوان واحد ایران تنها نگذارید و حالا که بالاخره قدرت سیاسی را در مصر به سرقت برده اید ، از معماران انگلیسی و آمریکائی اجازه بگیرید و حرکت سال 1973 خودتان در مصر و 1979 ما در ایران را که ناشی از تعلیمات پدران روحانی همه ما بوده ، از همان آغاز انجام بدهید و اصلا اجازه ندهید که این ملی ها وسکولارها و چپ ها در قالب های دانشگاهی و کارگری و کارمندی ، و بخصوص در قالب زنان ، سر راست کنند . تا جائی که در میدان تحریر با شما آمدند وظیفه شان بود ، حالا ولی وظیفه شان تبعیت از اسلام شماست و همان گونه که آن خانم مهماندار گفته است ، حجاب را رسمی کنید تا ظاهر جامعه بتواند ریش و ردا و سیاست های فوق ارتجاعی و سوپر آمریکائی شما را تضمین کند . صدای شان هم که در آمد ، تا می توانید زندان بسازید و از آلمان و اسرائیل باتون وارد کنید و بازجو بفرستید به اسرائیل و آلمان و روسیه و ایالات متحده تا شیوه های جدید اعتراف گیری و شکستن و عجز و توبه را یاد بگیرند . کمک هم خواستید ، تماس بگیرید تا خانم هیلری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده خود را به مصر برساند و روحیه « رئیس جمهوری منتخب و مردمی » آقای محمد مورسی و رئیس شورای نظامی فیلد مارشال محمد حسین تنتاری را در مقابل خروش مردم تقویت کند . اشکالی هم ندارد اگر مردم در اسکندریه علیه وزیر امور خارجه ایالات متحده در مورد رابطه جنسی همسر ایشان آقای بیل کلینتون تظاهرات راه بیندازند .
اگر به زعم این « ملای مونث » ، فرانسوی ها از مدل جدید زن در جهان می ترسند ، از آن چادر و روسری و برقه نیست ؛ یعنی که حجاب ظاهر است و درون مایه اش اظهر پس ما هم حجاب را «ظاهر» ی می دانیم که باطنش اعمال نفوذ روش زندگی ارتجاعی در سراسر جامعه است و رابطه اش فقط با موی سر و ناخن پا که تحریک کننده است ، نیست .
در بده بستان های درونی اسلامیست ها ، اگر چه دعوائی بر سر قدرت جاری است و اختلافی بر سر مرکز اسلامی – که ریاض باشد ، یا قاهره و انکارا و تهران – وجود دارد ، اما اصل آن است که جملگی به اسلام دوران خلفا برگردند و به صورتی واحد و به عنوان قدرتی جهانی ، با اربابان کنونی شان پشت میز مذاکره بنشینند ، منتها با استفاده از ابزارها و وسائل و اختراعات تکنولوژی جدید .
اسلامیست ها ، در تمام طول تاریخ خود ، مختصاتی داشته اند که اگر در حفظ آن ها کوشا نباشند، به پایگاه های اجتماعی شان لطمه می خورد . آن اصول را که پایه های مشابهت و همکاری را ایجاد می کنند ، به این گونه می شود خلاصه کرد که پیام سید علی خامنه ای و رهنمود خانم دکتر صدیقه حجازی ، از آن زمره است :
1- شبه نظامیان طرفدار سرمایه و ضد اصول سیاست های مبارزه طبقاتی - ، و در عین حال اما ، ضد ناسیونالیسم باشید .
2- از فقرا ، انسان های در حال سقوط و بدهکاران حمایت نکنید ، اما تبلیغ کنید که طرفدار مستضعفان و مخالف مستکبرانید . ( در مصر دهه ی هفتاد میلادی ، اسلامیست ها در رابطه با سیاست اقتصادی انفتاح انور سادات ، با کارگران و تهی دستان همراهی نکردند . بنا به اسناد تاریخی ، همه جا ، و بخصوص در مصر ، اسلامیست ها با کارگران و دهقانان رنج کشیده که نه تنها سودی از سیاست های اقتصادی انور سادات نبرده بودند ، بلکه زندگی شان در نتیجه « انفتاح » آشفته شده بود ، همراهی و همدلی که نمی کردند ، سهل است ، در شکستن اعتصاب ها نقش اساسی داشتند و از ته دل در نقطه ی مقابل اتحادیه های کارگری و روشنفکران متمایل به چپ عمل می کردند . در مصر 2011 هم که میلیون ها مصری به خیابان ها ریخته بودند تا نظام را بر اندازند ،
در نوامبر 2011 که اخوان المسلمین ها از ارتش آمریکائی مصر قول همکاری و
همدلی گرفتند و رفتند که در نمایش انتخاباتی مجلس مصر شرکت کنند ، کارگران و دهقانان و روشنفکران را
در میدان تحریر و میدان های دیگر تنها گذاشتند . مقایسه ی تصاویر فرستنده
های الجزیره و سی ان ان نشان می دهد که جمعیت معترض نوامبر 2011 ، نسبت به ژانویه و فوریه 2011 در میدان تحریر ، از نصف هم کمتر شده است . اسلامی ها رفتند پی معاش اسلامی و کارگران و دهقانان و روشنفکران را در میدان تنها گذاشتند تا در نوامبر2011 و پس از آن ، بنا به آمار بیش از سیزده هزار شان به وسیله ارتش آمریکائی دستگیر شوند ،
بیش از سه هزارشان سر از بیمارستان ها در آورند و صدها تن شان کشته شوند .
این ارتش به در خواست مشترک حسنی مبارک و اخوان المسلمین از پادگان ها در
آمده بود . در انقلاب اسلامی خمینی نیز ، سخنان و ادعا های رهبر اسلامیست ها آن بود که کوخ نشینان سامان خواهند گرفت و کاخ نشینان میدان را خالی خواهند کرد . بوق و کرنای مستضعفان و مستکبران او جهان را برداشته بود. اما بعد معلوم شد که منظور او مستکبران آمریکائی ها بوده اند و مستضعفان هم همان هائی بودند که باید با به هم زدن سرمایه های باد آورده ی سرسام آور ، شکاف طبقاتی را به حدی برسانند که خبرگزاری مهر خود حکومت ، همین دو هفته پیش اعلام کند که ( مرغ و لبنیات به زودی از فهرست غذائی کارگران حذف خواهد شد .)
3- در همه جوامع اسلامی ، باید به صورت مستقیم یا غیر مستقیم جمهوری اسلامی به وجود آید. در این راستا
اختلاف های نظری میان فرقه های اسلامی نباید مانع وحدت اسلامی شود. به قول
اسدآبادی پدر روحانی اخوان المسلمین و بنیان گذار پان اسلام ، « دین اسلام حلقه ای ست که مسلمانان همه کشورها را با یکدیگر متحد می کند ... مردم مسلمان که روزگاری در امپراتوری با شکوهی یگانه بودند و دستاوردشان آموزش و فلسفه و علوم بود ، باید به دوران اولیه ی اسلام باز گردند و سرزمین های از دست رفته ( مثل اسپانیا ) را همه بازپس گیرند » .این پیام که در « نشریه همبستگی پایدار» چاپ پاریس منتشر شده بود ، خطاب به «نیروهای مسلح » « شرف صدور » یافته بود.برای رسیدن به این هدف ، ضمن تقویت بنیه نظامی و اقتصادی ، باید طرح های فشار، ضربت و تصیفه در همه ی جوامع مسلمان به وجود آیند و نام « آدم کش های جوان » را بر خود بگذارند . « آدم کش های جوان » یا Young thugs ، نام سازمان مذهبی تروریست های هندی بود که مردم را خفه می کردند و تا سال 1840 نیز فعال بودند .در سال 1879 ، سید جمال الدین اسدآبادی و شاگرد و جانشین او محمد عبدو به این دلیل از مصر اخراج شده بودند که سازمانی درست کرده بودند به صورت جامعه ی مخفی و قابل مقایسه با آدم کش های جوان هندی . این ویژگی ها ، تازه
مربوط به حدود نیم قرن پیش از تاسیس اخوان المسلمین در مصر به وسیله
بریتانیائی ها و حسن ال بنا بود که به مرور در جوامع اسلامی توسعه یافت و
کامل تر شد تا به امروز در مصر و ایران و پاکستان و سایر کشورهای اسلامی رسید . وظیفه گروه های فشار ، ضربت و نظامی ، نابود کردن گرایش های ملی ، چپ ، سکولار و هر گونه حرکت غیر منطبق با موازین اسلامیست ها بوده است .
4- ظاهر همه ی جوامع اسلامی ، باید مطلقا منطبق با موازین اسلام دوره ی خلفا باشد . تعریف اسلامی از زن و محدودیت های اجتماعی برای نیمی از جمعیت ، قرار دادن او در چهار چوب های اسلامی است . چه اسلام در حاکمیت مستقیم سیاسی باشد، یا در سایه نسبت به جامعه و دولت عمل کند ، تحمیل این مورد خاص ، از واجبات است .
5- چه اسلام در حاکمیت باشد – مثل ایران و عربستان و پاکستان و افغانستان و مصر کنونی – یا در سایه ، تحمیل اشکال اسلامی باید از طریق موعظه ، انتشارات ، وسایل محدود یا ارتباط جمعی ، و اگر نشد به وسیله گروهای فشار ، ضربت و نظامی ، صورت پذیرد .
6- برای ایجاد امپراتوری اسلامی ، باید از همه امکانات جهانی استفاده کرده و با وارد شدن به هر رابطه ای ، یا هر گروه ، دسته ، حکومت یا گرایشی ، اصل رابطه را به سود خود حل کرد . برای مثال ، زمانی که قرار شد بانک های اسلامی ایجاد شوند و صاحبان بانک فیصل هواپیمای پر از دلار نفتی از عربستان به مصر می فرستادند ، باید در رابطه ای چند جانبه با قدرت های غربی ، از آموزش ها و مدیریت بانک هائی مثل درسدن بانک و سیتی بانک و سایر بانک های آمریکائی و اروپائی ، حداکثر بهره را می بردند و حتی اشکالی هم نداشت اگر سعید رمضان به میهمانی کاخ سفید می رفت . حالا هم ، در این راستا و با این هدف ، هیچ اشکالی ندارد که به موازات جنگ های لفظی ، جمهوری اسلامی ایران و واحدهای اخوان المسلمین در سایر نقاط جهان ، روابط پنهان و آشکار با امپریالیست ها داشته باشند و حتی جهادی های آمریکائی به نام جهادی های افغانی را در سال 1979 ، و درست همزمان با انقلاب ایران ، با چنان قیمت گزافی راه بیندازند و حتی در مرز افغانستان و پاکستان صدها لابراتور هروئین سازی ردیف کنند تا سالانه بین صد تا دویست میلیارد دلار کمک هزینه برای ارتش نایب ایالات متحده در افغانستان فراهم کنند .
و... و ...
نگرانی و رهنمود عمل خانم دکتر صدیقه حجازی از ملاهای مونث ایران ، بی جا نیست . ایشان مدافع تفکر مسمومی هستند که می خواهد همه ی جوامع اسلامی را به شکل خود در آورد ، پس مطالبه ی نیمی از جمعیت را تنها رسمیت یافتن حجاب می داند ، والا که خودش هم ناچار می شود چادر سیاهش را بردارد و مثل برف آب شود .
رهنمود های اقتصادی و نظامی را « رهبر » صادر می کند ، رهنمود های جنبی را سایر اعضای واحد ایران می دهند . واحد ایران در رقابت بر سر قرار گرفتن در مرکز وحدت اسلامی ، ابائی ندارد که ملا سید علی خامنه ای را نه تنها رهبر اسلامی و پان اسلام اسدآبادی و اخوان المسلمین ، بلکه
رهبر جهان اعلام کند . در مجمع جهانی زنان و بیداری اسلامی که با شرکت
1200 زن مسلمان از 85 کشور جهان در روزهای سه شنبه و چهارشنبه بیستم و بیست
و یکم تیر ماه 1391 در تهران برپاشد ، آن « زنان مسلمان » به اتفاق آرا به « زیارت » « رهبر معظم » رفتند و او را « رهبر جهان » معرفی کردند . هیجان ها در حدی بود که آن « زنان مسلمان » ، بخصوص آن هائی که از لبنان و غزه و پاکستان و افغانستان و عراق « مشرف ! » شده بودند ، پیش از « زیارت رهبر معظم » گریستند و گریان گفتند که خامنه ای فقط رهبر ایران نیست ، بلکه رهبر همه مسلمانان جهان و اصلا رهبر کل جهان است !
ممکن است آدم فکر کند که این ها زده به سرشان و از عقل کم آورده اند ،
اما وقتی به سابقه ی پیش از تاسیس اخوان المسلمین و پس از 1928 و تجربه ی
کارخانه مذهب سازی لندن و نقش ایالات متحده در استفاده از محصولات این
کارخانه برگردد ، به یاد حرف های انگلیسی ها در اسناد منتشر شده وزارت امور خارجه انگلستان می افتد .
سر هوارد جونز وزیر مختار انگلستان در ایران ، بنا به این اسناد ، گفته بود :
« ... غیر از دربار و ماموران دولتی ، دسته متنفذ دیگری در ایران هستند که باید همیشه آن ها را حفظ کرد . آنان علما و روحانیون عالم تشییع اند . این طبقه موقوفات سرشار و فراوانی در اختیار دارند که روحانیون و مدرسین و طلاب در سراسر ایران از در آمد این موقوفات و و سهم امام و نذور مختلف بهره کافی می گیرند . ما انگلیسی ها باید برای نفوذ در این طبقه از دستگاه حاکم ایران، با اعزام عده ای سید و ملا و درویش از هندوستان به مراکز دینی و اماکن مقدسه و متبرکه شیعه ، به تدریج دستگاه عالیه روحانیت ایران را طبق دلخواه خود اداره کنیم . »
و ، لرد ویول وزیر امور خارجه انگلستان در جلسه سری در سفارت بریتانیای کبیر در تهران (یازده اکتبر 1941 – تقریبا دوازده سال پیش از کودتای آمریکائی – اسلامی علیه دکتر محمد مصدق ) ، گفته بود :
« ... در ایران علاوه بر نیروها و سازمان های سیاسی و اقتصادی ، یک
سازمان موثر و کاملا متنفذ دیگری هم هست که از تمام منابع دیگر قدرت در
این کشور قوی تر و از لحاظ ما مورد اعتماد تر است . و آن روحانیت شیعه است
که سال های طولانی در ایران نقشی بنیادی و کارساز داشته و خوشبختانه ما در میان آن ها دوستان خوب و نزدیکی داشته ایم و داریم . این نیرو می تواند در ایران کار آمد باشد و هر وقت لازم بشود ، حتی بر نیروهای دیگر از قبیل دربار و دولت و ارتش اثر بگذارد و با سلاح مذهب و جهاد ، هر مشکلی را حل کند. مهم آن است که توقعات آن ها هم از ما زیاد نیست . هر وقت لازم باشد می توانیم آن ها را وارد صحنه کنیم و هر وقت که مقتضی باشد ، به آسانی ساکت و خانه نشین سازیم . »
و دکتر حسن آیت ، یکی از بنیانگذاران پنج گانه ی حزب جمهوری اسلامی ، در شماره 73 مجله ای به نام « نگهبان انقلاب اسلامی » ، صریح تر از همه اعتراف کرده است که :
« ... دستگاه جاسوسی انگلستان که از عجیب ترین دستگاه های جاسوسی دنیاست ، برای جلب همکاری ، بخصوص به سراغ کسانی می رود که دعوی علم و برتری دارند ، اما این دانش را برای تامین منافع و زندگی مادی خود می خواهند . این دستگاه ، اعوان و انصارخود را همیشه از بین این ها بر می گزیند و دلیل آن هم این است که این گروه شکم پرست و پست و سورچران ، همیشه در پی نیروئی می گردند که نفع آن ها را تامین کند . »
نفع حکومت اسلامی ایران در آن است که سرقت انقلاب مصر ، نیم بند از از کار در نیاید . حتی اگر صلاح اخوان المسلمین نباشد ، یا در تقابل روشنفکران و کارگران مبارز نتواند جمهوری اسلامی اعلام کند ، باید به عملکرد اخوان المسلمین 1973 مصر و اخوان 1979 ایران باز گردد.
تامین ابزارهای سرکوبی و سیاه شدن جامعه با چادر های سیاه ، وحدت اسلامی را تضمین می کند ، منتها « رهبر معظم » و ملاهای مذکر و مونث او نمی دانند که اخوان المسلمین و ستون های نگه دارنده شان ، نمی توانند تجربه ی 34 ساله ی ایران را در مصر که پیش از به صحنه رانده شدن اسلامیست های ایران چنین تجربه ای را پشت سر گذاشته اند ، تکرار کنند .
سطح جریان های روشنفکری و رگه های سوسیالیستی در مصر ، تجربه ای کمتر از اخوان المسلمین در این کشور ندارد و آن چه را مردم ایران به صورت مستقیم تجربه نکرده بودند ، بخصوص
در دهه ی هفتاد میلادی تجربه کرده و محال است زیر بار رسمی شدن حجاب و
انجمن های اسلامی و جامعه های اسلامی اخوان المسلمین برود . به همین دلیل
است که با وجود اصرار فرستنده هائی مثل الجزیره بر انجام یافتن انقلاب ، روشنفکران و مبارزان مصری بر آنند که انقلاب ادامه دارد ، همان گونه که روشنفکران و مبارزان مستقل ایران می گویند انقلاب ادامه دارد و با وجود تسمه ای که اسلامیست های ایرانی از گرده ی جنبش های اجتماعی و جنبش کارگری و مجموعه ی نیروهای دموکرات و سوسیالیست کشیده اند ، کالای مسروقه را از حلقوم اسلامیست ها بیرون خواهند کشید .
تیر ماه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر