بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی
اسماعيل نوریعلا
پايان وحشيانه و شرم آور زندگی معمر قذافی، ديکتاتور ديوانهء ليبی، را میتوان از زوايای مختلفی مورد بررسی قرار داد(1). اما هفتهء پيش آقای اکبر گنجی، طی مقاله ای غبرت آموز(2)، از آن بهانه ای ساخت تا در سايت بنگاه سخن پراکنی بريتانيا (همان بی.بی.سی مشهور خودمان که گويا با "دول غرب" ارتباطی ندارد)، ضمن افشا کردن نقشه های بلند مدت امريکا برای «ليبيائيزه کردن ايران»، چند «نيش غولی» هم حوالهء کسانی کند که در راستای متحد کردن نيروهای سکولار ـ دموکرات و خواستار پايان دادن به حکومت اسلامی در ايران کوشش میکنند. ايشان اين کوششها را عموماً در راستای «پروژهء جهان غرب» برای برخی کشورها می بينند.
استدلال ايشان را میتوان چنین مرتب کرد: جهان غرب (که بزودی معلوم میشود که منظورشان بيشتر امريکا است) دارای پروژه هائیست که شامل حمله به کشورهای مورد نظر طراحان، کشتار مردمان بيگناه اين کشورها، (و لابد تصرف ذخائر طبيعی آنها) میشود. اجرای بخش اول آن اکنون در لیبی پایان یافته و بزودی نوبت اجرای آن در مورد ايران فرا میرسد. هم اکنون امريکا مقدمات ليبيائيزه کردن ايران را فراهم کرده است که شامل مقدمه چينی هائی چند جانبه است.
(نقل مستقيم از نوشتار آقای گنجی): « اول- گزارش احمد شهید درباره وضعیت نقض حقوق بشر در ایران به شورای حقوق بشر سازمان ملل. بی تردید، اگر کم نگفته باشد، بهیچوجه اغراق نکرده است. دوم- اتهام دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا. دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی ایران که متخصص ترور شهروندان ایرانی مخالف جمهوری اسلامی در اروپاست، هرگز تا این حد ساده لوحانه و ابتدایی عمل نخواهد کرد. سوم- شکایت دولت عربستان سعودی به شورای امنیت سازمان ملل دربارهء طرح ترور سفیرش در آمریکا. چهارم- جدی شدن طرح تحریم بانک مرکزی ایران. پنجم- گزارش شورای حکام آژانس به شورای امنیت دربارهء پروژهء هسته ای ایران. ششم- زمزمهء تحرکات دول غربی برای ایجاد وحدت میان گروههای مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان».
می بينيد که ايشان، با چنين تمهيد مقدمات چشمگيری، کوشیده است که اقدام برای «ایجاد وحدت میان گروههای مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» را نيز جزئی از همان طرح «ليبيائيزه کردن ايران» قلمداد کند و استدلالشان چيست؟ آنگونه که آمده : وجود «زمزمهء تحرکات دول غربی» در اين مورد!
***
اما، در اين ميان، چيدمان جزئيات اين استدلال موجب شده است که آقای بيژن حکمت، يکی از اعضاء سابق اتحاد جمهوریخواهان و از مؤسسان سازمان جديدالتأسيس جمهوریخواهان ايران، نکتهء ساده ای را ـ نمیدانم در کجا ـ با آقای گنجی در ميان گذاشته و از ايشان بپرسد که: «یعنی ما اگر سعی کنیم "شورای حقوق بشر" گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟ و اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات "طرح نهایی" است! دوست عزیز، آقای اکبر گنجی اگر کژ خوانده ام، اصلاح کنید؟»
و اين پرسش فروتنانه نيز سبب شده تا آقای گنجی ديگرباره دست به قلم برده و در تأييد سخنان قبلی خود مطالب جديدی را عرضه کنند(3). من، در اين بخش از مطلب حاضر، به پرسش آقای حکمت دربارهء «گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل» نمی پردازم، هرچند که در پايان نوشتار به آن بازخواهم گشت.
آقای گنجی، در مورد اينکه چرا فکر میکنند «ایجاد وحدت میان گروههای مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» نيز بخشی از طرح «ليبيائيزه کردن ايران» است مطالب جديدی را طرح کرده و عيناً چنين میگوید:
«بجای اتحاد، بکوشیم فضای دشنام و تهمت و دروغ گویی را از میان مخالفان بزدائیم. وقتی هنوز اینها گفتمان غالب را تشکیل میدهند، چه جای اتحاد؟ چه کسی با چه کسی قرارست متحد شود؟ مگر بتازگی انشعابی در اتحاد جمهوری خواهان بوقوع نپیوست؟ اگر میشد میبایست جلوی آنرا گرفت، نه این که بدنبال اتحاد با همه رفت. مگر شورای ملی مقاومت تشکیل و به آن شکل که بهتر از من میدانید به سازمان مجاهدین خلق تقلیل نیافت؟.. من بصراحت همیشه گفته ام که مخالف اپوزیسیون سازی توسط دولت آمریکا و دول غربی هستم... گذار ایران از نظام استبدادی سرکوبگر به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و دموکراسی، وظیفهء ایرانیانست، نه دولت آمریکا یا دیگر دول غربی... مبارزهء اصلی در ایران صورت میگیرد. ایرانیان مقیم خارج بعنوان تابع داخل عمل مکنند... مخالفان مقیم خارج هنوز قادر نیستند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند، بعد، از اتحاد برای اهداف مهمتر سخن گفته میشود. در حال حاضر فقط دول غربی چون آمریکا میتوانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعید گرد هم جمع آورند».
جمعبندی من از اظهارات پيچيدهء بالا ساده است: «از آنجا که مخالفان خارج نمیتوانند برای هدف والای آزادی زندانيان سياسی بسيج شوند، سخن گفتنشان از اتحاد بيهوده است و، در نتيجه، فقط دول غربی، چون امريکا، میتوانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعيد گرد هم آورند».
من اين مجمل را در برابر پرسش آقای بيژن حکمت که پرسيده بود: «اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات "طرح نهایی" است؟» پاسخی معادل يک «آری» بزرگ ارزيابی میکنم و اين آری را از جند لحاظ قابل تأمل میيابم.
***
ما البته با بی پروائی آقای گنجی در صدور اينگونه فتواهای پا در هوا از قبل آشنائيم. بگيريم داستان مخالفت ايشان با حضور پادشاهیخواهان در جمع اپوزيسيون خارج کشور را، و يا ممنوع ساختن آوردن پرچم شير و خورشيد نشان و سه رنگ ايران به گردهمائی های دعوت شده از جانب ايشان را. و اتفاقاً می بينم که يک سر بحث امروز ايشان در مورد اتحاد مخالفان حکومت اسلامی نيز به همان فتواهای قبلی شان برمیگردد که اجازه میخواهم اين ارتباط را توضيح داده و سپس به بحث ايشان در مورد اتحاد برگردم.
بنظرم میرسد ايشان هنوز بخاطر واکنشهائی که نسبت به فتواهای ايشان نشان داده شده برآشفته اند و اين جمله که «مخالفان خارج نمیتوانند برای هدف والای آزادی زندانيان سياسی بسيج شوند» در واقع اشاره ای صريحست به کوشش ناکام خود ايشان در اعتصاب غذای سه روزه شان در برابر ساحتمان سازمان ملل(4)؛ يعنی جريانی که طی آن خودشان ورود دوستداران پرچم ملی را منع کرده بودند و حال از عدم همراهی بخشی از «مخالفان خارج» که به پرجم اعتقاد داشتند شکايت دارند و آنرا دليل بر ناتوانی مخالفان حکومت اسلامی «از اتحاد برای اهداف والاتر» دانسته و از اين راه به تئوری مبدل شدن ناگزير آنها به مهره های شطرنج امريکا رسيده اند. يعنی: ايشان از دست بخشی از «مخالفان خارج» که دعوت مشروط ايشان را نپذيرفته اند دلخورند و همين امتناع را دليل ناتوانی آنان برای اتحاد می دانند و نتيجه می گيرند که وقتی همهء اين مخالفان خارج بر گرد شمع وجود ايشان و اعتصاب غذای ضد پرچم شان حلقه نزده اند پس راهی باقی نمانده است جز اينکه «فقط دول غربی، چون امريکا، بتوانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعيد گرد هم آورند!» بدينسان می بينيم که، در نظر ايشان، مخالفان خارج خود به دو دسته تقسيم میشوند؛ بخشی بر گرد ايشان حلقه میزنند و خواستار آزادی زندانيان سياسی میشوند و بخشی ديگر از همراهی امتناع می کنند و لاجرم به زير پرچم غرب (يعنی امريکا) میروند. پس: «يا گنجی يا امريکا؛ مسئله اينست!» .
***
اما در آن «اعتصاب غذا» عده ای هم به ترکيب زندانيان سياسی مورد حمايت ايشان اعتراض داشتند. يعنی در آن زمان، زندانيان سياسی مورد حمايت هم میبايست از فيلتر ايشان میگذشتند تا قابل دفاع و حمايت شوند. در جريان آن اعتصاب غذا، و در پوسترهای بنمايش گذاشته شده در برابر دوربينها، نماد زندانی سياسی در ايران آقای «سعيد حجاريان» معرفی شده بود و اين امر صريحاً پيوند آقای گنجی را با اصلاح طلبان مذهبی ِ کنار نهاده شده از حکومت نشان میداد و «زندانيان غير خودی» محل چندانی از اعراب نداشتند. البته اين امر تازه ای نبوده و هنوز هم نیست. در همين پاسخ امروزی شان به آقای حکمت نيز زندانيانی که به حملهء احتمالی امريکا به ايران اعتراض خواهند کرد عبارتند از (در کلام آقای گنجی) «موسوی و کروبی و رهنورد و تاج زاده و امین زاده و زیدآبادی و سحرخیز و مومنی و نسرین ستوده و باستانی و امویی و شعله سعدی و بقیهء زندانیان سیاسی». و نمیدانم چرا اين «بقيهء زندانيان سياسی» هيچگاه از سايه بيرون نمیآيند تا معلوم شود که آيا، مثلاً، حشمت الله طبرزدی و آيت الله بروجردی هم جزو آنان هستند يا نه.
میخواهم نتيجه بگيرم که مشکل آقای اکبر گنجی مشکلی برخاسته از تجربهء حضور شان در خارج کشورست و اينکه عده ای ايشان را تحويل نگرفته و يا با ايشان به مخالفت برخاسته اند و اکنون بايد چنين تقاص پس دهند که در صورت اقدام به ايجاد اتحاد بين «مخالفان خارج» متهم به اين خيانت باشند که با وعده و وعيد دول غربی (يعنی امريکا) اين گرد همآئی را ممکن میکنند.
ايشان البته با سعهء صدر تمام(!) اظهار میدارند که «من موافق تشکیل "جبههء مستقل دموکراسی خواهان ایران که پایبند به حقوق بشرند"، هستم» اما فکر میکنند که چون قرارست «اتحاديون» زير چتر امريکا رفته و جزو طرح «ليبيائيزه کردن ايران» شوند و ايشان هم مجدانه و مؤکداً اعلام میدارند که «[من] صد در صد مخالف تبدیل ایرانیان مخالف به "پیاده نظام" پروژه های آمریکایی و دول غربی هستم» پس بايد از ايجاد چنين اتحادی دست شست و در «نقشهء تخريب ايران» شرکت نکرد. ايشان، با سنجش اين اوضاع، در مورد اقدام کنندگان برای ايجاد اين اتحاد، چنين فتوا میدهند که «سخن گفتن شان از اتحاد ... بيهوده است!»
و من اين سخنان را اهانت مستقيم به شعور و نيت هزاران ايرانی شريف جای گرفته در صف «مخالفان خارج» می بينم که در شهرهای مختلف دنيا در راستای قانع کردن گروهها و شخصيتهای سياسی به حضور در يک «اتحاد ميهنی» و ايجاد آلترناتيوی سکولار ـ دموکرات مستقل و ايرانی در برابر ديو مهيب حکومت اسلامی میکوشند. اين بی پروائی در اهانت هم از خصيصه های آقای گنجی است که مسلماً پاسخ خود را خواهد گرفت اما، بنظر من، اين ايرانيان تنها با ابرام در کار شريف خويش و به پيروزی رساندن اتحاد مورد نظرشان خواهند توانست به آدميان خودمحوری همچون آقای اکبر گنجی پاسخی مناسب دهند.
***
اما آقای اکبر گنجی، با ترسيم اين بن بست دلشکن، آنهم در برابر ايران دوستان ِ خواستار رهائی وطن از چنگال حکومت اسلامی، خود چه راه حلی را يافته ؟ و يا چه توصيهء عملی ويژه ای برای آنان دارند؟ وظيفهء مخالفان خارج چيست؟ و اين مخالفان چه کار ديگری بايد بکنند که مورد تأييد آقای گنجی باشد؟
پاسخ صريح ايشان به اين پرسش چنين است: « فکر اتحاد را رها کنيد و بدنبال بهبود وضع حقوق بشر در ايران باشيد! » بخصوص که ايشان خود هميشه در اين راه پيشقدم بوده اند، همانگونه که میگويند: «خود من در سالهای گذشته حداقل دوبار با مسئول شورای حقوق بشر سازمان ملل و دو بار با معاون دبیر کل سازمان ملل دیدار کرده و خواسته بودم که گزارشگر رسمی حقوق بشر برای ایران تعیین شود. ما بدنبال بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران هستیم».
ايشان، در بيان اين «توصيهء عملی» در مورد خارج کشوریها، آنها را با چند کلام دلخوش کننده نيز مینوازند: «می دانم که شما (آقای بيژن حکمت، بعنوان نماد مخالفان خارج) به مبارزات مستقل ایرانیان میاندیشید. میدانم که شما با پول گرفتن از دول خارجی مخالف هستید. میدانم که شما مخالف حملهء نظامی به ایران هستید. میدانم که شما مخالف تحریم های اقتصادی فلج کننده هستید. میدانم که من و شما و دیگران بر سر این مسأله توافق کامل داریم که اول باید ایرانی وجود داشته باشد تا آن کشور صاحب نظامی دموکراتیک و ملتزم به حقوق بشر شود. پس حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم.»
خواهش میکنم خوب به اين «پس» سحرانگيز توجه کنيد: هرکس به مبارزات مستقل ايرانيان می انديشد و با پول گرفتن از دول خارجی و حملهء آنان به وطن اش و تحريم اقتصادی فلج کننده عليه حکومت اسلامی مخالفست، چه بايد بکند؟: «حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم!»
***
اما اين پرسش مستقيماً ما را به همان مسئلهء «حقوق بشر»ی بر میگرداند که پس از تعيين آقای احمد شهيد بعنوان گزارشگر ويژهء سازمان ملل و انتشار گزارش اوليهء ايشان اين واکنش را در ذهن آقای گنجی ايحاد کرد که «گزارش احمد شهید بسیار خوب بود و [اين نکته] در مقاله [من هم] آمده است که "اگر کم نگفته باشد، اغراق هم نکرده است". اما استفاده یا سوء استفاده ای که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از این گزارش خواهند کرد، امر دیگری است».
آنچه آمد پاسخ آقای گنجی به سخن اول آقای حکمت است که میپرسيد: «ما اگر سعی کنیم "شورای حقوق بشر" گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، [آيا] این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟»
پاسخ آقای گنجی به اين پرسش، از پاسخ ايشان به پرسش نخست هم پريشان تر است، و فکر می کنم آقای حکمت، با شنيدن اين نکات گهربار، بايد از آقای گنجی بپرسند که «ايرانيان چگونه میتوانند طوری عمل کنند که شورای حقوق بشر گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق هم بشوند، اما دولت آمریکا و دیگر دول غربی از گزارش اين شخص استفاده یا سوء استفاده نکنند، و نتوانند گزارش مزبور را نيز به جزئی از مقدمات یک طرح نهایی حمله به ايران مبدل کنند؟ و آیا برای این که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از آن سوء استفاده نکنند بهتر نیست ایرانیها پس از این هیچوقت تقاضای فرستادن نماینده ای به ایران را نداشته باشند؟ »
آقای گنجی نه تنها برای اين پرسش، پاسخی ارائه نداده اند بلکه نظرشان در مورد چگونگی کوشش ايرانيان مخالف حکومت اسلامی در راستای احقاق حقوق بشر هموطنانشان نيز کم مبهم نيست! ببينيد ايشان برای ايجاد اين ابهام چه گرد و خاکی بپا کرده اند:
ايشان ابتدائآً مینويسند که «سکوت مدافعان حقوق بشر ایرانی در مورد وضعیت لیبی باور ناکردنیست» و سپس، با تروريست دانستن آقايان اوباما و خامنه ای به يکسان، و با اشاره به اينکه آقای اوباما در ماههای گذشته بن لادن و یارانش را کشته است، مینويسند: «آیا تروریسم بدست فقط وقتی که از سوی دولت سرکوبگر جمهوری اسلامی صورت بگیرد؟ چرا ایرانیان مدافع حقوق بشر در مقابل این نوع تروریسم دولتی سکوت میکنند؟ آیا معنای آن این نیست که "تروریسم خامنه ای" بد است، اما "تروریسم اوباما" خوب است؟»
بدينسان آقای اکبر گنجی نتيجهء «سکوت» نسبت داده شده به ايرانيان مدافع حقوق بشر در برابر قتل بن لادن و يارانش (بدست نيروهای ويژهء ضد تروريستی امريکا) و قذافی و پسران و وزرايش (بدست اوباش لگام گسيختهء باصطلاح انقلابی ليبی) را معادل ِقرار گرفتن اين ايرانيان در اردوگاه دول غرب (يعنی امريکا) میداند و، در بست دادن اين نکته به مسئلهء اتحاد ايرانيان، با لحنی گزنده مینويسند:
«زمانی آرمان و سنتهایی وجود داشت که هیچکس خود را مجاز به تخطی از آنها نمیدانست. اینک فرد به خود اجازه میدهد که از آمریکا و دول غربی بخواهد که همان بلایی را سر ایران بیاورند، که بر سر لیبی آوردند. بزبان بیزبانی اعلام میشود که آمریکا و دول غربی میتواند از ما به همان نحوی که از کسانی در لیبی استفاده کرد، استفاده کند. گویی پیروزی ناتو در لیبی، خاطره تلفات و هزینه های سنگین عراق و افغانستان را به فراموشی سپرده است».
ايشان اما توضيح نمیدهند که ايرانيان مدافع حقوق بشر کی و کجا ـ آنهم با زبان بیزبانی ـ از آمریکا خواسته اند که همان بلاهایی را که سر لیبی آورده بر سر ایران هم بیاورد؟! و کجا در اين مورد سکوت کرده؟ و يا اگر نمیخواسته سکوت کند بايد چه کاری انجام میداده که مورد تأييد آقای گنجی باشد؟ اعتصاب غذای سه روزه در برابر ساختمان سازمان ملل؟ اگر اين فکر خوبیست چرا خودشان در اين مورد نيز پيشقدم نمیشوند؟!
براستی، جدا از تروريست خواندن رئيس جمهور امريکا، منظور آقای گنجی، از مطرح کردن اين سرکوفتها به ايرانيان خارج کشور چيست؟ و چرا هر از گاه يکبار درد حقوق بشر سبک اسلامی ايشان عود میکند و ايرانيان خارج کشور را به اينگونه بی غيرتی ها متهم میکنند؟!
من فکر میکنم پاسخ را باید درين واقعيت جست که، برای بسياری از اصلاح طلبان اسلامی، و همپيوندهاشان در جمع «مخالفان خارج»، همواره دفاع از حقوق بشر بهترين دست آويزی بوده است برای سنگ اندازی بر سر راه مخالفان حکومت اسلامی و جلوگيری از طرح خواسته های انحلال طلبانه شان که رو بسوی هدف ايجاد يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور دارد.
***
می بينم که بن بست آقای اکبر گنجی چنان بی روزن است که حتی پنجره ای هرچقدر کوچک هم نمیتوان به آسمانی از اميد به آزادی کشورمان درآن گشوده دید یا گشاد ! بزعم ایشان و همراهانشان، ما محکوميم که فکر اتحاد نيروها را از سر به در کنيم و فقط حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم! هر چند که معلوم نيست از نظر ایشان این حقوق بشر و دموکراسی چه وقت و چگونه تامین میشود تا ما خیالمان راحت باشد. و تا آنوقت در مبارزه با هیولای حکومت اسلامی، که یک دم از ویران کردن میهنمان و کشتن و زندان کردن و شکنجه و سانسور جوانان وطنمان باز نمیایستد، چه باید بکنیم که به پاسداشت حقوق بشر و دموکراسی مورد نظر آقای گنجی لطمه ای نخورد؟!
باری، سخت دوست داشتم که بدانم راه حلهای شگرف آقای اکبر گنجی (يعنی انصراف از اتحاد و تمرکز بر حقوق بشر) چگونه میتواند جلوی اجرائی شدن طرح «ليبيائيزه کردن ايران» را بگيرد؟
آيا، با انصراف ما از فکر اتحاد، دول غرب (بخوانيد امريکا) هم دست از نقشه های شوم خود بر خواهند داشت؟! و در عين حال، از مبارزات مورد نظر ايشان که منجر به افشاگری در مورد اعمال ضد بشری حکومت اسلامی میشود استفاده يا سوء استفاده نخواهند کرد؟! يا مرسل الرياح، تو دانی و انوری!
____________________________________________________________
1. قصد داشتم مقالهء اين هفته را به اين رفتار وحشيانهء باصطلاح انقلابيون ليبيائی اختصاص دهم اما ديدم که آقای مسعود بهنود در مقالهء اخير خود، «جنازهء خونين تاريخ»، هرآنچه را میخواستم بنويسم بسی بهتر از من بازگو کرده است. پس، خواننده را احاله می کنم به آن مقاله در اين پيوند:
2. اکبر گنجی، «نگاهی دیگر: لیبیائیزه کردن ایران» در اين پيوند:
3. اکبر گنجی، «حقوق بشر یا پیاده نظام آمریکا؟»، در اين پيوند:
4. اعتصاب سه روزهء غذای اکبر گنجی در برابر سازمان ملل با شرکت گروهی از ايرانيان؛ ۲۲ جولای 2009 / سی و يکم تير 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر