نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

گل زنبقی كه از حياط زندان چيده بودي، پژمرد

گل زنبقی كه از حياط زندان چيده بودي، پژمرد



نامه نسرين ستوده به هاله سحابی




هاله‌ى عزيزم !


مرگ پايان كبوتر نيست!




سه روز است ناباورانه، باور مي‌كنيم غم از دست دادن‌ات را. ناباورانه سوگوارى مي‌كنيم براى خبرى كه دعا مي‌كرديم دروغ باشد. سه روز بند زنان سياسى زندان اوين نام تو را با هر آواز مهر و محبت و آزادگى تكرار مي‌كنند.




حكايت آزادگي‌ات از رنجى كه سه نسل از شما در راه آزادى و دمكراسى تحمل كرد تا شبى كه همگى با اشك شوق بدرقه‌ات كرديم تا شايد حضورت قوت قلبى براى پدرى باشد كه جز براى آبادانى و سربلندى وطن قدمى برنداشت، ادامه داشت.


ولى افسوس كه ملت ايران به جاى بهبودى پدر، دختر را نيز از دست داد.


ما مطابق اخبارى كه از اينجا و آنجا به گوشمان رسيده است اينطور دستگيرمان شد كه جان بر سر دفاع از حق عزادارى خانوادگي‌ات نهادى. حقى كه بارها از خانواده‌هاى داغدار ايرانى سلب شده است. ما كه اينجا از نزديك تو را شناختيم و ديديم كه حتى در زمانى كه پدر در بيمارستان بود حاضر نشدى از حق قانونى حضور در تجمعات مردمى چشم‌پوشى كنى و تعهدى اينچنين بسپري، مي‌دانيم كه تو چنين دلير زنى بودى كه تا پاى جان بر سر حقوق قانوني‌ات در برابر كسانى كه حقوق‌ات را ناديده مي‌گيرند، ايستادگى كنى.


چنان با معصوميت و سادگى از حق‌ات دفاع كرده بودى كه بالاخره آزادت كردند. تو گويى حق‌ات را به رسميت شناخته بودند.




بي‌معارضه و بدون هيچ ترديدى حقوق‌ات را مي‌خواستى و اين خود در استوارى قدم‌ات نقشى به سزا داشت.


هاله‌ى عزيزم!


تو حال خانواده‌هاى زندانى را بهتر از هركس مي‌دانستى چرا كه غالبا زندانى داشتيد. غالبا يكى از شما در زندان به‌سر مي‌برد و دست آخر خودت راهى زندان شدى . . . اينگونه بود كه خانه‌ى شما غالبا زندانى داشت. زندانيان آزاده.




يادت مي‌آيد با چه صبر و متانت و چه شادماني‌يى حكمى را تحمل مي‌كردى كه هيچ شايسته‌ى آن نبودى.


يادت مي‌آيد گفته بودى زندان براى تو تجربه‌اى مشابه اردوى آموزشى _ تفريحى است؟ يادت مي‌آيد عاشقانه همه را دوست داشتى و بچه‌ها تو را عاشقانه دوست داشتند؟




عمر با صفايت چه كوتاه بود، اما داستان آزادگى تو در لابلاى گل‌هاى چادرت باقى است كه به يادگار گذاشته‌اى.




گل زنبقى كه در آخرين شب در بازگشت از دادسرا، از حياط زندان چيده بودي، امروز صبح پژمرد. او زودتر از ما خبردار شده بود . . .




نسرين ستوده / بند زنان سياسى / زندان اوين /خرداد /90


هیچ نظری موجود نیست: