نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

آقای سروش!نامۀ سرگشاده و دردناک شما را با تمام دّقت خواندم

آقای سروش!

م-ت اخلاقی
م-ت اخلاقی
نامۀ سرگشاده و دردناک شما را با تمام دّقت خواندم ،بسیار درد کشیدم از دردهائی که بر دادماد بی گناه شما گذشت.دردهائی که ٣٢ سال است بر ملّتی نجیب،مظلوم وصبور می گذرد .
باور کنید اشک در چشمانم حلقه زد آنجائی که نوشته بودید یک شبانه روز تمام او را عریان در سرد خانه در کنار اجساد رها کرده بودند،تصوّرش هم وحشتناک است .وقلبم سوخت آنجائی که آورده بودید که از او اعترافاتی خواسته بودند که برعلیه همسر خویش یعنی جگرگوشه تان بر زبان بیاورد .صادقانه بگویم بعنوان یک زندانی سیاسی باقی مانده از سالهای دهۀ ١٣٦٠ مرا در درد خویش ودامادتان وهمسر ایشان شریک بدانید.
امّا میخواهم صادقانه وبدور از هر غرض ومرضی ویا خدای ناکرده سرکوفتی،از شما سئوال ویا سئوالاتی را مطرح کنم .هنگامی که به این جملۀ پرمعنی شما یعنی این جمله رسیدم :
"بار خدایا! از غزالی آموخته‌ام که هیچ‌کس را لعنت نکنم حتی یزید را، اما اینک فروتنانه از تو رخصت می طلبم تا بر جمهوری کافرپرور اسلامی ایران، لعنت و نفرین بفرستم."
تمام وجودم مملو از سئوال وحیرت گردید .با خود زمزمه کردم که :
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠ در ایران نبوده ؟
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠ زبان فارسی را نمیدانسته ؟
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠ روزنامه نمیخوانده ؟
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠ اخبار رادیو وتلویزیون را گوش ویا نگاه نمی کرده ؟
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠ اسم "آیت الله گلزادۀ غفوری" را که ۳ فرزندش به اضافه‌ی دامادش توسط رژیم جمهوری اسلامی به جوخۀ تیرباران سپرده شدند نشنیده ؟
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠ نشنیده بود که در زندان اوین و  زندان قزلحصار به دختران وزنان زندانی ،بویژه به دختران "مسلمان "مجاهد که برخی از آنها در زندان نماز شب هم میخواندند تجاوز میشده ؟
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠ چهرۀ آقای طاهر احمد زاده را برصفحۀ تلویزیون جمهوری اسلامی ندیده بود که بر اثر فشارها وشکنجه ها پوستی بر استخوانی بود ؟
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠ مادران و پدران درد کشیده وگاها مسن وضعیف را ،بخصوص آنهائی را که برای ١٠ دقیقه ملاقات از شهرستانهای دور دست،گاها ٢٠ ساعت راه کوبیده وبا پاهای ورم کرده از راه می رسیدند ،شهرهائی مثل بندرعباس،مسجدسلیمان،اهواز،سیستان وبلوپستان ووووو در پشت درهای زندان اوین وقزلحصار را نمیدید ؟
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠ رفتار شکنجه گران وزندانبانان رابا خانوادۀ برخی از زندانیان که آنچنان با خانواده ها رفتار میکردند که برخی از زنان باردار ملاقات کنندۀ منتظر در پشت درب زندانها بر اثر آن هل دادنها وفشارها، درست جند ساعت بعد دچار سقط جنین شدند، که یکی از بستگان اینجانب یکی از آن زنان بود را نمیدیدند ویا سرگذشتشان را نمی شنیدند ؟
یعنی آقای سروش در سالهای دهۀ ١٣٦٠،نام شعبۀ ٧ در زندان اوین را که "جهنمّی" در مجموعۀ اوین بود را نشنیده بود ؟شعبه ای که بر زندانبانان وپاسداران شهرستانی که زندانی به اوین منتقل میکردند نیز ناشناخته بود،چرا که بر آنها نیزچشم بند می زدند،من با دو چشم خود اززیر چشم بندم این عمل را دیدم .
یعنی آقای سروش جنایت هولناک قتل عام هزاران زندانی سیاسی را که گاها برخی از آنها یک دهه از عمرخویش را در زندان های جمهوری اسلامی ایران گذرانده بودنددر سال ١٣٦٧ را نشنیده بود ؟
یعنی آقای سروش در همان سال١٣٦٧ اصلا اعتراض خدا بیامرز آیت الله منتظری را نسبت به این فاجعۀ انسانی را نشنیده بود ؟
یعنی آقای سروش نام خاوران را که هزاران پیکرزندانی سیاسی شکنجه شده را در گورهای دسته جمعی در آن در زیر خاک پنهان کرده بودند را نشنیده بود ؟
اگر بخواهم از این دردهای بی شمار سالهای دهۀ ١٣٦٠ بگویم وبنویسم،مثنوی صد من شود .
ودر آخر این سئوالها، به عنوان یک دانشجوی دانشگاهای ایران در سال ١٣٥٩ فقط یک سئوال اساسی از ایشان به عنوان یک دانشگاهی را دارم وآن اینست که:
آقای سروش همدرد گرامی،در سال ١٣٥٩ که به دانشگاهها تحت عنوان "انقلاب فرهنگی" به فرمان خمینی وحشیانه حمله کرده و به تجاوز به برخی از دانشجویان دختر در برخی از دانشگاه ها نیز اقدام کردند،شما در کجای زمین ایستاده بودید،ودر کجای نظام بی نظم "جمهوری کافرپرور اسلامی ایران" ؟
به یک نمونه از این وحشیگریها در یکی از دانشگاها که همین آخوند "احمد جنتی" خطبه های نمازش را خواند وسپس فرمان حمله به دانشگاه ودانشجویان را داد اشاره میکنم : در آن روز "مملو از جنایت" به دفتر سازمان پیکار حمله کردند ودر فردای آن روز یا غروب همان روز گویا اجساد دختران دانشجوی پیکاری را در جنگلهای اطراف پیدا کرده بودند که چوب در آلت نتاسلی آنها فرو کرده بودند(به صد در صد موّثق بودن این خبر آگاهی ندارم) .
وسوال آخر اینکه ،
یعنی آقای سروش نمیدانستند والان بعد از رو شدن اینهمه جنایت نمیدانند که بینانگذار واقعی اینهمه فاجعۀ انسانی، شخصی به اسم "خمینی "بوده است ؟
آقای سروش همدرد عزیز و گرامی،شرمم باد ولعنت زمین وزمان بر من ،اگر قصد تعنه ویا سرزنش،یا سرکوفت زدن به شما وامثال شما را دارم،که اگر چنینم خیلی بلیدوبی شرمم .خیلی دلم میخواست که شما را از نزدیک می دیدم وجای جای شکنجه هائی را که هنوز بر بدنم از سالهای دهۀ ١٣٦٠،یعنی همان سالهای طلائی عصر" امام راحل"به یادگاری بر جسم بی زبانم دارم به شما نشان بدهم .باورکنید زمانی که مرا دستگیر ویا بهتر است بگویم ربودند،اصلا نمیدانستم چطوری باید "آلت حرب"یعنی تفنگ را به دست گرفت،واین درحالی بود که در کیفرخواستی که برایم آماده کرده بودند،ابتدا محاربم خوانده،وسپس "مفسدفی لارض".
از انتقام متنفرم ،امّا وقتی دیدم که نوشته بودید بر دامادم چنین رفته است، گریه ام گرفت،نه برای خودم،برای همۀ آنهائی که هزار هزار بیشتر از آنچه بر داماد مظلوم وبیگناهتان رفته بر آنها رفت.وبالاتر از همه انبوهی از سئوال که:
پس ای خدای من آقای سروش در آن سالها کجابود ،چه کاره بود،ودر کجای زمین ایستاده بود ؟
مگر ما ایرانی نبودیم ؟
مگر مادران وپدران پیر ما ایرانی و اصلا آیا بشر نبودند که آقای سروش فریادی بکشد که آخر "بی دینها بچه هایشان به قول "شما ویا به قول همۀ ما" کافر ویا منافقند"،پس چرا اینچنین بر روزگار مادران وپدران پیر مومن ونمازگذارشان که گاها بر روی زمین تیمم میگرفتندودر پشت زندانها نماز میخواندند می آورید ؟
آقای سروش به کینه وانتقام نه تنها اعتقاد ندارم،بلکه از آن متنفّرم.در یک کلام تنها به کینه ورزی ،کینه دارم .
امّا
شما را هرگز به عنوان یک بندۀ "بی پناه خدا" که اکنون حدود بیش از ٢٥ سال است آورارۀ غربت هستم نخواهم بخشید اگر از اخبار وجنایات سالهای دهۀ ١٣٦٠،بویژه جریان ننگین به اصطلاح "انقلاب فرهنگی"در سال ١٣٥٩ با خبرهستید ویا خود دستی در آنها داشته اید وناگفته هایی است که شما آنها را میدانید وامروز بر زبان نمی آورید.نبخشیدن،نه به مفهوم انتقام گرفتن فردی از شما ،بلکه من شمارا در برابر تاریخ و وجدانتان قرار میدهم ،واگر قیامتی هست،باورکنید فقط برای روشن شدن آن سالهای تاریک،شمارا در برابر آفریدگار یکتا قرار خواهم داد .
اگر مفهمو م نبخشودن من بجز این باشد،من که باشم که ببخشمم یا نبخشم ؟
که اوست بخشندۀ مهربان.
آقای سروش ای مرد ادب ودانش وفلسفه بگوئید ،
بگوئید چه بود،که بود،کی کرد،کی فرمان داد،تا شاید مرهمی شود بر دردهای کهنه همۀ دردکشیدگان ٣٢ ساله ولالائی شود بر ارامش روحهای پاک ومعصوم پدر ومادران رنج کشیدۀ در گورها خفته ،بگوئید تا اعتماد کنیم که دردتان درد حقوق بشر است،ونه اینکه درد خانوادگی وقبیله ای .
ننگ و نفرین بادا بر من اگر قصدم از این نوشته سرکوفت زدن بر شما ویا امثال شما ست .
الهم فشهد ،پرودگارا تو شاهد باش
موّفقیت وسربلندی شما را آرزو دارم و برای شما وداماد ذجر کشیده تان وهمسر معصوم ایشان یعنی جگر گوشۀ شما آرزوی صبر وبردباری وسلامتی را دارم .
زندانی سیاسی
م- ت اخلاقی
٤ اسفند ١٣٨٩

هیچ نظری موجود نیست: