در سیستم سرمایه داری وابسته حاکم بر ایران که در آن سرمایه داران داخلی و خارجی انگل صفت، از حاصل رنج و زحمت طاقت فرسای کارگران ارتزاق می کنند و ضمن "معامله غیر مستقیم با گوشت و پوست انسانی" (عبارتی از انگلس در کتاب وضع طبقه کارگر در انگلستان) به سودهای کلانی دست می یابند، کارگران زن به مثابه ستمدیده ترین بخش طبقه کارگر در معرض شدیدترین استثمارها قرار دارند. آنها از طرف سرمایه داران دو بار مورد ستم قرار می گیرند، یک بار به عنوان کارگر همانند مردان هم طبقه ای خود و یک بار نیز به خاطر زن بودنشان. این پدیده ظالمانه در ارتباط با کارگران زن، در همه جوامع سرمایه داری در اشکال متفاوت و به درجه ای کمتر یا بیشتر وجود دارد. اما در جامعه ما که سرمایه داران داخلی و خارجی از طریق رژیم مطلوب خویش یعنی جمهوری اسلامی وابسته به امپریالیسم بر آن حکم می رانند، ستمی که بر کارگران زن اعمال می شود یکی از شدیدترین ستم ها می باشد.
تحت سلطه رژیم مدافع و حافظ منافع سیستم سرمایه داری در ایران، سرمایه داران امکان یافته اند به قیمت تحمیل مصائب و درد و رنج های وحشتناک به خانواده های کارگری و محکوم کردن آنها به گرسنگی و مرگ تدریجی، به ثروت های عظیمی دست یافته و هر روز فربه و فربه تر گردند. بخشی از این ثروت با وجود شرایط بسیار ظالمانه حاکم بر جامعه از کار پر رنج و زحمت کارگران زن و با گرفتار آمدن آنها در زندگی پر محنت و زجر آور، بدست آمده است.
شکی نیست که بررسی شرایط کار و زندگی کارگران ایران و در این میان کارگران زن به مطالعه و تحقیقی جدی نیازمند است. در اینجا ضمن تأکید بر این واقعیت که امروز شرایط کار و زندگی همه کارگران در ایران به قدری دلخراش و مصیبت بار گشته و به خصوص بیکاری چنان وضع طاقت فرسائی برای کل طبقه کارگر ما بوجود آورده که زندگی به جهنمی برای همه آنها تبدیل شده است، سعی بر آن است که با نگاهی گذرا به وضع کارگران زن، ستم های خاصی را که بر این بخش از طبقه کارگر ایران تحمیل می شود، مورد توجه قرار دهیم.
با نگاهی به شرایط کار و زندگی کارگران زن، عیان ترین ستم سرمایه داران به این بخش از طبقه کارگر ایران را می توان در دستمزد بسیار ناچیزی مشاهده کرد که به کارگران زن در ازای کار طاقت فرسایشان پرداخت می شود. در جامعه ایران این یک واقعیت عیانی است که سرمایه داران در مقابل انجام کاری واحد، همان مزدی که به کارگران مرد تعلق می گیرد را به کارگران زن نمی دهند.
پرداخت مزد نابرابر در قبال کار برابر به کارگران زن، البته ستمی بوده و هست که در همه جوامع سرمایه داری در سطح جهان رواج داشته و دارد. ولی این امر در جامعه مردسالار حاکم بر ایران با در نظر گرفتن مظالم و توهین و تحقیر هائی که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بر زنان اعمال می شود و رژیم حاکم ستمگری خود بر زنان را با اسلام ارتجاعی خویش توجیه می کند، هم با شدت هر چه بیشتری جریان دارد و هم ظاهراً امری طبیعی به نظر می رسد. اگر زن به طور کلی از نظر سرمایه داران و رژیم حافظ منافع آنان (جمهوری اسلامی) ذاتاً دارای چنان خصلت ها و ویژگی های منفی است که موجودی درجه دوم و پائین تر از مرد به حساب می آید، اگر جنس دوم بودن زن به طور رسمی در قانون درج شده و حتی مجازات های بی رحمانه قرون وسطائی نیز برای جلوگیری و مقابله با به اصطلاح اعمال ناشایست او در قانون در نظر گرفته شده است، و بطور کلی در شرایطی که زن ستیزی و مردسالاری یکی از وجوه بارز حاکمیت جمهوری اسلامی را تشکیل می دهد، چرا سرمایه داران نتوانند به کارگران زن صرفاً به خاطر این که زن هستند یعنی از نظر آنها موجواتی درجه پائین و بی ارزش می باشند، کمترین مزد را بپردازند؟ و به دیگر سخن چرا در پرتو حمایت همه جانبه رژیم حامی خویش، نتوانند به راحتی کارگران زن را مورد استثمار مضاعف قرار دهند؟
با اندک تعمقی روی مطالب فوق می توان دید که اتفاقاً جمهوری اسلامی درست برای خدمت به سرمایه داران و تأمین حداکثر سود برای آنان است که از بدو به قدرت رسیدن خویش، زن ستیزی و تقویت فرهنگ مردسالاری را با شدت تمام دنبال نموده و در حالی که با سرکوب زنان به سرکوب کل جامعه پرداخته، شرایط را نه فقط برای استثمار کل طبقه کارگر بلکه به طور مشخص جهت استثمار هر چه شدیدتر یک بخش از این طبقه یعنی کارگران زن فراهم نموده است.
در نوشته حاضر تا حد ممکن سعی خواهد شد که به انواع ستم هائی که از طرف سرمایه داران بر کارگران زن وارد می آید، پرداخته شود. اما در آغاز به موضوع دستمزد نابرابر برای کارگران زن در مقابل کار برابر بپردازیم.
حضور کارگران زن را امروز در ایران تقریباً در همه حوزه های کار و تولید می توان مشاهده نمود. اما با ایجاد موانع گسترده بر سر راه اشتغال کارگران زن در يک سری ازکارخانه ها و موسسات بزرگ تولیدی که توسط رژیم حاکم صورت می گیرد، بیشترین تمرکز آنها در کارگاه های تولیدی کوچک، در قالیبافی ها، در صنعت خانگی (انجام کار تولیدی با ابزاری ساده در خانه)، در کشاورزی و همچنین انجام کار خدماتی در بعضی اماکن و به خصوص در خانه های ثروتمندان می باشد.
قالیبافی به عنوان یک کار تولیدی از دیر باز عمدتاً توسط کودکان به خصوص دختر بچه ها و زنان صورت می گیرد. سرمایه داران برای بالا بردن سود هر چه بیشتر از این کار پر زحمت، به سازمان دادن کار نه تنها در کارگاه ها بلکه در خانه های کارگری نیز می پردازند. یکی از اشکال کار به این صورت است که دار قالی و نخ و لوازم اولیه دیگر، توسط سرمایه دار در اختیار زنان کارگر قرار می گیرند و زن کارگر در خانه خود اغلب به همراه کودکان خویش به بافتن فرش مشغول می گردد. اما در ازای فرش بافته شده که به سرمایه دار تحویل داده می شود چقدر پول به کارگر زن پرداخت می شود؟ با قاطعیت باید گفت به مقداری که نمی تواند حتی حداقل معیشت زندگی خود و فرزندانش را نیز تأمین کند.
بنا به گزارشی، "روستاهای تبریز بالاترین آمار مربوط به کودکان کار در قالی باف خانه ها و یا کارگاه ها را دارند که بهترین قالی ها را با ارزانترین قیمت می بافند."( " کودکانی که زود بزرگ شده اند و به روز کارگر رسیده اند"- 10 اردیبهشت 1389). اما، قالی و گلیم بافی امروز به خانه های محقر و کم نور و سردی هم که در حاشیه شهرها اغلب توسط زحمتکشان رانده شده از روستا برپا گشته، کشیده شده است و در آنجا هم زنان و کودکان در شرایط بسیار دشواری به بافتن قالی یا گلیم مشغول هستند. آن مکان ها به خصوص در محلات حاشیه شهرها بیغوله های تنگ و تاریکی بیش نیستند و به همین خاطر برای کار قالیبافی که نیاز به نور و فضای باز از بدیهی ترین شرایط لازم محسوب میشود از شرایط کاملاً غیر مناسبی برخوردارند. در این بیغوله های تنگ و تاریک است که زندگی سیاه قالی بافان به تباهی و گرفتاری در انواع فلاکت ها و امراض و بدبختی سپری می شود. حتی توجه به وضعیت مکانی که قالی بافان ساعات طولانی روز و شب خود را در آن می گذرانند و بیانگر شرابط کار بسیار غیر مناسب و وخیم برای آنان است، می تواند گویای این امر هم باشد که چه الزاماتی آنها را مجبور به تن دادن به چنين شرايط دهشتناکی کرده است! جای تردید نیست که آن الزامات چیزی جز مواجه با فقر و گرسنگی این کارگران و تلاش آنها برای بقاء و زنده ماندن نیست؛ و درست همین واقعیت دردناک است که آنها را مجبور کرده به مزد های بسيار پائين هم گردن بنهند!
برای این که هر چه بیشتر متوجه شویم که تحمیل شرایط کار بسیار غیر مناسب و حد استثمار مورد اشاره، چگونه در حق کارگران زن و کودک قالی باف برای سرمایه داران امکان پذیر شده، لازم است بدانیم که بر اساس قوانین ضد کارگری جمهوری اسلامی، قالی بافان جزء طبقه کارگر محسوب نمی شوند و سالهاست که این رژیم، کارگران قالی باف را حتی از داشتن نام کارگر نیز محروم کرده است. تاریخ این امر به دوره خاتمی، این آخوند فریبکار مدافع سیستم ظالمانه سرمایه داری بر می گردد. در زمان ریاست جمهوری این مهره رژیم بود که اعلام شد که قالی بافان کارگر نبوده و در نتیجه نمی توانند و نباید تحت پوشش قانون کار قرار بگيرند. معنی عملی این مصوبه برای سرمایه داران، آن بود و هست که آنها قانوناً هیچگونه مسئولیتی در هیچ زمینه ای در قبال کارگران خود ندارند. بنابراین سرمایه داران دست اندر کار قالی نه تنها از این امکان برخوردارند که مزد کارگران قالی باف را به هر میزان که بخواهند پائین بیاورند و در قبال کار و تولید گرانبهای این کارگران، مزد بسیار ناچیزی به آنها بپردازند بلکه در ارتباط با غیر مناسب و وخامت بار بودن شرایط کار کارگران قالی باف و یا مسایل دیگر از جمله بیمه درمانی آنها و حتی بروز حوادث در حین کار، پاسخگوی هیچ کس نباشند. به این ترتیب تحت حمایت قانون، کارگرانی که قانوناً کارگرتلقی نمی شوند و اکثر آنها را زنان و کودکان تشکیل می دهند با یکی از شدیدترین استثمارها مواجه بوده و شیره جانشان به نفع سرمایه داران کشیده می شود. نگاهی به مطلب زیر این حقیقت را تا حدی آشکار می سازد:
"بخش بیماریهای پوستی دانشگاه شهید صدوقی در یزد، گزارشی را منتشرکرده که نشان می دهد که 92 در صد گلیم بافان و قالی بافان زن هستند. نیمی از این کارگران زن، دختران جوان و نوجوان زیر 16 سال هستند که بین 12 تا 16 ساعت کار می کنند. در این مرکز پزشکی پس از تحقیقات آسیب شناسی بیش از 10 نوع بیماری های پوستی، عضلانی و استخوانی در میان زنان کارگر شناسائی شده است. عکسبرداری های داخلی از استخوان انگشت ها نشان می دهند که در برخی موارد استخوان انگشت بافندگان تغییر شکل داده اند." آری، این از معدود گزارشاتی است که یک گوشه از واقعیت دردناک زندگی کارگران قالی باف در آن منعکس شده است. با توجه به این که کارگران زن بخش اصلی قالی و گلیم بافان ایران را تشکیل می دهند، از ورای این گزارش شدت استثمار و شرایط کار و زندگی طاقت فرسای کارگران زن را می توان مشاهده نمود.
در ادامه گزارش فوق چنین آمده است: "در پژوهش دیگر که از ۲۸۳ کارگاه قالی بافی در اصفهان انجام شده است، موارد زیر شناسایی شدهاند، بیماریهای تنفسی، سردرد شدید، ناراحتیهای چشمی، امراض پوستی و به خصوص ناراحتیهای عصبی و روانی درمیان زنان کارگر همهگیر است." (نقل از "زنان کارگر، قربانیان خاموش حوادث شغلی، محمد صفوی- 12 اردیبهشت 1389).
با وجود چنین شرایط مرگ باری که زندگی کارگران زن (و کل کارگران ایران) را احاطه کرده است، گرفتاری آنها در مصیبت های مرگ زا، مردن در سنین جوانی، خودکشی و خود سوزی امری است که این کارگران دائماً با آن مواجه هستند و اخبار دردناک مربوط به این واقعیت ها هم هر از چند گاهی در رسانه ها منتشر می گردند. این وضع با شرایطی قابل مقایسه است که انگلس با زندگی در میان کارگران انگلستان در قرن نوزدهم و بررسی موشکافانه شرایط کار و زندگی آنها، در کتاب "وضع طبقه کارگر در انگستان"، تشریح کرده است.
انگلس در آن زمان در مورد سرمایه دارن انگلستان، طبقه ای که "سیادت سیاسی و اجتماعی" را به عهده داشت، سخنان زیر را مطرح کرده است، سخنانی که عیناً در جامعه ما نیز صادق است:
" زمانی که فردی به فردی دیگر ضرری جسمی وارد می آورد، آنهم ضرری که به مرگ وی بیانجامد، این را ما کشتن می نامیم؛ و اگر مجرم از پیش بر این دانا بود که این ضرر به مرگ منجر خواهد شد آنگاه عمل او را قتل می نامیم. حال که جامعه صدها پرولتر را در چنان وضعی قرار می دهد که آنها الزاماً به دام مرگی زودرس و غیر طبیعی می افتند، مرگی که همانقدر جبری است که مرگ به وسیله گلوله و شمشیر، وقتی جامعه شرایط لازم حیات را از دست هزاران نفر بدر برده و آنها را در شرایطی قرار میدهد که در آن قادر به زندگی کردن نیستند، وقتی که آنها را به زور چوب قانون وادار می کند که در این شرایط بمانند تا مرگ که نتیجه این شرایط است سر رسد، وقتی که جامعه می داند و به خوبی هم می داند که این هزاران نفر اجباراً قربانی این شرایط خواهند شد، و با وجود این شرایط مربوطه را بر قرار نگاه می دارد، پس این هم همان قتل عمد است که عمل یک فرد، ولی قتلی پنهانی و خائفانه، قتلی که هیچکس نمی تواند در قبال آن از خویشتن دفاع کند. قتلی که ظاهراً قتل نیست، زیرا که کسی قاتل را نمی بیند، زیرا که مرگ این قربانی چونان مرگی طبیعی به نظر می آید......، ولی در هر حال قتل عمد است."
واقعیت این است که کارگران ما و بويژه زنان کارگر در حاليکه در قرن 21 زندگی می کنند اما در همان شرايط بسیار ظالمانه ای بسر می برند که کارگران اروپا در قرن 18 و 19 در آن قرار داشتند؛ البته با این تفاوت که کارگران ما به قول یکی از یاوران کبیر طبقه کارگر ایران یعنی رفیق امیر پرویز پویان، شرایط پلیسی دهشتناکی را هم تجربه می کنند و هر روز با ماشين سرکوب ويژه اين دوره و زمانه سرکوب شده و کمترین فریاد تظلم خواهی شان در گلو خفه می شود. چنین وضعی در جامعه ما امروز با حاکمیت جمهوری اسلامی که در اوضاع و احوال کنونی در جهان سرمایه داری تا حال حاضر، مطلوبترین رژیم برای امپریالیست ها و سرمایه داران ایرانی بوده است، امکان پذیر گشته است. اکنون به حوزه های دیگری بپردازیم که کارگران زن تحت سیستم سرمایه داری حاکم بر ایران مورد ستم مضاعف قرار دارند.
اشرف دهقانی
) ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر