پایان بخشیدن به کابوس 35 ساله!
شهباز نخعی
شهباز نخعی
نگاه آخوند به جهان و رویدادها و پدیده های آن یک بعدی و تقطیعی است. دراین نگاه تکلیف هررویداد یا پدیده به صورت مجرد و رها از شرایط زمان و مکان روشن است و جایی برای اصل کنش و واکنش یا رابطه علت و معلول وجود ندارد: پیامبر و امامان نه تنها خوب، بلکه معصوم و بری از خطا هستند و حتی صراحت پیامبر اسلام در گفتن "من نیز انسانی مانند شما هستم" – و درنتیجه مثل شما می توانم اشتباه کنم -، جایی در نگاه یک بعدی آخوند ندارد. خطاهای نه چندان کم شمار امامان نیز نمی تواند اورا وادار به پذیرفتن این نکته کند که اینان نیز انسان هایی مانند دیگران – به فرض داناتر و آگاه تر – بوده اند. دکان آخوند نمی تواند بدون معصومیت ادعایی پیامبر و امامان شیعه رونق داشته باشد، حتی اگر شاهدهای گوناگونی خلافش را ثابت کنند. امام حسن (ع) که با معاویه صلح کرده و دربرابر دریافت پول خلافت را به او واگذار کرده، کارش به همان اندازه درست و بدون خطا است که کار امام حسین (ع) که بیست سال بعد با رفتاری 180 درجه متفاوت در سودای خلافت قبلا واگذارشده، در یک رودررویی نابرابر و ازنظر سیاسی و نظامی غیرمعقول خود و همراهانش را به کشتن داده است زیرا هردو معصوم و درنتیجه بری از خطا بوده اند.
یک بعدی نگری آخوند منحصربه جناح قشری آن مانند مصباح یزدی یا سیدعلی خامنه ای نیست و حتی آخوند فلسفه خوان و فلسفه دانی مانند آیت الله خمینی – که قاعدتا باید با رابطه علت و معلول و اصل کنش و واکنش آشنایی داشته باشد – را نیز شامل می شود. او نیز به همان درد مبتلاست و به عنوان نمونه هنگامی که بالارفتن "دانشجویان پیروخط امام" از دیوار سفارت امریکا و گروگان گرفتن کارکنان آن را "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول" می نامد یا به جای تقبیح این رفتار جاهلانه و زشت و خلاف همه اصول بین المللی می گوید: "امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند" یا به جای پذیرش متارکه جنگ و دریافت غرامت، پس از بیرون راندن دشمن متجاوز ازخاک کشور شعار "جنگ، جنگ تاپیروزی" و "راه قدس از کربلا می گذرد" سرمی دهد، آشکارا نشان می دهد که نه تنها یک رهبر آینده نگر و دوراندیش که به پیامد کارهایش آگاهی دارد نیست، بلکه حتی جلوتر از نوک دماغ خود را نیز نمی تواند ببیند.
شاید یکی از دلیل های عیاربالای توان فریبکاری آخوند را بتوان درهمین نگاه یک بعدی یافت. این نوع نگاه و تبیین رویدادها و پدیده های جهان، با ذهن ساده و غیرپیچیده توده مردم همخوانی دارد. به همین خاطر است که آخوند به راحتی پیام خود را به عوام منتقل می کند درحالی که استاد دانشگاه، دانشمند، فیلسوف و روشنفکر قادر به این کار نیستند. درکتاب درسی دوران دبستان ما حکایت کوتاهی بود که این موضوع را روشن می کند. نقل به مضمون آن این بود که گذر مرد باسوادی به روستایی افتاد که همه اهل آن بیسواد بودند. مردخیراندیش تصمیم گرفت به آنان سواد بیاموزد. کلاسی ترتیب داد و روی تخته نوشت: "مار". ملای روستا که از باسوادشدن روستاییان نگران بود و آن را موجب از رونق افتادن دکان خود می دید گفت این که تو نوشته ای مار نیست، من یک مار می نویسم تا مردم خود بگویند کدام درست است. سپس تصویر مار را روی تخته کشید. روستاییان با دیدن تصویر مار همگی تصدیق کردند که آنکه ملا کشیده مار است و مرد سوادآموز را ازده بیرون راندند. دراین حکایت، اگر به مرد باسواد فرصت داده می شد می توانست با دهها دلیل ثابت کند که حرفش درست است و ملا فریبکاری بیش نیست. اما ذهن ساده و گریزان از پیچیدگی مردم نادان با تصویری که ملا کشیده بود راحت تر ارتباط برقرارمی کرد. البته حکایت کتاب دبستان درهمین جا پایان می یافت و توضیح نمی داد که مردم نادان وقتی بعدها براثرجبرزمان خواندن و نوشتن می آموختند چه احساسی نسبت به ملای مکار که فریبشان داده بود پیدامی کردند ولی به هرحال، درآن مقطع زمانی ملا با آن حیله حرف خود را به کرسی نشانده و حریف را از میدان به درکرده بود.
عملکرد نگاه یک بعدی آخوند درمسئله ای به پیچیدگی پرونده هسته ای یا تجدید رابطه با امریکا بی شباهت به نگاه آن ملای روستا نیست. صورت مسئله را چنان ساده می کند که گویی امریکا در 35 سال گذشته فقط و فقط درانتظار این بوده که دولت اعتدال گرای شیخ حسن روحانی برسرکارآید و لبخند مرحمت آمیز بزند تا با آغوش باز به سویش بشتابد و به مذاکره ای که وعده داده تن دهد. انگار نه انگار که در این مدت گروگان گیری شده، پرچم امریکا لگدمال و به آتش کشیده شده، سربازان امریکایی در بیروت کشته شده اند و... و... و... ذهن یک بعدی نگر آخوند قادر به درک این نکته نیست که حتی پرونده هسته ای برای امریکا و غرب یک ابزارفشار و واداشتن به تمکین است و اکنون که حریف ازسرناچاری سرتسلیم فرودآورده، امریکا این فرصت را برای تسویه همه حساب های گذشته و به ویژه نشان دادن این که چه غلط هایی می تواند بکند ازدست نخواهد داد.
درست در روزی که شیخ حسن روحانی پس از چندروز دلبری دیپلوماتیک نیویورک را ترک می کرد، موسسه معتبر "گالوپ" نتیجه یک نظرسنجی درمورد احساس امریکاییان نسبت به حکومت آخوندی را منتشرکرد.بنابراین نظرسنجی، 83 درصد ازامریکاییان نظام حاکم برایران را دشمن یا غیردوست خود می دانند و بنابراین حتی اگر باراک اوباما شیفته برقراری رابطه با نظام ولایت مطلقه فقیه باشد هم نمی تواند چنان که وزیر امورخارجه اش گفته مسائل موجود را در 3 ماه حل و فصل کند. به جرئت می توان گفت که حکومت آخوندی پس از آنهمه فرصت سوزی ها درزمان هایی که برای جبران خطاهای گذشته مناسب بود، اکنون بدترین زمان ممکن را برای اجرای ناشیانه نمایش مضحک "نرمش قهرمانانه" انتخاب کرده است. زمانی که دستش کاملا خالی است و حتی توان بلوف زدن نیز ندارد و حریف همه کارت های برنده را دردست دارد.
نگاه یک بعدی اگربتواند درعوام فریبی – آنهم تازمانی که واقعیت های تلخ اقتصادی و اجتماعی خود را تحمیل نکرده اند – کارآیی داشته باشد، درعرصه سیاست خارجی که آوردگاه هوشمندی، خردورزی، همه جانبه نگری و توجه به قانونمندی های روابط علت و معلولی و کنش و واکنش هاست، کارآمدی ندارد. نظام ولایت مطلقه فقیه دردام خودکرده های بی تدبیرش گرفتارشده و ازسراضطرار و ناچاری بزرگترین خطای راهبردی خود را مرتکب شده است. آیا اپوزیسیون ازآن درجه از هوشمندی برخوردار است که از این فرصت طلایی برای پایان بخشیدن به کابوس 35 ساله بهره جوید؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر