نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .
کاظم رنجبر

 
بخش پنجم  نسخه 2-    22 اکتبر 2013
 
نقش بکار گیری دین در راستای تحکیم  قدرت سیاسی وتبدیل آن به استبداد سیاسی و دینی  .
 
در راستای توضیح و تفسیر ایبن مرحله از تاریخ بشریت و خصوصا تاریخ امپراطوری روم  و رابطه این امپراطوری  با باورهای دینی  ، به تاریح روم باستان  چه قبل از مسیحیت و چه بعد از مسیحیت   رجوع میکنیم .
بخش اول :
امپراطوران  در عصر جامعه چند خدائی و ایده ئولوژی  حاکم در جامعه .
در این دوره در واقع  ایده ئولوژی  معلوم و مشخص وجود ندارد ، اما  اندیشه ها  و اصول ایکه بر باور های دینی  استوار هستند ، در این جامعه نقش اساسی دارند .  که بطور خلاصه چنین  می باشند .
-         امپراطوربر گزیده خدایان و خدایان پشتبانان  امپراطور هستند. امپراطور  از برکت پشتیبانی خدایان  بر جامعه حکومت می کند . برای اینکه خدایان چنین میخواهند . این  راه ، خواست خدایان است . این خدایان  پیام ها ، پیش بینی ها و پیشگوئی ها را بصورت  وحی  در ارتباط  با وقایع ایکه  رخ خواهد داد  ( وقایع چون  حوادث ، جنگ ، زلزله ، خشک سالی  بیماری ، قحطی  ) به امپراطور بصورت وحی  خبر می دهد .   بنا به باور جامعه آن عصر ، این پیام خدایان متعدد  فقط در انحصار  یک عده معدود هستند . به عبارت دیگر  همه کس   قدرت و استعداد دریافت و درک این پبام ها را ندارند   .
-         همچنین  خدایان با اشارات و علائم  به امپراطور  اعلام  می دارند که امپراطور به پشتیبانی  خدایان به مقام  امپراطوری رسیده است .«  البته این درک  و فهم  این علائم و اشارات خدایان  » در انحصار  یک عده معدود مردان است   که به عبارتی  بین خدایان و امپراطور ، رابطه بر قرار می کنند. ( همین مردان  رابط  با خدایان متعدد ، در عصر جامعه تک خدائی ، این بار  نام پیامبر – رسول خدا  ، به خود می دهند  و خود را فرستاده  بدون واسطه خدا  بر جامعه  می قبولانند . )
-         امپراطور .  فتح و پیروزی دست امپراطور است . .
این اندیشه  که فتح و پیروزی  در دست امپراطور است ، در طول  دوران حاکمیت دین چند خدائی  در روم باستان  حاکم بود . از اینکه  فتح و پیروزی  در دست امپراطوران است ، در باور  جامعه نشانه ای از رابطه  نزدیک  و مخصوص امپراطور با خدا یان بود .  خدایان فلانی را از آن جهت  به امپراطوری  انتخاب کرده اند  که  در جنگ ها فاتح و پیروز باشد .  نه از آن جهت که امپراطور  یک فرمانده  مدبر و شایسته است ، بلکه  خدایان این امپراطور  را برای پیروزی  انتخاب کرده اند . حتی اگر امپراطور مستقیما در جنگ شرکت  نکند ، پیروزی از آن او ست  چون خدایان این چنین خواسته اند .
 
 
ظهوردین دولتی ، امپراطوران  پادشاهان  نماد خدا بر روی کره خاکی می شوند . در فرهنگ ایران این روند را با شعر : چه  فرمان یزدان ، چه فرمان شاه . در نظام استبداد اسلامی ایران امروز امام صاحب الزمان  زنده ، ، وبیان  سخن   روح الله خمینی (آیت الله ) نمونه ایست که باید درتاریخ ثبت شود : چون ملت صغیر هستند به ولی امر مسلمین  یعنی به به شخصیتی با عنوان آیت الله  آقای خمینی احتیاج دارند . یعنی روح الله خمینی نمادی زنده از خدا !!!! 
 
                                                     *                            *                                   *
 
گذر از فرهنگ پرستش شخصیت امپراطور ، به مسحیت  چون  دین دولتی در روم باستان  .
چرا  در امپراطوری روم ، مسیحیت  بوسیله قدرت حکومتی  در پایان قرن چهارم  میلادی که در عین حال  این دین  در آن زمان در اقلیت بود ، تبدیل به دین  قدرت حکومتی شد؟  این دگر گونی  فرهنگی دین را باید در طول تاریخ  این امپراطوری  مطالعه کرد .  این تغیر و تحولات  تاریخی و همچنین  در پیوند  با وقایع ایکه در این امپراطوری  در آن عصر روی  داده است میتوان شناخت .برای درک عوامل آن لازم لازم و ضروری است  باید امپراطوری  را از منظر  سرزمین ، رهبران دولتی ، یعنی حاکمان  ، به عبارت دیگر  کسانی که این سرزمین را اداره می کنند ، یعنی امپراطوران  و جامعه ایکه  در آن زمان وجود داشت  مورد مطالعه قرار داد .  در چنین شرایط و عوامل متشکله  جامعه ، دین مداران (دستگاه و سازمان روحانیت دستگاه حکومت  در هم طنیده می شوند و  تودر توی ی هم هستند و غیر قابل  تجزیه می باشند . مثل جمهوری اسلام ناب  محمدی  خمینی در ایران امروز.
در چنین شرایط است که قدرت امپراطوری  یک پایه  دینی رسمی دارد .  امپراطور روم بودن  با خود یک بعد دینی  و جامه دینی بر تن دارد.  بنا بر باور  یک رومی آن عصر ، هستی  جامعه رومی در گرو پشتیبانی خدایان  از جامعه است ، گرنه  جامعه بدون پشتیبانی  خدایان وجود عینی  نمی تواند   داشته باشد . بر مبنای این باور ، برای رومیان وجود دین  به عنوان عامل پیوندی  اجتماعی و سیاسی  جامعه است که در حقیقت  پایه هویت  رومیان ، فرهنگ  آنان را بنیان می گذارد  و  این چنین  همبستگی و توازن  جامعه را تضمین می کند . در حقیقت  دین ذات یک مدل اجتماعی و حکومتی  است  که بوسیله آداب و رسوم ، راه را برای رسیدن به آگاهی و شعور اجتماعی  را برای جامعه باز می کند .
 
- امپراطور بهترین مرد جهان است  و نمونه یک فرمانروای  ایده آل است ، او بهترین محافظ خدایان   واز فضیلت اخلاقی بر خوردار است .  خدا بهترین است و در بین انسانها  شاه بهترین انسان ها است .  امپراطور بهترین  شهروند است ، واو حافظ  آزادی فرد فرد ساکنان امپراطوری است .  او نشان می دهد که نه  به مال دنیا علاقه دارد  و هم بحشنده و مهربان است .  امپراطور یک شاه واقعی است . خیلی عادل ، خیلی قانونمدار  و رحیم و مهربان است  . نسبت به انسان و خدایان ،  او خدمتگزار واقعی خدایان و انسان ها است . امپراطور  در واقع  یک قانون زنده و قاضی زنده است . او یک قاضی نمونه است که خود را با قانون  مطابقت می دهد .
امپراطور سه وظیفه دارد . 1-  او فرمانده نیروهای مسلح است.  او فرمانده واقعی است . 2- او قاضی داد گستر  است و عدالت را در جامعه حاکم می کند. 3- او خدمتگزار  خدایان است . او وقتی قضاوت می کند ، ، به گفته های  تمام رعایا ی  خود در قضاوت  گوش میکند او همیار  رعایا ی خود می باشد   این اصول یاد شده  بخشی از اصول امپراطوری  روم یاد شده است .  در طول حیات امپراطوری  روم ، این اصول ، اساس اصول  اداری  امپراطوری بود . درست در اینجا می بینیم که  همین اصول  در مسیحیت ، و پیوند دین  باسیاست  در چهار چوب باور بر این اصول ادامه داشت . یعنی در واقع  پیوند سیاست  با دین  سخن امروز نیست  بلکه قدمت تاریخی دارد .   (در ایران ، چو فرمان یزدان  چو فرمان شاه در نظام استبداد  شاهی ،  چه فرمان الله ، چه فرمان روح الله  در نظام  استبداد دینی .  تکیه از نویسنده  )
در این بخش از مقاله  سعی بر این خواهیم داشت  که این اصول  دینی و فرهنگی  جامعه آن عصر را از منظر  جامعه شناسی سیاسی  مورد بحث و تفسیر قراربدهیم .  در واقع ، دین  و باورهای دینی  ساخته خود بشر هستند .
رابطه امپراطور با خدا ، مشارکت  توده مردم بر اصول  یاد شده در بالا .  امپراطور مردیست بالاتر از سایر مردان  او مردیست تقریبا مثل خدا . (جستجوی  تصور روخ الله خمینی  در ماه در اوایل انقلاب  . البته  بعداز گذشت 2500 سال  از تاریخ ظهور امپراطوری روم )
                                          
 
                                      *                                  *                                     *
همسوئی  و همفکری  توده مردم  با امپراطوری روم باستان  ، با اصل رابطه امپراطور با خدا .
امپراطور  مردیست بالاتر از سایر مردان ، او مردیست تقریبا مثل خدا .
مردم  عادی به این اصول  پابند می شوند ، شاهزادگا ن را با خدایان شریک میدانند . در معابد  خدایان و شاهزادگان را  به هم پیوند می دهند  برای آنان اسامی و عنوان هائی  می دهند که آنان را بلاتر  از مردم عادی  جای میدهند . مثلا :Augustus -  در زبان لاتین ، یعنی کبیر ، برتر ، هم از منظر معنوی و هم از منظر جسمی ،  Optimus - در زبان لاتین  یعنی افضل برتر . Pius -   در زبان لاتین  یعنی نمونه ، بی مانند . Felix –سعید و خوشبخت . نامیدن  امپراطورها  با عنوان های همطراز  عنوان  خدایان ( مثل خدایگان شاهنشاه آریا مهر )  همراه  تاج  و مراسم تاج گزاری ، این اصل را در باور مردم  می پروراند  ، که رومیان به پشتیبانی  و حمایت خدایان  احتیاج دارند .  واین احتیاج را در شخصیت   مقام و رفتار امپراطوران  جستجو می کنند ، که در حقیقت  قدر دانی از خدایان است . (چه فرمان یزدان چه فرمان شاه !!!) .
تمام امپراطوران  روم سعی  بر آن دارند که این راه  وروش حکومت فردی  خود را  به راه و روش خدایان ، در باور های  توده مردم  نمادین   بکنند ، و خود را مظهر   خدایان در روی زمین بر توده مردم بقبولانند .
توده مردم   روم بطور روشن و آشکار  امپراطور را مثل خدایان  می پرستند .
در باور رومیان امپراطور بعد از مرگ  توسط خدایان  با جلال و شکوه  پذیرائی می شوند ، و از آن لحظه  به بعد امپراطور با خدایان ار تباط برقرار می کند . در باور  توده مردم تقدس یافتن امپراطور توسط خدایان ، بالا بردن مقام امپراطور به مقام خدایان است .  در تبلیغات  مذهب شیعه مقام و منزلت  خلیفه  چهارم علی ابن ابو طالب  امام ا اول شیعه یان ،  ریشه از این سنت جوامع چند خدائی  دارد  که حتی در قرن بیستم ، در عصر  مسافرت های کیهانی ، شاعر معاصر  ایران محمد حسین  بهجت تبریزی  ، معروف به شهریار   در وصف حضرت علی  می گوید :
نه بشر توانم اش خواند ، نه خدا توان ام اش گفت  ! متحیرم چه نام ام شه ملک لافتی را ! .
می بنید که حتی بعد از گذشت   دوهزار سال   از جامعه چند خدائی روم  هنوز بخشی از ایرانیان در چنین سطح شعور فردی و اجتماعی  بسر می برند . بی جهت نیست که برای  یک روحانی  چون روح الله خمینی ،  دستگاه تبلیغ حکومت او را به مقام« امام  خمینی » رساند و حتی  در اوایل انقلاب  یک عده ایرانی ساده اندیش ، تصویر او را در ماه جستجو می کردند ، ولی  برای معالجه همین «امام »   دولت از اطریش  پزشک آورد   . چون خدایان قدرت  معالجه و شفا ندارند . این باورهای قدرت  ماورا الطبیعی امامان و امپراطور ها  و شاهان  برای مردم فریبی است !!!
 
پرستیدن شخصیت  امپراطور  در حد خدایان به چه درد میخورد ؟
این باور و آداب رسوم  در واقع بمانند  یک سیمان ایده ئولوژی  است . در تمام سرزمین های  روم باستان ، این  مراسم با جلال و شکوه  بر گزار  می شد این مراسم تا قرن چهارم میلادی  ادامه داشت . این مراسم در واقع  یک نوع قدردانی  از خدمتگزاران وطن رومیان و وطن بزرگ  یعنی امپراطوری روم  بود . جانشینی   امپراطور بجای   امپراطور دیگر ،  مظهر تقدس و مذهبی ، جانشینی  فرد مقدس (Divus ) بجای فرد مقدس  (Divus ) بود نه جانشینی  یک امپراطور به جای امپراطور ایکه فوت کرده است .  2000 سال بعد در ایران اسلام زده    بعد از فوت  آیت الله خمینی ، امروز جانشین  اش  «امام امت  رهبر  مستضعفان جهان  ولی امر مسلمانان »  آقای آیت الله  علی خامنه ای است .  این نمونه کیش شخصیت پرستی در هزاره دوم در ایران امروز است .
هر یک از امپراطوران  مقدس روم  چند خدائی ، به شخص خود  یک خدا هستند . خدای محافظ  که هم امپراطوری را محافظت میکند و هم ساکنان آن امپراطوی را محافظت میکند . شخصیت خدائی  امپراطور  نقش بزرگی در رشد و توسعه  ایالت های  مختلف روم را برای قبول  آداب و سنت  رومی و تبدیل این ایالت ها   به بخشی از امپراسوری روم  در چهارچوب وحدت  یک امپراطوری بزرگ  مقش مهم بازی می کند . . قدرت امپراطوری سعی بر آن نداشت  که امپراطوری را به وحدت  شکلی (Uniforme)  در آورد ، بلکه سعی بر آن داشت   که توده های مردم را از طریق  دور و خلع کردن  از فرهنگ های خود  در فرنگ  رومی ادغام بکند  و آنان احساس بکنند که آنها رومی هستند .   در این نظام ، قانون مداری و همبستگی  توده مردم روم در واقع  احترام به قوانین  امپراطوری و همبستگی توده  مردم رومی ، با هم یکی هستند .  در باور یک رومی ، اگر  خدایان  از یک جامعه پشتبانی  نکنند ، بدون  پشتیبانی خدایان ، هیچ جامعه  بشری  نمی تواند به حیات خود ادامه بدهد .  
بی جهت نیست که در ایده ئولوژی  حکومت «اسلام ناب محمدی  آیت الله خمینی »  ایشان جانشین امام دوازدهم شیعیان ، و مملکت مملکت امام زمان  است .   البته این باور در ایران امروز ، 2000 سال پیش در روم باستان  امپراطوران  همراه با دستگاه دین  و جامعه چند خدائی  به خورد مردم میدادند . به عبارت دیگر  ملت ایران از منظر شعور اجتماعی و سیاسی در دوران 2000 سال پیش   روم باستان زندگی می کند .
 
 
امپراطوری روم  در زمان  قبول مذهب مسیحیت .
 
امپراطور کنستانتن اول  مسیحیت را به عنوان دین  امپراطوری می پذیرد و در واقع  زیر بنای  مسیحیت چون دین جهانشمول  پایه گذاری می شود .
منشور 313 میلادی  شهر میلان.
« من کنستانتن  اگوست ، با در نظر داشتن  منافع و امنیت  دولت ، به مسیحیان و همچنین  به پیروان سایر ادیان  آزادی دینی و اجرای مراسم دینی شان راعطا میکنم. .این یک تصمیم  بسیار منطقی و عادلانه است ، که این حق آزادی ، که فرد آن دین را بهتر می داند  از کسی صلب نشود .  ما از این ببعد تصمیم  گرفته ایم که به مسیحیان آزادی  اجرای مراسم دینی شان ا عطا بکنیم ، بدون آنکه  مورد آزار  و اذبت دیگران قرار بگیرند .  ما به مسیحیان در اجرای مراسم دینی شان  آزادی مطلق عطا می کنیم . به پیرون  سایر ادیان نیز  این آزادی را عطا می کنیم .  این آزادی شایسته جامعه ایست  که می خواد در صلح و توام با همزیستی مسالمت آمیز است .
بعد از گذشت 313 سال که پیروان دین مسیح  مورد آزار و اذیت بودند ، آزادی  ادیان و مراسم آن  خیلی ناگهانی آن ، تا اندازه ای  در آن زمان  تعجب آور است .  در واقع یک تحول  قابل مشاهده و سئوال بر انگیز است . امپراطور  تبدیل  به نماینده خدا روی زمین  می شود . اوخود را  رهبر روحانیون  هم بر جامعه روم تحمیل می کند . او می خواهد  مسیحیان را به راه راست ، راهی که  خواست خدای مسیحیان است  هدایت بکند . از این ببعد  امپراطور از بقیه افراد بشر  در تمام  رفتار و کردار و گفتار ش فرق دارد . امپراطور بیش از پیش  بر ثروت  دستگاه کلیسا می آفزاید . در بحث ها و تبادل اندیشه ها و باور های دینی  دخالت می کند، واین سئوال پیش می آید : رابطه دین باسیاست چگونه باید باشد ؟
  شرح مختصر  زندگی امپراطور کنستانتن .
 
                                             *                               *                                *
 
 
 
 
امپراطوری روم  در زمان  قبول مذهب مسیحیت .
 
امپراطور کنستانتن اول مسیحیت را به عنوان دین امپراطوری  می پذیرد و در واقع  زیر بنای مسیحیت  چون دین جهانشمول  پایه گذاری می شود .
منشور 313 میلادی  شهر میلان.
« من کنستانتن  اگوست ، با در نظر داشتن  منافع و امنیت  دولت ، به مسیحیان و همچنین  به پیروان سایر ادیان  آزادی دینی و اجرای مراسم دینی شانراعطا میکنم. .این یک تصمیم  بسیار منطقی و عادلانه است ، که این حق آزادی ، که فرد آن دین را بهتر می داند  از کسی صلب نشود .  ما از این ببعد تصمیم  گرفته ایم که به مسیحیان آزادی  اجرای مراسم دینی شان ا عطا بکنیم ، بدون آنکه  مورد آزار  و اذبت دیگران قرار بگیرند .  ما به مسیحیان در اجرای مراسم دینی شان  آزادی مطلق عطا می کنیم . به پیرون  سایر ادیان نیز  این آزادی را عطا می کنیم .  این آزادی شایسته جامعه ایست  که می خواد در صلح و توام با همزیستی مسالمت آمیز است .
بعد از گذشت 313 سال که پیروان دین مسیح  مورد آزار و اذیت بودند ، آزادی  ادیان و مراسم آن  خیلی ناگهانی آن ، تا اندازه ای  در آن زمان  تعجب آور است .  در واقع یک تخوب  قابل مشاهده و سئوال بر انگیز است . امپراطور  تبدیل  به نماینده  خدا روی زمین می شود . اوخود را  رهبر روحانیون  هم بر جامعه روم تحمیل می کند .او می خواهد  مسیحیان را به راه راست ، راهی که  خواست خدای مسیحیان است  هدایت خواهد کرد . از این ببعد  امپراطور از بقیه افراد بشر  در تمام  رفتار و کردار و گفتار اش  با بقیه بشربت فرق دارد . امپراطور بیش از پیش  بر ثروت  دستگاه کلیسا می آفزاید . در بحث ها و تبادل اندیشه ها و باور های دینی  دخالت می کند، واین سئوال پیش می آید : رابطه دین باسیاست چگونه باید باشد ؟
  شرح مختصر  زندگی امپراطور کنستانتن .
 
کنستانتن  در سال 275در شهر :(Naissu- شهر Nis درصربستان امروز ) به دنیا آمد . او فرزند سزار  دوم روم غربی :Constance Clore  بود  او درعین حال سرباز قدیمی  امپراطور روم بود.کنستانتن در جنگ 297 روم  در راستای  اشغال بندر اسکندریه مصر توسط امپراطوری روم  شرکت مستقیم داشت. درسال 306 بعد از مرگ امپراطور  کنستانتن  کلر (Constantin .Clore ) ارتش  روم  جانشینی کنستانتن را  اعلام میدارد . در 28اکتبر 312 در جنگ  میلی ویوس (Milivius)  و پیروزی در این  جنگ ، اعلام میدارد  در این جنگ در آسمان  اشعه نورانی  را مشاهده می کند ، که در حقیقت  شبیه صلیب  مسیحیت  بود ، که نوید پیروزی من در این جنگ را می داد.  به عبارت دیگر « حضرت مسیح پشتبان من است و من نماینده حضرت مسیح  روی زمین هستم. ».
درسال 313  در شهر میلان  :Licinius را ملاقات می کند و با او به تقسیم امپراطوری روم ، به دو قسمت  : روم شرقی ، و روم غربی یه توافق می رسند .
لیسینیوسبا نام کاملوالریوس لیسینیانوس لیسینیوس ( Valerius Licinianus Licinius)‏یاوالریوس لیسینیوس لیسینیانوس (به لاتین: Valerius Licinius Licinianus)‏ (زادهٔ در حدود 250 یا 265 -درگذشتهٔ325) امپراتور روم از 308 تا 324 بود. او رقیب کنستانتین یکم بود و وارد جنگی داخلی با او شد که نتیجه‌ای جز شکست، دستگیری، تبعید و اعدام برای لیسینیوس به همراه نداشت.( ادامه دارد )
 
به قلم  کاظم رنجبر .
اقتباس بطور کامل و یا اختصار ، با ذکر  منابع کاملا آزاد است .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ما خذ :   بخشهای تاریخی این مقاله از منابع زیر در زبان فرانسه اقتباس شده اند . 
 
 


هیچ نظری موجود نیست: