محمد عبدی
همه چیز از یک چمدان شروع شد؛ یک چمدان مکزیکی. قصه غریب ماجرا این است که چمدانی از نگاتیو عکس های رابرت کاپا، عکاس اسطوره ای، از جنگ های داخلی اسپانیا از سال ۱۹۳۹ گم شده بود و کسی از این چمدان معروف خبر نداشت تا این که این چمدان چند سال پیش در مکزیک پیدا شد و حالا مجموعه این نگاتیوها در موزه یهودیان در پاریس به نمایش گذاشته شده است.
این چمدان زندگی عجیبی را پشت سر گذاشته است: رابرت کاپا به عنوان یک یهودی، همزمان با شروع جنگ دوم جهانی، پاریس را به سرعت به مقصد آمریکا ترک کرد.
جعبه هایی از نگاتیوها و پرینت های او در استودیوش در پاریس باقی ماند. دوستش که یک عکاس پناهنده مجاری بود، آنها را به بوردو برد: «وقتی در سال ۱۹۳۹ آلمان ها داشتند به پاریس نزدیک می شدند، من همه نگاتیوهای باب [رابرت کاپا] را در یک چمدان گذاشتم و با دوچرخه به بوردو رفتم تا با یک کشتی آنها را به مکزیک بفرستم. یک شیلیایی را در خیابان دیدم و از او درخواست کردم این کار را بکند و او قبول کرد.»
اما دیگر کسی از این چمدان خبری نداشت و شایعات و داستان های زیادی در حول و حوش آن شکل گرفت. در سال ۱۹۷۹ کورنل کاپا، برادر رابرت، آگهی ای درباره این چمدان چاپ کرد تا شاید بتواند آن را پیدا کند. تعداد زیادی از عکس های گمشده کاپا پیدا شد، اما هنوز خبری از این چمدان مهم نبود.چند سال پیش یک فیلمساز مکزیکی به نام بنجامین تارور، این چمدان را از عمه اش به ارث برد و محتویات این چمدان افسانه ای به گنجینه بشر اضافه شد.
این چمدان در واقع سه بخش کوچک داشته که مجموعاً ۴۵۰۰ نگاتیو را شامل می شده و نه تنها عکس هایی از کاپا بلکه عکس هایی از شیم (دیوید سیمور) و گردا تارو (دوست دختر کاپا) از جنگ های اسپانیا را هم در دل دارد.
این عکس ها تمام سال های جنگ های داخلی در اسپانیا را از سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ پوشش می دهد. این نمایشگاه ۳۲ بخش دارد که هر بخش عکس های یکی از این سه عکاس را در یک برهه زمانی و مکانی به نمایش می گذارد. شیم سال ۱۹۳۶ و اوایل ۱۹۳۷ را از دل جنگ ثبت می کند، تارو هم از ابتدا تا زمان مرگ تلخش در یکی از همین نبردها در ژوئیه ۱۹۳۷ به تصویر می کشد و کاپا هم تا آخرین ماه های جنگ را با دوربین اش برای همیشه ثبت می کند.
جنگ های داخلی اسپانیا از جهات بسیاری اهمیت پیدا کرد؛ از این رو که به جنگ روشنفکران، هنرمندان و چپ ها از سراسر جهان بر علیه فاشیسم بدل شد. ارنست همینگوی نویسنده معروف آمریکایی، در این جنگ حاضر شد و گزارش ها و داستان هایی درباره آن به چاپ رساند. حضور او و عکس های بی نظیر رابرت کاپا، همه نگاه ها را به اسپانیا معطوف کرد. یکی از عکس های زیبای این مجموعه تازه کشف شده، همینگوی را در کنار انریکو لیستر، کمونیست معروف و یکی از افسران جنگ نشان می دهد.
پرتره ها، جنگ و تاثیرش بر زندگی
عکس های نمایشگاه را می توان به سه دسته تقسیم کرد: پرتره ها، صحنه های نبرد و تاثیر جنگ بر زندگی مردم.
ثبت صحنه های جنگ طبیعتاً مشکل ترین بخش کار آنهاست، تا آنجا که تارو جان خود را در همین هنگام از دست داد و نامش -با قید احتیاط- به عنوان اولین زن عکاس کشته شده در جنگ به ثبت رسید.
عکس های تارو در این نمایشگاه، از عکاس بی باک و شگفت انگیزی حکایت دارد که جدا از تاثیر کاپا، حرف های زیادی برای گفتن دارد. او که در جنگ به عنوان "کوچولوی بلوند" معروف شده بود، عکس های بسیاری برای مجلات مختلف دنیا ارسال کرد و جدا از عکاسی با کاپا، برخی از نبردها را به تنهایی ثبت می کرد تا این که در برخورد یک تانک با اتومبیل آنها، جانش را از دست داد، زمانی که تنها ۲۷ سال داشت.
حزب کمونیست فرانسه مراسمی برای او برپا کرد و از آلبرتو جیاکومتی، مجسمه ساز مشهور، خواست که یادبودی برای قبر او در قبرستان پرلاشز خلق کند. با این حال تارو بیشتر در حاشیه کاپا ماند و اولین نمایشگاه بزرگ آثار او سال ها بعد یعنی در سال ۲۰۰۷ در نیویورک برپا شد.
اما عکس های کاپا (با نام اصلی "اندره فریدمن" که نام رابرت کاپا را بخاطر نزدیکی با نام فرانک کاپرا، فیلمساز معروف آمریکایی، برای خود برگزید) کماکان نشان از نابغه ای دارند که تهور و شجاعت را با خلق هنری می آمیزد و نمونه ای از عکاسی خبری در ترکیب با خلق هنری ارائه می کند.
"سرباز در حال سقوط"، تصویر تفنگداری را ثبت می کند که تیر خورده و از پشت در حال زمین خوردن است؛ یکی از معروف ترین عکس های کاپا که به عنوان یکی از سمبل های جنگ شناخته می شود.
در یکی از عکس های به یادماندنی این مجموعه، آندره مالرو را در کنار لستر می بینیم در حالی که افسر جنگ در حال نگاه کردن به روزنامه است و مالرو به لنز دوربین کاپا چشم دوخته است.
در عکس "جلای وطن" کاپا چیزی را ثبت می کند که در آن استاد است: ترکیب چشمگیری از سفیدی و سیاهی که در سفیدی آسمان و زمین، با غباری ترکیب می شود که از میانه آن، انبوهی از مردان به سمت دوربین در حال حرکتند. عمق میدان زیاد به ما کمک می کند که تا چشم کار می کند آنها را ببینیم و جنگ را به شکلی عریان حس کنیم، بی آن که مستقیم با یک صحنه نبرد روبرو باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر