نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ مرداد ۱۶, چهارشنبه


مرشد ترابی دیگر به تن نیست اما به جان هست !

سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲ - ۰۶ اوت ۲۰۱۳

محمد جلالی چیمه (م. سحر)



این مرد آخرین وارث سلسلهء نقالان تاریخ ایران بود. او شاهنامه را در برابر چشمان تو زنده می‌کرد و رخش را سُم کوبان با همهء هیبتش از برابر تو گذر می‌داد .
او در برابر دیدگان تو تیر رستم را به چشم اسفندیار می‌دوخت و سهراب را پیش چشم تو به دست پدر چنان می‌کشت که آهی سرد از نهاد تو برمی انگیخت وتارهای وجود ترا به لرزه در می‌آورد.
یک بار درپاریس نقل رستم و سهراب را از او دیدم و حالتی رفت که حاضران مجلس ـ که غالبا فرانسوی بودند ـ از منقلب شدن من شگفت زده و نگران حال من شده بودند.
من که وصف نقالان بزرگ پیشین را شنیده بودم و تصوری آرمانی از روایتگری آنان داشتم در آن لحظه در میان مردمی که حتی یک کلمه از سخنان مرشد را نمی‌فهمیدند و معنای جَست زدن‌ها و حرکات پا و دست و پیچش‌های صدای او را درک نمی‌کردند با اینهمه محو حرکات پرمعنا و نیروی خیال آفرین ِ بیان او بودند ، نقال آرمانی خود را به چشم می‌دیدم و با خود می‌گفتم: وای هنوز زنده‌اند.
مرشد ترابی به زیبا‌ترین و توانا‌ترین شیوه و به خوش‌ترین لحنی حضور سلسلهء نقالان بزرگ در ایران را اعلام می‌کرد و من می‌دیدم که هنوز بسیاری دقیقه‌ها و نکته‌های باریک ‌تر از مو نزد این نقال ایرانی هست که بزرگ‌ترین هنرمندان تئا‌تر درجهان می‌توانند از او بیاموزند و چه حالی داشتم !
وقتی برنامه تمام شد و او را بوسیدم استاد با برقی که در چشم داشت به می‌می گفت: دیدم که بر تو چه گذشت و من با نگاهم به او می‌گفتم: دیدم که هنوز نقالان ایران زنده‌اند.

مرشد ترابی به جسم دیگر نیست اما به جان در کنار فردوسی ست و مطمئنم که او نماد و نماینده‌ای بزرگ از فرهنگ روایات حماسی برای ایرانیان به یادگار نهاده است.
نماد و نماینده‌ای که بسیاری از فرزندان ایران را به پیگیری راه او برخواهد انگیخت.

انوشه باد نام و یاد مرشد ترابی !

م.سحر
4/8/2013
http://msahar.blogspot.fr/

هیچ نظری موجود نیست: