تحریم، جنگ و تجزیه ایران: پاسخ به آقای مجید محمّدی و مروری بر نوشتههای ایشان، محمد سهیمی
ويژه خبرنامه گويا
بعد از انتشار مقاله نگارنده در مورد سفر آقای محسن مخملباف به اسرائیل، آقایان مجید محمّدی و سعید قاسمی نژاد که مقاله از هر دو نام برده بود و از مواضع آنها انتقاد کرده بود، پاسخ خودرا در همین وبسایت منتشر کردند. هر دو نفر به بحث اصلی مقاله نپرداخته بودند، بلکه بخاطر انتقاد از آنها برآشفته شده بودند. بجز یکی دو نکته قابل پاسخ، آقای قاسمی نژاد فقط به شلوغ بازی، بر چسب زدن، انحراف از بحث اصلی، و فریادهای عصبی پرداخته بودند. آقای محمّدی از نگارنده دعوت کرده بودند که مواضع ایشان را نقد کنم، و بنده را متهم به "هوچی گری" کرده بودند. اگر چه نگارنده معمولا وارد اینگونه بحثها نمیشود، ولی اتهام ایشان از یک طرف، و حجم عظیم نوشتههای ایشان در چند سال گذشته که بر ضّد ایران، ایرانیان و منافع و مصالح ملی کشور ما است، از طرف دیگر، انگیزهای برای نویسنده شد که به ایشان پاسخی مفصل دهد که در زیر خواهید خواند. خوشحالم که جناب محمّدی بعد از عمری بالاخره متوجه این نکته ساده شدهاند که که هوچی گری با تحلیل متفاوت است، و بنا بر این تجدید نظر در اکثریت عظیم نوشتههای ایشان امری سازنده خواهد بود.
امثال آقایان محمّدی و قاسمی نژاد نهایت کوشش خود را در راه تبلیغ برای تحریم و جنگ علیه کشور بکار میبرند. جماعت کوچکی از "خودی ها" هم که طرفدار اینگونه سیاستها هستند به تعریف و تمجید ایشان میپردازند، ولی از درک این حقیقت عاجزند که تحریم جنگی است اقتصادی که همانطور که نمونه عراق نشان داد، تلفات آن از جنگ نظامی میتواند بیشتر باشد، و بنا بر این حمایت از تحریم معادل است با حمایت از جنگ. به همین دلیل به محض اینکه مخالفان تحریم و جنگ از مواضع اینها انتقاد میکنند، بر آشفته میشوند. گویی شرکت در فرایند سیاسی از نظر این آقایان شرکت در مسابقه محبوبیت و یا زیبایی است که همه باید تحسین کننده آقایان باشند. از نظر این جماعت هر کسی که مخالف تحریم و جنگ باشد مستقیم یا غیر مستقیم طرفدار رژیم ولایت فقیه است، چرا که از نظر این آقایان ایران = رژیم، که یک ادعای بی اساس است.
آقای قاسمی نژاد آسمان و ریسمان را بهم بافته بودند که نشان دهند که وجود یک زوج ایرانی، که به دیدار آقای احمدینژاد و رحیم مشایی رفته بودند، در بین امضا کنندگان نامه انتقادی به آقای مخملباف، کلّ نامه و مقاله نگارنده را بی اعتبار میکند. اینگونه استدلال ها، که نمونه درخشانی از هوچی گری هستند، چه ارتباطی با مقاله نگارنده دارد؟ نگارنده نه این زوج را میشناسد، نه دیدار آنها را حمایت میکند، و نه ادعا میکند که هم آن زوج و هم خود نویسنده از هر اشتباهی مبری هستند.
آقای قاسمی نژاد در مورد تحریمها آدرس غلط میدهند و بعد نتیجه گیری میفرمایند. تحریمها بر علیه ارگانهای جمهوری اسلامی نیست اگر فقط این بود عالی بود. تحریمها برعلیه ملت ایران است، و تا این لحظه فقط ملت بهای این تحریم را پرداخته. خود پرزیدنت اوباما در آخرین پیام نوروزی خود به این نکته اشاره کرد، سال گذشته در طول کار برای انتخاب مجدد آقای اوباما تأکید بر این بود که دولت آقای اوباما "شدیدترین تحریمها در طول تاریخ را بر علیه ایران اعمال کرده است." وزیر خزانه داری آمریکا همین چند هفته پیش بر این موضوع تأکید کرد. ولی آقای قاسمی نژاد در جهان موازی خود که هیچ ارتباطی با این جهان ندارد، هنوز سعی در گمراه کردن مردم دارد که این تحریم بر ضّد ارگانهای جمهوری اسلامی است .
چطور تحریمهای کمر شکن برای مردم ایران درست است، ولی یک تحریم هنری-آکادمیک برای اسرائیل که چهل و شش سال سرزمینهای فلسطینی ها را اشغال کرده درست نیست؟ چطور زمانی که آقای جیمی کارتر، که خود بانی قرار داد کمپ دیوید بود، کتابی مینویسد با عنوان "صلح، نه اپارتید،" امثال آقای قاسمی نژاد حتی لحظهای بفکر فرو نمیروند که چرا رئیس جمهور سابق آمریکا، نزدیکترین متحد و مهمترین حامی اسرائیل، اینگونه مینویسد؟ آقای کارتر هم اسلامگرا هستند؟ جالب اینجا است که آقای قاسمی نژاد بر آشفته هم شدهاند که چرا نگارنده ایشان را طرفدار آتشین اسرائیل نامیده. آقای قاسمی نژاد ادعا دارد که با سیاستهای آقای اوباما، لابد در مورد ایران، موافق نیست. دلیلش البته واضح است. برای امثال آقای قاسمی نژاد هیچ کس جای نئوکان ها را نمیگیرد. ولی زمانیکه نگارنده ایشان را طرفدار آتشین آمریکا نامید، مقصود شخص آقای اوباما نبود، منظور سیاستهای نظام سیاسی آمریکا و جنگهای امپریالیستی آن بود و ۸۰۰ پادگان نظامی آن در سراسر جهان.
مقصود نگارنده همچنین حمایت آقای قاسمی نژاد و همفکران ایشان در حمایت از جنگ تروریستهای سوریه که توسط متحدان آمریکا، یعنی رژیمهای دیکتاتوری مذهبی فاشیستیعربستان و قطر حمایت میشوند، میباشد که در پاسخ خود به نگارنده به آن اشاره کردند.آش آنقدر شور شده که حتی روزنامههای نیو یورک تایمز و واشنگتن پست هم اذعان دارند که گروههای تروریستی القاعده و جبهه نصرت تمام جنگ با دولت سوریه را انجام میدهند، ولی در جهان موازی آقای قاسمی نژاد این گروهها آزادی خواه هستند، چراکه توسط آمریکا و متحدان آن حمایت میشوند. از نظر ایشان و همفکران ایشان -تروریست خوب و تروریست بد وجود دارد و ایشان ظاهراً طرفدار گروه اول هستند. با همه اینها ایشان برآشفته شدهاند که چرا ایشان را نگارنده طرفدار آتشین آمریکا میداند.
بنظر میرسد که آقای قاسمی نژاد هنوز نمیدانند که مجله ویکلی استاندارد، ارگان نئوکانها و حامی شماره یک جنگ با ایران، به این دلیل مقاله ایشان را منتشر میکند که صحبتهای ایشان در راستای اهداف مجله است، وگرنه چرا باید آنرا منتشر کند؟ ایشان در مورد محتوای مقاله خود پنهانکاری هم میکنند. در این مقاله، که یک شکل دیگر آن در یک روزنامه ارتجاعی کانادا هم منتشر شد آقای قاسمی نژاد پیشنهاد میکنند که برای اینکه اثرات تحریم آمریکا بر علیه ایران به شدیدترین وضع خود برسد، بنیادهای تحت کنترل آقای خامنهای تحریم شوند.
اگر آقای قاسمی نژاد در مقاله خود فقط تحریم بر علیه آقای خامنهای و حامیان ایشان را پیشنهاد میکردند، همه ایران دوستان، از جمله نگارنده، از آن حمایت میکردند. ولی طرفدار آتشین اسرائیل در ارگان جنگ طلبان آمریکا فقط به این بسنده نکرده بودند. ایشان خواهان تحریم کامل، بدون اما، اگر، شاید، و بقیه شرطیهها بودند، و استدلال ایشان این بود که تحریم بر علیه آقای خامنهای اثر تحریمها بر روی ایران را تشدید خواهد کرد. ایشان هم چنین ادعا کردهاند که کسانیکه مخالف تحریمها هستند، در واقع از حکومت مستقیم یا غیر مستقیم حمایت میکنند، که آنقدر مضحک است که احتیاجی به پاسخ ندارد.
یک نکته پایانی در مورد آقای قاسمی نژاد. ایشان خودرا بعنوان "دانشجوی لیبرال" و رئیس چنین گروهی معرفی میکنند. نگارنده از خوانندگان دعوت میکند این مقاله را راجع این گروه بخوانند، و خود قضاوت کنند.
پاسخ به آقای محمّدی و مروری بر مواضع ایشان
همانطور که در آغاز مقاله ذکر شد، نگارنده اصولاً مایل نیست که راجع تمامی کارها و فعالیتهای جنگ طلبان و تجزیه طلبان وارد بحث شود. ولی آقای محمّدی بارها به چندین روزنامه نگار و شخصیتهای شجاع کشور حمله کردهاند، بدون اینکه به کارنامه خود اشاره کرده باشند. در عین حال ایشان از نگارنده دعوت کردند که به تحلیل و انتقاد از مواضع ایشان بپردازد. به همین دلیل، اول به ادعاهای آقای محمّدی پاسخ داده میشود، و بعد به چند نکته راجع به کارنامه ایشان از زمان انقلاب تا بحال اشاره خواهد شد.
همانطور که در آغاز مقاله ذکر شد، نگارنده اصولاً مایل نیست که راجع تمامی کارها و فعالیتهای جنگ طلبان و تجزیه طلبان وارد بحث شود. ولی آقای محمّدی بارها به چندین روزنامه نگار و شخصیتهای شجاع کشور حمله کردهاند، بدون اینکه به کارنامه خود اشاره کرده باشند. در عین حال ایشان از نگارنده دعوت کردند که به تحلیل و انتقاد از مواضع ایشان بپردازد. به همین دلیل، اول به ادعاهای آقای محمّدی پاسخ داده میشود، و بعد به چند نکته راجع به کارنامه ایشان از زمان انقلاب تا بحال اشاره خواهد شد.
تجزیه ایران
ایشان در بی بی سی فارسی درباره ضرورت تجزیه ایران نوشته اند:
"تجزیه ایران، روسیه و چین را در صورت مقاومت در برابر دمکراسی و فدرالیسم ناگزیر می دانم... "تنها یک علت در پشت سر همه بدبختی ها وجود دارد: بزرگی"...بزرگی ایران نیز خطر اسلامگرایی را دو چندان ساخته است...بزرگی کشورهایی که حکومت آنها ظرفیت حکومت فدرال و واگذاری قدرت به مردم را ندارند (مثل ایران، روسیه و چین) هم به حال مردم آن کشورها مضر است و هم به حال همسایگان و مردم دیگر کشورها...اگر مردم و نخبگان سیاسی چین و روسیه و ایران نتوانند فدرالیسم را در چارچوب ملتی بزرگ پذیرا شوند راه حلی که برای بسیاری باقی می ماند تجزیه است...تمامیت ارضیای که مستلزم اعدام های دسته جمعی و ریختن خون جوانان تبتی، ایغور، چچنی، کرد، ترکمن، ترک، عرب و بلوچ باشد چه ارزشی دارد؟...در دنیایی با ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۰۰ کشور بسیاری از آن اقلیتها خود صاحب کشور می شدند و دیگر اکثریت بزرگی آنها را قربانی و سرکوب نمی کرد؛ قدرت در دست حکومتهای مرکزی قلدر و غیر پاسخگو در آلمان نازی، شوروی کمونیستی، چین کمونیستی، و ایران اسلامگرا متمرکز نمی شد تا حکومتهایی تمامیت خواه را رقم بزند و دیکتاتوریهای سرسخت را مستقر سازد و آنها با اتکا بر همان قدرت، جنگ و تروریسم به راه بیندازند یا دولت هایی را به صورت اقمار خود درآورند".
استدلال را، اگر بشود به آن استدلال گفت، ملاحظه کنید: اگر مردم کشور نتواند جمهوری اسلامی را وادار به تغییر به یک حکومت فدرال کنند، جناب محمّدی تجزیه ایران را ناگزیر میدانند. تفاوت این حرف با آنچه که نگارنده نوشته بود چیست؟ آقای محمّدی ادعا میکنند که ایشان فقط جوانب مختلف موضوع را تحلیل میکنند. آیا صدور حکم "ناگزیری" تجزیه ایران توسط آقای محمدی تحلیل همه جانبه وضعیت ایران است؟ این هوچیگری هم نیست، تنها و تنها تجزیه طلبی است.
ایشان در بی بی سی فارسی درباره ضرورت تجزیه ایران نوشته اند:
"تجزیه ایران، روسیه و چین را در صورت مقاومت در برابر دمکراسی و فدرالیسم ناگزیر می دانم... "تنها یک علت در پشت سر همه بدبختی ها وجود دارد: بزرگی"...بزرگی ایران نیز خطر اسلامگرایی را دو چندان ساخته است...بزرگی کشورهایی که حکومت آنها ظرفیت حکومت فدرال و واگذاری قدرت به مردم را ندارند (مثل ایران، روسیه و چین) هم به حال مردم آن کشورها مضر است و هم به حال همسایگان و مردم دیگر کشورها...اگر مردم و نخبگان سیاسی چین و روسیه و ایران نتوانند فدرالیسم را در چارچوب ملتی بزرگ پذیرا شوند راه حلی که برای بسیاری باقی می ماند تجزیه است...تمامیت ارضیای که مستلزم اعدام های دسته جمعی و ریختن خون جوانان تبتی، ایغور، چچنی، کرد، ترکمن، ترک، عرب و بلوچ باشد چه ارزشی دارد؟...در دنیایی با ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۰۰ کشور بسیاری از آن اقلیتها خود صاحب کشور می شدند و دیگر اکثریت بزرگی آنها را قربانی و سرکوب نمی کرد؛ قدرت در دست حکومتهای مرکزی قلدر و غیر پاسخگو در آلمان نازی، شوروی کمونیستی، چین کمونیستی، و ایران اسلامگرا متمرکز نمی شد تا حکومتهایی تمامیت خواه را رقم بزند و دیکتاتوریهای سرسخت را مستقر سازد و آنها با اتکا بر همان قدرت، جنگ و تروریسم به راه بیندازند یا دولت هایی را به صورت اقمار خود درآورند".
استدلال را، اگر بشود به آن استدلال گفت، ملاحظه کنید: اگر مردم کشور نتواند جمهوری اسلامی را وادار به تغییر به یک حکومت فدرال کنند، جناب محمّدی تجزیه ایران را ناگزیر میدانند. تفاوت این حرف با آنچه که نگارنده نوشته بود چیست؟ آقای محمّدی ادعا میکنند که ایشان فقط جوانب مختلف موضوع را تحلیل میکنند. آیا صدور حکم "ناگزیری" تجزیه ایران توسط آقای محمدی تحلیل همه جانبه وضعیت ایران است؟ این هوچیگری هم نیست، تنها و تنها تجزیه طلبی است.
صرف نظر از هر موضوع دیگر، تصور آقای محمّدی در مورد اینکه اگر خدای نکرده قرار باشد سناریو مورد نظر ایشان به اجرا درآید، چگونه است؟ کردستان، بلوچستان، آذربایجان و خوزستان اعلام استقلال میکنند، و دولت مرکزی یک نفس راحت کشیده و به دولتهای تازه تشکیل شده تبریک میگوید، و رهبران در تهران به یک دیگر میگویند، "وای راحت شدیم"، یا حمام خونی بپا خواهد شد که دستکم ۳۰-۲۰سال ادامهٔ خواهد داشت؟ آقای اکبر هاشمی رفسنجانی حدود دو دهه قبل، زمانیکه به تحریک عربستان، امارات متحده عربی ادعای پوچ مالکیت سه جزیره ایرانی در خلیج فارس را مطرح کرد، گفت که اگر اعراب بخواهند وارد این جزائر شوند، اول باید از دریای خون بگذرند، همین رفسنجانی که بارها مورد حمله اپوزیسیون خارج و حتی داخل قرار گرفته، به نظر میرسد وطن و ایران دوست است، نه ناگزیر کننده تجزیه ایران.
البته برای آقای محمّدی تلفات انسانی در ایران اصلا مهم نیست. نگاه کنید ببینید که چگونه فقط نگران تلفات نظامیان آمریکا است. در وبسایت رادیو فردا او فقط نگران تلفات آمریکا در جنگ است نه هموطنان سابق خود و مردم بیگناه منطقه. مینویسد:
"صدام و قذافی هر دو برای ایالات متحده و غرب چالش امنیتی بودند.اما قذافی با حدود یک میلیارد دلار هزینه و بدون حتی یک کشته برای ناتو و صدام با حدود یک تریلیون دلار هزینه و چهارهزار و پانصد کشته آمریکایی سرنگون شدند این دو تجربه درسی بزرگ برای آمریکاییهاست که اگر میخواهند از شر یک چالش امنیتی و دولت یاغی خلاصی یابند،اشغال نظامی یک کشور را اصولاً از برنامههای خود کنار بگذارند".
به عبارت دیگر، آقای محمّدی، به اصطلاح شهروند جهان، فقط بفکر کشته نشدن سربازان ناتو و آمریکا هستند. ایرانی و مسلمان کشته شد مهم نیست؛ ایشان حتی یک کلمه راجع مردم دو کشور نمیگویند.
به عبارت دیگر، آقای محمّدی، به اصطلاح شهروند جهان، فقط بفکر کشته نشدن سربازان ناتو و آمریکا هستند. ایرانی و مسلمان کشته شد مهم نیست؛ ایشان حتی یک کلمه راجع مردم دو کشور نمیگویند.
از نظر آقای محمّدی وسعت بزرگ ایران یک معضل است. در این سخن موضع ایشان با آریل شارون نخست وزیر سابق اسرائیل و یا یکی از دستیاران ایشان یکی است که معروف است که گفتهاند، "حتی اگر ایران دموکراتیکترین کشور هم بشود، باز بدلیل وسعت خود برای اسرائیل یک خطر خواهد بود." در واقع از نظر آقای محمّدی یک رابطه مستقیم وجود دارد بین وسعت یک کشور اسلامی و پتانسیل آن برای تبدیل شدن به یک مرکز اسلام گرایی. این ادعا بی پایه تر از آن است که شایسته حتی یک پاسخ کوتاه باشد.
در مقاله خود در وبسایت بی بی سی جناب محمّدی حتی آسمان و ریسمان را بهم بافتند تا ثابت کنند "کوچک زیباست" نه بزرگ، و بنا بر این اگر ایران تجزیه شد، فقط به زیبایی جهان اضافه شده است. همانطور که جری ساینفلد به کریمر گفت، این مغز هیچگاه از فعالیت دست برنمیدارد.
به نظر نگارنده فدرالیسم در ایران میتواند همراه با جنگهای خونین منجر به تجزیه ایران شود. این به این دلیل نیست که اکثریت مردم اقوام ایرانی خواهان جدایی از ایران هستند. به نظر نگارنده اینطور نیست. بلکه به دو دلیل است:
اولا در میان این اقوام همیشه قشر بسیار کوچکی هستند که از جانب دولتهای غربی حمایت میشوند، و سودای رهبری برای خود دارند، همان هایی که خواهان برقراری منطقه پرواز ممنوع بر فراز کردستان هستند؛ همان هایی که در لندن و واشنگتن دفتر "آذربایجان جنوبی" راهاندازی کرده اند، و همان هایی که تروریستهایشان در سیستان و بلوچستان توسط آمریکا و اسرائیل حمایت میشدند و احتمالا هنوز هم میشوند. این جماعت خودرا نماینده اقوام خود معرفی میکنند، بدون اینکه مشخص باشد این نمایندگی را چطور کسب کردند.
دلیل دوم وجود طرح برای تجزیه ایران از دهها سال قبل در آمریکا است، طرح هایی که توسط به اصطلاح متخصصین آمریکایی ایران، مثل برنارد لوئیس، مطرح شده و خریداران بسیار در محافل جنگ طلب آمریکا دارد. به نظر نگارنده تمامی مسائل تبعیض قومی و مذهبی در ایران در چهار چوب یک نظام دمکراتیک بدون یک سیستم فدرال قابل حل است.
حالا ببینیم جناب محمّدی چه میگویند. در یک مقاله در وبسایت رادیو فردا ایشان مینویسند:
"برای بخش لیبرال اپوزیسیون عدالت اجتماعی، استقلال، تماميت ارضی، و غرور ملی در مقايسه با آزادی در اولويت قرار نمی گيرند يا ارزشهای ديگر به صورتی قرائت می شوند که با آزادی همزيستی داشته باشند. ليبرال دمکراتها طبعا و اصولا يک کشور تقسيم شده به دو يا چند دمکراسی آزاد (مثل چک و اسلوواکی امروز) بر اساس رفراندم را به يک رژيم استبدادی در کشور واحد ترجيح می دهند (گرچه چنين چيزی را بيان نمی کنند چون نوعی خودکشی سياسی است)".
ایشان تکلیف همه را روشن کردهاند. حق تقدم با آزادی است، از نوعی که ایشان میخواهند، نه تمامیّت ارضی ایران. این دیگر احتیاجی به بحث بیشتر ندارد. جای تعجب هم ندارد. در مقاله ای در وبسایت آقای قاسمی نژاد آقای محمّدی اعلام کردند که تمامی مدافعین تمامیّت ارضی ایران طرفداران و عاملین جمهوری اسلامی هستند. جناب محمدی تصور میکنند که با این ادعا که این نوع مواضع تحلیل ابعاد گوناگون یک موضوع است، خواننده ایشان را باور میکند. اگر این مواضع تحلیل وجوه مختلف یک پدیده است، چرا میفرمایند که "بخش لیبرال اپوزیسیون" به آن باور دارد، اما چون "نوعی خودکشی سیاسی است" آن را "بیان نمی کند". تحلیل علمی هیچ موضوعی "خودکشی سیاسی" نیست. هر کودک دبستانی هم می فهمد که اعلام ضرورت تجزیه ایران برای "بخش لیبرال اپوزیسیون"، "نوعی خودکشی سیاسی است". منظور جناب محمدی از "بخش لیبرال اپوزیسیون" نیز تجزیه طلبان و جنگ طلبان هستند، وگرنه روشن است که جز اقلیت انگشت شماری از ایرانیان به اصطلاح لیبرال مخالف جمهوری اسلامی، مابقی لیبرال ها تجزیه طلب نیستند.
حمله به ایران و تاسیسات هستهای آن
قبل از هر چیزی این نکته باید ذکر شود که، بر خلاف آقای محمّدی و امثال ایشان که بدون هیچگونه تخصصی راجع به برنامه هستهای ایران ابراز نظر میکنند،، انرژی یکی از موضوعات تحقیقاتی نگارنده در ۳۵ سال گذشته بوده است که کارنامه آن در دسترس عموم است. در عین حال نگارنده از ۱۹۹۸ در مورد برنامه هستهای ایران مشغول پژوهش بوده است، که حاصل آن دهها مقاله در معتبرترین نشریات و وبسایتها میباشد، از مجله دانشگاه هاروارد، تا وبسایتها و روزنامههای معتبر، تا آخرین آن. بنا بر این بحث نگارنده بر مبنای تخصص است، و نه شعارهای سیاسی بدون محتوی.
قبل از هر چیزی این نکته باید ذکر شود که، بر خلاف آقای محمّدی و امثال ایشان که بدون هیچگونه تخصصی راجع به برنامه هستهای ایران ابراز نظر میکنند،، انرژی یکی از موضوعات تحقیقاتی نگارنده در ۳۵ سال گذشته بوده است که کارنامه آن در دسترس عموم است. در عین حال نگارنده از ۱۹۹۸ در مورد برنامه هستهای ایران مشغول پژوهش بوده است، که حاصل آن دهها مقاله در معتبرترین نشریات و وبسایتها میباشد، از مجله دانشگاه هاروارد، تا وبسایتها و روزنامههای معتبر، تا آخرین آن. بنا بر این بحث نگارنده بر مبنای تخصص است، و نه شعارهای سیاسی بدون محتوی.
در مورد حمله به ایران و تاسیسات هستهای آن، آقای محمّدی چنین نوشتهاند
"اگر از سوی ايالات متحده يا اسرائيل به مراکز اتمی ايران حمله شود... جمهوری اسلامی نه تنها مقابلهی نظامی نخواهد کرد بلکه به بمباران مراکز اتمی اعلام ناشدهاش واکنشی نشان نخواهد داد... اگر اسرائيلیها حمله را انجام دهند در مورد آن سکوت می کنند و از اين جهت دست مقامات جمهوری اسلامی را برای عدم اعلام و آبروداری باز خواهند گذاشت...نفس حمله به تاسيسات اتمی ايران برای مقامات جمهوری اسلامی يک شکست است...در صورت حمله به تاسيسات اتمی مقامات جمهوری اسلامی عکس العمل حادی نشان نخواهند داد و اين برنامه را دوباره به راه خواهند انداخت...برنامهی اتمی جمهوری اسلامی متوجه به کسب تسليحات هستهای است. اگر تاسيسات اتمی جمهوری اسلامی مورد حمله قرار گيرند و اين کشور واکنش نشان دهد (با حمله به ناوهای امريکايی يا ارسال موشک به تل آويو يا شهرهای اروپا) امکانات نظامی ايالات متحده مستقر در جزيرهی دی يگو گارسيا در اقيانوس هند قادرند در چند ساعت ده هزار هدف را در ايران مورد حمله قرار دهند.اين عمليات زير ساختهای اقتصادی و صنعتی کشور را نابود می سازد و حتی اگر رژيم تداوم پيدا کند پنجاه سال لازم خواهد داشت تا به وضعيت سابق پيش از حمله بازگردد...کافی است ده نيروگاه اصلی برق در کشور زده شده و کل کشور از همه نظر تعطيل شود...کافی است چند پادگان سپاه مورد حملهی موشکی قرار گيرد و اسکلههای صدور نفت تعطيل شوند. در چنين شرايطی معلوم نيست ميليونها مخالف حکومت ساکت بنشينند... برنامهی اتمی جمهوری اسلامی اصولا برای پيش گيری از حملهی نظامی به جهت براندازی رژيم پی گيری شده است...برنامه ی اتمی در هر حدی که پيشرفت داشته باشد قرار است به صورت يک عامل بازدارنده عمل کند. اما اگر به اين عامل بازدارنده حمله شود ديگر دليلی برای مخاطرهی بيشتر شيشهی عمر نظام با مقابله به مثل و تداوم جنگ باقی نمی ماند".
تأکید با حروف ایتالیک از نگارنده است. آقای محمّدی وجوه مختلف رابر رسی نمیکنند. این آن چیزی نیست که ایشان به آن شرطیه میگویند. این عقیده و راه نشان دادن است. ایشان میگویند، آهای سران غرب، نگران نباشید. حمله کنید، آب از آب تکان نخواهد خورد. تازه اگر هم اتفاقی افتاد، شما نیروی نظامی دارید که ایران را نابود کنید. کجای این موضوع قابل انکار است؟عجیب است که با وجود این کلمات روشن ایشان هنوز انکار میکنند و آن را تحلیل وجوه مختلف مسئله وانمود می کنند.
می گویند در صورت حمله به تاسیسات هستهای ایران نیروهای مسلّح ایران واکنشی نشان نخواهند داد؟ این نشان میدهد که جناب محمّدی چقدر راجع به ایران میدانند، و چه عمیق در دنیای رویایی و خیالی خود بسر میبرند. ظاهراً ایشان یکبار دیگر از آمریکا و اسرائیل بیشتر میدانند. پنتاگون هر شش ماه یکبار جنگ احتمالی با ایران را مدل سازی کامپیوتریمیکند، بر اساس تمامی اطلاعاتی که در اختیار دارد. این شبیه سازیهای کامپیوتری همیشه نشان دادهاند که جنگ به سرعت به یک جنگ فرسایشی تبدیل خواهد شد که سالها ادامه خواهد داشت. به همین دلیل ژنرالهای برجسته پنتاگون همیشه با جنگ با ایران مخالفند.
در مورد حمله احتمالی اسرائیل هم همینطور. به آقای محمّدی و همفکرانشان پیشنهاد میکنم از زندگی در اوهام و دنیای مجازی بیرون آیند و قدری گزارشها و تحلیلهای منتشر شده را مطالعه کنند.
ایشان همینطور نوشتهاند:
"رژیم جمهوری اسلامی هم برای امنیت منطقه و هم امنیت جهانی مخاطره آمیز است و داشتن سلاح اتمی برای چنین رژیمی به نفع هیچ کس در دنیا نیست و به نفع اپوزیسیون هم نیست. یعنی اپوزیسیون می تواند از بین رفتن تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی کاملاً در کشورهای غربی دفاع کند".
"رژیم جمهوری اسلامی هم برای امنیت منطقه و هم امنیت جهانی مخاطره آمیز است و داشتن سلاح اتمی برای چنین رژیمی به نفع هیچ کس در دنیا نیست و به نفع اپوزیسیون هم نیست. یعنی اپوزیسیون می تواند از بین رفتن تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی کاملاً در کشورهای غربی دفاع کند".
در مصاحبهای از آقای محمّدی پرسیده شد،
مخالفان حمله ی نظامی "مسائل عینی مثل کشتار مردم و نیروهای غیر نظامی، نابودی زیرساختهای مملکت که تنها هم متعلق به جمهوری اسلامی نیست و بیشترش ساخت دورههای قبل از جمهوری اسلامی است، و از این قبیل بحثها را مطرح کنند، پاسخ شما چیست؟"
ایشان پاسخ دادند:
"باید دید که آیا اپوزسیون ایران اولویت اولش کدام است. آیا اولویت اول اپوزسیون توسعهی کشور است؟ بله اگر اولویت اول اپوزسیون توسعهی کشور باشد یک نیروگاه هستهای یا نیروگاه برق اگر از بین برود این کاملا علیه جریان توسعهی کشور دارد عمل میکند. ولی اگر اولویت اول دموکراسی باشد از بین رفتن چند تا پل نیرویی را که دموکراسی خواه است را نمیتواند درکنار آقای خامنهای قرار دهد. اگر اولویت حقوق بشر باشد هیچ وقت کسی که اولویتش حقوق بشر است نمیتواند در کنار حکومت ایران قرار بگیرد".
"باید دید که آیا اپوزسیون ایران اولویت اولش کدام است. آیا اولویت اول اپوزسیون توسعهی کشور است؟ بله اگر اولویت اول اپوزسیون توسعهی کشور باشد یک نیروگاه هستهای یا نیروگاه برق اگر از بین برود این کاملا علیه جریان توسعهی کشور دارد عمل میکند. ولی اگر اولویت اول دموکراسی باشد از بین رفتن چند تا پل نیرویی را که دموکراسی خواه است را نمیتواند درکنار آقای خامنهای قرار دهد. اگر اولویت حقوق بشر باشد هیچ وقت کسی که اولویتش حقوق بشر است نمیتواند در کنار حکومت ایران قرار بگیرد".
به عبارت دیگر آقای محمّدی معتقد هستند که برای رسیدن به دموکراسی در ایران از نابودی کامل کشور نباید هراسید، چرا که تقدم آزادی خواهان از نوع ایشان حفظ زیربناهای کشور و یا توسعه ایران نیست و همان معادله ساده، ایران برابر است با رژیم ولایت فقیه، در ذهن ایشان است. در عین حال ایشان معتقد هستند که هر کسیکه با حملات مخالفت کند در کنار آقای خامنهای ایستاده است.
مبنای علمی این ادعا چیست، آقای محمّدی جامعه شناس؟ آیا بی اساس تر از این ادعا امکان دارد؟ اصولاً دموکراسی فقط زمانی نهادینه میشود که کشور توسعه اقتصادی یافته، و یک طبقه متوسط وسیع و نیرومند در آن وجود داشته باشد، و در عین حال طبقات پایین هم توسط دولت و جامعه پشتیبانی شوند. این اصل آنقدر واضح است که نباید احتیاج به توضیح داشته باشد، ولی در دنیای موازی جناب محمّدی جامعه شناس هر اصل بدیهی را هم میشود انکار و یا نقض کرد.
جناب محمّدی به وبسایت آقای قاسمی نژاد میگویند:
"امروز در دنیا دو قطب وجود دارد...یک قطب، قطب اتحادیه اروپا، ایالات متحده، کانادا، استرالیا و کشورهایی هستند که ما از آنها در فرهنگ خودمان به عنوان کشورهای غربی یاد میکنیم. در مقابل قطب دیگری وجود دارد که چین و روسیه را شامل میشوند و کشورهایی هستند که نظامهای اقتدار گرا دارند و کشورهایی که با اینها نزدیک هستند، حالا چه از حیث خرید سلاح با اینها مراوده دارند، چه از حیث تامین برخی پایگاههای نظامی همچون سوریه که در آن پایگاههای نظامی روسیه قرار دارد.از جهات مختلف، کشورهایی که در کنار اینها قرار میگیرند مثل کوبا، ایران، کره شمالی و سوریه در قطب مقابل قرار میگیرند.قطب کشورهای اقتدارگرا هیچ نسبتی با دموکراسی ندارد...ما در نهایت انتخابتان بین این دو قطب است؛ قطب اقتدارگرا یا قطب دموکراسی و حقوق بشر...کشورهای غربی نسبت به بحث حقوق بشر و نسبت به بحث دموکراسی حساسند و به درستی فکر میکنند که اگر در دنیا دموکراسی پیش برود و حقوق بشر لحاظ شود به نفع آنهاست...اپوزسیون ایران هم پیمانش را در سمت کشورهای غربی پیدا میکند...اپوزسیون ایران باید کاملا در کنار کشورهای غربی قرار بگیرد...به نظر من هر گونه همکاری میان اپوزسیون و دولتهای غربی هم به نفع اپوزسیون است و هم به نفع دولتهای غربی...یکی از همین گروههای بسیار کوچک که تلاش میکردند مردم را به خیابان بیاورند و از کشورهای غربی فعالیتهای حمایتی از جنبش سبز داشتند. اینها در طول یک سال توانستند حدود یک و نیم میلیون دلار از همین طریق گرفتن گرنت به دست بیاورند و برای کارهایشان هزینه کنند.این بسیار میتواند فراتر از این باشد...در بحث جنگ دو نوع سناریو وجود دارد که ما بدون توجه به این سناریوها نمیتوانیم مواضع اپوزسیون را روشن کنیم. یک سناریو صرفا حمله به تاسیسات اتمی ایران است که در آن صورت من معتقدم که نه تنها اپوزسیون واکنش چندان حادی از خود بروز نخواهد داد، دولت جمهوری اسلامی هم واکنش چندانی از خود بروز نخواهد داد...اگر چنین اتفاقی بیافتد جمهوری اسلامی عکس العمل هم نشان دهد و بعد وضعیت یک نوع جنگ تمام عیار علیه جمهوری اسلامی به معنای سپاه پاسداران و تاسیسات زیربنایی انجام شود و به آن سمت اگر حرکت کنیم، آنجاست که اپوزسیون چون به دنبال کسب قدرت سیاسی در آیندهی ایران است نمیتواند در کنار غرب بیاستد. در حملهی به تاسیسات هستهای اگر شواهد کافی وجود داشته باشد که برنامهی هستهای است، اینجا به نظر من اپوزسیون میتواند در کنار غرب بایستد چون رژیم جمهوری اسلامی هم برای امنیت منطقه و هم امنیت جهانی مخاطره آمیز است و داشتن سلاح اتمی برای چنین رژیمی به نفع هیچ کس در دنیا نیست و به نفع اپوزسیون هم نیست. یعنی اپوزسیون میتواند از بین رفتن تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی کاملا در کشورهای غربی دفاع کند".
"امروز در دنیا دو قطب وجود دارد...یک قطب، قطب اتحادیه اروپا، ایالات متحده، کانادا، استرالیا و کشورهایی هستند که ما از آنها در فرهنگ خودمان به عنوان کشورهای غربی یاد میکنیم. در مقابل قطب دیگری وجود دارد که چین و روسیه را شامل میشوند و کشورهایی هستند که نظامهای اقتدار گرا دارند و کشورهایی که با اینها نزدیک هستند، حالا چه از حیث خرید سلاح با اینها مراوده دارند، چه از حیث تامین برخی پایگاههای نظامی همچون سوریه که در آن پایگاههای نظامی روسیه قرار دارد.از جهات مختلف، کشورهایی که در کنار اینها قرار میگیرند مثل کوبا، ایران، کره شمالی و سوریه در قطب مقابل قرار میگیرند.قطب کشورهای اقتدارگرا هیچ نسبتی با دموکراسی ندارد...ما در نهایت انتخابتان بین این دو قطب است؛ قطب اقتدارگرا یا قطب دموکراسی و حقوق بشر...کشورهای غربی نسبت به بحث حقوق بشر و نسبت به بحث دموکراسی حساسند و به درستی فکر میکنند که اگر در دنیا دموکراسی پیش برود و حقوق بشر لحاظ شود به نفع آنهاست...اپوزسیون ایران هم پیمانش را در سمت کشورهای غربی پیدا میکند...اپوزسیون ایران باید کاملا در کنار کشورهای غربی قرار بگیرد...به نظر من هر گونه همکاری میان اپوزسیون و دولتهای غربی هم به نفع اپوزسیون است و هم به نفع دولتهای غربی...یکی از همین گروههای بسیار کوچک که تلاش میکردند مردم را به خیابان بیاورند و از کشورهای غربی فعالیتهای حمایتی از جنبش سبز داشتند. اینها در طول یک سال توانستند حدود یک و نیم میلیون دلار از همین طریق گرفتن گرنت به دست بیاورند و برای کارهایشان هزینه کنند.این بسیار میتواند فراتر از این باشد...در بحث جنگ دو نوع سناریو وجود دارد که ما بدون توجه به این سناریوها نمیتوانیم مواضع اپوزسیون را روشن کنیم. یک سناریو صرفا حمله به تاسیسات اتمی ایران است که در آن صورت من معتقدم که نه تنها اپوزسیون واکنش چندان حادی از خود بروز نخواهد داد، دولت جمهوری اسلامی هم واکنش چندانی از خود بروز نخواهد داد...اگر چنین اتفاقی بیافتد جمهوری اسلامی عکس العمل هم نشان دهد و بعد وضعیت یک نوع جنگ تمام عیار علیه جمهوری اسلامی به معنای سپاه پاسداران و تاسیسات زیربنایی انجام شود و به آن سمت اگر حرکت کنیم، آنجاست که اپوزسیون چون به دنبال کسب قدرت سیاسی در آیندهی ایران است نمیتواند در کنار غرب بیاستد. در حملهی به تاسیسات هستهای اگر شواهد کافی وجود داشته باشد که برنامهی هستهای است، اینجا به نظر من اپوزسیون میتواند در کنار غرب بایستد چون رژیم جمهوری اسلامی هم برای امنیت منطقه و هم امنیت جهانی مخاطره آمیز است و داشتن سلاح اتمی برای چنین رژیمی به نفع هیچ کس در دنیا نیست و به نفع اپوزسیون هم نیست. یعنی اپوزسیون میتواند از بین رفتن تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی کاملا در کشورهای غربی دفاع کند".
تاکید با حروف ایتالیک از نگارنده است. صرف نظر از تقسیم جهان به دو قسمت که بسیار تصنعی است، آقای محمّدی اپوزیسیون خارج کشور را به مقام شامخ پادو و نوکر غرب برای توجیه و دفاع از حمله احتمالی غیر قانونی و جنایتکارانه آن به ایران تقلیل دادهاند. مبارک است. البته نگارنده کاملا درک میکند که گروهی از ایرانیان که به آمریکا در سالهای اخیر مهاجرت کردهاند برای یک لقمه نان، یک بورس در جائی، و یا یک کار در سازمانی، حاضرند هر چیزی بنویسند و یا حرفی را بزنند. در عین حال آقای محمّدی یک بار فرمودند که ایشان خودرا را شهروند جهان میدانند، و بنا بر این در قاموس ایشان ایران دوستی بی معنی است، منتها شهروند جهانی که شبانه روز فقط حمله نظامی به ایران و تجزیه ایران را تجویز می کند و درباره نقض حقوق بشر در کشورهای متحد آمریکا سکوت می کند.
اینرا مقایسه کنید با صحبت آقای محمد خاتمی که سه سال پیش که گفتند:"اگر به ایران حمله شود، اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب در کنار هم از ایران دفاع خواهند کرد"، این همان خاتمی است که به دلیل وطن دوستی توسط امثال آقای محمّدی مورد حمله قرار میگیرند. اگر مدافع تجزیه و حمله نظامی و تحریم های اقتصادی بود، آزادی خواه به سبک آقای محمّدی می شد، ولی آقای خاتمی با همه انتقادهای بجا در مورد عمل کردشان، وطن دوست واقعی هستند.
اینرا مقایسه کنید با صحبت خانم شیرین عبادی که هفت سال پیش گفتند، اگر به ایران حمله شود، مردم از ایران دفاع خواهند کرد. این باعث بر آشفتگی آقای اکبر عطری، نئوکان ایرانی، شد و خانم عبادی را متهم کرد که زبان استشهادیون را بکار برده، چون صحبت از دفاع مملکت کرده است. نگارنده در همان زمان پاسخ آقای عطری را داد.
این را مقایسه کنید با صحبت مرحوم داریوش همایون که گفتند، اگر به ایران حمله شود، موقتاً در کنار جمهوری اسلامی از ایران دفاع خواهیم کرد. همانطور که امام حسین فرمودند، اگر ایمان ندارید، آزاده باشید.
و حالا اینرا دوباره مقایسه کنید با افاضات جناب محمّدی در بی بی سی فارسی ایران دوست:
"اگر نه خارجیها، بلکه مردم ایران روزی از سر خشم برخی روحانیون را در خیابانها "به درخت آویزان کردند" باز هم می توان گفت این راه حلی درونزا بوده و بسیار بهتر از حمله ی هوایی ناتو به مراکز حکومتی یا تاسیسات اتمی ایران است؟ همچنان که صدام حسین و معمر قذافی و بشار اسد بدون خونریزی نرفتند، علی خامنه ای یا جانشینش بدون کشتن هزاران یا دهها هزار ایرانی قدرت را رها نخواهند کرد. رهبر جمهوری اسلامی پیش از همه چیز یک رهبر نظامی/امنیتی است و فرماندهانش ظرفیت آن را دارند که برای ماندن در قدرت میلیونها نفر را قربانی کنند...اگر قرار است خون ایرانیان برای براندازی رژیم نظامی جمهوری اسلامی بر کف خیابان ریخته شود، چه تفاوتی دارد که خون آنها توسط ایرانی ریخته شود یا امریکایی/اروپایی؟ اگر هدف سرنگونی جمهوری اسلامی باشد با کم ترین هزینه، کدام سناریو معقول تر به نظر می آید؟ توجه داشته باشید که عراقیهای مخالف صدام، قبل از تصمیم دولت جورج بوش برای حمله ی نظامی به عراق همین پرسشها را از خود می کردند... این نوع کمک (مثل آنچه در لیبی اتفاق افتاد) اخلاقا و قانونا چه مشکلی دارد؟ اگر یک بمب جان ۱۰ نفر را بگیرد اما جان صد نفر را نجات دهد جایز نمی شود... فرض کنیم که در حمله ی امریکا و متحدانش به عراق (بدون تصویب شورای امنیت) و لیبی (با تصویب شورای امنیت) هزاران نفر کشته شدند (بسیاری از کشتهها مستقیما بر عهده ی ایالات متحده و متحدانش نبودهاند). اگر با تداوم حکومت صدام حسین و معمر قذافی میلیونها نفر کشته می شدند (با تحریمها و سرکوبها و لشگرکشی به کشورهای همسایه یا جنگ داخلی) آیا این حمله نظامی ترجیح نداشته است".
بخوبی واضح است که جناب محمّدی حاضر هستند هر نوع سفسطه و مغلطه، و هر گونهاغراق را بکار ببرند تا حمله احتمالی به ایران را توجیه کنند. جای تعجب نیست، چرا که همانطور که گفته شد ایشان اپوزیسیون را تا حد پادو غرب پایین آوردهاند. سرداران سپاه قادرند میلیونها ایرانی را بکشند تا در قدرت بمانند؟ بر مبنای چه شواهد و قرائنی؟ این سرداران قادر نخواهند بود که حتی ده هزار نفر را در برخورد مستقیم با مردم بکشند، چرا که سپاه به سرعت فرو خواهد ریخت و سپاهیان به مردم خواهند پیوست.
نکته بسیار مهم استفاده ممتد آقای محمّدی از زبانی است که نئوکانها و لابی اسرائیل در مورد ایران استفاده میکند. این دو گروه ادعا میکنند که رژیم ولایت فقیه خطری برای صلح جهانی است، که دقیقا زبانی است که اقای محمّدی نیز بکار میبرد. جنگهای عراق، افغانستان، پاکستان، لیبی، یمن، و سومالی را کدام کشورها براه انداختند؟ جمهوری اسلامی یا غرب به سرکردگی آمریکا و متحدان فاشیست مذهبی آن در خاور میانه؟
این زبان در یک بیانیه به امضای ۱۸۴ نفر در سال ۲۰۱۱، که یکی از امضا کنندگان آن آقای محمّدی بود، هم وجود داشت. آنها نوشتند:
"ایران از قرارداد ان پی تی تخطی کرده و به معاهدات بین المللی بی اعتنایی کرده است... برنامه ی هسته ای ایران مخرب است...برنامه ی هسته ای ایران دارای وجوه نظامی است... انحراف برنامه ی هسته ای ایران به مسیر نظامی وارد مرحله تعیین کننده ای شده است...برنامه ی هسته ای ایران در مرکز اقدامات تنش زا قرار دارد...ایران کانون های بی ثبات ساز را در سطح منطقه و جهان تقویت می کند... ایران صلح ستیزی را در سپهر جهانی دنبال می کند...ایران شعله های جنگ محتمل را بر خواهد افروخت...ایران تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی به شمار می رود...باید با برنامه ی هسته ای مخرب ایران مقابله کرد... در مخالفت با جنگ باید ایران بحران ساز را هدف اصلی قرار داد".
جناب محمدی این دروغ ها را چگونه می توانند اثبات کنند؟ آیا این دروغ ها که ایران در حال استفاده نظامی از انرژی هسته ای است و این استفاده "وارد مرحله تعیین کننده ای شده است"، تحلیل ابعاد گوناگون برنامه هسته ای ایران است، یا دروغ سازی برای حمله نظامی به ایران؟ چرا به دروغ می گویید من هیچ گاه نگفته ام که ایران در حال ساختن بمب اتمی است؟ پس این بیانیه برای چیست؟ آیا نتانیاهو تاکنون یک بار گفته که "ایران در حال استفاده نظامی از انرژی هسته ای است و استفاده اش وارد مرحله تعیین کننده ای شده است"؟
صرف نظر از ادعاهای این بیانیه در مورد نقض قرارداد ان.پ.تّی توسط ایران که حتی آمریکا و اسرائیل هم چنین ادعای ندارند، نکته مهم زبان این بیانیه مورد پشتیبانی آقای محمّدی است. این بیانیه شرایطی را به دروغ توصیف میکند که منطبق با شرایطی است که بر طبق فصل هفتم منشور سازمان ملل میتواند شورای امنیت سازمان ملل را به صدور اجازه برای حمله نظامی به ایران مجاب کند. این جملات خبری نه قضایای شرطیه است، و نه تحلیل از جوانب مختلف موضوع، و بنا بر این آقای محمّدی نمیتوانند منکر دروغ سازی خود شوند. نگارنده در همان زمان صدور بیانیه آنرا تحلیل کرد و به آن پاسخ داد.
ولی آقای محمّدی به این قانع نیست. ایشان میفرمایند:
"کسانی که هنوز از غرور ملی و میهن دوستی سخن می گویند و حمله خارجی و شکست دیکتاتوری را خدشه به آنها می دانند که غرور ملی، امروز، در خدمت برنامه هستهای رژیم است".
"کسانی که هنوز از غرور ملی و میهن دوستی سخن می گویند و حمله خارجی و شکست دیکتاتوری را خدشه به آنها می دانند که غرور ملی، امروز، در خدمت برنامه هستهای رژیم است".
عجب! آقای محمّدی جامعه شناس هنوز فرق بین منافع و مصالح ملی و منافع گروهی یا رژیمی را نمیداند، و هنوز برای همان معادله ساده لوحانه، ایران برابر است با رژیم ولایت فقیه، بر طبل میکوبد. البته تعجبی ندارد. ایشان به میهن دوستی اعتقاد ندارند، اصولاً مفهوم میهن را چون مانعی برای امپریالیسم آمریکا میدانند قبول ندارند.
صحبت امپریالیسم شد، اجازه دهید ذکر کنم که جناب محمّدی از یک طرف معتقد هستند که امپریالیسم وجود ندارد و در اکثر نوشته هایش به نیروهای معتقد به وجود امپریالیسم می تازد، و از طرف دیگر رژیم جمهوری اسلامی را امپریالیست میدانند. تعجبی هم ندارد. قافیه وقتی تنگ شد، گفتن هر چیزی، حتی اگر در تضاد با حرفهای دیگر باشد مباح است. ایشان زمانی ضّد امپریالیست تند بودند که به آن خواهیم رسید . پس امپریالیسم (جمهوری اسلامی) وجود دارد و جناب محمدی به نیروهای "ضد امپریالیستی" تعلق دارند. در اینصورت چرا دیگرانی که آمریکا را امپریالیسم می دانند را همیشه هدف تیرهای انتقادی خود قرار می دهند؟
در وبسایت سعید قاسمی نژاد ایشان یک فتوای سکولاری درباره چپ های میهن دوست هم صادر می کند. منتها تمامی مقدمات فتوایش دروغ هستند. چپ ستیزی ایشان نیز بررسی وجوه مختلف چپ های وطن دوست نیست، بلکه دروغ بافی برای محکومیت آنان و صدور فتوای سکولار است. می گوید:
"نکتهی بسیار جالب آنجاست که وطنپرستان جدید ترکیبی هستند ازافرادی که عمدتا سوابق مارکسیستی دارند و توزیع پول توسط احمدی نژاد را عدالتگرایانه میدانند؛ این افراد سابقا میهنپرستی را دیدگاهی خرده بورژوازانه معرفی میکردند و اکنون عمدتا از توابین به شمار میروند...بخشی از جریان مارکسیستی و سوسیالیستی ایرانی که پس از فروپاشی امپراطوری مادر تنها رژیمهای دیکتاتوری با رهبران مادامالعمر مثل کره شمالی و کوبا برای آن مانده برای احیای خود به میهنپرستی روی کرده است. این میهنپرستی بیش از آنکه ایجابی (دوستی وطن و مردم و طبیعت و میراث و فرهنگ آن) باشد سلبی (دشمنی با غرب، سرمایهداری یا امپریالیسم) است. این بخش از جریان چپ هیچگاه با استبداد مذهبی در ایران مشکل جدی نداشته و استبداد مذهبی را زمینهساز به قدرت رسیدن خود تلقی میکرده است. همچنین از حیث روشهای حکومتداری و برخورد با مخالفان تفاوتی بنیادی میان این بخش از جریان چپ و جمهوری اسلامی وجود ندارد".
جل الخالق! دروغ از این بزرگتر؟ در میان چپهای ایرانی، بجز یک عده بسیار کوچک گیج، هیچ کس نه از رژیم ولایت فقیه دفاع کرده، نه احمدینژاد را مردمی و ضّد امپریالیست دانسته، و نه کار احمقانه ایشان در توزیع پول را کمک به محرومان ارزیابی کرده است. نگارنده با مواضع دکتر ناصر زرافشان، وکیل شجاع که وکالت خانوادههای قربانیان قتلهای زنجیری را به عهده داشت، در مورد جنبش سبز مخالف است، ولی ایشان، یک مبارز برجسته چپ، بخاطر مخالفت خود با رژیم ولایت فقیه پنج سال زندانی بود. دکتر فریبرز رئیس دانا، دیگر چهره شناخته شده چپ، هم به زندان رفت. دانشجویان چپ بارها یا زندانی شدهاند، و یا دستکم از دانشگاهها اخراج شده اند. یک نمونه خوب آن آقای عابد توانچه است. آیا اینها طرفدار احمدی نژاد بودند؟
دکتر زرافشان و دکتر رئیس دانا بارها گفته اند که سیاست های اقتصادی احمدی نژاد نئولیبرالی است. دکتر رئیس دانا از همان روز اول با طرح حذف یارانه ها مخالفت کرد . ایشان در نیمه شب بلافاصله بعد از مصاحبه خود با بی بی سی و نامیدن طرح هدف مندی یارانهها بعنوان یک طرح نئو لیبرالی، باز داشت شد؛در گفت و گو دیگری دکتر رئیس دانا دولت احمدی نژاد را "نئولیبرال ترین دولت ها" خواند. در مصاحبه دیگری دولت احمدی نژاد را "دست راستی ترین دولت ها" خواند.
آقای محمّدی اینها را "مدافع" حقوق بشر نمیدانند، و یا ترجیح میدهند در جهان موازی خود که به عالم ما وصل نیست باقی بمانند، و به دروغ گوییهای از این قبیل ادامهٔ دهند؟ ایشان فرض را همیشه بر این گذاشته اند که هموطنان ما بجز نوشتههای ایشان چیز دیگری نمیخوانند، نمیبینند، و گوش فرا نمیدهند، و بنا بر این ایشان میتوانند هر چه بخواهند بگویند.
جناب محمّدی جامعه شناس حتما دکتر یوسف اباذری، جامعه شناس برجسته و استاد دانشگاه تهران را میشناسند. ایشان در نقد بسیار بلندش بر آرای فون هایک گفت،" دولت احمدینژاد هایکیترین دولت است". آقای محمّدی، مگر میلتون فریدمن که ایدئولوگ اصلی محافظه کاران آمریکا و نئولیبرال بود به شدت از حذف همه یارانه ها و پرداخت پول مستقیم و کوپن به خانواده های فقیر دفاع نمی کرد؟ خوب احمدی نژاد هم همین را گفته و مثلا عملی کرده. احمدی نژاد دائما می گوید پول را به خود مردم بدهید، مردم بهتر از دولت تشخیص می دهند آن را چگونه هزینه کنند. فریدمن هم می گفت دولت آمریکا باید به خانواده های کم درآمد پول بدهد تا خود آنها در بهداشت و آموزش هزینه کنند.
چپ ستیزی آقای محمّدی علت دیگری دارد، ولی ایشان صداقتی ندارند که آنرا قبول کنند. بعد از اعلامیه ۱۸۴ نفر، از جمله آقای محمّدی، چپهای داخل کشور با یک بیانیه مخالفت خودرا با حمله به ایران تحت عنوان دخالت بشر دوستانه اعلام کردند. به بیانیه نگاه کنید تا ببینید چند اقتصاد دان، از قبیل آقای محمد مالجو که اقتصاد دان چپ هستند، آنرا امضا کردند. بخصوص که آقای مالجو احمدینژاد را دست راستی و نئو لیبرال میداند. آقای محمّدی، عصر،عصر اطلاعات و اینترنت است. شما، همانند رژیم ولایت فقیه، نمیتوانید خوانندگان را در تاریکی نگاه دارید؛ و درباه کسانی که قبول ندارید دروغ بگوئید. آیا شما دروغ نمی گوئید وقتی می نویسید: "این بخش از چپ هیچگاه با استبداد مذهبی در ایران مشکل جدی نداشته و استبداد مذهبی را زمینهساز به قدرت رسیدن خود تلقی میکرده است. همچنین از حیث روشهای حکومتداری و برخورد با مخالفان تفاوتی بنیادی میان این بخش از جریان چپ و جمهوری اسلامی وجود ندارد".
پس چرا آقایان زرافشان و رئیس دانا و... را به جای آقای محمّدی به زندان بردند؟ شاعر برجسته ایران، خانم سیمین بهبهانی که آن بیانیه را امضا کرده، هیچ مشکلی با این رژیم ندارد؟ طرفدار احمدی نژاد است؟ میهن دوست نیست؟ آقای محمّدی لیبرالیسم را به دروغ گویی تقلیل دادهاند.
در مقاله دیگری، باز هم در وبسایت رادیو فردا که مقاله های جنگ طلبانه و تجزیه طلبانه و بمب اتمی سازی برای ایران ایشان را منتشر می کند، ولی از انتشار پاسخ به آنها امتناع میکند، آقای محمّدی ده دلیل آوردند برای اینکه جمهوری اسلامی بمب اتمی میخواهد و بدون هیچ سندی حکم صادر کرده است:
"جمهوری اسلامی بمب اتمی را به هر قیمتی میخواهد".
آیا این تحلیل وجوه گوناگون پرونده هسته ای ایران و ذکر مستندات متعارض ادعا است؟ آیا بچه گول می زنید که این گونه سخنان را تحلیل وجوه مختلف مسئله به همراه مستندات متعارض وانمود می کنید؟ در واقع حقیقت این است:
آقای "مجید محمدی به هر قیمتی می خواهد به ایران حمله شود".
آیا این تحلیل وجوه گوناگون پرونده هسته ای ایران و ذکر مستندات متعارض ادعا است؟ آیا بچه گول می زنید که این گونه سخنان را تحلیل وجوه مختلف مسئله به همراه مستندات متعارض وانمود می کنید؟ در واقع حقیقت این است:
آقای "مجید محمدی به هر قیمتی می خواهد به ایران حمله شود".
حتی آمریکا چنین ادعای ندارد، و فقط راجع توانایی برای ساخت سلاح اتمی توسط ایران صحبت میکند. توانایی برای ساخت با خود ساخت از زمین تا آسمان تفاوت دارد. ژاپن، کشورهای اروپای غربی، برزیل، آرژانتین و چند کشور دیگر هم این توانایی را دارند. آژانس بینالمللی انرژی هستهای و دولت آمریکا بارها گفتهاند که اگر ایران سعی کند از اورانیوم غنی شده خود برای ساخت بمب استفاده کند، آنها بلافاصله متوجه خواهند شد چرا که تمام تاسیسات هستهای ایران تحت بازرسی آژانس قرار دارند. ولی بنظر میرسد که اطلاعات جناب محمّدی دقیقتر از اطلاعات آنها و حتی شانزده سازمان جاسوسی آمریکا باشد که در سال ۲۰۰۷ اعلام کردند که ایران هیچگونه برنامه نظامی هستهای ندارد، گزارشی که سهبار دیگر در ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱و ۲۰۱۲تائید شده است. آقای نتانیاهو هم در آخرین سخنانش گفت ایران به دنبال به دست آوردن توانایی ساخت سلاح است، اما نگفت که ایران الان دارای این توانایی است.
اینگونه ادعاهای بی اساس جناب محمّدی تمام شدنی نیست. ولی گویی خود ایشان هم درک میکنند که چنته ایشان در این مورد خالی است. بنا بر این در وبسایت بی بی سی این چنین "روشنگری" فرمودند:
"اگرغربیها ندانند و ما نتوانیم مدرکی ارائه کنیم، این را که به خوبی می دانیم از ابتدای دهه ی شصت بهترین اساتیدمذهبی مکانیک، فیزیک، شیمی و بیولوژی دانشگاههای تهران و شهرستانها برای پیشبرد برنامههای تولید سلاحهای میکربی/اتمی/شیمیایی به تهران فراخوانده و جذب سپاه شده اند.در عرصه ی تسلیحات، مورد و موضوعی نیست که حاکمان جمهوری اسلامی کنار گذاشته باشند. کسانی که می خواهند مدیریت جهانی کنند طبعا به همهی جنگ افزارهای موجود نیاز دارند".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر