سپاس سپاس اعلیحضرتا
همنشین بهار
چهار شنبه 3 اسفند 1384
در اردببهشت سال پر ماجرای ۱۳۵۴، مُدّت ِ کوتاهی پس از شهادت بيژن جزنی و کاظم
ذوالانوار و . . . ، روزی سرهنگ زمانی، رئيس زندان قصر با توپ و َتشر زندانيان سياسی را در بند يک و هفت و هشت، جمع کرد از جمله گفت:
«حواستون را جمع کنيد ما جان نثاران خدايگان اعليحضرت همايونی در برابرشما سه چيز داريم که انتخابش با خود شماست.يک ـ قلم ، که با آن برایتان از پيشگاه ملوکانه تقاضای عفو کنيم . دو ـ شلاق که ُمعرّف ِحضور همه شما هست و سوّم گلوله که اصلاً نياز به توضيح ندارد.»
رژيم شاه که البته در شقاوت و عوام فريبی به َگرد ِ پای ِ آخوندها هم نمی رسيد، در سال ُپر ابتلای پنجاه و چهار، خيلی شنگول و منگول بود و جدا از ضرباتی که در درون و بيرون زندان به آزادیخواهان زده بود، از «شريف واقفی ُکشی» و از نتائج آنچه آنروزها تغئير ايدئولوژی خوانده میشد، کبکش خروس ميخواند و از شادی در پوست خود نمی گنجيد.
در آن سالها سازمان «سيا» و ژاندارم هایش در آمریکای لاتین عليه «مارکسيستهای مسيحی»Christian Marxistsکه عدالت اجتماعی را با «الهيات رهائی بخش» پيوند میزدند، به ترفندهای گوناگون مُتوسّل میشدند تا آنان را از چشم مردم بياندازند، به مسيحيان مومن القا می کردند که آنان کافرند و به مارکسيست های متعصب میگفتند آن ها مرتجع و آلت دست حکومتهای آمريکای لاتين هستند! امثال «ارنستو کاردينال» شاعر و کشيش مردمی نيکاراگوئه در اين زمينه حرف ها دارند.ساواک نيز که از سال ۵۰ در انداخته بود مجاهدين مارکسيستِ اسلامی هستند به دنبال دامگذاری و ميوه چينی بود.
یکی از مقامات کميته ضد خرابکاری چيزی به اين مضمون گفته بود [عین جملات نیست.]
«ضربه اصلی و نهائی را خودشان بايد به خودشان بزنند. اگر روحانيون و بازاری ها در عمل ببينند نظر اعليحضرت که فرمودند آنان مارکسيست اسلامی هستند، واقعی است ــ کار تمام است...»
اينکه آيا در اين مسير ساواک دام هم گذاشت يا نه، اطلاع ندارم امّا شخصاً از شکرالله پاکنژاد شنيدم که مُصرانه میگفت:
« فرار تقی شهرام از زندان ساری، ترديد برانگيز است»
البته در پی فرار سيروس نهاوندی که گفته میشد، نقشه خود ساواک بود، اينگونه برداشت ها عجيب نبود. [اگر ترديد پاکنژاد ، واقعی بود، امثال معادی خواه و روح الله حسینیان... با بازداشت تقی شهرام، بعد از انقلاب، اَلم شنگه بپا میکردند]...
بگذريم...
ساواک، برخوردهای ناصادقانه، غصب نام و امکانات، استثمار تشکيلاتی، تزريق و تحميل نظرات، و پندار کسانی را که ادعّا ميکردند از جهل اسلام! به علم مارکسيسم! عروج کرده ايم ـــ توی بوق میکرد و با َعلَم کردن امثال وحيد افراخته که علی رغم آنهمه رشادت ها و مايه گذاریهای پيشين، به جلد خودشان رفته، بازجو ! و َسفله شده بود ــ برای بهره برداری تمام عيار از ترکشی که به اعتماد مردم خورده بود دست به کار شد و با يک برنامه حساب شده زير پای مرتجعين و «اصحاب کفگير و ملاقه» که در زندان همه را جز خودشان نجس محسوب ميکردند نشست و با سرپرستی شبانه روزی رسولی شکنجه گر، آنان را عليه مجاهدين و مبارزين ميهنمان کوک کرد و موفق شد به استثنای آيتالله طالقانی و تا حدودی آيتالله لاهوتی، همه را به هيستری ِ ضد ِ مجاهدين بکشاند و حتی عليه آنان فتوا بگيرد. (البته آيتالله طالقانی هم...)
فتوای شماره یک و شماره دو که صحبت از نحس و پاکی زندانیان هم میکرد، مکتوب نشد تا مثلاً دست ساواک نیافتد!! امّا قرار شد همه آنرا حفظ کنند و به هر بندی که می روند به مومنین انتقال دهند.
ساواک که هم دورا دور، و هم از نزديک، بيانيه « نجس ـ پاکی » در زندانها را دنبال می کرد ــ جزوه تقی شهرام، برخی پروندهها، نامههای خصوصی و به ويژه بازجويیهای وحيد افراخته و ناصر جوهری و... را به آيتالله طالقانی داده بود تا ایشان بخواند.
فراموش نمی کنم که بعدها در زندان مشهد جواد منصوری گفت: ناهيدی، شکنجهگر ساواک که فدائيان ترورش کردند، چون نماز میخوانده پاک است، امّا شکرالله پاکنژاد نجس! (منصوری در گروه سپاس نبود.)
امثال کروبی و انواری و عسکراولادی و... که در ۱۵ بهمن ۱۳۵۵، با «سپاس سپاس اعليحضرتا» آزاد شدند ــ تغيير ايدئولوژی (و حوادث تلخ مربوط به آن را) پيراهن عثمان کردند و گفتند «زندان ديگر به ضد خودش تبديل شده . تکلیف این است که برويم بيرون،...»
برخی میگفتند حالا که اينها مارکسيست شدهاند, ما از شاه طلب بخشش کنيم و عفونامه بنويسيم و اين خيلی بهتر است از اينکه با يک عده آدمهای نجس يا مُتجَنِس (يعنی نجس شده) همسفره و همبند باشيم.
اگر کسی حتی نمیتوانست زندان بکشد, اين پديده را بهانه میآورد
البته همه افراد گروه سپاس، زبون و بیمقدار نبودند. من هرگز نمیتوانم امثال حاج عراقی را که مورد احترام مبارزين و مجاهدين بود ــ چاکر و مخلص اعليحضرت تصور کنم. دستگاه فکری من و او اصلاً يکی نبود و از قضا به همين دليل نبايد پا روی حق بگذارم.
شايد تعجب کنيد اگر بگويم يکی دو نفر در گروه سپاس صحبت از اجتهاد میکردند و میگفتند:
من مجتهدِ خويشم و استنباطم با توجه به اوضاع و احوال اين است که هر طور شده بروم بيرون! اصلاً «تقيه» برای چيست؟ قاعده «لاضرر و لاضرار» که يكى از مهمترين و بنيادىترين قواعد فقهى است، برای چه مواقعی است؟ مگر نه اينکه در شرائط اضطرار حتی گوشت مُرده را هم بايد خورد؟ بگذار رسولی و عضدی و ديگر مقامات ساواک فکر کنند ما نادم شده ايم. ما خط خودمان را می رويم.
آنروزها درست يا غلط گفته می شد اينکه مدتیاست ساواک زندانيانی را که حکمشان تمام شده، آزاد نمیکند زير سر وحيد افراخته و امثال او است که به ساواک خط داده، موقتاً هيچکس را آزاد نکنيد... همين را مرتجعين عَلم کرده و می گفتند پس بنا بر قاعده «برهان خلف» ! ما برويم بيرون عين ثواب است چون نقشه ساواک و همدستانش را خنثی میکند!!
آنها صحبت از «قاعده ملازمه» هم میکردند که به زبان ساده يعنی هرآنچه عقل حکم می کند شرع هم قبول دارد و بر عکس... خب الان عقل حکم میکند که برای نجات اسلام و مسلمين بنده بروم بيرون، دريا آن جاست. نه کسی مثل زندان ما را دگم و مرتجع و راست ارتجاعی می خواند و نه شاهد اين اوضاع اسفناک هستيم که پس از عمری تلاش حالا ساواک و کمونيستها با هم به جان اسلام بيافتند...
راستی آدمی با «صغری کبری چیدن»، مينياتوريزه کردن، اتو کشيدن، جلوه دادن و به قول قرآن با «تسويل و تزئين» رفتار خويش چگونه می تواند به هر ناروائی دست بزند و به خود بقبولانند که صحّت و سلامت از آن میبارد...
این را هم اضافه کنم که به جز زندانيانِ هميشه معترض و راديکال و آيتالله طالقانی که هميشه توصيه میکرد مسائل زندان را به درون انقلاب وسيع تودهها نکشانيد ــ آيتالله منتظری، عزت شاهی (مطهری)، لاجوردی، کاظم بجنوردی، ابوالقاسم سرحدی زاده و دوزدوزانی...شرکت در اين مراسم را منع کردند و خود نيز حاضر به شرکت در آن نشدند.
آنچه باعث بروز زودرس جريان راست ارتجاعی شد، برخوردهای نا صادقانه َسردَمدارانی بود که با چپنمائی ويراژ میدادند، بيهوده نبود که جدا از رهبران مجاهدین، که همه تلاششان اين بود تضاد اصلی (رژيم وابسته و ضد خلقی شاه) گم نشود ــ مارکسيست های اصولی، امثال شکرالله پاک نژاد، ناصر کاخساز، هوشنگ عیسی بیگلو، رضا شلتوکی، دکتر مرتضی محيط، یحیی رحیمی، چنگیز احمدی... نيز، آن برخورد فرصت طلبانه را که در زرورق چپ پوشيده شده بود، جز خوش خدمتی به ساواک شاه تحليل نکردند و عليه آن موضع گرفتند.
برگرديم به رسولی بازجو و نقشه ساواک پس از اين ماجرا
قرارگاه عملیاتی ! بند یک زندان اوین بود.
آیت الله طالقانی، آیتالله منتظری، آیت الله لاهوتی، آیت الله انواری، آیت الله ربانی، (که پیشتر شیفته مجاهدین بود و پشت سرشان هم نماز میخواند)، حجه الاسلام کروبی، آخوند قدرتالله علیخانی، عسگراولادی، عراقی، اسدالله لاجوردی، محمد کجوئی، محمد طالبیان، اسدالله بادامچیان، حاج مرتضی تجریشی، محمد علی گرامی، معادیخواه، رفسنجانی، مهدوی کنی، ...همه در کنار هم بودند و به فراست نمیافتادند آخه ساواک چه منظوری دارد که همه را کنار هم میآورد؟ البته من تردید ندارم که این تصمیم ساواک بی ارتباط با پیشنهاد یکی دو تن از اصحاب فتوا نبود!
امیدوارم آقایان حسینزاده، رسولی، عضدی... برای ثبت در سینه تاریخ این «اسرار مگو» ها را اندکی هم که شده، باز کنند تا من نوعی که نمیخواهم واقعیت را جز آن که بوده، تصویر کنم ــ اشتباه ننویسم. لااقل برای فرزندان و نوه های خودشان بنویسند. فردا یا پس فردا همه می افتیم و خاک می شویم...
خلاصه... بازجويان ساواک بند يک زندان اوين را به اصحاب کفگير و ملاقه که ذکر و فکرشان اين بود که بايد هرچه زودتر مردم را در جريان آنچه گذشته است قرار دهيم، اختصاص دادند و پس از مدتی آنان را تک و توک به بندهای ديگر هم صادر ميکردند تا همانند حجت الاسلام فاکر و جناب آقای معادی خواه، َگرد و خاک کنند و «ويروس» خود را همه جا بپراکنند. سران ساواک که بعد از اين ماجرا نشست و برخاستشان را با آخوندها پنهان نميکردند شايد متفقاً به اين نتيجه رسيدند که بهتراست هرچه زودتر اضداد مجاهدين و مبارزين را از زندان آزاد کنند تا دوش به دوش محمود جعفريان و تیمش (توده ای سابق که به آرمان نظائر نازلی و خسرو روزبه، خيانت کرده و با ثابتی و نيکخواه هم کاسه بود)، عليه آزاديخواهان ميهنمان لجن پراکنی کنند.
يکی از اهداف رژيم شاه برای آزاد کردن امثال عسگراولادی و کروبی و انواری و . . . همين بود و اين را همه زندانيان سياسی زمان شاه تأئيد ميکنند.
جدا از اين عامل درونی،
• گزارش سازمان عفو بين الملل در باره نقض حقوق بشر در ايران
• مقاله بو دار « تايمز » لندن که از اختناق موجود در ايران صحبت می کرد،
• و نیز، افزایش قیمت نفت که نوعی گشایش اقتصادی را بر سر زبان ها انداخته بود و میبایست با مثلاً گشایش سیاسی ! آنرا همگام و همراه کرد ــ (جدا از عوامل فوق)
آنچه رژيم شاه را به مانور به اصطلاح آزادی زندانيان واداشت، شکست جرالد فورد و روی کار آمدن جيمی کارتر بود.
پيش از آنکه «جيمی کارتر» در آمريکا قُبای ِ رياست جمهوری بپوشد و با روضه حقوق بشر ديکتاتورهای خودی را پای منبر خودش بکشاند و «جيمی کراسی» ُمبَدل به سياست آمريکا شود، کمسيون سه جانبه آمريکا، اروپا و ژاپن ــ برای خاموش ساختن کانونهای بحران و مهار آتش های زير خاکستر، دوز و کلک میچيد و طالبان نفت و دلار جدا از تحولات اسپانيا و نيکاراگو ئه ِ آنروز، اوضاع ايران را هم زاغ سياه میپائيدند.
به دنبال تحليل برژينسکی که آمريکا بايد تلاش کند تحولاتی را که مثل آش خاله ميماند ! و هيچ کاريش نميشود کرد، از مسير هرج و مرج، به مسير انتقال منظم بيندازد ــ آقای امير طاهری سردبير کيهان قبل از انقلاب، مقاله معنی داری نوشت که نشان ميداد « َوَرق بر گشته است. » و خلاصه مسيری در چشم انداز قرار گرفت که با اولدورم مولدورم های شاه که چندی پيش طی کرده و هی کرده بود که يا حزب واحد رستاخيز و يا ُهلفتونی و . . . جور در نمی آمد.
(بگذریم که به طور رسمی تا ۱۵ بهمن ۱۳۵۶ ممنوعیت شکنجه اعلام نشد. در ۱۵ بهمن ۵۶ رژیم شاه در اجراء قطعنامة سي و دومين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل دربارة ضديت با اعمال شکنجه، اعلاميهاي به شرح زير صادر کرد:
دولت شاهنشاهي بدين وسيله نيت خود را مبني بر
۱- رعايت اعلامية مربوط به صيانت کليه افراد در برابر شکنجه و ساير رفتارها و مجازاتهاي بيرحمانة غير انساني و يا تحقيرآميز ضميمة قطعنامة 3452 مجمع عمومي
۲ - اجراء مفاد اعلامية فوقالذکر از طريق وضع مقررات قانوني و اقدامات مؤثر ديگر اعلام ميدارد.)
ساواک دستور گرفته بود از خير کسب اطلاعات بگذرد و در همان خيابان، کلک ِ خرابکاران را ِبَکند، جنايتی که بعدها آخوند موسوی تبريزی، سندی بن شاهک و قاتل ديروز و آيت الله ! و اصلاح طلب امروز، به آن اقتداء نمود و فرمان داد در همان خيابان زخمی ها را زخمی تر نموده و درجا بُکشيد.
بگذريم...
خانه از پای بست ويران بود و رژيم شاه که در بند نقش ايوان ! به برگزاری جشنهای گونهگون میانديشيد ــ برای اينکه با يک تير چند نشان بزند و منتقدين خودش را هم که در خارج َدم از حقوق بشر و زندان و زندانی ميزدند، پی نخود سياه بفرستد، بسيار بسيار نياز داشت تا از ميان زندانيان سياسی تعدادی را شامل عفو ملوکانه ! نمايد، و چه خوب اگر در ميان اين عده کسانی هم باشند که بتواند روی آنها مانور دهد، از همين رو تمام َدم و دستگاه اداره سوّم ساواک به کار افتاد تا امثال صفر قهرمانی را که به راستی قهرمانی برازنده اش بود، به اين خيمه شب بازی، يعنی شکستن مقاومت زندانيان بکشانند که اين آذربايجانی غيور برخلاف مسلمان نماهائی چون عسگراولادی، یا مارکسيست نماهائی چون منوچهر مقدم سليمی و . . . دست ساواک شاه را خواند و به ذلت و سپاس سپاس اعليحضرتا تن نداد .
در پایان چند نکته را یادآوری کنم:
• درست است که خودخواهی و کبر قاتلین شریف واقفی به دست ساواک بهانه داد و به اعتماد مردم ترکش زد، امّا تغئير عقيده و نظرگاه حق شناخته شده هر انسانی است. توجه داشته باشیم که همه هم وحيد افراخته و محسن خاموشی نبودند که با شرم که به قول کارل مارکس، احساسی انسانی ست، وداع گفتند. چهل و چند نفری که بعد از انشعاب تيرباران شده و يا در درگيری خيابانی و زير شکنجه جان باختند، از مبارزين فداکار و شريف ميهنمان بودند، هاشم وثيق پور، محمد صادق فرد نقوی، غلامحسين صاحب اختياری، جواد چايچی عطری و ... زير شکنجه جان باختند.
• افراد گروه سپاس تنها مذهبی ها نبودند. از قضا صحنهگردان آن آقای منوچهر سلیمی مقدم، بود که به اتهّام فعالیتهای مارکسیستی زندانی بود...
• در میان گروه سپاس زندانیان پاک و شریفی هم بودند که ساواک با خدعه و نیرنگ، نام شان را در لیست گذاشته بود، بیآنکه آن ها واقعاً بخواهند. اگر صفر قهرمانی تهدید به خودکشی نکرده بود، نام آن رادمرد را هم اضافه میکردند. برخی از همین افراد بعدها نیز با رژیم شاه و خمینی درافتادند، از پای ننشستند و قربانی دادند.
• سال شصت و جهار، یکی از زندانیان با یادآوری گروه سپاس که برخی از آنان در دستگاه سرکوب بودند و من و او، و هزاران نفر دیگر را به بند کشیده بودند، توی چشم من خالی می کرد و می گفت بفرما ببین در سال ۵۵ مذهبیها...زدند! هرچه سکوت کردم شاید بیربط بودن مسئله را خودش متوجه شود، نشد. آخرش گفتم دوست عزیز ببین اولاًِ در لحظه سازش با دشمنان آزادی، فرد از هر آرمانی که داشته، خداحافظی کرده و دیگر آدم سابق نیست. ثانیاً آنها از همه گرایشها بودند نه فقظ مذهبی! ثالثاً آنان در برابر زندانیان مقاوم که تا انقلاب زندانی کشیدند، قطرهای بیش نبودند، زندانیانی که به آرمان و شعائر خویش وفادار ماندند. تازه مگر در تاریخ ایران گروه سپاس، اولین متقاضیان عفو بودهاند؟ امضاکنندگان نامه سرگشاده زندانیان قزل قلعه که بعد از دستگیریهای ۲۸ مرداد ۳۲ در همه روزنامه ها درج شد (آقایان شرمینی،جهانگیر افکاری، محمد حسین تمدن، فخرالدین میر رمضانی، محبوب عظیمی، بهشتی، عباس عبدیزاده، رحمت الله جزنی...) ــ ۵۰ نفری که در نوروز ۱۳۳۵ عفو ملوکانه گرفتند، ۶۸ نفری که با تقاضای عفو ، ۴ آبان ۱۳۳۵ آزاد شدند، ۶۴ نفری که در بهمن همان سال بخشیده شدند! .... هم بودهاست، امّا بیا با چشم کور کینه، به رویدادها نگاه نکنیم.
• حتی آنان که عالماً عامداً هم عفو نوشتند از راحتطلبان و عافیتنشینانی که همواره کنار مینشینند و منتظر ضربه خوردن مبارزین هستند تا بگویند «نگفتیم؟» ــ باارزشترند. ضمن این که هیچ کس نباید غِرّه باشد، بسیاری از ما شرائط سحتی را که خودمان تاب نیاوردیم، از یاد میبریم.
• کند و کاو این داستان از این جهت ضروری است تا ما به ریشه درگیری های بعد از انقلاب که همه همدیگر را می کشتند ــ بیشتر پی ببریم. به قول ملا صدرا پیش آمدن هر رویدادی مشروط به مادهای و مُدتّی است. [کل حادث مسبوق بماده و مدّه] ــ حوادث بعد از انقلاب, به ویژه سيخرداد۶۰ و جنایاتی که در زندان به نام اسلام روی داد، ريشه در مسائل و درگيريهاي زندان دارد.
• دیگرانی هم بودند که تقاضای عفو کردند و آزاد شدند، امّا با گروه سپاس نبودند. پذیرش تقاضای عفو دکتر خسروشاهی و... را سرهنگ زمانی در روز ۲۸ مرداد...که زندانیان را به زور به جشن کشیده بودند، در حیاط بند ۲ و ۳ ابلاغ نمود. اسدالله بادامچيان شب ۲۸ مرداد ۵۵ آزاد شد...اخیراً وقتی خبرنگاران سئوالپیچش کردند که شما که عفو نوشنید! ...، آقای بادامچیان فرموده است: «مبنای آزادی زندانيان در همه جای دنيا و در تمام نظامها، تمام شدن مدت محكوميت يا عفو توسط بالاترين مقام كشور است ...» (اتوبوس از مینی بوس بزرگتر است !!)
• روزی عضدي و رسولي كه دونفر از سربازجوهاي ساواك بودند به اتاقی که رجايي هم آنجا بود آمدند.در اتاق مهدي افتخاري، محسن رفيقدوست و دوسه نفر از معاودين عراقي هم بودند. عضدی پرسید: «هركس نادم است دستش را بالا كند.» رجايي دستش را بلند كرد. عضدي گفت: «تو از كي تا به حال نادم شدهاي؟» رجائی پاسخ داد: «آقاي رسولي در جريان هستند.» واقعش این بود که رجائی را بسیار شکنجه کرده بودند و این را اکثر زندانیان زمان شاه تأئید میکنند، شاید برای همین عضدی آن واکنش را کرد. نمیدانم... بعد از رفتن آنها رجايي درحاليكه خیلی گرفته بود، گفت: «نميدانم چه شد كه دستم بالا رفت.» بعد که پرسشنامه و فرم درخواستهای عفو را آوردند، رجائی عفو ننوشت. (شاید فردا یا پس فردای آنروز) او را بردند به دفتر ساواك كه چرا درخواست عفو ننوشتي؟ مسخره کردی ما را؟ گویا گفته بود : «من نادم نيستم.»
• منظور از «اصحاب کفگير و ملاقه» مرتجعينی بودند که با فرماليسم و برخورد صوری، و نجس پنداشتن مبارزين و مجاهدين، حتی کفگير و ملاقه خودشان را هم جدا کرده بودند و هنگام شام و نهار با کفگير و ملاقه اختصاصی خويش ظاهر ميشدند که تا ديگ غذا توسط کفار و منافقين! نجس نشده، غذای خويش را برداشته و نوش جان کنند . در مقاله «آيا براستی ما نجس هستيم ؟ » به برخورد اسدالله لاجوردی با شاعر شهيد سعيد سلطان پور، در زندان شاه اشاره کرده ام.
• متن فتوا – نقل فتوا (یا به قول آیت الله منتظری متن تصمیم) آقایان علما علیه مبارزین و مجاهدین به تاریخ خرداد ۱۳۵۵ این است: «بسمه تعالی. با توجه به زیانهای ناشی از زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیستها و اعتبار اجتماعی که آن ها بدست میاورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیستها، جدائی مسلمانها از مارکسیستها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در این امر موجب زیانهای جبران ناپذیر خواهد شد.» راویان این فتوای ارتجاعی همه مُتفق القول میگفتند که فتوا نظر جمعی افراد زیر است: طالقانی، منتظری، مهدوی کنی، انواری، ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی، لاهوتی، گرامی و معادیخواه
به فتوای شماره ۲ اشراف ندارم. از جمله در مورد این است که از نظر آقایان کی شهید هست و کی نیست!
• محمد نوروزی که در ليست گروه سپاس آمده، با مجاهد شهيد «محمد نوروزی » که زمان شاه در زندان مشهد بود و در زمان خمينی تيرباران شد، يکی نيست.
• نام حاج مهدی عراقی که در ابتدای ليست آمده ، ترور شادروان احمد کسروی مولف تاريخ مشروطيت را نيز به ياد می آورد که وی نيز در آن شرکت داشت و به آن می بالید... اما نامبرده علی رغم اينکه نه مارکسيست بود و نه توده ای ، در خاطرات شفاهی خويش که با عنوان « ناگفته ها » چاپ شده است، نه تنها سعی ميکند علی رغم اصرار يکی از حاضرين ، عليه مجاهدين موضع نگيرد ، به سرهنگ سيامک شهيد نيزاشاره ميکند. در صفحه ۱۲۳ کتابش وقتی از سی تير ۱۳۳۱ حرف ميزند ، داستان يک دختر فداکار توده اي را تعريف ميکند که پايش را زير تانک دشمن ميگذارد وميگويد در حاليکه شاهپور غلامرضا پهلوی در قسمتی از بهارستان فرماندهی را بعهده داشته ، سرهنگ سيامک از تانک خودش پياده ميشود و به مردم میپيوندد قبح ترور انديشمند بزرگی چون احمد کسروی و واپس گرائی جريان پوسيده ای که حاج عراقی نيز متعلق به آن بود، به جای خود، اما، اين برخورد منصفانه حتی اگر از سوی حاج مهدی عراقی هم باشد ستودنی ست .
به جز افراد زير ديگرانی هم بودند که دوستان زندانیشان را تنها گذاشتند و افسوس، چرا که برخی از آنان روزی که مبارزه را انتخاب کردند و به جنگ سياهی رفتند سرشار از انگيزه های پاک و شور انقلابی بودند .
همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com
اسامی ۶۶ نفر اززندانيان سياسی که سال ۵۵ سپاس سپاس اعليحضرتا گفتند و از زندان بیرون رفتند
محمد مهدی ابراهيم عراقی ـ حبيب الله عسگر اولادی ـ ابوالفضل حيدری ـ منوچهر مقدم سليمی ـ احمد اولاد اعظمی ناديکلائی ـ محمد باقر محی الدين انواری ـ ظفر قلی رضائی ـ هوشنگ جمشيد آبادی ـ سليمان دانشيان ابوذر ـ علی اصغر سروری ـ محمد بيگزادی ـ ايمان علی پاسدار ـ زهره رضائی ـ رحمت الله جمشيدی ـ محمد حسين والی زاده معجری ـ محمود شاهسوندی ـ کبری نيک بخت ـ محمود رضائی عباسی ـ محمود نجف زاده نامقی ـ سيد موسی َکَرم زاده ـ محمد الله وردی ـ علی اکبر واسفی ـ رحيم اخلاقی پور بهرام ـ ارسلان فلاح حجت انصاری ـ محمد جعفر طاهری ـ محمد رضا توکلی ـ شيدرخ صداقتيان ـ زهرا محمد نادرخانی ـ محمد هادی روح الامين ـ قدرت الله آقا علی خانی ـ قربانعلی احباء ـ علی دادگر ـ زهرا کريمی ـ زهرا زمان ـ يدالله اعتمادی ـ عباس شهاب الدينی ـ مهدی کروبی ـ محمد خليلی ـ طه يعقوبی ـ سيد غلامحسين رضوانی ـ محمد ربيع اسلاميه ـ علی احمد سيدی ـ بايرام چوپانی ـ مصيب حسام ـ محمد رضا رحيم زاده ـ غلامرضا مصدق رشتی ـ اسدالله اولاد اعظمی ـ حسين رضائی ـ حميد جعفری ـ مهدی ملک الکتاب ـ محمد رضا نوروزيان ـ داود بهامين ـ حسين رشت چيان ـ سيد علاالدين پير خضری ـ نورالسادات وحيد غروی ـ سيد مهدی حسينی ـ عيسی سر پل ـ سيروس رسا ـ غلامحسين عارف آخر ـ فريده گرجی ـ بهروز کفاش ژنده دل ـ محمد نوروزی ـ عليرضا حاجی بيگی – ناجی عنايت زمان صمغ آبادی ـ بهزاد ميثمی ـ ستوان دوم سابق وظيفه علی جعفر رشيدی .
«حواستون را جمع کنيد ما جان نثاران خدايگان اعليحضرت همايونی در برابرشما سه چيز داريم که انتخابش با خود شماست.يک ـ قلم ، که با آن برایتان از پيشگاه ملوکانه تقاضای عفو کنيم . دو ـ شلاق که ُمعرّف ِحضور همه شما هست و سوّم گلوله که اصلاً نياز به توضيح ندارد.»
رژيم شاه که البته در شقاوت و عوام فريبی به َگرد ِ پای ِ آخوندها هم نمی رسيد، در سال ُپر ابتلای پنجاه و چهار، خيلی شنگول و منگول بود و جدا از ضرباتی که در درون و بيرون زندان به آزادیخواهان زده بود، از «شريف واقفی ُکشی» و از نتائج آنچه آنروزها تغئير ايدئولوژی خوانده میشد، کبکش خروس ميخواند و از شادی در پوست خود نمی گنجيد.
در آن سالها سازمان «سيا» و ژاندارم هایش در آمریکای لاتین عليه «مارکسيستهای مسيحی»Christian Marxistsکه عدالت اجتماعی را با «الهيات رهائی بخش» پيوند میزدند، به ترفندهای گوناگون مُتوسّل میشدند تا آنان را از چشم مردم بياندازند، به مسيحيان مومن القا می کردند که آنان کافرند و به مارکسيست های متعصب میگفتند آن ها مرتجع و آلت دست حکومتهای آمريکای لاتين هستند! امثال «ارنستو کاردينال» شاعر و کشيش مردمی نيکاراگوئه در اين زمينه حرف ها دارند.ساواک نيز که از سال ۵۰ در انداخته بود مجاهدين مارکسيستِ اسلامی هستند به دنبال دامگذاری و ميوه چينی بود.
یکی از مقامات کميته ضد خرابکاری چيزی به اين مضمون گفته بود [عین جملات نیست.]
«ضربه اصلی و نهائی را خودشان بايد به خودشان بزنند. اگر روحانيون و بازاری ها در عمل ببينند نظر اعليحضرت که فرمودند آنان مارکسيست اسلامی هستند، واقعی است ــ کار تمام است...»
اينکه آيا در اين مسير ساواک دام هم گذاشت يا نه، اطلاع ندارم امّا شخصاً از شکرالله پاکنژاد شنيدم که مُصرانه میگفت:
« فرار تقی شهرام از زندان ساری، ترديد برانگيز است»
البته در پی فرار سيروس نهاوندی که گفته میشد، نقشه خود ساواک بود، اينگونه برداشت ها عجيب نبود. [اگر ترديد پاکنژاد ، واقعی بود، امثال معادی خواه و روح الله حسینیان... با بازداشت تقی شهرام، بعد از انقلاب، اَلم شنگه بپا میکردند]...
بگذريم...
ساواک، برخوردهای ناصادقانه، غصب نام و امکانات، استثمار تشکيلاتی، تزريق و تحميل نظرات، و پندار کسانی را که ادعّا ميکردند از جهل اسلام! به علم مارکسيسم! عروج کرده ايم ـــ توی بوق میکرد و با َعلَم کردن امثال وحيد افراخته که علی رغم آنهمه رشادت ها و مايه گذاریهای پيشين، به جلد خودشان رفته، بازجو ! و َسفله شده بود ــ برای بهره برداری تمام عيار از ترکشی که به اعتماد مردم خورده بود دست به کار شد و با يک برنامه حساب شده زير پای مرتجعين و «اصحاب کفگير و ملاقه» که در زندان همه را جز خودشان نجس محسوب ميکردند نشست و با سرپرستی شبانه روزی رسولی شکنجه گر، آنان را عليه مجاهدين و مبارزين ميهنمان کوک کرد و موفق شد به استثنای آيتالله طالقانی و تا حدودی آيتالله لاهوتی، همه را به هيستری ِ ضد ِ مجاهدين بکشاند و حتی عليه آنان فتوا بگيرد. (البته آيتالله طالقانی هم...)
فتوای شماره یک و شماره دو که صحبت از نحس و پاکی زندانیان هم میکرد، مکتوب نشد تا مثلاً دست ساواک نیافتد!! امّا قرار شد همه آنرا حفظ کنند و به هر بندی که می روند به مومنین انتقال دهند.
ساواک که هم دورا دور، و هم از نزديک، بيانيه « نجس ـ پاکی » در زندانها را دنبال می کرد ــ جزوه تقی شهرام، برخی پروندهها، نامههای خصوصی و به ويژه بازجويیهای وحيد افراخته و ناصر جوهری و... را به آيتالله طالقانی داده بود تا ایشان بخواند.
*******
پرسش اساسی کسانیکه مارکسيست هم نبودند، اين بود: آيا مارکسيستها نجس هستند, ولی ساواک با آن شکنجههای وحشتناکش نجس نيست؟فراموش نمی کنم که بعدها در زندان مشهد جواد منصوری گفت: ناهيدی، شکنجهگر ساواک که فدائيان ترورش کردند، چون نماز میخوانده پاک است، امّا شکرالله پاکنژاد نجس! (منصوری در گروه سپاس نبود.)
امثال کروبی و انواری و عسکراولادی و... که در ۱۵ بهمن ۱۳۵۵، با «سپاس سپاس اعليحضرتا» آزاد شدند ــ تغيير ايدئولوژی (و حوادث تلخ مربوط به آن را) پيراهن عثمان کردند و گفتند «زندان ديگر به ضد خودش تبديل شده . تکلیف این است که برويم بيرون،...»
برخی میگفتند حالا که اينها مارکسيست شدهاند, ما از شاه طلب بخشش کنيم و عفونامه بنويسيم و اين خيلی بهتر است از اينکه با يک عده آدمهای نجس يا مُتجَنِس (يعنی نجس شده) همسفره و همبند باشيم.
اگر کسی حتی نمیتوانست زندان بکشد, اين پديده را بهانه میآورد
البته همه افراد گروه سپاس، زبون و بیمقدار نبودند. من هرگز نمیتوانم امثال حاج عراقی را که مورد احترام مبارزين و مجاهدين بود ــ چاکر و مخلص اعليحضرت تصور کنم. دستگاه فکری من و او اصلاً يکی نبود و از قضا به همين دليل نبايد پا روی حق بگذارم.
شايد تعجب کنيد اگر بگويم يکی دو نفر در گروه سپاس صحبت از اجتهاد میکردند و میگفتند:
من مجتهدِ خويشم و استنباطم با توجه به اوضاع و احوال اين است که هر طور شده بروم بيرون! اصلاً «تقيه» برای چيست؟ قاعده «لاضرر و لاضرار» که يكى از مهمترين و بنيادىترين قواعد فقهى است، برای چه مواقعی است؟ مگر نه اينکه در شرائط اضطرار حتی گوشت مُرده را هم بايد خورد؟ بگذار رسولی و عضدی و ديگر مقامات ساواک فکر کنند ما نادم شده ايم. ما خط خودمان را می رويم.
آنروزها درست يا غلط گفته می شد اينکه مدتیاست ساواک زندانيانی را که حکمشان تمام شده، آزاد نمیکند زير سر وحيد افراخته و امثال او است که به ساواک خط داده، موقتاً هيچکس را آزاد نکنيد... همين را مرتجعين عَلم کرده و می گفتند پس بنا بر قاعده «برهان خلف» ! ما برويم بيرون عين ثواب است چون نقشه ساواک و همدستانش را خنثی میکند!!
آنها صحبت از «قاعده ملازمه» هم میکردند که به زبان ساده يعنی هرآنچه عقل حکم می کند شرع هم قبول دارد و بر عکس... خب الان عقل حکم میکند که برای نجات اسلام و مسلمين بنده بروم بيرون، دريا آن جاست. نه کسی مثل زندان ما را دگم و مرتجع و راست ارتجاعی می خواند و نه شاهد اين اوضاع اسفناک هستيم که پس از عمری تلاش حالا ساواک و کمونيستها با هم به جان اسلام بيافتند...
راستی آدمی با «صغری کبری چیدن»، مينياتوريزه کردن، اتو کشيدن، جلوه دادن و به قول قرآن با «تسويل و تزئين» رفتار خويش چگونه می تواند به هر ناروائی دست بزند و به خود بقبولانند که صحّت و سلامت از آن میبارد...
این را هم اضافه کنم که به جز زندانيانِ هميشه معترض و راديکال و آيتالله طالقانی که هميشه توصيه میکرد مسائل زندان را به درون انقلاب وسيع تودهها نکشانيد ــ آيتالله منتظری، عزت شاهی (مطهری)، لاجوردی، کاظم بجنوردی، ابوالقاسم سرحدی زاده و دوزدوزانی...شرکت در اين مراسم را منع کردند و خود نيز حاضر به شرکت در آن نشدند.
*******
بگذريم...آنچه باعث بروز زودرس جريان راست ارتجاعی شد، برخوردهای نا صادقانه َسردَمدارانی بود که با چپنمائی ويراژ میدادند، بيهوده نبود که جدا از رهبران مجاهدین، که همه تلاششان اين بود تضاد اصلی (رژيم وابسته و ضد خلقی شاه) گم نشود ــ مارکسيست های اصولی، امثال شکرالله پاک نژاد، ناصر کاخساز، هوشنگ عیسی بیگلو، رضا شلتوکی، دکتر مرتضی محيط، یحیی رحیمی، چنگیز احمدی... نيز، آن برخورد فرصت طلبانه را که در زرورق چپ پوشيده شده بود، جز خوش خدمتی به ساواک شاه تحليل نکردند و عليه آن موضع گرفتند.
برگرديم به رسولی بازجو و نقشه ساواک پس از اين ماجرا
قرارگاه عملیاتی ! بند یک زندان اوین بود.
آیت الله طالقانی، آیتالله منتظری، آیت الله لاهوتی، آیت الله انواری، آیت الله ربانی، (که پیشتر شیفته مجاهدین بود و پشت سرشان هم نماز میخواند)، حجه الاسلام کروبی، آخوند قدرتالله علیخانی، عسگراولادی، عراقی، اسدالله لاجوردی، محمد کجوئی، محمد طالبیان، اسدالله بادامچیان، حاج مرتضی تجریشی، محمد علی گرامی، معادیخواه، رفسنجانی، مهدوی کنی، ...همه در کنار هم بودند و به فراست نمیافتادند آخه ساواک چه منظوری دارد که همه را کنار هم میآورد؟ البته من تردید ندارم که این تصمیم ساواک بی ارتباط با پیشنهاد یکی دو تن از اصحاب فتوا نبود!
امیدوارم آقایان حسینزاده، رسولی، عضدی... برای ثبت در سینه تاریخ این «اسرار مگو» ها را اندکی هم که شده، باز کنند تا من نوعی که نمیخواهم واقعیت را جز آن که بوده، تصویر کنم ــ اشتباه ننویسم. لااقل برای فرزندان و نوه های خودشان بنویسند. فردا یا پس فردا همه می افتیم و خاک می شویم...
خلاصه... بازجويان ساواک بند يک زندان اوين را به اصحاب کفگير و ملاقه که ذکر و فکرشان اين بود که بايد هرچه زودتر مردم را در جريان آنچه گذشته است قرار دهيم، اختصاص دادند و پس از مدتی آنان را تک و توک به بندهای ديگر هم صادر ميکردند تا همانند حجت الاسلام فاکر و جناب آقای معادی خواه، َگرد و خاک کنند و «ويروس» خود را همه جا بپراکنند. سران ساواک که بعد از اين ماجرا نشست و برخاستشان را با آخوندها پنهان نميکردند شايد متفقاً به اين نتيجه رسيدند که بهتراست هرچه زودتر اضداد مجاهدين و مبارزين را از زندان آزاد کنند تا دوش به دوش محمود جعفريان و تیمش (توده ای سابق که به آرمان نظائر نازلی و خسرو روزبه، خيانت کرده و با ثابتی و نيکخواه هم کاسه بود)، عليه آزاديخواهان ميهنمان لجن پراکنی کنند.
يکی از اهداف رژيم شاه برای آزاد کردن امثال عسگراولادی و کروبی و انواری و . . . همين بود و اين را همه زندانيان سياسی زمان شاه تأئيد ميکنند.
جدا از اين عامل درونی،
• گزارش سازمان عفو بين الملل در باره نقض حقوق بشر در ايران
• مقاله بو دار « تايمز » لندن که از اختناق موجود در ايران صحبت می کرد،
• و نیز، افزایش قیمت نفت که نوعی گشایش اقتصادی را بر سر زبان ها انداخته بود و میبایست با مثلاً گشایش سیاسی ! آنرا همگام و همراه کرد ــ (جدا از عوامل فوق)
آنچه رژيم شاه را به مانور به اصطلاح آزادی زندانيان واداشت، شکست جرالد فورد و روی کار آمدن جيمی کارتر بود.
پيش از آنکه «جيمی کارتر» در آمريکا قُبای ِ رياست جمهوری بپوشد و با روضه حقوق بشر ديکتاتورهای خودی را پای منبر خودش بکشاند و «جيمی کراسی» ُمبَدل به سياست آمريکا شود، کمسيون سه جانبه آمريکا، اروپا و ژاپن ــ برای خاموش ساختن کانونهای بحران و مهار آتش های زير خاکستر، دوز و کلک میچيد و طالبان نفت و دلار جدا از تحولات اسپانيا و نيکاراگو ئه ِ آنروز، اوضاع ايران را هم زاغ سياه میپائيدند.
به دنبال تحليل برژينسکی که آمريکا بايد تلاش کند تحولاتی را که مثل آش خاله ميماند ! و هيچ کاريش نميشود کرد، از مسير هرج و مرج، به مسير انتقال منظم بيندازد ــ آقای امير طاهری سردبير کيهان قبل از انقلاب، مقاله معنی داری نوشت که نشان ميداد « َوَرق بر گشته است. » و خلاصه مسيری در چشم انداز قرار گرفت که با اولدورم مولدورم های شاه که چندی پيش طی کرده و هی کرده بود که يا حزب واحد رستاخيز و يا ُهلفتونی و . . . جور در نمی آمد.
*******
جسته گريخته صحبت از پيله کردن صليب ُسرخ و عفوبين الملل و رعايت حقوق بشر به ميان آمد و کم کم شکنجه َاح شد ! و روزنامه ها نوشتند به دستور اعليحضرت احَدی حق شکنجه ندارد ! که جز در موارد استثنائی رعایت میکردند.(بگذریم که به طور رسمی تا ۱۵ بهمن ۱۳۵۶ ممنوعیت شکنجه اعلام نشد. در ۱۵ بهمن ۵۶ رژیم شاه در اجراء قطعنامة سي و دومين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل دربارة ضديت با اعمال شکنجه، اعلاميهاي به شرح زير صادر کرد:
دولت شاهنشاهي بدين وسيله نيت خود را مبني بر
۱- رعايت اعلامية مربوط به صيانت کليه افراد در برابر شکنجه و ساير رفتارها و مجازاتهاي بيرحمانة غير انساني و يا تحقيرآميز ضميمة قطعنامة 3452 مجمع عمومي
۲ - اجراء مفاد اعلامية فوقالذکر از طريق وضع مقررات قانوني و اقدامات مؤثر ديگر اعلام ميدارد.)
*******
البته آنگونه که تهرانی نيز بعد از انقلاب در دادگاهش فاش کرد شکنجه برخی زندانيان سياسی نه در کميته مشترک و اوين که در خانه های امن ساواک صورت ميگرفت.(اگر به یاد داشته باشیم تهرانی از جمله به خوراندن سیانور به یک زندانی نیز اشاره کرد و گریست.)ساواک دستور گرفته بود از خير کسب اطلاعات بگذرد و در همان خيابان، کلک ِ خرابکاران را ِبَکند، جنايتی که بعدها آخوند موسوی تبريزی، سندی بن شاهک و قاتل ديروز و آيت الله ! و اصلاح طلب امروز، به آن اقتداء نمود و فرمان داد در همان خيابان زخمی ها را زخمی تر نموده و درجا بُکشيد.
بگذريم...
خانه از پای بست ويران بود و رژيم شاه که در بند نقش ايوان ! به برگزاری جشنهای گونهگون میانديشيد ــ برای اينکه با يک تير چند نشان بزند و منتقدين خودش را هم که در خارج َدم از حقوق بشر و زندان و زندانی ميزدند، پی نخود سياه بفرستد، بسيار بسيار نياز داشت تا از ميان زندانيان سياسی تعدادی را شامل عفو ملوکانه ! نمايد، و چه خوب اگر در ميان اين عده کسانی هم باشند که بتواند روی آنها مانور دهد، از همين رو تمام َدم و دستگاه اداره سوّم ساواک به کار افتاد تا امثال صفر قهرمانی را که به راستی قهرمانی برازنده اش بود، به اين خيمه شب بازی، يعنی شکستن مقاومت زندانيان بکشانند که اين آذربايجانی غيور برخلاف مسلمان نماهائی چون عسگراولادی، یا مارکسيست نماهائی چون منوچهر مقدم سليمی و . . . دست ساواک شاه را خواند و به ذلت و سپاس سپاس اعليحضرتا تن نداد .
در پایان چند نکته را یادآوری کنم:
• درست است که خودخواهی و کبر قاتلین شریف واقفی به دست ساواک بهانه داد و به اعتماد مردم ترکش زد، امّا تغئير عقيده و نظرگاه حق شناخته شده هر انسانی است. توجه داشته باشیم که همه هم وحيد افراخته و محسن خاموشی نبودند که با شرم که به قول کارل مارکس، احساسی انسانی ست، وداع گفتند. چهل و چند نفری که بعد از انشعاب تيرباران شده و يا در درگيری خيابانی و زير شکنجه جان باختند، از مبارزين فداکار و شريف ميهنمان بودند، هاشم وثيق پور، محمد صادق فرد نقوی، غلامحسين صاحب اختياری، جواد چايچی عطری و ... زير شکنجه جان باختند.
• افراد گروه سپاس تنها مذهبی ها نبودند. از قضا صحنهگردان آن آقای منوچهر سلیمی مقدم، بود که به اتهّام فعالیتهای مارکسیستی زندانی بود...
• در میان گروه سپاس زندانیان پاک و شریفی هم بودند که ساواک با خدعه و نیرنگ، نام شان را در لیست گذاشته بود، بیآنکه آن ها واقعاً بخواهند. اگر صفر قهرمانی تهدید به خودکشی نکرده بود، نام آن رادمرد را هم اضافه میکردند. برخی از همین افراد بعدها نیز با رژیم شاه و خمینی درافتادند، از پای ننشستند و قربانی دادند.
• سال شصت و جهار، یکی از زندانیان با یادآوری گروه سپاس که برخی از آنان در دستگاه سرکوب بودند و من و او، و هزاران نفر دیگر را به بند کشیده بودند، توی چشم من خالی می کرد و می گفت بفرما ببین در سال ۵۵ مذهبیها...زدند! هرچه سکوت کردم شاید بیربط بودن مسئله را خودش متوجه شود، نشد. آخرش گفتم دوست عزیز ببین اولاًِ در لحظه سازش با دشمنان آزادی، فرد از هر آرمانی که داشته، خداحافظی کرده و دیگر آدم سابق نیست. ثانیاً آنها از همه گرایشها بودند نه فقظ مذهبی! ثالثاً آنان در برابر زندانیان مقاوم که تا انقلاب زندانی کشیدند، قطرهای بیش نبودند، زندانیانی که به آرمان و شعائر خویش وفادار ماندند. تازه مگر در تاریخ ایران گروه سپاس، اولین متقاضیان عفو بودهاند؟ امضاکنندگان نامه سرگشاده زندانیان قزل قلعه که بعد از دستگیریهای ۲۸ مرداد ۳۲ در همه روزنامه ها درج شد (آقایان شرمینی،جهانگیر افکاری، محمد حسین تمدن، فخرالدین میر رمضانی، محبوب عظیمی، بهشتی، عباس عبدیزاده، رحمت الله جزنی...) ــ ۵۰ نفری که در نوروز ۱۳۳۵ عفو ملوکانه گرفتند، ۶۸ نفری که با تقاضای عفو ، ۴ آبان ۱۳۳۵ آزاد شدند، ۶۴ نفری که در بهمن همان سال بخشیده شدند! .... هم بودهاست، امّا بیا با چشم کور کینه، به رویدادها نگاه نکنیم.
• حتی آنان که عالماً عامداً هم عفو نوشتند از راحتطلبان و عافیتنشینانی که همواره کنار مینشینند و منتظر ضربه خوردن مبارزین هستند تا بگویند «نگفتیم؟» ــ باارزشترند. ضمن این که هیچ کس نباید غِرّه باشد، بسیاری از ما شرائط سحتی را که خودمان تاب نیاوردیم، از یاد میبریم.
• کند و کاو این داستان از این جهت ضروری است تا ما به ریشه درگیری های بعد از انقلاب که همه همدیگر را می کشتند ــ بیشتر پی ببریم. به قول ملا صدرا پیش آمدن هر رویدادی مشروط به مادهای و مُدتّی است. [کل حادث مسبوق بماده و مدّه] ــ حوادث بعد از انقلاب, به ویژه سيخرداد۶۰ و جنایاتی که در زندان به نام اسلام روی داد، ريشه در مسائل و درگيريهاي زندان دارد.
• دیگرانی هم بودند که تقاضای عفو کردند و آزاد شدند، امّا با گروه سپاس نبودند. پذیرش تقاضای عفو دکتر خسروشاهی و... را سرهنگ زمانی در روز ۲۸ مرداد...که زندانیان را به زور به جشن کشیده بودند، در حیاط بند ۲ و ۳ ابلاغ نمود. اسدالله بادامچيان شب ۲۸ مرداد ۵۵ آزاد شد...اخیراً وقتی خبرنگاران سئوالپیچش کردند که شما که عفو نوشنید! ...، آقای بادامچیان فرموده است: «مبنای آزادی زندانيان در همه جای دنيا و در تمام نظامها، تمام شدن مدت محكوميت يا عفو توسط بالاترين مقام كشور است ...» (اتوبوس از مینی بوس بزرگتر است !!)
• روزی عضدي و رسولي كه دونفر از سربازجوهاي ساواك بودند به اتاقی که رجايي هم آنجا بود آمدند.در اتاق مهدي افتخاري، محسن رفيقدوست و دوسه نفر از معاودين عراقي هم بودند. عضدی پرسید: «هركس نادم است دستش را بالا كند.» رجايي دستش را بلند كرد. عضدي گفت: «تو از كي تا به حال نادم شدهاي؟» رجائی پاسخ داد: «آقاي رسولي در جريان هستند.» واقعش این بود که رجائی را بسیار شکنجه کرده بودند و این را اکثر زندانیان زمان شاه تأئید میکنند، شاید برای همین عضدی آن واکنش را کرد. نمیدانم... بعد از رفتن آنها رجايي درحاليكه خیلی گرفته بود، گفت: «نميدانم چه شد كه دستم بالا رفت.» بعد که پرسشنامه و فرم درخواستهای عفو را آوردند، رجائی عفو ننوشت. (شاید فردا یا پس فردای آنروز) او را بردند به دفتر ساواك كه چرا درخواست عفو ننوشتي؟ مسخره کردی ما را؟ گویا گفته بود : «من نادم نيستم.»
• منظور از «اصحاب کفگير و ملاقه» مرتجعينی بودند که با فرماليسم و برخورد صوری، و نجس پنداشتن مبارزين و مجاهدين، حتی کفگير و ملاقه خودشان را هم جدا کرده بودند و هنگام شام و نهار با کفگير و ملاقه اختصاصی خويش ظاهر ميشدند که تا ديگ غذا توسط کفار و منافقين! نجس نشده، غذای خويش را برداشته و نوش جان کنند . در مقاله «آيا براستی ما نجس هستيم ؟ » به برخورد اسدالله لاجوردی با شاعر شهيد سعيد سلطان پور، در زندان شاه اشاره کرده ام.
• متن فتوا – نقل فتوا (یا به قول آیت الله منتظری متن تصمیم) آقایان علما علیه مبارزین و مجاهدین به تاریخ خرداد ۱۳۵۵ این است: «بسمه تعالی. با توجه به زیانهای ناشی از زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیستها و اعتبار اجتماعی که آن ها بدست میاورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیستها، جدائی مسلمانها از مارکسیستها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در این امر موجب زیانهای جبران ناپذیر خواهد شد.» راویان این فتوای ارتجاعی همه مُتفق القول میگفتند که فتوا نظر جمعی افراد زیر است: طالقانی، منتظری، مهدوی کنی، انواری، ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی، لاهوتی، گرامی و معادیخواه
به فتوای شماره ۲ اشراف ندارم. از جمله در مورد این است که از نظر آقایان کی شهید هست و کی نیست!
• محمد نوروزی که در ليست گروه سپاس آمده، با مجاهد شهيد «محمد نوروزی » که زمان شاه در زندان مشهد بود و در زمان خمينی تيرباران شد، يکی نيست.
• نام حاج مهدی عراقی که در ابتدای ليست آمده ، ترور شادروان احمد کسروی مولف تاريخ مشروطيت را نيز به ياد می آورد که وی نيز در آن شرکت داشت و به آن می بالید... اما نامبرده علی رغم اينکه نه مارکسيست بود و نه توده ای ، در خاطرات شفاهی خويش که با عنوان « ناگفته ها » چاپ شده است، نه تنها سعی ميکند علی رغم اصرار يکی از حاضرين ، عليه مجاهدين موضع نگيرد ، به سرهنگ سيامک شهيد نيزاشاره ميکند. در صفحه ۱۲۳ کتابش وقتی از سی تير ۱۳۳۱ حرف ميزند ، داستان يک دختر فداکار توده اي را تعريف ميکند که پايش را زير تانک دشمن ميگذارد وميگويد در حاليکه شاهپور غلامرضا پهلوی در قسمتی از بهارستان فرماندهی را بعهده داشته ، سرهنگ سيامک از تانک خودش پياده ميشود و به مردم میپيوندد قبح ترور انديشمند بزرگی چون احمد کسروی و واپس گرائی جريان پوسيده ای که حاج عراقی نيز متعلق به آن بود، به جای خود، اما، اين برخورد منصفانه حتی اگر از سوی حاج مهدی عراقی هم باشد ستودنی ست .
به جز افراد زير ديگرانی هم بودند که دوستان زندانیشان را تنها گذاشتند و افسوس، چرا که برخی از آنان روزی که مبارزه را انتخاب کردند و به جنگ سياهی رفتند سرشار از انگيزه های پاک و شور انقلابی بودند .
همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com
اسامی ۶۶ نفر اززندانيان سياسی که سال ۵۵ سپاس سپاس اعليحضرتا گفتند و از زندان بیرون رفتند
محمد مهدی ابراهيم عراقی ـ حبيب الله عسگر اولادی ـ ابوالفضل حيدری ـ منوچهر مقدم سليمی ـ احمد اولاد اعظمی ناديکلائی ـ محمد باقر محی الدين انواری ـ ظفر قلی رضائی ـ هوشنگ جمشيد آبادی ـ سليمان دانشيان ابوذر ـ علی اصغر سروری ـ محمد بيگزادی ـ ايمان علی پاسدار ـ زهره رضائی ـ رحمت الله جمشيدی ـ محمد حسين والی زاده معجری ـ محمود شاهسوندی ـ کبری نيک بخت ـ محمود رضائی عباسی ـ محمود نجف زاده نامقی ـ سيد موسی َکَرم زاده ـ محمد الله وردی ـ علی اکبر واسفی ـ رحيم اخلاقی پور بهرام ـ ارسلان فلاح حجت انصاری ـ محمد جعفر طاهری ـ محمد رضا توکلی ـ شيدرخ صداقتيان ـ زهرا محمد نادرخانی ـ محمد هادی روح الامين ـ قدرت الله آقا علی خانی ـ قربانعلی احباء ـ علی دادگر ـ زهرا کريمی ـ زهرا زمان ـ يدالله اعتمادی ـ عباس شهاب الدينی ـ مهدی کروبی ـ محمد خليلی ـ طه يعقوبی ـ سيد غلامحسين رضوانی ـ محمد ربيع اسلاميه ـ علی احمد سيدی ـ بايرام چوپانی ـ مصيب حسام ـ محمد رضا رحيم زاده ـ غلامرضا مصدق رشتی ـ اسدالله اولاد اعظمی ـ حسين رضائی ـ حميد جعفری ـ مهدی ملک الکتاب ـ محمد رضا نوروزيان ـ داود بهامين ـ حسين رشت چيان ـ سيد علاالدين پير خضری ـ نورالسادات وحيد غروی ـ سيد مهدی حسينی ـ عيسی سر پل ـ سيروس رسا ـ غلامحسين عارف آخر ـ فريده گرجی ـ بهروز کفاش ژنده دل ـ محمد نوروزی ـ عليرضا حاجی بيگی – ناجی عنايت زمان صمغ آبادی ـ بهزاد ميثمی ـ ستوان دوم سابق وظيفه علی جعفر رشيدی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر