نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

جدال نظری حزب توده و چریک های فدائی



به روز شده:  17:17 گرينويچ - شنبه 04 فوريه 2012 - 15 بهمن 1390
حزب توده تا شکست ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در حوزه نظری و در سیاست عملی، یکه تاز عرصه چپ ایران بود و با رقبای چپ خود، محفل دکتر اسحاق اپریم، گروه کروژک ها، چپ مستقل و سوسیال دموکراتها به رهبری خلیل ملکی، نه در حوزه نظری، که با حربه تکفیر و اتهام های شخصی و سیاسی چون "جاسوسی برای امپریالیست" و "انحرفات شخصی" برخورد کرده و به پشتیانی دستگاه های تبلیغاتی شوروی سابق، که بدان روزگار قطب چپ سنتی بود، بر منتقدان خود پیروز شده بود.
حزب توده در دهه های چهل و پنجاه با مائوئیست های ایرانی در خارج از کشور و با جنبش چریکی فدائیان در داخل کشور در موقعیتی رو به روشد که مرجعیت اتحاد شوروی خدشه دار، مفاهیم فکری چپ نو در میان جوانان ایرانی آن روزگار مطرح شده و حزب توده نه فقط تشکیلات که اعتبار خود را نیز در داخل کشور از دست داده بود.
مائوئیست ها از نفوذ چندانی در داخل کشور برخوردار نبوده و در بینش به همان نحله چپ سنتی تعلق داشتند که حزب توده اما چریک های فدائی در سال های نخست و تا پیش از سلطه نظریات سنتی بیژن جزنی بر این سازمان، در عرصه نظری به تلفیقی از بینش چپ سنتی و چپ نو مجهز بوده، برداشت های تازه ای را مطرح، گذار جامعه ایرانی به "سرمایه داری پیرامونی" را تبیین و در سیاست عملی فضای غالب چپ را در داخل کشور جذب کرده بودند.

نسلی که بر نقد و نفی قد کشید

در دهه چهل نسلی در گرایش چپ ایران چشم عقل به جهان باز کرد که از حزب توده جز شکست سیاسی و تشکیلاتی و بی اعتباری سیاسی به ارث نبرده بود.
از منظر غالب بر این نسل حزب توده، به رغم امکانات نظامی و تشکیلاتی، در برابر کودتای ۲۸ مرداد، بدون کوچک ترین مقاومتی تسلیم شده، تشکیلات گسترده آن منحل و تا آخرین سال های دهه سی فروپاشیده بود.
استالین و مائو
پس از اختلاف چین و شوروی یکی دو تن از رهبران حزب کعبه خود را از مسکو به پکن تغییر دادند
پس از کودتا چند کادر و برخی افسران عضو حزب اعدام شدند اما اغلب رهبران حزب با ندامت، و برخی با همکاری گسترده با حکومت، اعتبار حزب را نابود کردند، برخی رهبران و کادرهای بالای حزب به بلوک شرق سابق گریختند و بیگانه با تحولات ساختاری ایران حتی نتوانستند تحلیلی نظری از کارنامه خود ارائه و برای نسل های پس از خود به ارث بگذارند.
تشکیلات حزب توده از آخرین سال های دهه سی تا انقلاب اسلامی، جز در چند مورد انگشت شمار چون گروه های "به سوی حزب"، "آذرخش" و "نوید"، به "تور پلیس" بدل شده بود. رهبر بزرگ ترین تشکیلات حزب پس از کودتای ۲۸ مرداد، عباسعلی شهریاری،"عامل نفوذی ساواک"، پلیس سیاسی بود و برخی از کادرهای بالای حزب و بسیاری از گروه های مخفی نسل جوان را به دام ساواک کشانده بود. ساواک با نفوذ در حزب توده در داخل و خارج تا "مخفی ترین دفترهای کمیته مرکزی جزب در آلمان شرقی نفوذ کرده و از محرمانه ترین اسناد و اقدامات حزب توده آگاه بود".
پس از اختلاف چین و شوروی یکی دو تن از رهبران حزب کعبه خود را از مسکو به پکن تعییر دادند. برخی کادرهای جوان حزب در خارج از کشور از آن جدا شده و "سازمان انقلابی حزب توده" را تاسیس کردند. این سازمان در حوزه نظری به چپ سنتی تعلق داشت و با رونویسی آثار مائو، ایران سرمایه داری شده را "کشوری نیمه مستعمره ـ نیمه فئودال" ارزیابی و بر آن بود تا با اعزام کادرهای خود به داخل کشور"جنگ دهقانی" را به سبک انقلاب چین در ایران تکرار کند. در عین حال برخی محافل چپ سنتی چون سازمان "ساکا" نیز می کوشیدند تا کارگران مستعد را در حوزه های مطالعاتی خود متشکل کنند.

تقابل دو بینش، حزب و انقلاب

"از منظر احمدزاده "حزب توده کاریکاتور یک حزب مارکسیست - لنینیست " است که "در حیات خود لحظه ای هم نتوانسته بود نمونه ای از یک حزب کمونیست باشد" و "حتی نتوانست برای مراحل بعدی مبارزه یک سابقهء تئوریک و تجربی فراهم کند.""
در دهه چهل تب و تاب نسل جوان چپ برای یافتن راه حل هایی متناسب با موقعیت و تحولات ساختاری ایران اوج گرفت.
"بقا"، گریز از سرکوب، "تحلیل مشخص" از موقعیت ایران، "متحد کردن پیشاهنگ" پراکنده و ارائه راه های عملی برای جنبش چپ از نخستین نیازهای این نسل بود. احزاب چپ اروپای غربی بر بستر "صد سال مبارزه طبقه کارگر شکل گرفته" بودند اما حزب توده و دیگر گرایش های چپ سنتی، بدون توجه به غیبت جنبش خود به خودی کارگری در آن روزگار، فرمول لنینی "بدون حزب انقلابی انقلاب ناممکن است" را تکرار و با جذب شمار اندکی از کارگران در خیال "تاسیس" یا "احیاء حزب طبقه کارگر" بودند.
از دهه چهل تا آستانه انقلاب، جز یکی دو حرکت جزئی، هیچ نشانه ای از جنبش طبقه کارگر و زحمتکشان وجود نداشت. تشکیل محافل مطالعاتی، پخش اعلامیه های افشاگرانه، جذب این یا آن کارگر، کشف گروه و بازداشت به سرنوشت چپ سنتی بدل و پایگاه چپ به جنبش های دانشجوئی و روشنفکری محدود شده بود.
انقلاب کوبا، که بدون حزب پیروز شده بود، جزمیات لنینیست ها را نه فقط در باره "تقدم حزب بر انقلاب"، که در موارد بسیار شکست. نتایج نظری این انقلاب که از جمله در کتاب های "انقلاب در انقلاب" و "نقد سلاح ها"ی "رژی دبره" جمع بندی شده بود، بر نسل جوان چپ ایران تاثیر بسیار برجای نهاد.
"گروه سیاهکل" بر آن بود که به تقلید از "نظریه کانون های شورشی" انقلاب کوبا، انقلاب را با برپا کردن "کانون شورشی" در جنگل های شمال آغاز کند. تصور نادرست این گروه از ذهنیت روستائیان و آمادگی نهادهای امنیتی، کانون شورشی شمال را در اولین حرکت به شکست کشاند. نظریه پردازان چریک های فدائی، مسعود احمد زاده و امیرپرویز پویان، پیش از شکست نظریه کانون های شورشی با آن مخالف بوده و مبارزه چریک شهری را با موقعیت ایران مناسب تر می دیدند.
احمدزاده در کتاب "مبارزه مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک"، گذار ساختاری جامعه ایران را به "سرمایه داری" تبیین، بینش و شیوه های چپ سنتی روسی و چینی و جزمیات چپ سنتی را در مبحث "تقدم حزب بر انقلاب" نقد کرد.
بیژن جزنی
بیژن جزنی، برخلاف بینان گذاران چریک های فدائی، اتحاد شوروی را "کشوری سوسیالیستی" اما، در برخی موارد، خطاکار می دانست
از منظر او "در غیبت جنبش کارگری" و در موقعیتی که "سد استبداد" راه را بر هر نوع تشکیلات و فعالیت سیاسی و اقتصادی از موضع چپ بسته است، حزب "مقدمه"، "شرط" و "مقدم" بر حرکت انقلابی نبوده و در بستر عمل انقلابی شکل خواهد گرفت.
احمدزاده بر آن بود که مبارزه مسلحانه تئوری را در عمل مادیت داده و متحد کردن چپ پراکنده ایران یا به گفته او "پیشاهنگ" نخستین گام در این راه است. "مساله بقاء"، امکان تداوم حضور و فعالیت سیاسی، از مسائل اصلی چپ بدان روزگار بود. پویان در کتاب "مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء" تحلیلی مشخص از ساختار سیاسی، روان شناسی جمعی مردم و بافت و ساخت گروه های چپ سنتی به دست می دهد.
از منظر او "ما نه همچون ماهی در دریای حمایت مردم، بلکه همچون ماهی های کوچک و پراکنده در محاصرهَ تمساح ها و مرغان ماهی خوار به سر می بریم» و برای بقای سیاسی خود نه فقط به مخفی بودن که "به تعرض نیازمندیم تا باقی بمانیم."

احمدزاده، جزنی و حزب توده

اتحاد شوروی برای چپ روسی و چین برای مائوئیست ها "سوسیالیزم واقعا موجود" و مراجع فکری بودند اما احمد زاده با نفی سوسیالیستی بودن اتحاد شوروی و چین تقلید از نظریه های آنان نفی می کند.
از منظر او "حزب توده کاریکاتور یک حزب مارکسیست - لنینیست " است که "در حیات خود لحظه ای هم نتوانسته بود نمونه ای از یک حزب کمونیست باشد" و "حتی نتوانست برای مراحل بعدی مبارزه یک سابقهء تئوریک و تجربی فراهم کند."
بیژن جزنی، برخلاف بینان گذاران چریک های فدائی، اتحاد شوروی را "کشوری سوسیالیستی" اما، در برخی موارد، خطاکار می دانست. جزنی در کتاب "نبرد با دیکتاتوری" حزب توده را "مهم ترین پروسهء مارکسیستی در تاریخ جنبش رهایی بخش ایران" می داند "که طی یک دورهء دوازده تا چهارده ساله نقش و مسئولیت پیشاهنگی طبقه کارگر را به عهده داشت". از منظر او حزب توده از "یک جریان خرده بورژزوائی" که زمینه ساز "اپورتونیسم" است "و از یک جریان کارگری" تشکیل شده است.
جزنی انتقاد بینشی احمد زاده و پویان از حزب توده را به انتقاد از "بی عملی" این حزب و "اپورتونیزم رهبران" تقلیل می دهد.
نظریات جزنی در اواخر دهه پنجاه بر سازمان فدائی مسلط شد و حزب توده این تحول را "پدیدهء شادی انگیز" و "یک روند تجدید اندیشه در حال گسترش" ارزیابی کرد.

جنبش چریکی از منظر حزب توده

حزب توده در همان نخستین سال آغار مبارزه مسلحانه کوشید تا چریک های فدائی را در عرصه نظری بی اعتبار کند.
سلسه گفتارهای "رادیو پیک ایران"، ارگان رسمی حزب، با عنوان "چریک های فدائی خلق چه می گویند؟"، در سال ۵۱ در قالب کتاب منتشر شد.
این کتاب مهم ترین انتقادهای نظری حزب را نسبت به جنبش چریکی دربردارد و همه کسانی که پیش و پس از انقلاب و اکنون از منظر چپ سنتی از جنبش چریکی انتقاد می کنند، هیچ نکته تازه ای را بر این کتاب نیفزوده اند.
حزبی که از سال ۳۲ تا انقلاب اسلامی هیچ رابطه ای با طبقه کارگر نداشت در این کتاب خود را"نماینده طبقه کارگر" لقب داده و تفاوت نظری خود و چریک های فدائی را با تفاوت "ایدئولوژی پرولتاریا و ایدئولوژی خرده بورژوازی"، "ایدئولوژی پرولتری و مارکسیسم- لنینیسم در مقابل آنارشیسم و ایدئولوژی خرده بورژوازی " ارزیابی می کند.
"خاستگاه اکثر قریب به اتفاق اعضای حزب توده و چریک های فدائی لایه های متوسط جامعه ایرانی و نفوذ هر دو نیز به همین لایه ها محدود می شد اما حزب با اتهام "خرده بورژوازی"، اتهامی در حد تکفیر در چپ سنتی، به جنگ چریک ها آمده و جنبش مبارزه مسلحانه را "عصیان ناشی از یأس چند روشنفکر" تلقی می کند."
خاستگاه اکثر قریب به اتفاق اعضای حزب توده و چریک های فدائی لایه های متوسط جامعه ایرانی و نفوذ هر دو نیز به همین لایه ها محدود می شد اما حزب با اتهام "خرده بورژوازی"، اتهامی در حد تکفیر در چپ سنتی، به جنگ چریک ها آمده و جنبش مبارزه مسلحانه را "عصیان ناشی از یأس چند روشنفکر" تلقی می کند.
چریک های فدائی موجی از شور و شوق را به فصای مرده سیاسی ایران دهه چهل دمیدند اما حزب توده آنان را متهم کرد که "در بهترین حالت ها به ضرر منافع خلق" عمل کرده و "به جای کوشش برای بهبود زندگی زحمت کشان به دست خویش بر فقر توده ها و به جای تلاش در راه دموکراسی بر شدت ترورمی افزایند."
کتاب "چریک های فدائی چه می گویند؟" نوآوری های نظری چریک ها و نگاه انتقادی آنان را به احکام "کلاسیک های مارکسیست" "انکار ضرورت انطباق مارکسیسم - لنینیسم بر شرایط کشور ما" و نوعی ارتداد و کفر تلقی و چریک ها را به "محروم کردن طبقه کارگر از ستاد رهبری و تشکیلات" متهم می کند.

شرایط عینی انقلاب

مهم ترین انتقاد نظری حزب به کتاب "مبارزه مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک" به مفهوم آماده بودن "شرایط عینی انقلاب" بر می گردد.
"شرایط عینی انقلاب" در ترمینولوژی چپ سنتی به حالتی گفته می شود که "مردم وضع موجود را نخواهند و حکومت نتواند" جنبش انقلابی را سرکوب کند.
این حالت اما نه در ایران سال ۵۰ که ۷ سال پس از آن پدید آمد. چریک های فدائی در سال ۵۰ "ترس" مردم از سرکوب و "سد استبداد" را مانعی برای بروز شرایط عینی انقلاب می دانستند و پویان بر آن بود که مردم در روان شناسی جمعی خود "ضعف خود و قدرت دشمن را مطلق" کرده و مبارزه مسلحانه این "مطلق های ذهنی" را در هم می شکند. از نگاه احمدزاده نیز مبارزه مسلحانه ترس مردم را ریخته و در سد استبداد رخنه ایجاد می کند.
مدافعان چریک ها در اثبات این برداشت ها به تاثیر مبارزه مسلحانه بر زمینه های انقلاب و نقش نداشتن حزب توده در این روند اشاره می کنند.
احمد زاده گفته بود که مبارزه مسلحانه در گام نخست پیشاهنگ پراکنده را متحد کند. در نگاه طرفداران او این هدف با هواداری فضای غالب چپ از فدائیان متحقق شد اما تسلط نطریات سنتی بر سازمان مسیر را به سوی حزب توده برگرداند.

گروه منشعب از فدائی

لنین هگل مارکس
در متون نظری گروهی که از فدائیان منشعب شد و به توده ای ها پیوست نقل قولهایی از مارکس، انگلس و لنین آیه وار صادر شده اند
چند سالی پیش از انقلاب چند عضو سازمان فدائی از جمله "تورج بیگوند" مبارزه مسلحانه را رد کرده، از سازمان جدا شده و در آستانه انقلاب به حزب توده پیوستند.
در متون نظری این جمع با عنوان"اعلامیه گروه منشعب" و "تئورى تبلیغ مسلحانه، انحراف از مارکسیسم ـ لنینیسم" نکته ای فراتر از کتاب "چریک های فدائی چه می گویند؟" مطرح نشده و این متون از نقل قول های مارکس،انگلس و لنین، که آیه وار صادر شده اند، لبریزاند.

فدائیان ،پیش به سوی حزب

با تسلط بینش سنتی جزنی بر سازمان فدائی تضاد بین بینش چپ سنتی و بینش چپ نو، که از آغاز در سازمان وجود داشت، به سود بینش چپ سنتی حل شد.
این تحول از زمینه های اصلی گرایش "فدائیان اکثریت" به حزب توده بود و گام های بعدی بر این بستر با پیروی فدائیان اکثریت از دستورالعمل های حزب کمونیست شوری در عرصه "راه رشد غیرسرمایه داری"، "همراهی با خط امام" و "ترجیح مبارزه ضد امپریالیستی بر دموکراسی" به دوران پس از انقلاب برداشته شد اما گام نهائی، پیوستن با حل شدن در حزب توده را سرکوب سال ۶۰ ناتمام گذاشت.
حزب توده پس از انقلاب مخالفان چپ خود را "عوامل امپریالیست"،"ضد انقلاب" و "تربچه های پوک" لقب می داد اما هیچ متن نظری در این باره منتشر نکرد.
جدل های نظری بین گروه های چپ سنتی نیز در محدوده تکراری مباحثی چون "همراهی با خط امام، مبارزه برای تحقق آلترناتیو سوسیالیستی، تشکل مستقل طبقه کارگر" محدود و در سرکوب سال ۶۰ گم شد.

هیچ نظری موجود نیست: