شکستِ ناگزيرِ همايش استکهلم
(4و5فوريه 2012)
جواد اسديان
(4و5فوريه 2012)
جواد اسديان
j-asadian@web.de
گردهمايی استکهلم که گويا از سوی مرکز اولف پالمه برگزار شده است، هنوز آغاز نشده، در مردابِ مجاب گرفتار آمده است. از آنجا که هدف های اين کنفرانس گويا برای برخی از دعوت شدگان روشن نبوده است، اعلام کرده اند که در اين نشست شرکت نخواهند کرد. بزرگترين آفت اين همايش، مانند همۀ پروژه هايی که آقای شهريار آهی دنبال می کند، ناهماهنگی و ناهمخوانی آنها با منافع جامعۀ شهروندی ايران و مصالح آيندۀ کشور است، حتا اگر اين پروژه ها از سوی بخشی از نهادهای دولتی آمريکا که به هر حال سودای منافع کوتاه مدت و درازمدتِ خود را دارند، پشتيبانی نيز بشوند. اينگونه پروژه ها در دهۀ هشتاد و نود قرن پيش برای کشورهای تک بُعدی سوسياليستی طرح ريزی شده بودند که توانستند حرکت های مردمانی مشابه را با تک رنگ های متفاوت، در راستای منافع استراتژيکِ جهان صنعتي، يک کاسه کرده و بسياری از حکومت های تک بعدی را نيز، از ميان بردارند و همزمان، اين تجربه به دست آمد که می توان جامعه های تک بُعدی را که خواستار برچيدن بساطِ حکومت هايی تک بعدی تر و استبدادی هستند، زير پرچمی يک رنگ، در راستای هدفی طرح ريزی شده هدايت کرد. «جنبش سبز» که از سوی حسين موسوی به خاطر ارادت به اهل بيتِ محمد تازي، رنگ سبز را برگزيد، هماهنگ با همان پروژۀ آمريکايی- غربی ای بود که در رنگ کردن بسياری از جنبش های اروپای شرقی پيروز شده و تجربه اندوخته بود. از همينروست که مسئله رنگِ سبز، بيشتر از آنکه دغدغۀ جامعۀ کثرتگرای ايران و جنبش آزاديخواهانۀ مردم باشد، وسوسۀ هوادارن حکومت اسلام است و ناموس پارۀ غرب.
برای ايرانيان، مانند روز روشن است که جنبش سبز موسوی و کروبي، از سويی برای مهار جنبش آزاديخواهانۀ مردم سازماندهی شد و از سوی ديگر تلاش داشت که با پافشاری بر استمرار حکومت ولايت فقيه و اجرای « جهوری اسلامی نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر» و بازگشت به « دوران طلايی خمينی» سهم خود را از قدرت و ثروت بيکران ايران، به دست بياورد. اما جنبش سبز در غرب، حتا برای روشنفکران اين کشورها، در پی تبليغ های گستردۀ هدفمند و يکجانبه ای که در رسانه ها شده است و می شود، تنها تداعی کنندۀ جنبشی ست که انگار آقايان موسوی و کروبي، نه از درون حاکميت، که از ارض موعود نازل شده اند تا رهبران بی چون و چرای مردم ايران باشند. اين دروغ، با پيگيری از سوی هواداران گوناگون حکومت اسلامی در لباس توده ای- اکثريتي، اصلاح طلبان حکومتی و عوامل رانده شدۀ جمهوری اسلامی به خارج از کشور و در رسانه هايی که در اختيار اينان قرار گرفته است، همچنان تکرار و دنبال می شود. شگفت آور نيست که در اين رسانه ها، درست به همانگونه که در ايران سانسور می شود، سانسور کارايی دارد و مگر به اتفاق و از سر نياز و ضرورت، ديدگاه های جامعۀ شهروندی در آنها بازتاب درخور و شايسته ای ندارد.
چنان و چندان بايد جعلِ سبز تکرار شود تا ناخودآگاه ايرانيان به آن خو کرده، دچار يأس شود و در نهايت، برای نجات و رهايی ايران و ايرانی از چنگال دراز آخوند، به آن ايمان بياورد. خوشبختانه، جنبش سال 88 به روشنی نشان داد که جامعۀ شهروندی ايران با رنسانس فرهنگی که برپا کرده است، فريب غرب و رسانه های غربی را که تنها به نوعی از حکومت اسلامی می انديشند، نخورده است و با طرح خواسته های خود، هم هزينۀ هنگفتی را که خرج تبليغ برای رنگِ سبز اهل بيت شده بود، باد هوا کرد و هم توانست با فريادِ خواسته های خود که برخاسته از فرهنگ ايرانی ست، خواب همۀ هواداران رنگارنگ مسلمان و شيفتگان رنگِ سبز را تا هم اکنون آشفته کند.
آقای شهريار آهی با فراخواندن کنفرانس استکهلم، در حقيقت می خواهد همان پروژه ای را که با زنده ياد، کامبيز روستا و برخی ديگران به راه انداخت و اينک حتا يادی از آن نمانده است، اين بار با ديگر افرادی که بسياری از آنان خوشنام نيز نيستند، به پيش ببرد. اين بار هم به ناگزير، شکست حتمی ست؛ زيرا:
1. پروژۀ بديل سازی از بالا و در راستای خواستِ ديگران، آنهم بدون هيچ پشتوانۀ مردمی به ناگزير با شکست روبرو می شود؛
2. با سازمان ها و افرادی که برای بقای حکومت اسلامی تلاش می کنند، نمی توان سازمان و يا نهادی بوجود آورد که بخواهد خيمۀ رژيم اسلام را برچيند. مردم به درستی می گويند که چاقو دستۀ خودش را نمی برّد. با سازمان ها و افرادی که در راه استمرار حکومت اسلامی کوشيده اند و می کوشند، نمی توان به پذيرش همگانی دست يافت که پيش شرط هر نوعی از مبارزه است؛
3. بويژه با افرادی که در جنايت های حکومت اسلامی شريکند و به ريا و دروغ و تقيه آلوده اند و برای روزهای مبادا به خارج پرتاب شده اند، نمی توان مبارزه ای جدی را سامان و سازمان داد. با آنان نمی شود و نمی توان کوچکترين گره ای از مشکل های بنيادين که ايران و ايرانی را تا مرز ويرانی نزديک کرده اند، باز کرد.
تجربه نشان داده است که اين به خارج رانده شدگان، درست در هنگامی که می توان و بايد گام های اساسی برداشت، با هياهو و طرح مسايل حاشيه اي، بزرگترين موانع را به بهانه های واهی به وجود می آورند تا هيچ سازمان و نهادی که بتواند کوچکترين خدشه ای به حکومت اسلامی وارد بياورد، پا نگيرد. اين پرتاب شدگان رنگارنگ، اگر چه از راه های گوناگون و مختلف از سوی غرب تغذيۀ مالی و سياسی می شوند، اما همزمان شامۀ دينی شان نشئۀ محمد و علی و حسين و... است و بقايشان در نشخوار کردن حکومت اسلام خلاصه می شود و برای استمرار حکومت اسلامي، هر گاه که لازم آيد، آماده هر دورويی و خيانتی نيز، هستند. اينان، تفاوتِ ماهوی با الماس هايی که با تراشِ «دست غيب» برای فريب ما، خوش هم درخشيده اند، ندارند.
در پرانتز:
آقايانی که در اين گردهمايی شرکت کرده اند، بعضاً، خود از برکشيدگان مدحي، آخرين نفوذی شناخته شدۀ حکومت اسلامی در ميان به اصطلاح اپوزيسيون بوده اند که گويا همنشين و همراهی خوش مشرب نيز، بوده است. وی که از هوا نيامده است، در ميان دوستان، دوستی و دوستانی داشته است ديگر!
به سخن ديگر، بايد تمام کسانی که در راه نابودی حکومت اسلامی مبارزه می کنند و نيز تمام کسانی که به دمکراسی راستين می انديشند، همۀ اصلاح طلبان حکومتی را که منافع رژيم را در بزنگاه های تاريخی برتر از هر چيزی می پندارند، تا هنگامی که دادگاه های شهروندی و يا دادگاهِ دل مردم تکليف آنان را روشن نکرده است، از حوزۀ کار سياسی و فرهنگی و اجتماعی بيرون کرده، به حاشيه ها برانند. باز هم تجربه نشان داده است که ما فريب می خوريم و اينان نيز در تقيه دست اهريمن را هم از پشت می بندند. تنها راه سلامت کار و مبارزه، دوری از شيادانی چنين دغلباز است.
آقای شهريار آهی خواسته يا ناخواسته، پروژه ای را پيش می برد که کم و بيش در پی تأمين منافع کوتاه مدت و استراتژيک ديگرانی ست که به خاطر منافع مالی ميلياردی خود، روی خوشی به جنبش آزاديخواهی شهروندان ايران در سال 88 نشان ندادند. جامعۀ شهروندی ايران با تمام احترام و اهميتی که برای دستاوردِ دمکراسی در غرب قايل است، اما، آموخته است که همزمانِ مبارزه با حکومت اسلامي، منافع مردم و مصالح کشور را با رعايتِ امر دمکراسي، بر خواست بيگانگان که به هر روی از جنس ديگری است و از بخت بد، هم اکنون نيز، همسويی با خواست آنان ندارد، برتر بدارند و برای آينده ای تلاش کنند که بر پايه های فرهنگِ ايرانی بنا خواهد شد. اين همان نکته ای ست که آقای آهی و ديگر شرکت کنندگان در کنفرانس استکهلم و همچنين چپ سنتی دين زده، نمی خواهند و نمی توانند آنرا ببينند. اتحادي، اگر هم ميان اين طيفِ پريشان و ناهمگن، به وجود بيايد که با توجه به داده ها و سرگذشتِ غم افزای اين سه دهه، نمی تواند به وجود بيايد، بی رمق تر از گذشته به خاموشی خواهد گراييد؛ چرا که جامعۀ شهروندی ايران سودای ديگری در سر می پروراند که اينان فاقد ذهنيتِ درکِ چنين تجربه ای هستند. افزون بر اين، بيشتر از اينکه درستی و راستی در مبارزه عليه رژيم اسلامي، حلقۀ پيوندِ بسياری از اينان باشد، منافع شخصی و تشکيلاتی آنان، که با هزاران حلقۀ پيدا و پنهان با منافع حکومت اسلامی گره خورده است، مبنای گردهمايی هايی از اين دست است. به راستی که پيش بينی شکستِ چنين جريان هايی که باری بر خاطرند، به هوش چندانی نياز ندارد.
آمريکا و غرب بيشتر از هر چيز، می خواهند که دگرگونی های ناگزير در ايران، در چارچوب اسلام و تداوم حکومتی اسلامي، اما از نوعی ديگر باقی بمانند و در همين راستا هم ميليون ها دلار به جيب اين و آنی می ريزند که استادند در خود فروشی و ارزان فروشی. غرب، تنها با تداوم حکومتی دينی ست که می تواند، از ثروت بی پايان ايران، بيشترين سود را با کمترين هزينه ببرد. با يک حکومت ايرانيِ دمکراتيک، نمی توان چنين معامله هايی کرد. به هر روي، جامعۀ شهروندی ايران عزم خود را جزم کرده است که نه تنها حکومت اسلامی را به مقوايی زير باران تاريخ تبديل کند، بلکه با سخت کوشي، آهنگ آن دارد که برای نجات ايران و ايراني، اين ضد دين انسان ستيز را به همان زادگاه خود در بيابان های شن و خَستر و نفت بيرون براند. هيچ حرکت و نيروی سياسی جدی که بخواهد برای رهايی ايران و ايرانی از حکومت اسلام مبارزه کند، نمی تواند و نمی بايد اين خواسته ها را ناديده بگيرد. اوضاعی سياسی ايران و جهان، زمان انتخاب و تصميم را نزديک کرده است:
1. يا بايد با ناديده گرفتن خواسته های جامعۀ شهروندی که در جنبش سال 88 بازتاب يافتند، دل از مردم برکند و به ياری تجزيه طلبانِ موظف و مکلفی که در پی قبيله کردن جامعۀ شهروندی ايران هستند، چشم اميد داشت و به دور از چشم همگان، به زد و بند از بالا الويت داد و روزنۀ اميد را در اميدهای مسلمانان حاکم و ناحاکم که جز به تداوم حکومت اسلامی از نوعی ديگر نمی انديشند؛ جست. خواست اعلام شدۀ سبزاللاهی ها و اصلاح طلبان حکومتی که برای روز مبادا در کمين نشسته اند، همين رژيم کنونی است که تنها بايد برخی مهره های آن با برخی مهره های ديگر جايگزين شوند. اين، تنها گزينۀ ممکن آقايان است که می تواند منافع مادی وسياسی آنان و کشورهای توليد کنندۀ کالاهای صنعتی را در درازمدت تضمين کند. روشن است که می توان پنداشت که طرح هايی از اين دست را، همان «ديگران» برای هدف های مشخص خود ريخته باشند؛
2. و يا بايد بر جامعۀ شهروندی و خواسته های آن تکيه کرد که بيش از آنکه در چگونگی روبنای سياسی و شکل حکومتی تعريف پذير باشد، باز گوکنندۀ محتوايی فرهنگی و دمکراتيک است که سمت و سوی های اصلی آن، اسلام زدايی از سياست و دولت و جامعه و حتا از دين است از سويي، و از سوی ديگر، کوشش های پيگيرانه است؛
- برای نهادينه کردن شهروندی در سراسر ايرانزمين،
- در راهِ مبارزه برای برابری زن و مرد،
- برای سازماندهی ادارۀ امکان های کشور در راستای رشد و پيشرفت و خير همگانی. مبارزه برای استقرار و استمرارِ عدالت اجتماعي، گرانيگاه و رشتۀ پيوند موردهای ياد شده و نيز، ديگر عرصه های زندگانی جامعه است.
اين، تنها راهی ست که بايد دل در گرو آن داشت و برای سامان و سازماندهی آن کوشيد. اجرای پروژه های ديگران، تنها به انزوای ژرفِ دست اندرکاران خواهد انجاميد و همکاری و همراهی با توده ای- اکثريتی ها و سبزهايی که به خارج پرتاب شده اند تا در روزهای سرنوشت ساز، همگان را با ترفند و نيرنگ و تقيه به دنباله های بی ارزشِ خواسته های حکومت اسلامی تبديل کنند، تنها شعله های نفرتِ مردم را دامن خواهد زد که دودش اما، به چشم همگان خواهد رفت؛ بی ترديد.
نبايد فراموش کرد که اين، دستگاه های گوناگون رژيم هستند که شاخک های راهنمای بيشترينۀ اصلاح طلبان حکومتی را به حرکت درمی آورند و توده ای - اکثريتی ها نيز با دستور تشکيلاتِ مربوطه به اين گردهمايی ها می پيوندند و گزارش نشست ها را نيز به سازمان های خود می دهند که تنها برای بايگانی کردن در آرشيو سازمانی نبوده و نيست.
آيا با پشت کردن به خواسته های جامعۀ شهروندی و رويکرد به چنين سازمان هايی و اميد بستن به اصلاح طلبان اسلامي، مانند گنجي، سروش، کديور، نبوي، سازگارا و ديگر اوباشان اسلامی که همه جا را به خود آلوده اند، می توان ادعا کرد که « کنگرۀ ملي، نهاد همبستگي، کنفرانس استکهلم، لندن و پاريس و ...» کاهی از کوهِ مشکل های ايران و ايرانی بردارد؟
پاسخ، تنها تکرارِ به کرّاتِ « نــــــــــــــــــــــــــــــه » است و بس.
14 بهمن 1390 23:08
بالاترين | || | دنباله | || | فيس بوک |
نظر شما
نام: ناصر رشت آبادی |
ای-میل: جواد اسدیان |
11:56 15 بهمن 1390 |
جواد اسدیان که گویا قبلن توده ای بوده اکنون یکی از هواداران سیاست و استراتژی اسرائیلی صهیونیستی است . او از دوستان منش امیر و مصاحبه گر باوفای رادیو اسرائیل است . تکروی و خودخواهی وی موجب شده که خودش را دولت و حزب و سازمان و زردشت و ایران باستان و غیره میداند . مردم ایران به فرصت طلبان سیاسی و بیماران اجتماعی توجهی نخواهند کرد |
نام: |
ای-میل: |
11:48 15 بهمن 1390 |
این کنفرانس وطنفروشان دونمایه است که عفن مشمئز کننده آن مشام پر ارزش میهندوستان را بشدت می آزارد!! سخن گفتن در مورد این کنفرانس ، اتلاف وقت و اهمیت دادن به این گردهمائی رذیلانه است؟! مزدوران رنگارنگ یانکیهای جنایت پیشه در محلی مخفی با اهداف مخفی و شرکت کنندگان مزدور و رسوا ، برای تبانی خائنانه خود ، تجمع میکنند تا ننگ ابدی و عفن آور خود را به اثبات برسانند؟! ببینید یکعده به اصطلح ایرانی؟؟؟ کارشان بکجا کشیده است؟؟؟؟؟؟؟ ننگ بر خائنین باد!!! |
نام: t-j-c |
ای-میل: |
02:03 15 بهمن 1390 |
مخالفت با کنفرانس استعماری سوئد از موضع راست آبروی مخالفان انقلابی این کنفرانس را می برد. بعد از درخواست های مکرر علی میرفطروس از آمریکا برای حمله نظامی به ایران ایرانیان مختلفی با دیدگاه های مختلف به صورت جداگانه به او اعتراض کردند و عاشقان اسراییل و طرفداران حمله نظامی به ایران در دفاع از او فحشنامه ای علیه مخالفت با حمله نظامی به ایران منتشر ساختند. آن ها در اعلامیه خود، حمله نظامی به ایران را ٫٫جراحی نظامی٫٫ !! دانستند و ٫٫ نوشتند ٫٫ گرگانِ در لباس میش به عمد از درک کُنه نوشتهی این چهرهی سرشناس ادبی و فرهنگی ناتوان٫٫ هستند!! آقای جواد اسدیان از فعالان تهیه این اعلامیه بود. وقتی چنین کسی همراه سوابق درخشان دیگرش در سایت با اعتبار روشنگری علیه کنفرانس استعماری سوئد مقاله می نویسد در واقع باعث می شود که انقلابیان و افراد شریفی که علیه این کنفرانس استعماری موضع گرفته اند بدنام شوند. اگر او این مقاله را در سایت سازمان مجاهدین یا سایت های سلطنت طلب یا سایت رادیو اسراییل منتشر می کرد به نظر بنده از حق خود استفاده کرده بود. ولی وقتی او این ها را در سایت روشنگری می نویسد از سایت روشنگری سوء استفاده کرده است. قسمتی از دفاعیه جواد اسدیان از علی میر فطروس و فحاشی او به مخالفان استدعا از آمریکا برای حمله نظامی به ایران : ٫٫ابراز نظر علی میرفطروس، پژوهشگر تاریخ ایران دربارهی حکومت و براندازی آن بشکل جراحی نظامی، بهانهای برای «منتقدان شرمگین» رژیم شده است. این گرگانِ در لباس میش به عمد از درک کُنه نوشتهی این چهرهی سرشناس ادبی و فرهنگی ناتوان میمانند تا بتوانند چراغهای سبز چشمکزنشان را از دور و نزدیک برای حکومت روشن کنند. این مفتشان سیاسی درموقع ربوده شدن مخالفان رژیم و یا ترور افرادی همچون رافق تقی (نویسندهی آذربایجانی که با فتوای آیتالله لنکرانی ترور شد) غایباند اما تا خطر سقوط به دروازههای خلافت اسلامی نزدیک میشود، سرو کلهشان پیدا میشود! بساط توطئه، ترور شخصیتی، جوسازی و خاکپاشی به چشم مردم را میگسترانند و با فریاد «واسلاما»، «وامیهنا» به ترویج تفتیش و سانسور آن هم درجهان آزاد میپردازند٫٫ |
نام: t-j-c |
ای-میل: |
02:59 15 بهمن 1390 |
از کنفرانس رسوای سوئد چیزی جز رسوایی بیشتر برای آن حاصل نخواهد شد. اما آقای جواد اسدیان به دلایل زیر صلاحیت اظهار نظر در باره این کنفرانس کثیف را ندارد : آقای اسدیان از طرفداران سرسخت اسراییل، و از طرفداران تجاوز به ایران و تحریم و همه کار های کثیف دیگر از این قبیل است. آقای جواد اسدیان از موضع سوپرراست و به دلیل به بازی گرفته نشدن با این کنفرانس مخالفت می کند. آقای جواد اسدیان از سخنرانان مراسم مختلف دار و دسته رجوی و تقدیم کنندگان ٫٫شعر٫٫ به رهبری معظم این سازمان است. آقای جواد اسدیان از آن نوع راست هایی است که به کمتر از نابودی ایران رضایت نمی دهند و حشر و نشر دائمش با دار و دسته رجوی این گرایش های او را هر روز بیشتر می کند. وقتی با کنفرانس کذایی توسط کسانی از نوع آقای جواد اسدیان مخالفت شود، مخالفان مردمی و انقلابی آن کنفرانس هم بدنام می شوند. هم اعتبار سایت روشنگری و هم اعتبار مخالفان مردمی و انقلابی آن کنفرانس را حفظ کنید. مخالفت کسانی مثل آقای جواد اسدیان با آن کنفرانس نتیجه معکوس به بار می آورد و باعث می شود که عده ای به آن کنفرانس خوشبین شوند و مخالفان اصولی آن کنفرانس در انزوا قرار بگیرند. |
نام: منوچهر نوری |
ای-میل: |
02:53 15 بهمن 1390 |
با سپاس از نویسنده انقلابی در روشنگری،تنها کمبود این روشنگری،خجالتی برخورد کردن با نام شرکت کنندگان بود. بردن نام بجای ایما واشاره از آن باب ضروری است که مردمان گول دیگر تجماعتی که این افراد برگزار کننده آن هستند را نخورند. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر