آی آدمها
در باره گروهی از جدا شدگان از ارتش آزادی و رها شدگان از کمپ تیف و شرایط دردناک آنان در اربیل
اسماعیل وفا یغمایی
در باره گروهی از جدا شدگان از ارتش آزادی و رها شدگان از کمپ تیف و شرایط دردناک آنان در اربیل
اسماعیل وفا یغمایی
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانيد
يک نفر در آب دارد می سپارد جان
يک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی اين دريای تند و تيره و سنگين که می دانيد
يک نفر در آب دارد می کند بيهوده جان قربانتوضیحچندی قبل در رابطه با جدا شدگان تیف شعر گونه ای نوشتم که عکس العملهای متفاوتی برانگیخت. وابستگان با وجدان حکومت ملایان با چند مقاله، از جمله مقاله «شاعر بی وجدان» مرا نواختند و رفقا و دوستانی چند از خوانندگان مرا در جریان اوضاع قرار دادند. پس از آن تلاش کردم بیشتر از وضعیت آنهابا خبر شوم. تلاشها و یاریهای شماری از دوستان سرانجام مرا در جریان مستقیم وضعیت شماری از رها شدگان از تیف قرار داد.خلاصه ای از دانسته هایم را که به وٍثوق آنها اطمینان دارم در اختیار خوانندگان قرار می دهم. اسماعیل وفا یغمایی. دهم فوریه دو هزار و هشت میلادی
**********شاید حدود چهل سال قبل بود که آقای کیانی دبیر تاریخ - ادبیات ما، یکروز عصر در دبیرستان ایرانشهر یزد، از نیمایوشیج برای شاگردان کلاس چهارم ادبی صحبت کرد و شعر«آی آدمها»ی نیما را برای ما خواند و معنی کرد و گفت، تا گفته های او را در دفترچه هایمان یاداشت کنیم.
این شعر تاثیر زیادی بر همه و از جمله من گذاشت و تا جائی که یادم می آید بارها در طول زندگی ندای نیما را در صدای معصومانه آقای کیانی با آن سر طاس و براق و چشمهای مهربان و کت و شلوار مرتب و کهنه اش شنیده ام و حالا فارغ از هر چند و چون، و آداب و ترتیبی، دوباره و در رابطه با گروهی از اهالی تیف، که هم اکنون در شهر اربیل در کردستان عراق ساکن هستند دارم می شنوم وچاره ای ندارم جز این که در حد مقدورات و امکانات این صدا را انعکاس دهم.
سالها قبل و در طول سالیان دراز، من به عنوان شاعر، و نویسنده ای که در کنار مردم خود ایستاده، در حد توان و با تمام احساساتم و با تمام ایمان، صدی پدران و مادرا ن این افراد، و کسان مبارز و مجاهد نسبی و سببی اینان را، در سرودها و شعرهایم منعکس کرده ام و حالا فکر می کنم باید، آری، باید صدای اینها را که در شرایطی بسیار نامناسب و خطرناک و خرد کننده در حال رنج کشیدن هستند منعکس کنم وتوجه هموطنان گرامی و سازمانها و گروههای مبارز سیاسی را که امکانات بیشتری برای کمک به این افراد دارند جلب کنم. اما از انجا که درآشفته بازار شرایط سیاسی کنونی جلوی سوء استفاده کارگزاران جمهوری استبداد مذهبی گرفته شود و معلوم شود در کجا ایستاده و نگران چه چیزی هستم ترجیح می دهم ابتداچند لغت ساده و پیش پا افتاده را معنی کنم
توضیح ساده چند لغت!با توجه به ماجراهای سالهای اخیر و کار برد فراوان لغاتی نظیر، جدا شده، بریده، مزدور وخائن به توضیح این لغات میپردازم.فارغ از کاربرد تشکیلاتی و در بسیاری موارد آمیخته به رنگهای ایدئولوزیک بار واقعی این کلمات اینهاست.
يک نفر در آب دارد می سپارد جان
يک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی اين دريای تند و تيره و سنگين که می دانيد
يک نفر در آب دارد می کند بيهوده جان قربانتوضیحچندی قبل در رابطه با جدا شدگان تیف شعر گونه ای نوشتم که عکس العملهای متفاوتی برانگیخت. وابستگان با وجدان حکومت ملایان با چند مقاله، از جمله مقاله «شاعر بی وجدان» مرا نواختند و رفقا و دوستانی چند از خوانندگان مرا در جریان اوضاع قرار دادند. پس از آن تلاش کردم بیشتر از وضعیت آنهابا خبر شوم. تلاشها و یاریهای شماری از دوستان سرانجام مرا در جریان مستقیم وضعیت شماری از رها شدگان از تیف قرار داد.خلاصه ای از دانسته هایم را که به وٍثوق آنها اطمینان دارم در اختیار خوانندگان قرار می دهم. اسماعیل وفا یغمایی. دهم فوریه دو هزار و هشت میلادی
**********شاید حدود چهل سال قبل بود که آقای کیانی دبیر تاریخ - ادبیات ما، یکروز عصر در دبیرستان ایرانشهر یزد، از نیمایوشیج برای شاگردان کلاس چهارم ادبی صحبت کرد و شعر«آی آدمها»ی نیما را برای ما خواند و معنی کرد و گفت، تا گفته های او را در دفترچه هایمان یاداشت کنیم.
این شعر تاثیر زیادی بر همه و از جمله من گذاشت و تا جائی که یادم می آید بارها در طول زندگی ندای نیما را در صدای معصومانه آقای کیانی با آن سر طاس و براق و چشمهای مهربان و کت و شلوار مرتب و کهنه اش شنیده ام و حالا فارغ از هر چند و چون، و آداب و ترتیبی، دوباره و در رابطه با گروهی از اهالی تیف، که هم اکنون در شهر اربیل در کردستان عراق ساکن هستند دارم می شنوم وچاره ای ندارم جز این که در حد مقدورات و امکانات این صدا را انعکاس دهم.
سالها قبل و در طول سالیان دراز، من به عنوان شاعر، و نویسنده ای که در کنار مردم خود ایستاده، در حد توان و با تمام احساساتم و با تمام ایمان، صدی پدران و مادرا ن این افراد، و کسان مبارز و مجاهد نسبی و سببی اینان را، در سرودها و شعرهایم منعکس کرده ام و حالا فکر می کنم باید، آری، باید صدای اینها را که در شرایطی بسیار نامناسب و خطرناک و خرد کننده در حال رنج کشیدن هستند منعکس کنم وتوجه هموطنان گرامی و سازمانها و گروههای مبارز سیاسی را که امکانات بیشتری برای کمک به این افراد دارند جلب کنم. اما از انجا که درآشفته بازار شرایط سیاسی کنونی جلوی سوء استفاده کارگزاران جمهوری استبداد مذهبی گرفته شود و معلوم شود در کجا ایستاده و نگران چه چیزی هستم ترجیح می دهم ابتداچند لغت ساده و پیش پا افتاده را معنی کنم
توضیح ساده چند لغت!با توجه به ماجراهای سالهای اخیر و کار برد فراوان لغاتی نظیر، جدا شده، بریده، مزدور وخائن به توضیح این لغات میپردازم.فارغ از کاربرد تشکیلاتی و در بسیاری موارد آمیخته به رنگهای ایدئولوزیک بار واقعی این کلمات اینهاست.
بریده
شخصی است که شرایط سیاسی و مبارزاتی دشوار را به دلایل مختلف تاب نمی آورد واز حزب یا تشکیلات سیاسی و... قطع می کند.بریده فقط بریده است و نه مزدور و نه خائن و نه هیچ چیزدیگرسازمانهای مبارز و از جمله سازمان مجاهدین چنانکه من شاهد بودم در دوران شاه ونیز در دوران خمینی تا سال 1372 که من در درون تشکیلات مجاهدین بودم برخورد انسانی با عنصر بریده از مبارزه بود و تلاش این بود که عنصر بریده به خیانت که معنی خیانت هم سرسپردگی و خدمت به رژیم شاه و آخوندها ونه چیز دیگر است کشیده نشود.
شخصی است که شرایط سیاسی و مبارزاتی دشوار را به دلایل مختلف تاب نمی آورد واز حزب یا تشکیلات سیاسی و... قطع می کند.بریده فقط بریده است و نه مزدور و نه خائن و نه هیچ چیزدیگرسازمانهای مبارز و از جمله سازمان مجاهدین چنانکه من شاهد بودم در دوران شاه ونیز در دوران خمینی تا سال 1372 که من در درون تشکیلات مجاهدین بودم برخورد انسانی با عنصر بریده از مبارزه بود و تلاش این بود که عنصر بریده به خیانت که معنی خیانت هم سرسپردگی و خدمت به رژیم شاه و آخوندها ونه چیز دیگر است کشیده نشود.
جدا شدهمعنای «جدا شده» که متاسفانه در بسیاری موارد سازمانهای سیاسی از پذیرش این واژه سر باز می زنند این است که فرد یا افرادی به دلیل اختلاف در ایدئولوزی، ویا مشی سیاسی و یا نظامی و یا هر چیز دیگر که طبعا و بیشتر بار سیاسی و ایدئولوزیک دارد سازمان و تشکیلات خود را ترک می کنند.
عنصر جدا شده ، نه بریده است و نه مزدور و نه خائن، در طول تاریخ مبارزات سیاسی بوده اند جدا شدگانی که راه خود را جدا کرده و به مبارزات خود ادامه داده و یا حتی راهی متعالی تر را برگزیده اند . نمونه روشن اش بنیاد گذاران مجاهدین هستند که نهضت آزادی را ترک گفتند و جدا شدند و راهی دیگر را در پیش گرفتند و هرگز از سوی رفقای سابقشان مورد توهین قرار نگرفتند بل حمایتها شدند . تعارف را کنار بگذاریم خیل قابل توجهی از کسانی که جنبش مجاهدین و شورا را مورد حمایت سیاسی و اجتماعی و مالی قرار می دهند همین جداشدگان (وبه زبان عریان و تند و تیزتشکیلاتی متاسفانه بریدگان) هستند که سالها یا چند سالی را در درون جنبش و به مثابه رزمنده آن خدمت کرده اند و به دلایلی جدا شده اند. این را باید خوب خوب بفهمیم! و گرنه روزگار این حقیقت را در سرفصلی محتوم به ما خواهد فهماند.
مزدور، خائن، بریده مزدور و امثالهم«مزدور، خائن، بریده مزدور» و ترم های مشابهی که متاسفانه سر و کله اشان در این سالها زیاد پیدا شده است شامل کسان و افرادی می شود که پس از ترک سازمان و یا گروه سیاسی خود به مثابه، بریده یا جدا شده، در ادامه راه به خدمت دیکتاتوری حاکم،( در دوران شاه دیکتاتوری شاه، و در دوران خمینی جمهوری اسلامی) در آمده اند.اینان دیگر نه بریده اند و نه جدا شده، اینان پیوستگان به دیکتاتوری هستند و نه جدا شده !زیرا عنصر بریده در نهایت کار و بدترین شکل نماینده نوعی پاسیفیسم و نومیدی و عنصر جدا شده نماینده نوعی اعتراض به کارکردهای سیاسی و نظامی و تشکیلاتی در یک سازمان سیاسی است، ولی عنصر خائن، دیگر به مثابه کسی که در خدمت دیکتاتوری و تحکیم قدرت جنایتبار آن در آمده است از پاسیویزم و اعتراض فاصله جدی دارد و مرز میان مردم و ضد مردم را در نوردیده است
با توجه به ابن تعاربف ساده که می دانم تا حالا مورد قبول بسیاری سازمانهای سیاسی موجود در تاریخ معاصر ایران نبوده است و با فرمول «هرکه با ما نیست و یا از ما می برد خیانت می کند»، یا« ایدئولوزی و رهبریت» را معیار خدمت و خیانت می دانند میتوان روشن تر آدمهائی را که روزگاری مبارزه می کرده اند نگریست و آنها را نامگذاری کرد. متاسفانه در هم آمیختن بناحق این معانی موجب شده است عناصری که مستقیما در خدمت آخوندها هستند یعنی«مزدوران و خائنان» خود را «جدا شده» دانسته وگروهانهای خود را در کشورهای مختلف سازماندهی کنند و در مقابل، جمعیت قابل توجهی که جدا شدگان فعال و حامی مقاومت هستند با چشم بریده نگریسته شوند و این نگاه جز به نفع آخوندهای پلید و حامیان آنها نیست. حال بروم سر اصل مطلب.
جداشدگان و یا بریدگان در تیفعنصر بریدن و جدا شدن در سازمانهای سیاسی چیز تازه ای نیست وهیچ سازمان سیاسی وجود ندارد که تمام اعضایش از اغاز تا پایان بر سر موضع بایستند. بعد از حمله آمریکا به عراق جریان بریدن و جدا شدن به دلایل مختلفی که صحبت در باره آن مجالی مستقل می طلبد، در ارتش آزادی بخش شدت گرفت و چنانکه می دانیم رقمی حدود چهار صد و چند نفر از مجاهدین و ارتش آزادی بخش جدا شدند یا بریدند.
جماعتی از اینان پس از مدتی روانه ایران شده و پس از مصاحبه ها وسخنرانی هائی در اینجا و انجا علیه مجاهدین، تحت تیمار و رسیدگی جمهوری اسلامی قرار گرفته و در سایتها و انجمنها و گروههای متشکل علیه مجاهدین به فعالیت پرداختند و یا به دنبال زندگی خود رفتند.گذران آنها در تیف(کمپ نگهداری جداشدگان از ارتش آزادی بخش و مجاهدین که تحت مسئولیت نیروهای آمریکائی است) و رفتار و عملکردهای آنان در برخی موارد، خود حکایتهائی است قابل تامل و بحث و چون و چرا که از آن می گذرم.
بخشی از این جمعیت علیرغم جدائی از مجاهدین حاضر نشدند یوغ اطاعت ملایان را بر گردن بیاندازند. و از سال دوهزارو چهار تا هم اکنون در تیف مانده اند.
عنصر جدا شده ، نه بریده است و نه مزدور و نه خائن، در طول تاریخ مبارزات سیاسی بوده اند جدا شدگانی که راه خود را جدا کرده و به مبارزات خود ادامه داده و یا حتی راهی متعالی تر را برگزیده اند . نمونه روشن اش بنیاد گذاران مجاهدین هستند که نهضت آزادی را ترک گفتند و جدا شدند و راهی دیگر را در پیش گرفتند و هرگز از سوی رفقای سابقشان مورد توهین قرار نگرفتند بل حمایتها شدند . تعارف را کنار بگذاریم خیل قابل توجهی از کسانی که جنبش مجاهدین و شورا را مورد حمایت سیاسی و اجتماعی و مالی قرار می دهند همین جداشدگان (وبه زبان عریان و تند و تیزتشکیلاتی متاسفانه بریدگان) هستند که سالها یا چند سالی را در درون جنبش و به مثابه رزمنده آن خدمت کرده اند و به دلایلی جدا شده اند. این را باید خوب خوب بفهمیم! و گرنه روزگار این حقیقت را در سرفصلی محتوم به ما خواهد فهماند.
مزدور، خائن، بریده مزدور و امثالهم«مزدور، خائن، بریده مزدور» و ترم های مشابهی که متاسفانه سر و کله اشان در این سالها زیاد پیدا شده است شامل کسان و افرادی می شود که پس از ترک سازمان و یا گروه سیاسی خود به مثابه، بریده یا جدا شده، در ادامه راه به خدمت دیکتاتوری حاکم،( در دوران شاه دیکتاتوری شاه، و در دوران خمینی جمهوری اسلامی) در آمده اند.اینان دیگر نه بریده اند و نه جدا شده، اینان پیوستگان به دیکتاتوری هستند و نه جدا شده !زیرا عنصر بریده در نهایت کار و بدترین شکل نماینده نوعی پاسیفیسم و نومیدی و عنصر جدا شده نماینده نوعی اعتراض به کارکردهای سیاسی و نظامی و تشکیلاتی در یک سازمان سیاسی است، ولی عنصر خائن، دیگر به مثابه کسی که در خدمت دیکتاتوری و تحکیم قدرت جنایتبار آن در آمده است از پاسیویزم و اعتراض فاصله جدی دارد و مرز میان مردم و ضد مردم را در نوردیده است
با توجه به ابن تعاربف ساده که می دانم تا حالا مورد قبول بسیاری سازمانهای سیاسی موجود در تاریخ معاصر ایران نبوده است و با فرمول «هرکه با ما نیست و یا از ما می برد خیانت می کند»، یا« ایدئولوزی و رهبریت» را معیار خدمت و خیانت می دانند میتوان روشن تر آدمهائی را که روزگاری مبارزه می کرده اند نگریست و آنها را نامگذاری کرد. متاسفانه در هم آمیختن بناحق این معانی موجب شده است عناصری که مستقیما در خدمت آخوندها هستند یعنی«مزدوران و خائنان» خود را «جدا شده» دانسته وگروهانهای خود را در کشورهای مختلف سازماندهی کنند و در مقابل، جمعیت قابل توجهی که جدا شدگان فعال و حامی مقاومت هستند با چشم بریده نگریسته شوند و این نگاه جز به نفع آخوندهای پلید و حامیان آنها نیست. حال بروم سر اصل مطلب.
جداشدگان و یا بریدگان در تیفعنصر بریدن و جدا شدن در سازمانهای سیاسی چیز تازه ای نیست وهیچ سازمان سیاسی وجود ندارد که تمام اعضایش از اغاز تا پایان بر سر موضع بایستند. بعد از حمله آمریکا به عراق جریان بریدن و جدا شدن به دلایل مختلفی که صحبت در باره آن مجالی مستقل می طلبد، در ارتش آزادی بخش شدت گرفت و چنانکه می دانیم رقمی حدود چهار صد و چند نفر از مجاهدین و ارتش آزادی بخش جدا شدند یا بریدند.
جماعتی از اینان پس از مدتی روانه ایران شده و پس از مصاحبه ها وسخنرانی هائی در اینجا و انجا علیه مجاهدین، تحت تیمار و رسیدگی جمهوری اسلامی قرار گرفته و در سایتها و انجمنها و گروههای متشکل علیه مجاهدین به فعالیت پرداختند و یا به دنبال زندگی خود رفتند.گذران آنها در تیف(کمپ نگهداری جداشدگان از ارتش آزادی بخش و مجاهدین که تحت مسئولیت نیروهای آمریکائی است) و رفتار و عملکردهای آنان در برخی موارد، خود حکایتهائی است قابل تامل و بحث و چون و چرا که از آن می گذرم.
بخشی از این جمعیت علیرغم جدائی از مجاهدین حاضر نشدند یوغ اطاعت ملایان را بر گردن بیاندازند. و از سال دوهزارو چهار تا هم اکنون در تیف مانده اند.
رها شدگان از تیف و سرنوشت آنانیکی دو ماه قبل و پس از کشاکشها و انتظارها و بعد از آنکه راهی برای پذیرفتن اهالی مقاوم تیف در سایر کشورها پیدا نشد، مسئولین امریکائی تیف اعلام کردند کسانی که مایلند به دنبال سرنوشت خود بروند می توانند بروند.
قریب صد نفر با دریافت اجازه خروج و کاغذ مهر و امضا شده اجازه زندگی در عراق و پیدا کردن راه حلی برای زندگی خود به طور شخصی، از تیف خارج شدند. اینان که به مدت چهار سال در تیف به عنوان کارگر کار کرده و مقداری پول پس انداز کرده بودند پس از خروج از راههای مختلف، و پرداخت پول به بلدها و قاچاقچیان سعی کردند خود را به ترکیه و سایر کشورها برسانند ولی پس از حوادثی تلخ و دردناک و تحمل زندان و بازداشت و ماجراهای تلخ دیگر، اکثریت آنها به عراق پس رانده شدند. از این مجموعه حدود هفتاد نفر به اربیل پسرانده شده اند. تعدادی از این مجموعه به طرف مرزهای اردن رفته اند که تعدادی بازگردانده شده و تعدادی ناپدید شده اند و نفراتی معدود توانسته اند خود را به یونان برسانند. گروههای کوچکی از این افراد دو یا سه بار دو باره تلاش کره اند خودشان را به ترکیه برسانند ولی هر بار به دلیل کنترلهای شدید نتوانسته اند. شماری از سر استیصال دوباره به تیف مراجعه نموده ولی مسئولین کمپ از پذیرفتن آنها سر باز زده اند در حال حاضر باز گشتگان در اربیل و در شرایطی دشوار زندگی می کنند.
قریب صد نفر با دریافت اجازه خروج و کاغذ مهر و امضا شده اجازه زندگی در عراق و پیدا کردن راه حلی برای زندگی خود به طور شخصی، از تیف خارج شدند. اینان که به مدت چهار سال در تیف به عنوان کارگر کار کرده و مقداری پول پس انداز کرده بودند پس از خروج از راههای مختلف، و پرداخت پول به بلدها و قاچاقچیان سعی کردند خود را به ترکیه و سایر کشورها برسانند ولی پس از حوادثی تلخ و دردناک و تحمل زندان و بازداشت و ماجراهای تلخ دیگر، اکثریت آنها به عراق پس رانده شدند. از این مجموعه حدود هفتاد نفر به اربیل پسرانده شده اند. تعدادی از این مجموعه به طرف مرزهای اردن رفته اند که تعدادی بازگردانده شده و تعدادی ناپدید شده اند و نفراتی معدود توانسته اند خود را به یونان برسانند. گروههای کوچکی از این افراد دو یا سه بار دو باره تلاش کره اند خودشان را به ترکیه برسانند ولی هر بار به دلیل کنترلهای شدید نتوانسته اند. شماری از سر استیصال دوباره به تیف مراجعه نموده ولی مسئولین کمپ از پذیرفتن آنها سر باز زده اند در حال حاضر باز گشتگان در اربیل و در شرایطی دشوار زندگی می کنند.
در اربیلرها شدگان از تیف ساکن در اربیل هم اکنون در گروههای چهار پنج نفره در شرایطی بسیار دشوار در اربیل زندگی می کنند.شرایط دشوار انان فی الواقع قابل توضیح و برای ما قابل درک نیست.
اینان کسانی هستند که بعد از سالها مبارزه ، بیش از ده پانزده سال، و جدا شدن از سازمان و جنبش سیاسی خود بین دو تا چهار سال و چند ماه در شرایطی بسیار دشوار (از زوایه روحی و جسمی) و اگر چه بر اساس اطلاع مسئولین امریکائی رفتار بدی با آنها نداشته اند ، در تیف سپری کرده و در بسیاری موارد به شدت صدمه دیده هستند که خود بحثی دیگر را می طلبد.
هم اکنون در اربیل و در منطقه کرد نشین زندگی برای آنها از لحاظ مختلف بسیار مشکل است. آنها نمی توانند کاری بیابند و برای گذران زندگی خود پولی به دست بیاورند.تمام پولی گه آنها دارند کفاف سه ماه زندگی شان را می کند و در این سه ماه هم باید با نان خالی و آب و شیر شکم خود را در کمال صرفه جوئی سیر کنند. آنها گروهی که من از وضعیت آنها با خبرم در کمال سختی و در هراس از روزهای آینده روزها را سپری می کنند.
افراد مستقر در اربیل بارها به «صلیب سرخ» و «یو ان» مراجعه نموده اند ولی آنها گفته اند که برای آنها نمی توانند کاری بکنند.تلاشهای برخی وکلا نیز در آلمان بجائب نرسیده و مهر تروریستی که بر پیشانی این افراد نقش شده راه چاره را بسته است.
اندک پول آنها صرف اجاره خانه می شود که به شدت گران است و برای یک خانه کوچک که شش نفر از انها در آن زندگی می کنند باید ششصد دلار در ماه بپردازند. بر اثر تضادهای سیاسی منطقه و ماجراهائی که در بیست سال گذشته میان ایران و عراق ومنطقه کرد نشین رخ داده است و در رابطه با سمپاشیهای آخوندهای پلید حاکم ،جو در رابطه با افراد ایرانی چندان جالب نیست واین مشکلات را بیشتر می کند و بیشتر آنها را در معرض خطر قرار می دهد ودر این میان البته تلاشها آخوندها برای دستیابی به آنها جای خود دارد.
این افراد نیاز به کمک دارند.من با شماری از رفقا و دوستان تماس گرفتم.از یکسو عده ای نگران این بودند که ممکن است اینان در آینده پایشان به اروپا یا کشورهای دیگر برسد و آلت دست و«طعمه»رژیم بشوند و به مزدوران حکومتی بپیوندند و عده ای از دوستان با تلاش فراوان توانستند اطلاعاتی مستقیم کسب نموده و مرا در ارتباط با آنها قرار دهند. .
از رفقای گروه دوم تشکر می کنم و به رفقای گروه نخست می گویم دوستان! برای گناه ناکرده که نمیتوان کسی را محکوم نمود.اینها مزدور نیستند!.خائن هم نیستند! .معیار خیانت یا عدم خیانت فقط و فقط همکاری با حکومت ملایان است و نه خروج از این سازمان یا آن سازمان سیاسی یا سر تافتن از اطاعت ایدئولوزیک ان و آن، اینان در تیمار ملایان نیستند.در باره آینده هم قضاوت نکنیم و مگر من و شما می توانیم در باره آینده خود قضاوت کنیم؟آیا کسی میدانست جناب شمر ابن ذی الجوشن که از زمره مجاهدان لشکر علی بود بعدها سر حسین را خواهد برید و حر ابن یزید ریاحی کسی که لشکر امام حسین را متوقف کرد نخستین یار شهید حسین خواهد شد. انشالله خداوند عاقبت همه را بخیر گرداند که شب دراز است و قلند بیدار و در رابطه با این افراد اگر روزگاری تحت تیمار ملایان در آمدند ما هم موضع خود را خواهیم گرفت ولی در شرایط کنونی ،اینها انسانهای رنجدیده وبیگناهی هستند که در زیر شدید ترین فشارهای غیر انسانی قرار دارند.
اینان فرزندان و خواهران و برادران و رفقای ما هستند. به عنوان مثال آزاده بوستانی فرزند مسعود حاجیان، مجاهدی است از زمره شخصیتهای زنجان که در برابر گلوله های پاسداران ارتجاع جانباخت.مادر او تا جائبکه به یاد دارم با نام اشرف مهندس وکاندیدای کارگران برای نمایندگی مجلس در زنجان بود که هم اکنون در زمره رزمندگان مستقر در اشرف است و خود آزاده تمام عمر و نوجوانی خود را در کشاکش رنج و درد سپری کرده و در حالیکه تیتر پناهندگی در آلمان را داشته به سودای مبارزه برای آزادی، سالهائی را در عراق سپری کرده و هم اکنون در شرایطی بواقع دردناک قرار دارد.
نمونه دیگر جوان مظلوم، احمد رضا فیروزیان فرزند مهدی فیروزیان و صدیقه شاهرخی است که تیتر پناهندگی در سوئد را داشت هم اکنون در اربیل و در حالیکه از شدت فشار دچار روانپریشی شده و کنترل او برای دوستانش بسیار مشکل است. او نه خائن است و نه مزدور. پدر بزرگوارش مجاهد خلق مهندس مهدی فیروزیان که با محمد حنیف نزاد مبارزه را شروع کرد ومن افتخار هم بندی با این انسان شریف و ازاده و متواضع را در زندان مشهد داشتم هم اکنون پس از چهل و چند سال، باز هم سرباز آزادی است. به راستی به چه دلیل این جوان ساده و صمیمی که در کوههای کردستان متولد شد و جز دربدری رنج چیزی ندید و در گذر از این همه رنج و فشار به روان پریشی دچار شده است باید ما را در هراس از خیانتش نسبت به او بی تفاوت گرداند و حتی وقتی برای گرفتن شماره شناسائی اش از خانواده ای که در سوئد از او نگهداری می کرده اند مراجعه کنیم باید بشنویم که: او بریده است و خیانت کرده و ما کاری به کار او نداریم! واقعا اگر این واقعی است شرمتان باد! و آیا صاحب چنین ادعائی که خود به راحتی روزگار می گذراند و مارک برپیشانی این جوان معصوم میزند حتی یکماه را در زیر آفتاب عراق سپری کرده و حاضر است بگذراند و آیا کسانی با تفکری چنین حاضرند توضیح بدهند معیار خیانت چیست؟ و کیست؟ و پس از دیکتاتوری خمینی با چنین تفکراتی ما با چه دنیائی روبرو خواهیم شد؟ تا ما هم بدانیم و بفهمیم و از تاریکی جهل در انوار حقیقت مطلق ویگانه زمان ذوب شویم و مشکلاتمان برطرف شود. براستی که:
شرممان باد از این خرقه آلوده خویش
وضعیت بقیه جدا شدگان نیز این چنین است و حق است که با این پرواها و جانماز آب کشیدنها وادعاها شعر حافظ را با هم زمزمه کنیم که اگر این بی پناهان رنجکشیده خائن اند و خیانتکار
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
و با ابن وضعیت و این نوع اندیشه تاریک و بیرحمانه! اگر ما مبارزانی هستیم که برای سیاسی بودن و مبارز بودن باید ساده ترین اصول اخلاقی و انسانی را زیر پا بگذاریم.بهتر است دفتر مبارزه و سیاست را بسته و پیش از آنکه بیشتر آلوده شویم آنرا به عمه بزرگوارمان تحویل داده و بیش از این آبرو ریزی بار نیاوریم.
دوستان گرامی
من یک نویسنده و شاعر ساده در صفوف مردم خود هستم وامکانی و چیزی جز قلم و کاغذ در دست ندارم و همانطور که سالهای دراز با چند هزار صفحه شعر و سرود و تحقیق و ... صدای مبارزان و مجاهدان و مردم خود را منعکس کرده و می کنم امروز قلم خود را ملزم به این میدانم که در گام اول از درد و رنج این مبارزان رنجدیده جدا شده، نوشته و در حد امکان صدای یاری خواهانه آنها را منعکس کنم و از همه کسانی که نوشته مرا می خوانند طلب کنم که از شرایط انان بگوئیم وبرای کمک رساندن به آنها راهی و چاره ای بجوئیم. گام نخست دانستن واقعیت و سکوت نکردن و بی تفاوت نماندن در برابر انست. گامهای بعدی بعد از شناخت واقعیت برداشته خواهد شد. توجه داشته باشیم که زمان به سرعت می گذرد و در اینده از این روزگار و ماجراهایش سخنها خواهند گفت و بیاد داشته باشیم که
آخر چو فسانه می شوی ای بخرد
افسانه نیک شو نه افسانه بد
منبع:دریچه زرداینان کسانی هستند که بعد از سالها مبارزه ، بیش از ده پانزده سال، و جدا شدن از سازمان و جنبش سیاسی خود بین دو تا چهار سال و چند ماه در شرایطی بسیار دشوار (از زوایه روحی و جسمی) و اگر چه بر اساس اطلاع مسئولین امریکائی رفتار بدی با آنها نداشته اند ، در تیف سپری کرده و در بسیاری موارد به شدت صدمه دیده هستند که خود بحثی دیگر را می طلبد.
هم اکنون در اربیل و در منطقه کرد نشین زندگی برای آنها از لحاظ مختلف بسیار مشکل است. آنها نمی توانند کاری بیابند و برای گذران زندگی خود پولی به دست بیاورند.تمام پولی گه آنها دارند کفاف سه ماه زندگی شان را می کند و در این سه ماه هم باید با نان خالی و آب و شیر شکم خود را در کمال صرفه جوئی سیر کنند. آنها گروهی که من از وضعیت آنها با خبرم در کمال سختی و در هراس از روزهای آینده روزها را سپری می کنند.
افراد مستقر در اربیل بارها به «صلیب سرخ» و «یو ان» مراجعه نموده اند ولی آنها گفته اند که برای آنها نمی توانند کاری بکنند.تلاشهای برخی وکلا نیز در آلمان بجائب نرسیده و مهر تروریستی که بر پیشانی این افراد نقش شده راه چاره را بسته است.
اندک پول آنها صرف اجاره خانه می شود که به شدت گران است و برای یک خانه کوچک که شش نفر از انها در آن زندگی می کنند باید ششصد دلار در ماه بپردازند. بر اثر تضادهای سیاسی منطقه و ماجراهائی که در بیست سال گذشته میان ایران و عراق ومنطقه کرد نشین رخ داده است و در رابطه با سمپاشیهای آخوندهای پلید حاکم ،جو در رابطه با افراد ایرانی چندان جالب نیست واین مشکلات را بیشتر می کند و بیشتر آنها را در معرض خطر قرار می دهد ودر این میان البته تلاشها آخوندها برای دستیابی به آنها جای خود دارد.
این افراد نیاز به کمک دارند.من با شماری از رفقا و دوستان تماس گرفتم.از یکسو عده ای نگران این بودند که ممکن است اینان در آینده پایشان به اروپا یا کشورهای دیگر برسد و آلت دست و«طعمه»رژیم بشوند و به مزدوران حکومتی بپیوندند و عده ای از دوستان با تلاش فراوان توانستند اطلاعاتی مستقیم کسب نموده و مرا در ارتباط با آنها قرار دهند. .
از رفقای گروه دوم تشکر می کنم و به رفقای گروه نخست می گویم دوستان! برای گناه ناکرده که نمیتوان کسی را محکوم نمود.اینها مزدور نیستند!.خائن هم نیستند! .معیار خیانت یا عدم خیانت فقط و فقط همکاری با حکومت ملایان است و نه خروج از این سازمان یا آن سازمان سیاسی یا سر تافتن از اطاعت ایدئولوزیک ان و آن، اینان در تیمار ملایان نیستند.در باره آینده هم قضاوت نکنیم و مگر من و شما می توانیم در باره آینده خود قضاوت کنیم؟آیا کسی میدانست جناب شمر ابن ذی الجوشن که از زمره مجاهدان لشکر علی بود بعدها سر حسین را خواهد برید و حر ابن یزید ریاحی کسی که لشکر امام حسین را متوقف کرد نخستین یار شهید حسین خواهد شد. انشالله خداوند عاقبت همه را بخیر گرداند که شب دراز است و قلند بیدار و در رابطه با این افراد اگر روزگاری تحت تیمار ملایان در آمدند ما هم موضع خود را خواهیم گرفت ولی در شرایط کنونی ،اینها انسانهای رنجدیده وبیگناهی هستند که در زیر شدید ترین فشارهای غیر انسانی قرار دارند.
اینان فرزندان و خواهران و برادران و رفقای ما هستند. به عنوان مثال آزاده بوستانی فرزند مسعود حاجیان، مجاهدی است از زمره شخصیتهای زنجان که در برابر گلوله های پاسداران ارتجاع جانباخت.مادر او تا جائبکه به یاد دارم با نام اشرف مهندس وکاندیدای کارگران برای نمایندگی مجلس در زنجان بود که هم اکنون در زمره رزمندگان مستقر در اشرف است و خود آزاده تمام عمر و نوجوانی خود را در کشاکش رنج و درد سپری کرده و در حالیکه تیتر پناهندگی در آلمان را داشته به سودای مبارزه برای آزادی، سالهائی را در عراق سپری کرده و هم اکنون در شرایطی بواقع دردناک قرار دارد.
نمونه دیگر جوان مظلوم، احمد رضا فیروزیان فرزند مهدی فیروزیان و صدیقه شاهرخی است که تیتر پناهندگی در سوئد را داشت هم اکنون در اربیل و در حالیکه از شدت فشار دچار روانپریشی شده و کنترل او برای دوستانش بسیار مشکل است. او نه خائن است و نه مزدور. پدر بزرگوارش مجاهد خلق مهندس مهدی فیروزیان که با محمد حنیف نزاد مبارزه را شروع کرد ومن افتخار هم بندی با این انسان شریف و ازاده و متواضع را در زندان مشهد داشتم هم اکنون پس از چهل و چند سال، باز هم سرباز آزادی است. به راستی به چه دلیل این جوان ساده و صمیمی که در کوههای کردستان متولد شد و جز دربدری رنج چیزی ندید و در گذر از این همه رنج و فشار به روان پریشی دچار شده است باید ما را در هراس از خیانتش نسبت به او بی تفاوت گرداند و حتی وقتی برای گرفتن شماره شناسائی اش از خانواده ای که در سوئد از او نگهداری می کرده اند مراجعه کنیم باید بشنویم که: او بریده است و خیانت کرده و ما کاری به کار او نداریم! واقعا اگر این واقعی است شرمتان باد! و آیا صاحب چنین ادعائی که خود به راحتی روزگار می گذراند و مارک برپیشانی این جوان معصوم میزند حتی یکماه را در زیر آفتاب عراق سپری کرده و حاضر است بگذراند و آیا کسانی با تفکری چنین حاضرند توضیح بدهند معیار خیانت چیست؟ و کیست؟ و پس از دیکتاتوری خمینی با چنین تفکراتی ما با چه دنیائی روبرو خواهیم شد؟ تا ما هم بدانیم و بفهمیم و از تاریکی جهل در انوار حقیقت مطلق ویگانه زمان ذوب شویم و مشکلاتمان برطرف شود. براستی که:
شرممان باد از این خرقه آلوده خویش
وضعیت بقیه جدا شدگان نیز این چنین است و حق است که با این پرواها و جانماز آب کشیدنها وادعاها شعر حافظ را با هم زمزمه کنیم که اگر این بی پناهان رنجکشیده خائن اند و خیانتکار
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
و با ابن وضعیت و این نوع اندیشه تاریک و بیرحمانه! اگر ما مبارزانی هستیم که برای سیاسی بودن و مبارز بودن باید ساده ترین اصول اخلاقی و انسانی را زیر پا بگذاریم.بهتر است دفتر مبارزه و سیاست را بسته و پیش از آنکه بیشتر آلوده شویم آنرا به عمه بزرگوارمان تحویل داده و بیش از این آبرو ریزی بار نیاوریم.
دوستان گرامی
من یک نویسنده و شاعر ساده در صفوف مردم خود هستم وامکانی و چیزی جز قلم و کاغذ در دست ندارم و همانطور که سالهای دراز با چند هزار صفحه شعر و سرود و تحقیق و ... صدای مبارزان و مجاهدان و مردم خود را منعکس کرده و می کنم امروز قلم خود را ملزم به این میدانم که در گام اول از درد و رنج این مبارزان رنجدیده جدا شده، نوشته و در حد امکان صدای یاری خواهانه آنها را منعکس کنم و از همه کسانی که نوشته مرا می خوانند طلب کنم که از شرایط انان بگوئیم وبرای کمک رساندن به آنها راهی و چاره ای بجوئیم. گام نخست دانستن واقعیت و سکوت نکردن و بی تفاوت نماندن در برابر انست. گامهای بعدی بعد از شناخت واقعیت برداشته خواهد شد. توجه داشته باشیم که زمان به سرعت می گذرد و در اینده از این روزگار و ماجراهایش سخنها خواهند گفت و بیاد داشته باشیم که
آخر چو فسانه می شوی ای بخرد
افسانه نیک شو نه افسانه بد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر