از بحران پول ملي، می توان برای استقرار حاکميت ملی استفاده کرد!
محمد علی اصفهانی
محمد علی اصفهانی
پرداختن به جنبه های اقتصادی ماجرای سقوط لحظه به لحظه ی «پول ملی» ايران، مطلقاً هدف اين سطور نيست.
و صدور احکام کلی و قطعی و بی چون و چرا و بی شک و شبهه نيز.
هدف، طرح چند «موضوع» ساده برای ارائه به خرد جمعي، و دريافت پاسخی در خور است و بس.
زمان، به سرعت می گذرد، و ساعات و روز های تعيين کننده ی کنوني، تکرار نخواهند شد. بنابر اين، خرد جمعی هم فرصت چندانی برای يافتن پاسخ ندارد.
اگر ما خود نيانديشيم، و در جهت منافع توده ها ـ نه منافع بازار و سرمايه و دلالی و استثمار ـ ابتکار عمل را به سرعت در دست نگيريم، آن هايی که به جای ما انديشيده اند ابتکار عمل را در دست خواهند گرفت.
يک
ــــــــــ
اين درست است که «بحران» کنوني، به طور عام، نتيجه ی طبيعی مجموعه بحران های به هم پيوسته و در هم آميخته يی است که در ذات نظم و نظامی نهفته است متعلق به دوران ماقبل سرمايه داري، و پرتاب شده (۱) به پيشرفته ترين دوران سرمايه داري، در پيشرفته ترين کشور منطقه ی خاورميانه.
و اين نيز درست است که رشد و گسترش «بحران» کنونی را ـ به طور خاص و اخص ـ سياست های ابلهانه ی هفت سال اخير دولت نظامی ـ سياسی ـ مافيايی احمدی نژاد و باندی که او در خدمت آن است تسريع کرده است.
اما همزمانی اوجگيری کمی غافلگير کننده ی اين بحران با آنچه در اين ايام در منطقه می گذرد، و با طرح هايی که برای ايران تهيه شده است، يا اصلاً تصادفی نيست، و يا می تواند تصادفی نباشد.
دو
ــــــــــ
دستکم، از زمان تحريم جنايتکارانه و طولانی مدت مردم عراق، که با بوش پدر آغاز شد و با بوش پسر به اشغال آن کشور انجاميد تا به امروز، تحريم و جنگ، بر خلاف آنچه بعضی ها به اشتباه می انديشند، و بر خلاف آنچه بعضی ها عالماً و عامداً به غلط وانمود می کنند، توسط امپرياليسم (و نه استکبار جهانی) به عنوان دو سلاح مکمل يکديگر، به کار گرفته می شوند.
کسانی که در پی به بن بست رسيدن خط و خطوط خود، سال هاست که در وادادگی و انفعالِ پنهان کرده در عربده و هياهو، تمام بود و نبودشان را به تجاوز نظامی امپرياليسم به ميهن خويش گره زده اند، بيهوده نيست که پيوسته خواهان تحريم های همه جانبه بودند و هستند، و نفر اولشان ـ رسماً و علناً و صريحاً ـ بی هيچ شرم و آزرمي، تمام مخالفان تحريم های همه جانبه را از بالا تا پايين، يکسره «عناصر و افراد و دم و دنبالچه های رژيم» می نامد و برايشان خط و نشان می کشد...
سه
ــــــــــ
از نظر «ارباب تحريم»، و «اصحاب تحريم»، و «دريوزه گران تحريم»، بايد مردم ايران به آنجا برسند که:
ـ يا در شورش های بی حساب و کتاب و بی برنامه و فاقد منطق مبارزه ی انقلابی متکی بر شعور، تمام کشور را در هرج و مرجی فرو برند که مناسب ترين بستر تجاوز نظامی به ايران، يا هفت تير کشی قورباغگان خواهد بود،
ـ و يا در نهايتِ استيصال و درماندگی و نااميدی از خويش و توان خويش، چشم اميد به دخالت نظامی در ايران ببندند، و به اين که «هرچه پيش بيايد بدتر از اين نخواهد بود» دل خوش کنند؛ و اگر به استقبال دشمن متجاوز خارجی نروند، دستکم به نظاره گرانی منفعل بدل شوند.
چهار
ــــــــــ
«مثلث ديوانگان» ی که فعلاً زمام امور اسراييل را در دست دارند (۲) همچنان رؤيای بمباران ايران و کشتار مردم ميهن ما را در سر می پروراند.
خط قرمز کشيدن های نتانياهو به آن صورت مسخره در سازمان ملل متحد، تبديل به سوژه ی جالبی برای کاريکاتوريست ها و طنزپردازان سراسر جهان شده است؛ و کار به جايی رسيده است که يکی از همکاران او، ليبرمن، وزير خارجه ی جنگ طلب و بنيادگرا و به غايت مرتجع و نژادپرست دولت کنونی اسراييل هم نتوانسته است مضحک بودن عمل رييس خود را کتمان کند.
روزنامه ی اسراييلی هاآرتص، در ۳۰ سپتامبر، از قول او چنين می نويسد:
«شما می توانيد به اين تصوير بخنديد؛ اما همه از ضرورت تعيين خط قرمز برای ايران صحبت می کنند.».
و منظورش از «همه»، البته همه نيست. شماری از همان کسانی است که در آمريکا برای حمله به ايران نقشه می کشند. منظورش جان بولتون است که شب ها به اميد بمباران شدن ايران می خوابد و روز ها را در جنب و جوش و سفر و کنفرانس و سمينار و تر و خشک کردن آزادی خواهان ايرانی سپری می کند. منظورش رودی جوليانی است که در همين سپتامبر گذشته به سی ان ان گفته است که اوباما آدم سست عنصری است و نمی تواند همسو با اسراييل، مرز سرخ اتمی ترسيم کند و بگويد که اگر حاکمان ايران از اين مرز سرخ عبور کردند ما هم در ازای کار آن ها مردم کشورشان را قتل عام خواهيم کرد و خاک کشورشان را به توبره خواهيم کشيد.
و اظهار شادمانی کرده است که ميت رامنی اينچنين نيست و اگر روی کار بيايد نان ما تاجران خون و نفت و سلاح، بيشتر از اين ها در روغن خواهد بود.
پنج
ــــــــــ
به نظر می رسد که اوباما تصميم نهايی خود را مبنی بر باج ندادن بيش از اندازه به اسراييل گرفته است و خيال تجديد نظر هم ندارد. اما آيا اسراييل، دست روی دست خواهد گذاشت؟
اگر بتواند، البته که نه.
ولی آيا می تواند؟
شايد.
در صورتی که اتفاقی نامنتظر، يا برای ما که از پس پرده بی خبريم نامنتظر، نيافتد:
ـ به تعبيری واقعاً نه چندان محتمل، قبل از انتخابات ماه آينده ی رياست جمهوری آمريکا.
ـ و به تعبيري، در صورت پيروزی رامني، در فاصله ی انتقال قدرت از اوباما به او. يعنی تا اوايل ژانويه.
بعد از استقرار احتمالی رامنی در کاخ سفيد، هيچ تضمينی وجود ندارد که او حتماً به اسراييل در حمله به ايران کمک کند. جمهوری خواهان نشان داده اند که خيلی «قشنگ» و گشاده دست، اهل معامله و زد و بند های پشت پرده با ملايان هستند.
اکتبر سورپرايز و ايران کنترا و مک فارلن و کلت و کيک و کذا و کذا.
اسراييل، بعد از قتل عام قبلی در غزه، در مورد قتل عام تاريخی ۲۲ روزه اش در اواخر دسامبر ۲۰۰۸ و اوايل ژانويه ی ۲۰۰۹ روی فاصله ی زمانی انتقال قدرت در کاخ سفيد، برنامه ريزی کرده بود.
اگر اوباما انتخابات را ببرد، موضوع انتقال قدرت و فاصله ی زمانی انتقال قدرت و غيره در کار نيست؛ و احتمال حمله ی اسراييل به ايران در چنان فاصله ی ناموجود نيز اگر کمتر از امروز نباشد بيشتر از امروز نخواهد بود.
اما در صورت برنده شدن رامني، چرا.
آيا کسانی درون حاکميت اليگارشی واره و سوراخ سوراخ و بی در و پيکر ايران، می خواهند «اکتبر سورپرايز» ديگری به راه بياندازند، و همانگونه که در «اکتبر سورپرايز» معروف، در زد و بند با ريگانِ جمهوری خواه بر سر ممانعت از آزادی گروگان های آمريکايي، باعث شکست جيمی کارتر شدند، با تحريک و تحرکات نامتعارف، صحنه را به زيان اوباما بر هم بريزند؟
و اگر آري، آيا ديگر دير نشده است؟
شش
ــــــــــ
هر چه باشد و هر چه نباشد، اينطور به نظر می رسد که گويا اين روز ها کسانی درون اين حاکميت، به هدف ايجاد يک آشفتگی ناگهانی در اوضاع داخلی و خارجی دست به کار شده اند.
اين که اين ها چه کسانی هستند بعداً آشکار خواهد شد.
عناصر صد درصد خالص خودِ نظامند؟ جاسوسان شماره دار دستگاه های اطلاعاتی يی مثل موسادند؟ عوامل نفوذی هستند؟
يک تصفيه ی بزرگ، مثلاً حذف احمدی نژاد و باند او به وسيله ی باند های رقيب، و يا بالعکس، در دستور کار است؟
فشار های جديد بر رفسنجانی را شايد بتوان در همين کادر توضيح داد. رفسنجانی يک پراگماتيست کارکشته است که بالقوه می تواند تنش های داخلي، و مخصوصاً خارجی نظام را تا حد امکان تقليل دهد، و به کشتی نشستگانِ کشتيْ شکسته ی نظام تفهيم کند که در صورت کوچکترين غفلتي، اين کشتی با همه ی سرنشينانش غرق خواهد شد و هر تکه اش را طوفان به صخره يی خواهد کوبيد.
چنين شخصي، طبعاً در سناريو هايی از آن نوع که در بالا آمد، در اين مقطع زمانی ـ که با مقطع زمانی يکه تازی های خودش در عرصه ی حاکميت تفاوت کيفی دارد ـ يک مزاحم جدی است.
هفت
ــــــــــ
اما آنجه به ما بر می گردد:
استفاده از فرصت های خودساخته، يا استفاده از فرصت های مثبتِ پيش آمده، طبيعی است و هنر چندانی نيست. (و بگذريم از اين که در اين مورد هم ما هنرمندان خيلی قابلی نبوده ايم!)
استفاده از فرصتی هنر واقعی است که دشمن به منظور پيروزی خود فراهم آورده است. آن فرصت را به مهار خويش درآورن و مَرکب خويش کردن و با آن بر همان کسانی که آن را فراهم آورده اند تاختن!
هنر، اين است.
و ما در حال حاضر، در بحبوحه ی بحران اخير با چنين فرصتی رو برو هستيم.
وقتی که دشمن خارجی و همدستان او می خواهند در اين بحران، به همان هدفی برسند که بالاتر در مورد «ارباب تحريم»، و «اصحاب تحريم»، و «دريوزه گران تحريم» نوشتم،
و وقتی که احتمالاً بخشی از دشمنان داخلی می خواهند با تشديدِ به خيال خودشان قابل کنترل و دستکاری بحران کنوني، اهدافی نظير آنچه به آن اشاره رفت را محقق کنند،
ما بيش از دو انتخاب، پيش رو نداريم:
ـ تسليم سير «طبيعی» حوادث شدن.
ـ حوادث را تا آنجا که ممکن است، به نفع توده ها تغيير مسير دادن.
نيت دشمن، هرچه می خواهد باشد بگذار باشد. اما ما می توانيم از فضای مستعدِ به وچود آمده، برای گسترش و ارتقاء اعتراض های سياسی و مدني، و دميدن جانی تازه به جنبش، استفاده کنيم.
برای بيرون آوردن آتشی که نه مرده است و نه خواهد مرد، از زير خاکستری که آن را در خود نهان کرده است.
بچه های جنبش، مثل هميشه، در صورت برخورداری از «همراهان»ی بی شيله پيله، آماده ی پرداخت هزينه ی لازم هستند.
هزينه ی لازم. نه اضافی.
مگر جانِ مردم، پول خُرد در جيب گشاد موجودات بی مسئوليتی است که در مبارزه، عافيت و عيش و عشرت و خوشی و بيا و برو و مفت چريدن (و عنداللزوم هم مفت دريدن) را سهم خود می خواهند و رنج و شکنج و مرگ و فدا را سهم ديگران ؟
آيا داعيه داران نگاهبانی و امانت داری جنبش در غياب فيزيکی «همراهان جنبش»، برای پاسخ دادن به نياز های فوری و آنی موقعيتِ پيش آمده کاری کرده اند؟ يا دستکم خيال کاری کردن را دارند؟
اميدوار باشيم که آری. اما...
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آيين سروری داند!
ـ جدا از دعيه داران نگاهبانی و امانت داری جنبش،
ـ جدا از آن ها که به هردليل که خود می دانند و از نظر خودشان موجه است، وظيفه يی در قبال جنبش بر عهده ی خود نمی بينند،
ـ و جدا از آن ها که برای آلوده کردن ايران به ويروس توليد شده در ليبی و منتشر شده در سوريه، سر از پا نمی شناسند و خود را به در و ديوار می کوبند،
افراد و جريان های سياسی همدل با جنش «واقعاً موجود»، در اين لحظات تعيين کننده، مسئوليتی دارند که اگر از آن بگريزند، و يا در انجام آن همچنان اين پا و آن پا کنند، بخشوده نخواهند شد.
۱۲ مهر ۱۳۹۱
يادداشت ها
ــــــــــــــــــ
۱ ـ در باره ی اين «پرتاب شدگی» و کم و کيف آن، پيش از اين به مناسبت های مختلف، زياد نوشته ام. از جمله به عنوان نمونه:
جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی با محابای سبز، و چند نوع خمينی
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/moh.html
اگر آتش جنگ را نمی خواهيم، آتش جنبش را دوباره برافروزيم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/atash.html
۲ ـ در باره ی «مثلث ديوانه» ی کذايی:
ايران را خطر يک «فرار به جلو» ی جنايتکارانه و شبيه به خودکشی اسراييل تهديد می کند ـ ميشل وارشاوسکی ـ با ترجمه و توضيحات همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/wrsh-ir.html
13 مهر 1391
12:36
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر