آب را گل بکنید! علیه تریبونال دادخواهی
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/22/dena-4610/7/
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/01/mary-8128/
[xiii] «تریبونال لندن» : حقایق پشت پرده، هشداری درباره ی
دست های پنهان سردبیری سایت کمیته اجرایی «سازمان انقلابی راه کارگر».
بایدبه این سرسختی و پیگیری وظیفه انقلابی بی پایان، «تحسین گفت»:
عباس منصوران
اندیشهی
حقوقی متعارض، متأثر از واقعیتِ آمر، انسان را به واکنشی فعال وامیدارد،
نه به هر وسیله، بلکه در برابر اجبار بیرونی، تا به مسئولیتی واقعی و نه
پاسیفیستی دست یازد. اما ذهن و اندیشهی انکار و جانبداران و پوپولیسم،
پاسیفیسم را قبای جنجال میپوشاند و آنچه هویدا میشود، دماگوژیسم آشکار
است.
اشارهای توضیحی به برخوردهای اخیر پیرامون «تریبونال» و کشتارهای حکومتی از سال ۶۰ تا اکنون در ایران، انگیزه این نوشتار است.[[i]]
در چارچوب مناسبات و حاکمیت استبدادی
جهانگیر سرمایه، عینیتیابی و دستیابی کامل به تبادلات انسانی در همین
سیستم، یک توهم است. چنین باوری، عینیت یابی مناسبات انسانی فردا را آلوده
میسازد. بدون شک، نگرش انتزاعی به مناسبات ضد انسانی حاکم، اعتبار
میبخشد؛ زیرا که آن جهانِ بایستهی انسانی، با سنتز نفی در نفی این
مناسبات، عینیت مییابد. با این همه، در این بیان نیز پارادایمی نهفته است-
آیا باید برخی خواستها و مسایل و ضرورتهای جاری را به آن آینده
واگذاشت؟ و یا – آیا چالش برای برخی ضرورتها و خواستها در این جهان
ناانسانی، خود «تناقض در تناقض» و توهم آفرین نیست؟ مگر به بیان درخشان
مارکس «کل آزادی، عبارت است از بازگرداندن جهان انسان و روابط انسان به
خودِ انسان» نیست؟ آیا باید شکیبا بود و در انتظار «قائد» و «قائم» نشست و
روز «موعود»؟ و «سرزمین موعود» و یا باید از همین اکنون، راه خودرهایی را
با گامهای انسانی آغازید؟
آنچه
در این روزها، از سوی افرادی ناهمگون، اما همآوا در این همگرایی علیه
تریبونال و جمعی از دادخواهان جاری است نه تنها با پرنسیپ و دیالکتیک نقد
بیگانه است، بلکه از اندک پایهی منطق و مسئولیت شناسی نیز بهدور میآید.
دور از خصومت، کینه و جانبداری، میتوان کارزار تریبونال را اینگونه ارزیابیکرد:
- تلاش و تدارک پراکسیس برای برگزاری آغازین دادرسیِ یک جنایت علیه بشریت،
- گام کوچکی از یک کارزار ضروری، عظیم و تاریخی.
- کارزارِ جاری، یک تبلیغ، ترویج، و برای آینده گونهای آموزش و نوعی فرهنگ سازی.
- این تلاشِ تدارکاتی یک آزمون است؛ از همین روی میتواند با کاستی، خطا و خطر همراه باشد.
- میتواند به کژ راهه برده شود، مورد سوء استفاده قرار گیرد و از هدف انسانی خویش به دور ماند و حتا به ضد خود واگراید.
-
برای نخستین بار است که از سوی قربانیان، بازماندگان و گواهان که خود
شاکیاناند، دادخواهی گروهی و با رویکردی جهانی برپا میشود. از همین روی،
- از دادگاه راسل- سارتر که از سوی نخبگان و از بالا و با حمایت مالی دولتها برپا شده بود، فراتر است.
- این تدارک دادخواهی، نه نمادین، بلکه گامی واقعی است، با خودیاری و حضور شاکیان، گواهان و کارشناسان حقوقی.
نمونهی
تا حدودی همانندِ این دادخواهی در سال ۱۳۵۸، از سوی خانوادهها و
بازماندگان فاجعهی سینما رکس در آبادان، شاهد بودیم که چگونه حکومت اسلامی
برای پرده پوشی بر جنایت بنیانگزاران خویش، دادخواهی مردمی را به دست
لمپنهای حکومتی بههم زد و با کشتار شاهدان و یکی از عاملان و تنی چند از
کسانیکه کوچکترین نقشی در این فاجعه نداشتند، پرونده را مختومه اعلام کرد.
-
بررسی جنایتی که در چارچوب همین نظام و مناسبات انجام گرفته باید و
میتوان در همین مناسبات به چالش گرفت و ازکارشناسان معتبر و خبره به
قوانین حقوقی سیاسی و اجتماعی بینالمللی پذیرفته شدهی کنونی یاری گرفت.
آشکار است که برای دستیابی به اهداف والا، از ابزار غیر انسانی نباید کمک
گرفت- که هیچگاه وسیله، هدف را توجیه نمیکند.
تا
آنجا که به این پروندهی عمومی باز میگردد، جرم و جنایت، در همین برهه،
در همین مناسبات و از سوی حکومت و در حاکمیت همین روابط صورت گرفته است؛
ازین روی، دادخواهی نیز باید در حیات همینآمران و عاملان جنایت صورت
پذیرد. هم اکنون باید پرونده را گشود، بررسی کرد و به آینده پیوند داد.
-
هیچ عقل سالمی، پژوهش و دادخواهی را به آیندهای نامعلوم ، به زمانی که
دیگر از اسناد، مدارک و گواهان و مرتکبین جنایت و آمرین و عاملان خبری نیست
وا نمیگذارد.
-
این کارزار، گوشهای از جنایات حکومت و مناسباتی را برملا و یادآور میشود
که خطر زدوده شدن ازحافظهی تاریخیِ فراموشکارِ جمعی ایرانی در کمین است.
- حافظهی تاریخی روی به آینده دارد- زیرا که برخلاف خود تاریخ از گذشته تا اکنون و اینک به آینده پیوند مییابد- و نارواست اگر بهسان گزارش تاریخی در کتابخانه و موزههای گذشته وانهاده شود.
- چنین رویکردی، یک ارزش است، اگر ارجش نهیم و باید که ارزشپذیرش بود.
در چنین شرایطی،
«اِپاتیسم»
با بی تفاوتی تا کنونی زیر شعار «رادیکالیسم»، عارضهی مزمنی است که به
ویژه پس از سال ۱۳۶۰، در پی سرکوب و کشتار نیروهای سیاسی و مخالف و تثبیت
حاکمیت مضاعف سرمایه، دامنگیر بسیاری از تشکلها، محافل و منفردین سیاسی
گردیده و جاری بوده است. این عارضه، به خودی خود، در برابر مبارزه طبقاتی و
اجتماعی برای خودرهایی، چندان آسیب رسان نیست- البته تا آنجا که واکنشی
روانی برای پاسخ به حضور و غیاب خود در زیستگاهی باشد و اعلام بودنی در
میان جمع. اما، آسیب رسانی همگاهی آغاز میشود که پاسیفیسم نفیگرا، نفی را
به جای نقد میشناسد و در پوشش مهاجمان، غوغاسالارانه، خواهی نخواهی جبهه
فرسایشی سومی را گشوده است.[[ii]]
در این میان، بی شک، حکومت قاتل به رفع و رجوع امورات ویرانگرانه و سلاح
هستهای خود میپردازد و دستی به دعا از این «عدو شود سبب خیر»! که «از هر
سوی که کشته شود به سود اسلام است»!
جدا
از جانبداران همیشه مخلِ ریشه در احزاب «برادر» که رهبری این سمفونی
ناخوشایندِ را به عهده گرفتهاند، پاسیفیستها، غرق در فرمالیسم- فرمالیسم
ایرانی که دریغا اگر شکل را به نقد میگرفتند- مادیت و ابژه را انکار
میکنند. نگرانی این گرایش، به محاکمه کشانیدن آمرینی و کارگزارانی همانند
سید حسین موسوی رهبر سبزها و همه جناح – باندهای حکومتی نیز میباشد. گرایش
دوم، تن به تن «تودهایسم» ناسوری و آلاینده، گویی با شکوه و شایستگی
گرایش کمونیستی کموناردهای پاریس، در سنگرهای کمون نشسته و پرولتاریای
انقلابی را در سازماندهی دارند، و خود در کانون انقلاب و مناطق آزاد شده،
که دادخواهان کارزار علیه جنایات حکومت اسلامی را به جرم یاری گرفتن از یک
کارشناس حقوقی بینالمللی به «امپریالیسم» و«سرمایه» و «صهیونیسم جهانی» و
«وابستگی مالی» ووو متهم میکنند![[iii]]
در شرایطی که:
-
قربانیان، بازماندگان، گواهان، مادران، خواهران، همسران، پدران و یاران،
غمبارانه یکی در پی دیگری به جانباختگان و عزیزان خویش میپیوندند، سالمند
میشوند و فرزندان و فرزند زادگان در سرکوب و خفقان، در آوارگی و مهاجرت،
از آن همه جنایت، بی خبر مانده و میمانند.
- خاورانها را با بلدوزرها هموار و صاف کردند و از نشانهها و گلبوتهها و درختچهها، دیگر اثری نمانده است.
- رسانههای گروهی، تریبونهای جهانی در انحصار حکومتها و استثمارگرانند.
-
غمبارانه، بسیاری از آنچه به نام خاطرات و یادنامهها و روایتهای زندان
آمده است، نارسا، مخدوش، غیرمستند و نامعتبر، برخی جعلی و سرشار از تناقض و
ناهمخوان با هم هستند.[[iv]]
-
این نابسامانیها و شرایط حاکم، به سود و سوء استفاده حکومت قاتل تمام
میشود و تمامی صورت مسئله را مخدوش میسازد. کافی است حکومت اسلامی همین
مورد آیتالله اشراقی و مرتضی اشراقی را روی میز بگذارد، تا تمامی
گزارشهای معتبر را دروغین جلوه دهد.
-
کافی است تا بهکاربرد غیرحقوقی و نادرست «اعدام» به جای «قتل» اشاره شود
که هنوز پروسهی اعدام با پروسهی قانونی حاکم هر کشور را با قتل حکومتی
یکی دانسته و ناآگاهانه به حکومت قاتل، امتیاز میبخشند. و بهبیانی،
حکومت و قوانیناش را رسمیت و مشروعیت و قانونی اعلام میکنند.
- به این گونه، میتوان با صدای بلند اعلام کرد که حکومت جمهوری اسلامی از همان فردای ۲۲ بهمن سال ۵۷ تا کنون حتی یک نفر را اعدام نکرده است!
در
چنین شرایطی، با برگزاری «تریبونال»، گام کوچکی برداشته شده است. گامی نه
از سوی ان جی اُها (NGO,s) یا آی انجی اُ(INGO,s)، بلکه با همایشی مردمی
و تدارکاتی، از پایین، توسط خود حکومت شوندگان، قربانیان و بازماندگان
قتل عام. تخطئهگران جانبدار و اپاتیستهای آتشین در این جنجال، در یک
هماوایی، اکتیو میشوند و کل پرونده، همراه قربانیان و بازماندگان مه آلود
میگردد. در این کارناوال، دود این آتش، نه به چشم حاکمیت قاتل، بلکه بیش
و پیش از همه، به چشم دادخواهان و بازماندگان یک جنایت تاریخی میرود و آب
به آسیاب قاتلین حاکم میریزید.[[v]]
تریبونال
گام به گام درهر نشست، طرح و اقدامی را به صورت گزارش ارائه داده است و
به ویژه یکسال پیش از برگزاری نشست نخست سال ۲۰۱۲ در لندن، همهگان را با
گزارشها چه به وسیله حضور نمایندگان در نشست های همین منکرین و چه روی
شبکههای رایانهای، آگاه کردهاند.[[vi]]
عوامل
امنیتی و ارگانهای رسانهای حکومت اسلامی خود، در پی واکنشها این هجوم،
شادمانانه، همراه با اعتراف به کشتار دستجمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷
مجال یافتند تا چنین بنویسند: «اعدام های سال 67
از لحاظ حقوق داخلی و فقهی جای هیچ شبهه و سئوالی را باقی نگذاشته است
ولیکن اثبات مشروعیت این اعدام ها از نگاه حقوق بین الملل محوری است که
کم تر به آن پرداخته شده است. به همین علت به دنبال اثبات مشروعیت اعدام
های سال 67 از دید حقوق بین الملل هستیم. »[[vii]] این
نخستین باری بود که کارگزاران حکومتی، در این فرصت تاریخی، فرصت مییافتند
تا همنوا با منکرین، برگزاری تریبونال بینالملل را برای اثبات مشروعیت و
حقوقی دانستن جنایات خویش که «از لحاظ حقوق داخلی و فقهی جای هیچ شبهه و سئوالی باقی نگذاشته»، درخواستِ «اثبات مشروعیت این اعدام ها از نگاه حقوق بین الملل» شوند.
چه همنوایی نا میمونی! حتی عنوان نوشتهها و بسیرای از خطوط متن، «رونوشت برابر با اصل» مینماید![[viii]]
حوالت
دادن به دادگاه خلق در انقلاب فردا، سنگی به نشانهی نزدن، هر گام عملی را
به بی عملی وامیگذارد و آنچه پی آمد دارد، زدوده شدن هر اثر، خاطره و
نشانه از یک جنایت عظیم است. در چمبرهی پارادکس ذهن و وجدان، شاید
آسانترین راه، تحقیر پراکسیس انسانی – نفی یک گام ساده با شعارهای
انقلابی، همانا انفعال محض است. در اینجاست که راست و چپ و میانه سوسیال
دمکراسی ایرانی و برآمده از استبداد شرقی به همدر یک گشتاورد عملی، به هم مییابند.
به
بیان دیگر، تحمیل خودکامانهی دیدگاه و باور خویش همانند بُردارهایی است
که ازیک نقطه مشترک میگذرد- نقطهی نفی. اینان، به چالشی که خود در آن
نبوده و نماندهاند، استبداد فکری و آسیایی را نمایندگی میکنند.
برخی
از منکران، سوسیال دمکرات راستی هستند که خود سالهاست نرمخویانه
«نافرمانی مدنی» برای رسیدن به جامعه مدنیاشان را ندا میدهند و
جمهوریخواهی مدنی- مشارکتی (خاتمیسم) را پیشه ساخته، هم اکنون رهایی
کارگران را از راه سبزهای «امید»، به رهبری میرحسین و خط امامیهای دیگر،
تبلیغ میکنند، پیوستاری طبقاتی گره خورده از تودهایسم مزمن و زخمی
ناسوربر پیکر و جان جامعه، و تداوم سیاستهای سالهای جنگ ۸ ساله دو حکومت
ارتجاعی ایران و عراق؛ سالهایی که کارگران را به «دفاع میهنی» به سوی
جبههها فرامیخواندند و « ۱۲ ساعت کار کنید و ۸ ساعت دستمزد بگیرید» تا
بقیه ارزش اضافی به تنور جنگ سرمایه ریخته شود ووو را مبلغ و مروج بودند. و
اکنون برای صلح بین حکومتهای ایران و آمریکا، که فرصت بمب هستهای و
بقا حکومت و جنایت و فاجعه را بازآفرینی میکند. اینان اکنون از این
جایگاه نیز، پرچمدار صلح شدهاند! جنگی واهی را واقعی و اگر هم واقعی
باشد، نه ارتجاعی، بلکه اذهان را به دفاع از «میهن» حاکمان آماده
میسازند و در کنار حاکمیت بیآنکه بین طبقه کارگر و مردمان سرزمینها جنگی
در میان باشد!
آیا
وابسته نامیدن کارزار دادخواهان، به «امپریالیسم» و اتهامهای بیپایه و
بدون کوچکترین سند و برهانی، همان همنوایی و دفاع از حکومت اسلامی و
میهینشان را در پس ذهن ندارد! و خواهی نخواهی، همان تداعیکننده سیاست جنگ
۸ ساله نیست!
تمامی
این منکرین و منافیان، پیش از برگزاری تریبونال، با آن همه گزارش و تماس و
خبر رسانی، یا در سکوت و خودفراموشی و یا گام نخستین این تلاش را در همان
سال نخست، رها کرده بودند. تلاش «گفتگوهای زندان» و برگزاریها و کارزارشان
بهجای خود ارزشمند و ماندگار، اما همصداییاشان با طیف جانبدار و
«رادیکالهای آزاد» کیمیایی، برای واکنش های زنجیرهای مخرّب، نیز خاری است
در چشم دادخواهان اقدام مستقیم مردمی.
برای
نشان دادن گوشهای از بی مسئولیتیها و انفعال و خودباوری، تنها کافی است
که بی مسئولیتی در قبال گزارش شمار قربانیان کشتار دستجمعی اسیران سال ۱۳۶۷
و نامهای هیئت مرگ منتشره در ارگانها و نوشتارهای بسیاری از
گروهبندیهای سیاسی و خاطرات، نگاه شود تا ژرفای این واقعیت تلخ را
دریافت.[[ix]]
آنان
با مورالیسم زاهدانه و پوپولیستی مزمن خویش در پوشش اتیکیسم (Etik)
انقلابی، از آنجا که خود در این تلاش به دور ماندهاند، میدانی بی خطرتر و
«دیواری کوتاه»تر از «تریبونال» نیافته اند؛ بی آنکه به خود آیند که
نشستها و زیستشان در کجا و با چه پشتوانه مالی و امکاناتی منبع میگیرد-
محل نشست این دادخواهی را زیر سئوال میبرند، برخی چهرههای کارشناسان
حقوقی را به جرم شرکت مشورتی در دادگاه لاهه و حضور در ارگانهای حقوقی
دولتهای غربی پرچم میسازند. در پیآمدِ ضدکارزارِ «قهرمانانه»ی این
همنوایی، کل تلاش و این اقدام تدارکاتی و مردمی بازشناسی و طرح جهانی
جنایت علیه بشریت، مخدوش و پایمال میشود.
پرسیدنی
است که آی ان جی اُها (INGO,s) وابسته مستقیم حکومتهای سرمایه در جهان،
مگر واسطه حکومتها و بازار (سرمایه) نیستند که بسیاری را مستقیم و غیر
مستقیم وابسته به خود ساخته و پناه و جان پناه شدهاند! در همین مناسبات
غیرانسانی، اگر امنیت و گذران زندگی بسیاری از شمایان تهدید شود- نه در سطح
اسیران سال ۶۷ و تمامی قربانیان سالهای ۶۰ تا کنون گردن زیر تیغ مستقیم
حکومت اسلامی سرمایه- حتی، اندکی احساس نا امنی و جفا کنید، به کدامین
ارگان روی میآورید؟ جز به همین پلیس و ارگانهای بورژوایی؟ برای اسکان در
کشور ثالث، سازمان ملل را و عفو بینالملل و صلیب سرخ، کمیسیون حقوق بشر و
دیگر ارگانهای دولتی را هیچ یک مردود دانستید! مگر ائتلافی از شما، با
سیاستمداران سلطنتی و مشاورین شاه و سمینارهای آنان بارها شرکت و همراهی
نداشتهاند.[[x]]
مگر
در سمینارتان در سوید، سال ۲۰۱۱، یکی از فعالین تریبونال، گزارش کاملی از
برنامهها و کارکرد تریبونال را ارائه نداد و با استقبالتان روبرو نگردید!
مگر وی همانگونه که هنوز در سایت «دیالوگ» شما برداشته نشده است، وی از
جمله اعلام نکرد: «دومین دلیلی که برای این محاکمه مردمی میبینم، اهمیت آن
از بعد تاریخی است.جنایتی عظیم و بی نظیر علیه بشریت انجام شده و عاملین
آن باید محاکمه شده و پاسخگو باشند.این وظیفه تاریخی ماست و اصلا جای بحث و
سوال ندارد»[[xi]] و شما با افتخار، این گزارش را بازتاب دادید!
پرسیدنی
است که در برابر درخواست از صلیب سرخ و کمیسیون حقوق بشر در بازدید از
زندانها در زمان شاه و حکومت اسلامی را چرا تا کنون خاموشی گزیده و معترض
نبودهاند! ان جی اُ ها ( NGO,s) و آی ان جی اُ ها (INGO,s) در شمارِ
سازمان ملل متحد ( سازمان دوّل)، سازمان جهانی کار(ILO)، سازمان ملل متحد
برای پناهندگان (UNHCR)، عفو بینالملل (Amnesty International)، ناظرین بر
حقوق بشر (Human Right Watch)- این ارگانهای سرمایه- که تمامی پناهندگان
سیاسی از جمله خود شمایان و نگارنده، نیز در شمار همین برخورداران- مستقیم و
غیر مستقیم نبوده و نیستیم! مگر این ارگانهای سرمایهداری جهانی نبوده و
نیستند! کنوانسیونهای سازمان جهانی کار و نیز پیمان سال ۱۹۵۱ ژنو که
پناهندگان سیاسی و عقیدتی، از جمله کمونیستها را زیر پوشش و حمایت قرار
میدهد، مگر به دلخواه و داوطلبانه از سوی سرمایهداران و حکومتها و
ارگانهایشان پذیرفته شدهاند!؟ آشکار است که سخن از تائید و پذیرش و
سرفرودآوردن در برابر رفرمها و ارگانهای بورژوازی نیست، بلکه تأکید بر
به اجبار کشانیدن بورژوازی برای پذیرش و اجرای قوانین و پیمانهایی است که
در مبارزه و موازنه قوا از سوی جنبشهای کارگری، سوسیالیستی و آزادیخواهان
و اعتراضی و مردمی و افکار جهانی، پذیرانده شده. حکومتها، به هروسیله
میکوشند تا به سود خویش از آنها استفاده کنند و خود و طبقه مسلط را
بازتولید باشند- نمونهی قانون کار، سازمان جهانی کار ووو.
سازمان
جهانی کار، صلیب سرخ،کمیسیون حقوق بشر، عفو بینالملل ووو را که از جمله
ارگان سرمایهداری و سه جانبه به سود کاپیتالیسم جهانی هستند را چرا معاف
از نقد و نفی کرده و در برابرآنها خاموشی گزیدهاید و به آنها دخیل بسته
و میبندید؟
دادگاه
نورنبرگ که سران نازیست را محاکمه کرد، مگر حزب کمونیست روسیه و سران و
دبیرکل مورد عنایت بسیاری از شمایان، نفی و محکوم کردند! قضات و داوران و
پشتوانه و برگزار کنندگان آن که بودند! آشکار است که باید کوشید تا سرانجام
تریبونال، به سرنوشت کنفرانس «دوربان» آفریقای جنوبی که از ضدآپارتاید و
بیگانه ستیزی آغازید و به دفاع از فلسطینیان برخاست و سرانجام، قربانی سوء
استفاده حکومت اسلامی گردید و بورژوازی جهانی گردید، دچار نشود.
در
گردهمایی انترناسیونالیستی سال ۲۰۰۰ در سانفرانسیسکو، با شرکت افزون بر
۵۵۰ تن از نمایندگان و فعالین جنبش کارگری - سوسیالیستی از پنجاه و پنج
کشور جهان، چنین تریبونالی با احضار رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا،
نخست وزیر انگلستان، رؤسای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، وکلای مدافع
و با حضور قضات و دادرسان فرا خوانده شد. از آنجا که آمرین سیه روزی
کارگران و جامعهی بشری از شرکت در دادرسی خود داری کردند، تریبونال، بدون
حضور آنان و وکلایشان، برگزار شد. این یک خلاقیت و فرهنگ سازی بود. یک
یادآوری و نماد برای ذهنیت و حافظه جهانیان، و صدها میلیون کارگر از
هندوستان و بنگلادش تا اروپا و آمریکای شمالی و جنوبی و مرکزی و آسیا و
آفریقا و نیز نمایندگان جنبش چیاپاس و نیز نگارنده، نه تنها این تریبونال
را محکوم ندانسته، بلکه چنین اقدامی را حق پرولتاریای جهان و اقدامی
مستقیم ستودند.
چرا
خود آغازگر و دخالتگر فعال در سازمانیابی نهادهای بینالمللیِ
شوراگرایانه نباشیم! تربیونال کارگری و نیز این تریبونال میتواند نمونهی
کوچک و آغازین چنین رویکردی باشد. چرا به شرکت سازنده و نقادانه در آن بر
نیاییم. به راستی چرا خود شما منکرین، نمونهی دلخواه و «منزه» خویش را بر
پا نمیسازید![xii]
چرا فرهنگ ساز ایجاد و ایجاب نباید بود و انکار و حذف را که از ذهنیت
غیرسازنده و همیشه ویرانگر را با این همه تجربه تلخ، آکتور و «آتش بیار»
باید شد!
از
جمله میتوان پرسید: اگر زندگی، زیست و معیشت همین منافیان، هرآینه مخدوش
شود، در حالیکه زیر پوشش و حفاظت امنیتی و اجتماعی دولتها و حکومتهای
سرمایه قرار دارند و داریم، کدام ارگان را مسئول باید دانست؟ جدا از دنیای
ذهنی و خودباوری، در دنیای مادی و واقعی، بهراستی برای چنین درخواستها و
رویدادهایی، در غربت و تبعید، میلیشیا و گارد سرخ و دادگاه خلق وو را که
در اختیار نیست! پس دنیای مادی دادرسی و دادخواهیاشان در کدامین سرزمین و
کانون آزاد شده پایه میگیرد تا دادگاهی خلقی و منزه فردا بر پا گردد؟
اگر
هرکدام از بازماندگان، همانند مادر بهکیشها، و قلعه بانیها، ایرج
مصداقیها و دیگر شاکیان جان به در برده از کشتارهای ۳۳ ساله، تیرباران و
یا به دار آویخته میشدند، امروزه در لیست شما و در شمار قهرمانان بودند،
استخوانهایشان با اوصافی کلی همانندِ «مبارز راه آزادی»، «قهرمانان
آزادی» ووو زینت بخش جرایدتان بود و اکنون به شکنجههای شلاق زبان و قلمِ
روزمرهی شما محکوم نبودند!
به
راستی می توانید پاسخ دهید چرا در برگزاری یادمانها و نوشتتههایتان در
آنجاها که از کشتار دستجمعی اسیران سیاسی سال ۱۳۶۷ یاد میکنید، نمیگوئید
که افزون بر ۹۰درصد آن جانباختگان از سازمان مجاهدین خلق، حزب توده،
اکثریت فدایی و این طیف بودهاند- و شما چشم بسته بر حقیقت، همه را
قهرمانان راه آزادی و انقلاب ووو میشمارید! این یک مصادرهی به مطلوب
نیست! یا به راستی مردگانشان را میستائید و قهرمانشان میپندارید و
زندهگانشان را ضد انقلاب و عامل امپرپالیسم!
اندیشهی
حقوقی متعارض، متأثر از واقعیتِ آمر، انسان را به واکنشی فعال وامیدارد،
نه به هر وسیله، بلکه در برابر اجبار بیرونی، تا به مسئولیتی واقعی و نه
پاسیفیستی دست یازد. اما ذهن و اندیشهی انکار، و جانبداران و پوپولیسم،
پاسیفیسم را قبای جنجال میپوشاند و آنچه هویدا میشود، دماگوژیسم آشکار
است.
قوانین
اجتماعی جامعه موجود و مناسبات حاکم سرمایهداری را هدف نمیشماریم، اما
مگر نباید و نمیتوان حکومتها را ، همانگونه که بارها در برابر افکار
عمومی و نیروی جمعی تن سپردهاند، به تمکین - دستکم به اجرای قوانین و
شعارهای خود واداشت! جدا از ارگانهای مستقیم سرمایه، رسیدگی به جرایمی
همانندِ نسل کشی (Genocide)، جنایت علیه بشریت (Crimes Against Humanity)،
جنایات جنگی (War Crimes)، تجاوز(Aggression) را به چه زمانی باید واسپرد!
مسئول این نقضهای ضد انسانی کیست؟
با
انقلاب و جنبش و مبارزه و پرچمداران خود انقلاب بوروژایی، در فرانسه سال
۱۷۸۹ در قانون اساسی خود مادهی ۸ (قانون اساسی۱۷۹۳) را اعلام کرده و
پذیرفتهاند. مارکس ا زجمله این بند جامعهی مدنی را نقد میکند، اما با
همین مواد قانونی بر پرچم انقلاب بورژوایی، که در پناه آن، امنیت سرمایه و
آزادی را پاس میدارند-
«امنیت
عبارت است از حراست جامعه از هر عضو برای حفظ شخص او، حقوق و دارایی او»-
مگر به جرم نقض آن، نباید و نمیشود در برابر افکار عمومی به محاکمهاشان
کشانید!
آب را گل بکنید!
امنیت
مفهوم همان «جامعه مدنی» است که رهبر این سمفونی ضد دادرسی، بسیار از آن
دم می زند. همان جامعهای که هگل آن را «حالت نیاز و عقل» مینامد و کارل مارکس
به نقدش میکشد؛ اما کشتار و جنایتی که صورت گرفته یا باید در چارچوب
همین مناسبات با کیفرخواست، به داوری کشانید و یا به تاریخ و آیندهای
واگذارش کرد که دیگر، این مناسبات رفع و نفی شده باشد.
به
هرروی لابد باید این تلاش مادی و مردمی را به هر وسیله و زبان و اتهام
برهم زد؛ چرا که مورالیسم بیکران خدشه ناپذیر، دریافته است که تنی چند تن
از قضات داوطلب این دادرسی، در ارگانهای حقوقی و بین المللی لاهه و مانند
آن شرکت داشته یا شاغل بوده و یا میباشند!
یک
همایش آغازین، مادی، مردمی - نه طبقاتی و حزبی و تشکیلاتی، بدون هیچ ادعا
و ابهامی- حقیقت یاب و برای ثبت حقیقت شده است. آب را گل بکنید!
اگر
در انتظار دادرسی، انقلابی در سرزمین فردا بمانیم و خود از جایی نیاغازیم و
از هیچکس شکایتی نبریم با پروندههای در بایگانی، تنها زمان را به سود
دشمن مردم از دست میدهیم.
برهان
ظاهری با ذهنیت طرح توطئه و برخی آگاهانه با نشر چنین ذهنیتی، در لابلای
برخوردهایشان، برآن است که دست امپریالیسم و بیگانه ای را در آستینی نشان
دهد؛ فریاد برمیآورد که دادخواهی، مسموم است و سودش به جیب امپریالیسم
میرود، پس به سویش نباید رفت، دستاندرکارش را محکوم باید ساخت، یک چند
نفرش هم اعدام باید گردد![[xiii]]
پس، پیش به سویجبهه سید حسن نصرالله و یارانش و چپهای «ضدامپریالست برادر» و حزبالله را دریابید!
از
آنجاکه امپریالیستها نیز با حکومت اسلامی در افتادهاند، یا حکومت وطنی
با امپریالیستها و صهیونیسم در افتاده، عملاً باید، بنا به اصول تضاد «صدر
مائو تسو دونگ»- متضاد با ماتریالیسم دیالکتیک پرولتاریا- در برابر «تضاد
اصلی» را عمده و عمده را اصلی کرد و با ترازویی این چنین، قربانیان جنایت،
در برابر رژیم حاکم و در کنار امپریالیسم قرار میگیرند.
منادیان
«صلح» و «نه به جنگ و نه به صلح»، با اپاتیسم همیشگی خویش میانه روانه،
تبلیغات و لابهاشان گاهی پرگدازتر از تبلیغات حکومتیان در ایران، پیرامون
خطر جنگ و حمله آمریکا و اسرائیل، از همین برهان، خواه و ناخواه در کنار
حکومت اسلامی قرار میگیرند و همان موضع و کارکردشان در جنگ ارتجاعی ۸
ساله، پروندهای قابل دفاع و افتخار آمیز به جای نمیگذارند.
نافیان،
نه از منزهطلبی - دریغا کاش- برخی مستقیم با حکومتیان و غیر مستقیم در
جنگ حکومتهای ایران و عراق همراه بودهاند و اکنون به جناحبندیهای درون
و پیرامون حکومتی و در صلح طلبی بین حکومیتان، علیه حکومت شوندگان، چشم
سبزانه، امید دوختهاند.
طبقه
کارگر، سازمانیابی، اعتصاب، اعتراض، قانون کار، درخواستهای صنفی، اول
ماهمه، مارش همه سالهی این روز جهانی و یادآوری ضرورت لغو مالکیت خصوصی
بر ابزار تولید، خواست و عزم جنگ طبقاتی برای رهایی برپا کرده و میکند.
این طبقه جهانی، موازین صنفی و حیاتی خویش را در همین مناسبات و با اقدام
مستقیم و تدارکاتی، به فردای پیروزی انقلاب پرولتری وانمیگذارد. کارگران،
پیوسته و روزمره با در خواست رفرم، بی آنکه بنا به سرشت طبقاتی و انقلابی،
انقلاب را فراموش کنند. پرولتاریا، شکایت علیه کارفرما و حتی خود دولت را
از تریبون همین مناسبات، طلب کرده و میکند و در دست دیگر مانیفست خویش.
ذهن
طبقاتی لیبرال و خرده بورژوا، خویش را در جایگاه نمایندگان جامعه
میپندارد و بیانگر حقوق عموم، رای، رأی و راهش را، در حالیکه راهشان،
ورای رای و راه کارگران و فرودستان، همواره گرایش داشته و بیشتر در راستای
میانه و وضع موجود و حاکم. به بیان درخشانِ مارکس با توجه به آنکه اشاره وی
به دمکراتهای راستین آن زمانه بود و نه سوسیال دمکراتهای سلطهی برههی
نئولیبرالیسم:
«پیش
از ورود به مبارزه، نیازی به بررسی منافع و موقعیت های متفاوت طبقاتی
ندارند، نیازی هم ندارند که در مورد مناسب بودن وسایل مبارزه وسواس زیاده
از حد نشان دهند،کافی است سر بجنبانند تا مردم با همهی منافع تمام نشدنی
خود بر خیزند و بهجان ستمگران بیفتد. و اگر معلوم شود که نفع مورد نظرشان
صنار نمیارزیده، و نیرویشان در واقع عین بی نیرویی و ناتوانی بود، تقصیرش
به گردن سفسطه بازان جنایتکاری است که مردمِ یکپارچه را،
به گرههای متخاصم با یکدیگر تقسیم میکنند... خلاصه دمکرات آنچنان موجودی
است که از شرمآورترین شکستها، مثل زمانی که وارد مبارزه میشد، پاک و
منزه بیرون میآید، با اعتقادی تازه به اینکه باید پیروز شد و ... از این
جهت که شرایط باید برای پیروزی آماده گردد.»[xiv]
این
تدارک دادخواهی، تا کنون از دولتها و قوه مجریه یا قضائیهی حکومتها،
همدستی و همراهی نخواسته، بلکه به چالش کشانیدن عناصری از قانون (مواد
قانونی جهان شمول) همین مناسبات، علیه یکی از عناصر (حکومت) همین مناسبات
است. تبهکاران ریز و درشت و حکومتی را میتوان در همین جامعه و بر پایهی
همین قانون و پیمانها و کنوانسیونهای جهانی به محاکمه کشانید.
گرایش
انکار در اپوزیسیون، در ژرفای پراکندگی و ناتوانی، با تمامی توان اما، یک
دادخواهی مردمی و بینالمللی و تدارک دادگاه رسیدگی به جنایات حاکمیت مضاعف
سرمایه در خونین ترین دهههای این سده را، به جای حکومت اسلامی و
«امپریالیسم» و «صهیونیسم جهانی» هدف قرار دادهاند. گویی این «سرنوشت»
غمبار ماست که پیوسته با آن در ستیز و نبرد بودهایم:
قضا، دگر نشود گر هزار ناله و آه
به کفر یا به شکایت، برآید از دهنی
فرشتهای که وکیل است بر خزاین باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی[[xv]]
عباس منصوران
۲۹ سپتامبر ۲۰۱۲
a.mansouran@ gmail.com
[i]
در آغاز باید اشاره کنم که نگارنده، متاسفانه درهیچ کدام از تلاشها و
نشستهای تریبونال تا کنون، همکاری، شرکت و عضویت نداشته است.
[ii] کمیته اجرایی راه کارگر، به صورت خستگی ناپذیر، تمامی انرژی خود را به این «مبارزه طبقاتی» هزینه کرده است. نوشتههای زیر تنها بخشی از این تلاش طبقاتی است.
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/22/dena-4610/7/
http://www.rahekaregar.com/maghalat/2012/07/08/rahmani.pdf
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/22/96736/
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/04/95730/
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/01/mary-8128/
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/02/88795/
http://www.rahekaregar.com/maghalat/2012/06/26/tribonal%20wa%20keshakesh.htm
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/02/88795/
http://www.rahekaregar.com/maghalat/2012/06/26/tribon.htm
[iii] «مشاطه گران ائتلاف با سرمایه جهانی: سرگردانی سیاسی یا شانتاژ سیاسی سازماندهی شده؟»
http://www.dialogt.net/index.php?id=48&tx_ttnews%5Btt_news%5D=85&cHash=4ff55fad11c26a8aeb14847257e13037کمک گرفتن از امپریالیست ها راه رسیدن به آزادی را هموار نمی کند !به نقل از : پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران، شماره ۱۵۷، تیر ماه ۱۳۹۱.
[iv] از گزارش دکتر رضا غفاری، یروند ابراهامیان جامعه شناس و آکادمیست «مرجع»، دکتر مسعود انصاری ووو که آیت الله اشراقی در کمافرورفته سال ۶۰ و لیبرال مخالف خمینی که همان سال در گذشت را زنده میکنند با عکس و شرح و بسط در سال ۱۳۶۷به جای مرتضی اشراقی غیر طلبهی جنایتکاری که هم اکنون در تهران دفتر و جایگاه دارد در دادستانی کشتار سال ۶۷ مینشانند، و هیچ یک از این منافیان و مدعیان علیه تریبونال، کوچکترین اشارهای به اسناد و عکس به دست آمده و معرفی شدهی مرتضی اشراقی توسط ایرج مصداقی نمیکنند. به نام های مخدوش هیئت کشتار (حسین علی نیری، سید ابراهیم رئیسی، مصطفی پورمحمدی و مرتضی اشراقی). برای آشنایی با چنین اغتشاشهایی به بسیاری از گزارشها و خاطرات به ویژه سازمان مجاهدین خلق، حزب توده، اکثریت، راه کارگر نگاه شود. تا کنون نه راه کارگر سردمدار این گونه گزارشهای دروغین، و نه گروههای نامبرده هیچگاه کوچکترین اشارهای به «شاهکارهای» مخرب خود نکردهاند.
[v] فردا نیوز، از ارگانهای امنیتی حکومت اسلامی، مرداد ۱۳۹۱ - ۱:۱۷،«پشت پردهی دادگاه نمایشی «ایران تریبونال» چیست؟» از رسانه های امنیتی – اطلاعاتی حکومت اسلامی، 10/5/1391، خ فردا نیوز، از ارگانهای امنیتی حکومت اسلامی، مرداد ۱۳۹۱ - ۰۱:۱۷
برهان، به قلم «سید محمدمهدی پیامبری؛ مسئول کمیتهی حقوق بشر مؤسسهی راهبردی دیدهبان». موج گستردهای از سوی ارگانهای حکومتی: خبرگزاری
فارس، فردا نیوز، پژواک نیوز، افکار نیوز، باشگاه خبرنگاران، افسران،
انجمن کرسی های آزاد اندیشی، وب سایت رسمی شخصی کوچکی نژاد، نماینده مجلس
از رشت و… فوران گرفت.
http://www.dialogt.org/index.php?id=78&tx_ttnews[tt_news]=397&cHash=0ce1161807d70a260fc0f58325cc857a
[vii] «پشت پردهی دادگاه نمایشی «ایران تریبونال» چیست؟» از رسانه های امنیتی – اطلاعاتی حکومت اسلامی، 10/5/1391، خبرگزاری برهان، به قلم «سید محمدمهدی پیامبری؛ مسئول کمیتهی حقوق بشر مؤسسهی راهبردی دیدهبان».
[viii] فردا نیوز، از ارگانهای امنیتی حکومت اسلامی، مرداد ۱۳۹۱ - ۱:۱۷
واکاوی معرکه گیری جدید سازمان منافقین- پشت پرده دادگاه نمایشی «ایران تریبونال» چیست؟
http://www.sarkhat.com/fa/news/137397273/
[ix] دریغا باید اعتراف کرد که با توجه به گزارشهای در دست و مقایسه و بازخوانی بیشترین آنها، گزارش آیتالله منتظری، و نیز کتابهای ۴ مجلدی نه زیستن نه مرگ و نیز دوزخ روی زمین و دیگر نوشتههای مستند چندین هزار صفحهای ایرج مصداقی در این برهه، نزدیک به درستترین گزارشها میباشند.
[xi]
لیلا قلعه بانی، به عنوان یکی از فعالان کارزار در چهارمین گردهمایی
زندانیان سیاسی در گوتنبرگ سوئد که توسط «گفتگوهای زندان» اداره میشد شرکت
کرد و گزارش مبسوطی در مورد کارزار ارائه داد.
http://www.dialogt.org/index.php?id=78&tx_ttnews[tt_news]=397&cHash=0ce1161807d70a260fc0f58325cc857a
پرسیدنی
است که فعالین سایت دیالوگ و گفتگوهای زندان، که گزارش کامل و برنامههای
آتی تریبونال را شنیده ودریافت کرده ودر سایت خود هنوز بازتاب دادهاند، چه
نکتهای برایشان پنهان بود! هنوز انکار میکنید که از همه چیز بی خبر
بودهاید. به این بخش پایانی گزارش لیلا قلعهبانی از سوی تریبونال به نشست
شما در سوید را دوباره بخوانید:
«...هفت
عضو اصلی و یک عضو مشورتی. اطلاعات مربوط به این سمینارو اسامی و مشخصات
حقوقدانان عضو کمیته راهبردی در وب سایت ایران تریبونال موجود است.
کنفرانس، پروفسور جان کوپر را که ریاست کمیته راهبردی را پذیرفته بود، به
این سمت انتخاب کرد. کنفرانس، جان کوپر را مسئول تشکیل کمیته راهبردی و پیش
نویس اساسنامه کمیته کرد. کمیته، نخستین جلسه خود را ژانویه دوهزار و
یازده در لندن برگزار کرد. اساسنامه به تصویب رسید و کمیته راهبردی تشکیل و
اعضای آن رسما به آن ملحق شدند. کمیته بین المللی راهبردی حقوقدانان
ایران تریبونال، سازماندهی، تصویب و تنظیم پروسه دادرسی و سایر اسناد مربوط
به پروژه را در دستور کار قرار داد و از آن زمان تا این تاریخ، جلسات خود
را ماهی یک بار برگزار کرده است. پروسه دادرسی و سایر اسناد حقوقی تدوین
گردید و قرار است پروژه در دو مرحله "کمیسیون حقیقت یاب"و "دادگاه" به اجرا
در آید."کمیسیون حقیقت یاب" به مدت پنچ روز از چهارم تا پنچم ژوئن دوهزار و
دوازده در لندن برگزار خواهد شد." دادگاه" قرار است، در اکتبر و نوامبر
همان سال برگزار شود. محل و تاریخ دقیق دادگاه متعاقبا به اطلاع عموم خواهد
رسید.»
ماهها گذشت و نخسیتن دادخواهی تریبونال در سال ۲۰۱۲ برگزار شد و خاموش بودید؛ با کدامین گرایش و دسته همراه وهمنوا شدهاید!
[xii]
نزدیک به ۱۰ سال پیش، گرامی یاد، دکتر کامبیز روستا انسانی، که به غایت
رژیم را فاشیستی مینامید جدا از سمتگیری و گرایشهای سالهای آخر زندگی،
تلاشگر «حقوق بشر» و برگزاری چنین تریبونالی بود.
[xiii] «تریبونال لندن» : حقایق پشت پرده، هشداری درباره ی
دست های پنهان سردبیری سایت کمیته اجرایی «سازمان انقلابی راه کارگر».
بایدبه این سرسختی و پیگیری وظیفه انقلابی بی پایان، «تحسین گفت»:
http://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1069&Id=208&pgn=
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/22/dena-4610/7/
http://www.rahekaregar.com/maghalat/2012/07/08/rahmani.pdf
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/22/96736/
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/04/95730/
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/01/mary-8128/
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/02/88795/
http://www.rahekaregar.com/maghalat/2012/06/26/tribonal%20wa%20keshakesh.htm
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/02/88795/
http://www.rahekaregar.com/maghalat/2012/06/26/tribon.htm
[xiv] کارل مارکس، هیجدهم برومرلویی بناپارت، صص ۸-۶۷، ترجمه باقر پرهام، نشر مرکز، چاپ چهارم، سال ۱۳۸۲، تهران.
[xv] سعدیِ سخن پرداز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر