فاجعه نزديک است
بخش اول
ملت ايران در روند فاجعه ای ديگر همچون سالهای 1917 - 1919
رضا آذرخش
بدون ترديد سالهای 1917 – 1919 از دردناک ترين سال های تاريخ ايران از آغاز تشکيل تاکنون بوده است. در اين فاجعه دردناک، تقريبا چهل درصد از مردم ايران (8 تا 10 ميليون نفر) به علت قحطی بزرگ و بيماری های تيفوس، وبا و طاعون ناشی از کمبود مواد خوراکی و دارويی و توطئه های مستقيم بريتانيا به تلافی کان لم يکن شدن قرارداد اوت سال 1907 که منجربه تقسيم ايران به دو ناحيه نفوذ بريتانيا و روسيه میشد با هدف تضعيف دولت و مردم ايران به منطور تحکيم استمرارسلطه خود،درشهر و روستا های ايران تسليم مرگ زود هنگام شدند و جهان متمدن! که بار ها و کرارا از کشتار يهوديان توسط نازی ها و قتل عام ارامنه توسط ترک های عثمانی مرثيه ها سرودند و هنوز نيز گاه به گاه آن ها را وسيله ای برای گرم نگه داشتن بازار سياسی خود با رقبا درجهان بر زبان ميرانند، هيچگاه کشتاردسته جمعی ايرانيان توسط دولت بريتانيا را مطرح نکرده اند و نه تنها در اين باره اظهار تأسف يا همدردی با مردم ايران ننمودند، بلکه هم انگلستان و هم روسيه دردهه های 60 و 70 مدعی شدند که در سال 1914 جمعيت ايران فقط ده ميليون نفر بوده است، با اين ادعا خود را از فاجعه کنار کشيدند.
در طول جنگ جهانی اول عليرغم بی طرفی ايران کشور های انگلستان، روسيه و عثمانی با توجه به بی لياقتی و ضعف زمامداران ايران که توجهی به مشکلات مردم نداشتند، هرکدام بخش هايی از ايران را اشغال کردند. دولت انگليس که قسمت اعظم فلات ايران را زير سلطه خود داشت نيز نه تنها کمکی برای کاستن از بيماری و قحطی ننمود بلکه با توقيف و حتی به آتش کشانيدن مواد خوراکی محصول داخل کشور و ممانعت از ورود غلات و گندم که کشورهايی مانند امريکا و هندوستان ميخواستند به ايران ارسال دارند جلوگيری نمود.
نود وسه سال پس از قحطی بزرگ و قتل عام ده ميليونی مردم ايران توسط انگليسی ها ، بار ديگر طليعه قحطی و مرگ و مير بيشتر مردم ايران در افق ميهن ما پديدار شده اند که مسببين آن نه بيگانگان، بلکه کسانی هستند که خود را خبرگان و خواص ميدانند و حاکميت ميهن ما را اشغال نموده اند، هستند. بر اساس گفته رهبر که مردم ايران را عوام (فاقد شعور) می پندارد و توان شنيدن کوچکترين انتقاد عوام را ندارد، در روز 29 دی ماه 1390 در سخنرانی اخطار گونه خود ميگويد: «در شرايط کنونی همه جريان ها و گرايش های سياسی داخل نظام بايد خط و مرز خود را با دشمن به صورت شفاف روشن کنند و دراين ميان وظيفه خواص به ويژه خواصی که تأثير گذاری بالايی دارند بيش از ديگران است».
شرايطی که رهبر آن را «شرايط کنونی» ميداند چه ميباشد؟ و کسانی را که «دشمن» می شمارد چه کسانی هستند؟ در نظر او همه مردم ايران بجز چاپلوسان و جيره خواران بيت رهبری دشمن به حساب ميآيند. بنا به گفته هاشمی رفسنجانی که لباس رهبری نظام ولايی را او برتن رهبر پوشانيده است و آيت الله کنی که به دستور خود رهبر به مقام رئيس مجلس خبرگان برگزيده شده « رهبر حاضر به شنيدن هيج تذکر و پيشنهادی نيست». خود بزرگ بينی و خودکامگی او اجازه نميدهد دلايل «شرايط کنونی» را درک کند و به واقعيات توجه نمايد.
اصل 109 قانون اساسی تجديد نظر شده در زمان رياست جمهوری آقای خامنه ای، شرايط رهبر را چنين شرح ميدهد: «صلاحيت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه، عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام (نه ملت ايران)، بينش صحيح سياسی و اجتماعی، تدبير، شجاعت، مديريت کافی برای رهبری» .
آقای خامنه ای در سخنرانی روز 12 بهمن 1390 در عکس العملی به اجماع جهانی عليه ايران ميگويد: «دشمن با تلاش خود، با فعاليت خود، با جان کندن خود در مبارزه با ملت ايران به جايی نميرسد! اين رو سياهان بد محاسبه گر ها، نميدانند ما در شرايط شعب ابوطالب نيستيم، ما در شرايط بدر و خيبر هستيم!»
بازگشت به 1432 سال پيش و بياناتی چنين نميتواند شايسته رهبری باشد که خود را برگزيده ملتی 70 ميليونی ميداند. اين سخنان متعلق به کسی است که در دنيايی از ترس فرو رفته باشد و برای نجات خود به هر خس و خاشاکی چنگ ميزند، و برای غلبه بر حالت نا متعادل خويش به سخنانی چنين مبادرت ميورزد. رهبری که شجاعت لازم برای رو در رويی با واقعيات را ازدست ميدهد نه تنها خودرا دچار کابوسی دايمی ميکند، بلکه سرنوشت و آينده ملتی را نيز به بازی ميگيرد.
آقای خامنه ای هرگز نميخواهد يا نميتواند اين واقعيت را بپذيرد آخرين تراژدی ای که کشور را به «شرايط کنونی» رسانيده، سخنرانی تاريخی او در 29 خرداد در دفاع از تقلب و کودتای انتخاباتی، و انتصاب احمدی نژاد به رياست جمهوری و فتوای کشتار کسانی که فقط «آرای» خود را طلب ميکردند ميباشد. خامنه ای برای توجيه کشتار خود، جنبش آرام و مسالمت جويانه قربانيان را ساخته و پرداخته صهيونيسم و امريکا اعلام ميکند و به سلاخان مردم بدون سلاح، به قول خود «فتنه گران»، ترفيع مقام ميدهد تا تنور کشتار معترضين را برای آينده نيز گرم و مستمر نگه دارد، غافل از سرنوشت کسانی که دانسته يا ندانسته هم بستگی خود با اکثريت مردم را بريده اند.
با توجه به عمل کرد نظامی که طبق اصل 109 قانون اساسی، رهبر از تعيين سياست کلی و جزيی نظام، تا عفو يا تخفيف مجازات محکومين، نصب و عزل کليه مقام های احرايی و قضايی و قانون گذاری و فرمان جنگ و صلج را دراختيار دارد، و خود را تنها فرد با قدرت بلامنازع و بدون مسؤليت و غير پاسخگو ميداند، از اينرو مسؤليت فرو پاشی و ويرانی زير بنا های صنعتی، اقتصادی و اجتماعی، کشتار و بازداشت های منتقدين و اختلاس های ميلياردی، بازده و پيآمد عملکرد کسی است که خود را موظف به پاسخ گويی به مردم نميداند و آنها را عوامبه حساب ميآورد.
حيف و ميل ميلياردها دلار از درآمد ملی ومنابع نفتی مردم ايران که ارثيه نياکان آنان هستند توسط خواص به دستور يا بی توجهی رهبر، و انتصاب افرادی که هيچگونه تخصص فنی، اداری و اجرايی ندارند به وزارت، وکالت، قضاوت و مقامهای بالای سازمان ها و ارگان های نظامی و امنيتی، صنعتی و خدماتی بدون اينکه صلاحيت و شايستگی لازم را داشته باشند، کشور را به «شرايط کنونی» رسانيده است. زيرا تنها بينش و مديريت و کاردانی اين منتخبين فقط اطاعت محض از رهبر ميباشد.
بذل و بخشش های سخاوتمندانه به ياران برون مرزی! برای رفاه و ساخت وساز صنعتی وساختمانی در لبنان، سوريه، فلسطين و پاره ای ازکشور های افريقايی که احتمالا ميتوانند مأمن امنی برای دوران بازنشستگی رهبر و ياران همدل او باشند، هزينه شده اند، درحالی که جمع کثيری از ملت ايران حتی نميتوانند لقمه نانی يا قطره آب سالمی برای ادامه زندگی داشته باشند.
اين گروه خواص در کنار بلند پروازی ها و بی آگاهی رهبر از شرايط و موقعيت جهانی ، با ندانم کاری و بی سياستی و ايراد سخنان بدون منطق، ميهن ما را به سراشيبی کشانيده اند که پايان آن بی خانمانی، گرسنگی، بی دوايی و بيماری و مرگ برای ميليون ها مردم ايران و خرابی برای ايران خواهد بود. احمدی نژاد همراه سخنان بی مايه خود مدعی است که «هرچه ميخواهند تحريم بکنند، ما از تحرم نمی ترسيم!» آنها ممکن است با پشتوانه غارت گريهای خود از تحريم ها نترسند، اما ما ملت ايران می ترسيم.
در روز دوشنبه 23 ژانويه اتحاديه اروپا و پيش از آن نيزمجلس نمايندگان و سنای امريکا لايحه تحريم خريد نفت و قطع ارتباطات بانکی با مؤسسات مالی بين المللی با بانک مرکزی ايران را از آغازماه خرداد يا تير آينده تصويب کرده بودند و در روز 31 دسامبر با تأييد رئيس جمهور امريکا به صورت قانون درآمده است، ميتواند تکرار فاجعه قحطی و مرگ و مير بزرگ سالهای 1917 تا 1919شود.
درحالی که به سبب واردات بدون رويه و قاچاق مواد ضروری در طول بيست سال گذشته کشاورزی و کار خانجات توليدی، اعم از مواد غذايی يا نيازهای ديگر جامعه به سکون و تعطيلی گراييده اند. قطع درآمد نفتی که بخش کوچکی ازآن به عنوان سوبسيد ودارو مصرف ميگرديد با تحريم خريد نفت وتحريم ارتباطات بانکی همراه با افزايش شديد بهای مواد مورد لزوم، قدرت خريد اکثريت مردم ايران را به پايين ترين نقطه سوق خواهد داد که مقدمات فاجعه را به سرعت گسترش ميدهد.
شوربختانه مقامات مسؤل اعم از رهبر، رئيس جمهور و مجلس فاقد شهامت و شجاعت لازم برای درک واقعيات هستند و با دشنام گويی و ندانم کاری های خود هر روز کشور را به فاجعه نزديک تر ميکنند بدون اينکه توانايی آن را داشته باشند که گستردگی فاجعه را درک نمايند.
در شهريور 1359 که به سبب بزرگنمايی ها و ادعاهای صدور انقلاب اسلامی به عراق، مقدمات حمله عراق به ايران آماده می شدند، عليرغم هشدار های سفير ايران در عراق آيت الله خمينی و رسانه های آن زمان از فکر و ادعای صدور انقلاب بيرون نيامدند تا جنگی هشت ساله را به ملت ايران تحميل نمودند که هنوز اثرات و ويرانی های آن ترميم نيافته است. اما بعد از ساقط شدن هواپيمای مسافربری «ايران ار» آيت الله خمينی دارای چنان شهامت و شجاعتی بود که بتواند قطعنامه شورای امنيت را برای پايان دادن جنگ بپذيرد و همانطور که خود گفته بود: «جام زهر را بنوشد».
آيا رهبر دارای چنان شهامت و شجاعتی هست که بتواند از وقوع فاجعه جلوگيری کند؟
ناتمام (عوامل و پيش درآمدهای وقوع جنگ)
بخش اول
ملت ايران در روند فاجعه ای ديگر همچون سالهای 1917 - 1919
رضا آذرخش
بدون ترديد سالهای 1917 – 1919 از دردناک ترين سال های تاريخ ايران از آغاز تشکيل تاکنون بوده است. در اين فاجعه دردناک، تقريبا چهل درصد از مردم ايران (8 تا 10 ميليون نفر) به علت قحطی بزرگ و بيماری های تيفوس، وبا و طاعون ناشی از کمبود مواد خوراکی و دارويی و توطئه های مستقيم بريتانيا به تلافی کان لم يکن شدن قرارداد اوت سال 1907 که منجربه تقسيم ايران به دو ناحيه نفوذ بريتانيا و روسيه میشد با هدف تضعيف دولت و مردم ايران به منطور تحکيم استمرارسلطه خود،درشهر و روستا های ايران تسليم مرگ زود هنگام شدند و جهان متمدن! که بار ها و کرارا از کشتار يهوديان توسط نازی ها و قتل عام ارامنه توسط ترک های عثمانی مرثيه ها سرودند و هنوز نيز گاه به گاه آن ها را وسيله ای برای گرم نگه داشتن بازار سياسی خود با رقبا درجهان بر زبان ميرانند، هيچگاه کشتاردسته جمعی ايرانيان توسط دولت بريتانيا را مطرح نکرده اند و نه تنها در اين باره اظهار تأسف يا همدردی با مردم ايران ننمودند، بلکه هم انگلستان و هم روسيه دردهه های 60 و 70 مدعی شدند که در سال 1914 جمعيت ايران فقط ده ميليون نفر بوده است، با اين ادعا خود را از فاجعه کنار کشيدند.
در طول جنگ جهانی اول عليرغم بی طرفی ايران کشور های انگلستان، روسيه و عثمانی با توجه به بی لياقتی و ضعف زمامداران ايران که توجهی به مشکلات مردم نداشتند، هرکدام بخش هايی از ايران را اشغال کردند. دولت انگليس که قسمت اعظم فلات ايران را زير سلطه خود داشت نيز نه تنها کمکی برای کاستن از بيماری و قحطی ننمود بلکه با توقيف و حتی به آتش کشانيدن مواد خوراکی محصول داخل کشور و ممانعت از ورود غلات و گندم که کشورهايی مانند امريکا و هندوستان ميخواستند به ايران ارسال دارند جلوگيری نمود.
نود وسه سال پس از قحطی بزرگ و قتل عام ده ميليونی مردم ايران توسط انگليسی ها ، بار ديگر طليعه قحطی و مرگ و مير بيشتر مردم ايران در افق ميهن ما پديدار شده اند که مسببين آن نه بيگانگان، بلکه کسانی هستند که خود را خبرگان و خواص ميدانند و حاکميت ميهن ما را اشغال نموده اند، هستند. بر اساس گفته رهبر که مردم ايران را عوام (فاقد شعور) می پندارد و توان شنيدن کوچکترين انتقاد عوام را ندارد، در روز 29 دی ماه 1390 در سخنرانی اخطار گونه خود ميگويد: «در شرايط کنونی همه جريان ها و گرايش های سياسی داخل نظام بايد خط و مرز خود را با دشمن به صورت شفاف روشن کنند و دراين ميان وظيفه خواص به ويژه خواصی که تأثير گذاری بالايی دارند بيش از ديگران است».
شرايطی که رهبر آن را «شرايط کنونی» ميداند چه ميباشد؟ و کسانی را که «دشمن» می شمارد چه کسانی هستند؟ در نظر او همه مردم ايران بجز چاپلوسان و جيره خواران بيت رهبری دشمن به حساب ميآيند. بنا به گفته هاشمی رفسنجانی که لباس رهبری نظام ولايی را او برتن رهبر پوشانيده است و آيت الله کنی که به دستور خود رهبر به مقام رئيس مجلس خبرگان برگزيده شده « رهبر حاضر به شنيدن هيج تذکر و پيشنهادی نيست». خود بزرگ بينی و خودکامگی او اجازه نميدهد دلايل «شرايط کنونی» را درک کند و به واقعيات توجه نمايد.
اصل 109 قانون اساسی تجديد نظر شده در زمان رياست جمهوری آقای خامنه ای، شرايط رهبر را چنين شرح ميدهد: «صلاحيت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه، عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام (نه ملت ايران)، بينش صحيح سياسی و اجتماعی، تدبير، شجاعت، مديريت کافی برای رهبری» .
آقای خامنه ای در سخنرانی روز 12 بهمن 1390 در عکس العملی به اجماع جهانی عليه ايران ميگويد: «دشمن با تلاش خود، با فعاليت خود، با جان کندن خود در مبارزه با ملت ايران به جايی نميرسد! اين رو سياهان بد محاسبه گر ها، نميدانند ما در شرايط شعب ابوطالب نيستيم، ما در شرايط بدر و خيبر هستيم!»
بازگشت به 1432 سال پيش و بياناتی چنين نميتواند شايسته رهبری باشد که خود را برگزيده ملتی 70 ميليونی ميداند. اين سخنان متعلق به کسی است که در دنيايی از ترس فرو رفته باشد و برای نجات خود به هر خس و خاشاکی چنگ ميزند، و برای غلبه بر حالت نا متعادل خويش به سخنانی چنين مبادرت ميورزد. رهبری که شجاعت لازم برای رو در رويی با واقعيات را ازدست ميدهد نه تنها خودرا دچار کابوسی دايمی ميکند، بلکه سرنوشت و آينده ملتی را نيز به بازی ميگيرد.
آقای خامنه ای هرگز نميخواهد يا نميتواند اين واقعيت را بپذيرد آخرين تراژدی ای که کشور را به «شرايط کنونی» رسانيده، سخنرانی تاريخی او در 29 خرداد در دفاع از تقلب و کودتای انتخاباتی، و انتصاب احمدی نژاد به رياست جمهوری و فتوای کشتار کسانی که فقط «آرای» خود را طلب ميکردند ميباشد. خامنه ای برای توجيه کشتار خود، جنبش آرام و مسالمت جويانه قربانيان را ساخته و پرداخته صهيونيسم و امريکا اعلام ميکند و به سلاخان مردم بدون سلاح، به قول خود «فتنه گران»، ترفيع مقام ميدهد تا تنور کشتار معترضين را برای آينده نيز گرم و مستمر نگه دارد، غافل از سرنوشت کسانی که دانسته يا ندانسته هم بستگی خود با اکثريت مردم را بريده اند.
با توجه به عمل کرد نظامی که طبق اصل 109 قانون اساسی، رهبر از تعيين سياست کلی و جزيی نظام، تا عفو يا تخفيف مجازات محکومين، نصب و عزل کليه مقام های احرايی و قضايی و قانون گذاری و فرمان جنگ و صلج را دراختيار دارد، و خود را تنها فرد با قدرت بلامنازع و بدون مسؤليت و غير پاسخگو ميداند، از اينرو مسؤليت فرو پاشی و ويرانی زير بنا های صنعتی، اقتصادی و اجتماعی، کشتار و بازداشت های منتقدين و اختلاس های ميلياردی، بازده و پيآمد عملکرد کسی است که خود را موظف به پاسخ گويی به مردم نميداند و آنها را عوامبه حساب ميآورد.
حيف و ميل ميلياردها دلار از درآمد ملی ومنابع نفتی مردم ايران که ارثيه نياکان آنان هستند توسط خواص به دستور يا بی توجهی رهبر، و انتصاب افرادی که هيچگونه تخصص فنی، اداری و اجرايی ندارند به وزارت، وکالت، قضاوت و مقامهای بالای سازمان ها و ارگان های نظامی و امنيتی، صنعتی و خدماتی بدون اينکه صلاحيت و شايستگی لازم را داشته باشند، کشور را به «شرايط کنونی» رسانيده است. زيرا تنها بينش و مديريت و کاردانی اين منتخبين فقط اطاعت محض از رهبر ميباشد.
بذل و بخشش های سخاوتمندانه به ياران برون مرزی! برای رفاه و ساخت وساز صنعتی وساختمانی در لبنان، سوريه، فلسطين و پاره ای ازکشور های افريقايی که احتمالا ميتوانند مأمن امنی برای دوران بازنشستگی رهبر و ياران همدل او باشند، هزينه شده اند، درحالی که جمع کثيری از ملت ايران حتی نميتوانند لقمه نانی يا قطره آب سالمی برای ادامه زندگی داشته باشند.
اين گروه خواص در کنار بلند پروازی ها و بی آگاهی رهبر از شرايط و موقعيت جهانی ، با ندانم کاری و بی سياستی و ايراد سخنان بدون منطق، ميهن ما را به سراشيبی کشانيده اند که پايان آن بی خانمانی، گرسنگی، بی دوايی و بيماری و مرگ برای ميليون ها مردم ايران و خرابی برای ايران خواهد بود. احمدی نژاد همراه سخنان بی مايه خود مدعی است که «هرچه ميخواهند تحريم بکنند، ما از تحرم نمی ترسيم!» آنها ممکن است با پشتوانه غارت گريهای خود از تحريم ها نترسند، اما ما ملت ايران می ترسيم.
در روز دوشنبه 23 ژانويه اتحاديه اروپا و پيش از آن نيزمجلس نمايندگان و سنای امريکا لايحه تحريم خريد نفت و قطع ارتباطات بانکی با مؤسسات مالی بين المللی با بانک مرکزی ايران را از آغازماه خرداد يا تير آينده تصويب کرده بودند و در روز 31 دسامبر با تأييد رئيس جمهور امريکا به صورت قانون درآمده است، ميتواند تکرار فاجعه قحطی و مرگ و مير بزرگ سالهای 1917 تا 1919شود.
درحالی که به سبب واردات بدون رويه و قاچاق مواد ضروری در طول بيست سال گذشته کشاورزی و کار خانجات توليدی، اعم از مواد غذايی يا نيازهای ديگر جامعه به سکون و تعطيلی گراييده اند. قطع درآمد نفتی که بخش کوچکی ازآن به عنوان سوبسيد ودارو مصرف ميگرديد با تحريم خريد نفت وتحريم ارتباطات بانکی همراه با افزايش شديد بهای مواد مورد لزوم، قدرت خريد اکثريت مردم ايران را به پايين ترين نقطه سوق خواهد داد که مقدمات فاجعه را به سرعت گسترش ميدهد.
شوربختانه مقامات مسؤل اعم از رهبر، رئيس جمهور و مجلس فاقد شهامت و شجاعت لازم برای درک واقعيات هستند و با دشنام گويی و ندانم کاری های خود هر روز کشور را به فاجعه نزديک تر ميکنند بدون اينکه توانايی آن را داشته باشند که گستردگی فاجعه را درک نمايند.
در شهريور 1359 که به سبب بزرگنمايی ها و ادعاهای صدور انقلاب اسلامی به عراق، مقدمات حمله عراق به ايران آماده می شدند، عليرغم هشدار های سفير ايران در عراق آيت الله خمينی و رسانه های آن زمان از فکر و ادعای صدور انقلاب بيرون نيامدند تا جنگی هشت ساله را به ملت ايران تحميل نمودند که هنوز اثرات و ويرانی های آن ترميم نيافته است. اما بعد از ساقط شدن هواپيمای مسافربری «ايران ار» آيت الله خمينی دارای چنان شهامت و شجاعتی بود که بتواند قطعنامه شورای امنيت را برای پايان دادن جنگ بپذيرد و همانطور که خود گفته بود: «جام زهر را بنوشد».
آيا رهبر دارای چنان شهامت و شجاعتی هست که بتواند از وقوع فاجعه جلوگيری کند؟
ناتمام (عوامل و پيش درآمدهای وقوع جنگ)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر