نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آذر ۱۹, سه‌شنبه

دلم کپک زده
آخ
که سطری بنویسم از تنگی دل
همچون مهتاب زده ای
قبیله یِ آرش بر چکاد ِ صخره ای
زه ِ جان کشیده تا بن ِ گوش
به رها کردن ِ فریاد ِ آخرین
کاش دلتنگی نیز
نام کوچکی می داشت تا بجانش می خواندی
نام کوچکی تا به مهر
آوازش می دادی
همچون مرگ که نام ِ کوچک ِ زندگی است
و بر سکو به وداعش به زبان می آوری
هنگامی که قطار به آن آخرین سوتش را بدَمد
و فانوس ِ سبز به تکان در آید
نامی به کوتاهی ِ آهی که در غوغای آهنگین غلتیدن ِ سنگین ِ پولاد بر پولاد
که به لب جُنبه ای بدل می شود
به کلامی گفته و ناشنیده اِنگاشته
یا نا گفته ای ، شنیده پنداشته
سَطری شَطری شِعری نجوایی یا فریادی گلو دَر
که به گوشی برسد یا نرسد
و مخاطبی بشنود یا نشنود
و کسی دریابد یا نه
که چرا فریاد یا با چه مایه از نیاز
وکسی دریابد یا نه که
مفهومی بودیم یا مصداقی
صوت واژه ای بودیم در آستانه ی ِ زایشی یا فرسایشی
ناله یِ مرگی بودیم یا میلادی
فرمان رَحیل ِ قبیله مردی بودیم یا نامردی
خانی که به وادی ِ برکت راه می نماید یا
خاینی که به کج راهه یِ نامرادی می کشاند
و چه بر جای می ماند آنگاه که
پیکان ِ فریاد از چِله رها شود
نیازی ارضا شده
پرتابه ای به در از خویش
یا زخمی دیگر به آماج خویشتن
و بگو با من بگو با من که می شنود و تازه

هیچ نظری موجود نیست: