این افراد برای تیر خلاص زدن به سراغ ما زندانیان هم خواهند آمد
سعید ماسوری
سعید ماسوری
سعید ماسوری زندانی سیاسی زندان گوهردشت در طی نامه ای پیرو قتل عام اخیر در قرارگاه اشرف میگوید: "خبر در نهایت خود دردناک بود و خود به تنهایی فاجعه ای بود هولناک و وقتی این اخبار در زندان شنیده می شوند به غایت غیر قابل تحمل تر می گردد"
متن کامل نامه که در اختیار "کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی" قرار گرفته است به شرح زیر است.
در بدترین دقایق این شام مرگ زای
متن کامل نامه که در اختیار "کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی" قرار گرفته است به شرح زیر است.
در بدترین دقایق این شام مرگ زای
چندین هزار چشمه خورشید در دلم می جوشد از یقین
احساس می کنم در هر کنار این شورزار یآس
احساس می کنم در هر کنار این شورزار یآس
چندین هزار جنگل شاداب ناگهان می روید از زمین
برای دوستان قدیمی که مظلومانه قتل عام شدند.
خبر در نهایت خود دردناک بود و خود به تنهایی فاجعه ای بود هولناک و وقتی این اخبار در زندان شنیده می شوند به غایت غیر قابل تحمل تر می گردد...
اوضاع به سمتی پیش می رود که چنین وقایعی البته چندان دور از انتظار نیست ...
یادتان لحظه ای رهایم نمی کند ، من آنگاه صحنه ای را تصویر می کنم که بر اثر جراحات بر روی تخت بیمارستان به جای دکتر و معالجه یکی از مامورین نوری مالکی برای زدن تیر خلاص بالای سرتان حاضر شده !!!
به عنوان یک زندانی اسیر و در بند چه کاری می توانم که دست تهی را تنها در سر می توان کوفت و یا تنها امیدوار باشم که بزودی بر خلاف همه هیاهوهای اصلاحات و اعتدال ......
این افراد برای تیر خلاص زدن به سراغ ما زندانیان هم خواهند آمد .... و چرا نیایند... مگر چیزی مانع آنهاست و مگر با توجه به نقطه بلوغ شرایط چاره ای باقی مانده ....و ولی ای بسا که همین خونهاست تاریخ را بحرکت در آورده و معادلات را تغییر می دهد... بهر حال مطلقا سرنوشت خود را جدای از شما نمی دانم و چه بسا بزودی ما هم به خیل شما بپیوندیم ... و این خون صبحگاه تغییر است که این گونه می طلبد دل خورشید در همه ، قطره های آن...
خبر در نهایت خود دردناک بود و خود به تنهایی فاجعه ای بود هولناک و وقتی این اخبار در زندان شنیده می شوند به غایت غیر قابل تحمل تر می گردد...
اوضاع به سمتی پیش می رود که چنین وقایعی البته چندان دور از انتظار نیست ...
یادتان لحظه ای رهایم نمی کند ، من آنگاه صحنه ای را تصویر می کنم که بر اثر جراحات بر روی تخت بیمارستان به جای دکتر و معالجه یکی از مامورین نوری مالکی برای زدن تیر خلاص بالای سرتان حاضر شده !!!
به عنوان یک زندانی اسیر و در بند چه کاری می توانم که دست تهی را تنها در سر می توان کوفت و یا تنها امیدوار باشم که بزودی بر خلاف همه هیاهوهای اصلاحات و اعتدال ......
این افراد برای تیر خلاص زدن به سراغ ما زندانیان هم خواهند آمد .... و چرا نیایند... مگر چیزی مانع آنهاست و مگر با توجه به نقطه بلوغ شرایط چاره ای باقی مانده ....و ولی ای بسا که همین خونهاست تاریخ را بحرکت در آورده و معادلات را تغییر می دهد... بهر حال مطلقا سرنوشت خود را جدای از شما نمی دانم و چه بسا بزودی ما هم به خیل شما بپیوندیم ... و این خون صبحگاه تغییر است که این گونه می طلبد دل خورشید در همه ، قطره های آن...
الحمدالله علی حسن بلائک
سعید ماسوری زندان گوهردشت
سهشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۲ -
منبع:پژواک ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر