درسی که باید از پیچیدگی مافیای طبقه حاکم فرا گرفت - بخش اول
محمد ایرانی
محمد ایرانی
انتخابات اخیر که مهر حکم ولایت فقیه مبنی بر تایید انتخاب روحانی بعنوان رییس جمهور آینده نظام جمهوری اسلامی را بهمراه داشت ، برای کسانیکه به آینده کشور خود مهر میورزند ، درسهای مهمی را نیز بدنبال آورد . باید آموخت که هنوز شناخت دقیقی نسبت به تغییرات طبقه حاکم وجود نداشته و بسیاری از تحلیلها نسبت به آنها اشتباه بوده ، همچنانکه این شناخت نسبت به اقشار گوناگون کشور نیز بدست نیامده است . این انتخابات نشان داد که جناحهای حاکم با وجود جنگ قدرتی با یکدیگر به حفظ نظام خود علاقمند بوده و سرنوشت صدام و دیگر سران دیکتاتور سقوط کرده منطقه را آویزه گوش خود دارند . هرچند هنوز هم برخی از جناحها برهبری کسانی همچون سلیمانی فرمانده سپاه قدس ، برخی از بیت رهبری و مصباح جبهه پایداری برای راندن دیگر اصولگرایان از قدرت به ادامه پروژه هسته ای و ایجاد بحران در منطقه چسبیده و از امکان جنگ با اسرائیل و غرب نیز باکی ندارند . اما گروههای دیگر اصولگرا برهبری کسانی همچون لاریجانی ، موتلفه ، برخی از بیت رهبری ، روحانیت سنتی و برخی دیگر از فرماندهان سپاه که خواهان حفظ منافع بدست آمده خود هستند ، درپی مشکلات فراوانی که براثر تحریم غرب گرفتار شده و شدیدا نگران افزایش نارضایتی داخلی اند ، توانستند خامنه ای را وادار کنند از سیاست تندروی دست کشیده وبه سیاست اعتدال تن بدهد .
نگاهی به تحلیلهای گوناگون داخل و خارج کشور حاکیست که کمتر کسی پیش بینی نتایج انتخابات را نموده بود ، بویژه پس از انتخابات ٨٤ و ٨٨ که با تقلبهای فروان برای انتخاب کاندید مورد نظر ولایت فقیه و دیگر اصولگرایان همراه بود . عدم کاندیدایی خاتمی بهمراه رد صلاحیت رفسنجانی و کناره گیری عارف بعنوان تنها کاندید اصلاح طلب ، موجب گشته بود که سران اصلاح طلب داخل و خارج کشور همچون تاجزاده ، حجاریان ، گنجی ، مهاجرانی ، مزروعی و دیگران که شدیدا مدافع انتخابات بودند ، ناامید گردند . گرچه رفسنجانی و خاتمی با اطلاعاتی که در روزهای آخر کسب کرده بودند ، محور را برپشتیبانی از روحانی ای قرار دادند که با آنها قرابتی داشت ، اگرچه وی بعنوان ٣٤ سال مهره امنیتی و ایفای نقش مجری پروژه هسته ای ، همین قرابت را با برخی از اصولگرایان و رهبری نیز داشت . واقعیت اینکه جنگ قدرتی جناحها که منجر به کنترل سیاستهای کشور بدست جناح تندرو شده بود ، بحران اقتصادی و سیاسی را عمیقتر و امکان جنگ را افزایش داده بود و خامنه ای دیگر ابرقدرتی نبود که جریان را کنترل نماید . درست است که سردمداران دو جناح بدلیل حفظ ولایت فقیه ، اندکی پس از سخنان رهبر مبنی بر وحدت و عدم افشاگری یکدیگر کوتاه میآمدند ، اما آنها پس از مدتی دوباره بروی هم شمشیر کشیده و میکشند .
در مقالات پیشین که جناحهای حاکمیت و جنگ قدرتی آنها مورد بررسی قرار گرفت ، خامنه ای را در سالهای اخیر بدلیل عملکردهایش رهبری نه بعنوان ابرقدرت ، بلکه متاثر ازجناحهای متمایل به بخش تندروتر میدانست .، درحالیکه خمینی همواره موازنه قدرت را در بین دو جناح اصلی نگاه میداشت . با وجودیکه بنظر میرسید که حمایت کامل خامنه ای از جناح تندرو خطر جنگ مقطعی را افزایش میدهد ، اما تصور نمیشد که جناح لاریجانی ، موتلفه و دیگر اصولگرایان بتوانند خامنه ای را بسمت تحلیلهای خود برگردانده و جناح تندرو را عقب برانند وگرچه در آینده بازهم دوجناح حاضر به عقب نشینی نبوده و تلاش خواهند کرد که به قدرت بیشتری دست یابند . تحلیل مقالات گذشته مبنی براین نبود که سرنوشت انتخابات و سیاست جناح تندرو فعلا راکد میشود ، این موضوع طبیعی است چراکه اطلاعات دقیق از داخل حاکمیت به بیرون درز نکرده و تنها از طریق اخبار و عملکردهای مسولان رژیم تحلیلی داده میشود و امکان اشتباه همواره وجود دارد .
باید باور کرد که جناحهای حاکمیت باتوجه به قدرت مطلقه درون کشور و تکیه بر آگاهان خود مسائل را تجزیه و تحلیل نموده و اگر بتوانند غرور کاذب قدرت مطلقه را ازخود دور کنند ، به تغییراتی در سیاست دست زده تا نظام را حفظ نمایند . در جریان انتخابات تندروان موفق شدند با تایید همه جناحهای خود سران اصلاح طلب و رفسنجانی را رد صلاحیت نمایند تا از میان آنها تنها عارف ، اصلاح طلب دست دومی و روحانی ای که هیچگاه اصلاح طلب نبود ، بمیدان آیند . حتی تا چند روز پیش از انتخابات بنظر میرسید که انتخاب جلیلی بعنوان احمدینژاد مطیع برای ادامه سیاستها ممکن باشد ، اما باید بهمراه ترس از شورش داخلی و بحران اقتصادی ، اخطارهای جدی از سمت غرب مبنی بر لبریز شدن کاسه صبر به حکومت رسیده بود که باید تغییری در سیاستها ایجاد نمایند . گرچه رهبری با تکیه بر دولت احمدینژاد و فرماندهان سپاه بویژه سپاه قدس به سیاست کش دادن مذاکرات هسته ای ، تقویت گروههای حزب الله و حماس ، کمک به رژیم اسد و ایجاد بحرانهایی در سایر کشورها شدیدا علاقمند بود ، اما مسولان درجه اول بادرک جدی بودن تحریمها و بویژه محدودیت فروش نفت و انتقال ارز حاصل به اثر عمیق آن بر بودجه کشور پی بردند و قانع شدند که باید در سیاستهایشان تجدیدنظر نمایند . البته نباید فراموش کرد که بحران اقتصادی در داخل کشور که امکان زندگی حتی زیر فقر را مشکل کرده بود ، خود یک عامل اصلی در تجدید نظر سیاستهای طبقه حاکم بشمار میرفت .
دانش مبتنی بر مبارزه طبقاتی همواره زمانی خودرا اصلاح میکند که در پراتیک اجتماعی مورد محک قرار گیرد و طبیعی است نهادهای متشکل سیاسی کارگران و بخشی از اقشار سوسیال دموکرات و متوسط که خواهان تغییر کیفی جامعه هستند ، در پروسه مقابله با تشکیلات و بافتهای طبقه سرمایه دار قادر خواهند بود که تحلیلهای دقیقتری بدهند . افراد و گروههای سیاسی پراکنده و کوچک تنها به صرف اخبار و عملکردهای جناحهای حاکم ، توانایی تحلیل دقیق را نخواهند داشت ، بویژه آنکه از جامعه جدا و ایزوله باشند و این موضوع برای افراد و گروههای خارج کشور نیز کمابیش صدق میکند . قابل توجه اینکه بسیاری از افراد و گروههای سیاسی و بویژه خارج کشوری که آزادانه تر تحلیلهایشان را در سایتها ارائه میدهند ، همچنان طوری رفتار میکنند که از پیش مسائل را دانسته و بدون توجه به تحلیلهای اشتباه و متناقض ، سخنان پیشین را توجیه و سپس به تفسیرهای جدید که بازهم مملو از اشتباه و تناقض است ، میپردازند . باید همواره براحتی پذیرفت که بخشی از تحلیل و عملکردهای گذشته اشتباه بوده و آنها را با توجه به فاکتهای بعدی اصلاح نمود ، وگرنه نه تنها به تفسیرهای مکرر غلط دچار شده ، بلکه مهمتر از آن هواداران و خوانندگان شان را به سرعت از دست میدهند . نگاهی به تغییرات و تحلیلهای گاها متناقض گروههای سیاسی بازمانده از گروههای پیشین از جبهه ملی تا نهضت آزادی ، از فداییان تا مجاهدین ، از جمهوریخواه تا سلطنت طلب و از دموکرات تا سکولار که خودرا مدعی و وارث گذشته میدانند ، درستی موضوع بیان شده را اثبات میکند . بنابراین در ادامه تلاش میشود تا با تکیه بر اخبار جدید و عملکردهای جناحهای حکومت و نقش اقشار مردم در تغییرات سیاستی یکماه اخیر به اصلاح تحلیلهای گذشته پرداخت .
در تحلیلهای گذشته در غیاب باند رفسنجانی و سران اصلاح طلب در قدرت ، اصولگرایان در دو جناح اصلی طبقه بندی شده بودند که مابقی آنها که خودرا مستقل میدانند در میان این دو جناح در گردشند و حداقل خودرا به ولایت فقیه منتسب دانسته و همچون سران اصلاح طلب حفظ نظام الویت اصلی آنهاست . جناح تندروتر شامل برخی از بیت رهبری به سردمداری مجتبی و طائب ، بخشی از فرماندهان سپاه بویژه سپاه قدس و بسیج همچون قاسم سلیمانی و نقدی ، جبهه پایداری بسرکردگی مصباح و برخی از مجریان قتلهای زنجیره ای و کشتار ، برخی از مسولان و وزرای دولت احمدینژاد همچون مصلحی و نجار ، برخی از ائمه جمعه همچون علم الهدی و احمد خاتمی ، جنتی عضو شورای نگهبان و سرانجام کسانی همچون شریعتمداری کیهان که باور دارند حفظ نظام با شدت سرکوب مخالفین در داخل کشور ، پیشبرد پروژه هسته ای باهر قیمتی ، ترور مخالفین در خارج کشور ، جایگزینی هرچه بیشتر قوانین شرعی بجای همین قوانین عقب افتاده فعلی ، کمک به گروههای تروریستی بین المللی برای ایجاد بحران ، جایگزینی واردات رسمی و قاچاقی بجای تولید عملی است .
جناح دوم در قیاس با اصلاح طلبان تندرو محسوب شده اما در مقابل جناح اول چنین نبوده و خودرا دارای سیاستهای معقولتری میداند . این جناح شامل باند لاریجانی ها ، گروه موتلفه ، بخشی از بیت رهبری از جمله ولایتی و ناطق نوری ، برخی از ائمه جمعه ، بخشی از فرماندهان سپاه و بسیج ، روحانیت سنتی و غیره است که باور دارند حفظ نظام با سرکوب کنترل شده مخالفین برای کاهش شدت فشار غرب برای حقوق بشر ، پیشبرد پروژه هسته ای بدون عبور از خط قرمز قدرتهای بزرگ ، رعایت قانون اساسی فعلی ، کنترل گروههای تروریستی بطوریکه با منافع قدرتهای بزرگ مغایرت نداشته باشد ، واردات و ادامه بخشی از تولید و پروژه های صنعتی عملی است . برخی از عملکردهای مشابه دو جناح اصلی شامل استفاده از رانتهای دولتی ، افزایش مصرف مواد مخدر و مشروبات برای منحرف کردن جوانان از تقابل با حاکمیت ، اشاعه دلالی و فساد در جامعه ، وابسته کردن هرچه بیشتر مردم به دولت و حاکمیت میباشند . گروه احمدینژاد که وابستگی به جبهه پایداری داشته ولی در حال کنار رفتن از قدرت است ، همچنان دشمن اصلی جناح دوم و همچنین رفسنجانی و سران اصلاح طلب میباشند . گرچه خود احمدینژاد تلاش دارد گروه متمایل بخود را حفظ نموده و جبهه جدیدی را باز کند ، اما بنظر میرسد بیشتر آنها جذب دیگر قدرتهای جناحی خواهند شد . در این میان ولایت فقیه بیتی دارد که از مسولان و مشاوران مختلفی تشکیل شده که شاید تعداد آنها از هیات وزرا بیشتر باشند و اکثر آنها گرایشاتی به دو جناح اصلی دارند ، اما هستند برخی از آنها که بهمراه مسولان دیگری همچون ضرابی رییس صدا و سیما و حداد عادل و گلپایگانی تنها به خط مشی ولایت فقیه میپردازند .
امروزه هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که علاوه بر مسائل داخلی ، متاثر از سیاستهای خارج از آن کشور نباشد و این بیشتر بدلیل منافعی است که کشورهای قدرتمند در جهان دنبال میکنند و بهمین دلیل پشتیبان دیکتاتورهای بومی هستند . حتی مردم کشورهای آمریکا و اروپای غربی که بدلیل مبارزات داخلی با طبقه حاکمه خود و بدلیل رشد اقتصادی گذشته و سیاستهای استعماری دولتهایشان نسبت به کشورهای عقب مانده ، از تسهیلات بسیار خوبی در جهت رفاه ، بهداشت و فرهنگ جامعه برخوردار شدند که اکنون باید بدلیل سیاستهای صندوق توسعه پول از بسیاری از تسهیلات گذشته چشم پوشی نمایند . دیگر به رهبران کره شمالی ایرادی نیست اگر مردم کشورشان را در فقر و دور از تمدن جهان نگاه میدارند ، ولی آنها مجوز ساخت بمب هسته ای را ندارند . مردم افغانستانی که فاقد نفت و دیگر منابع اقتصادی اند ، نباید دور از سیاستهای توسعه طلبانه قدرتهای بزرگ زندگی کنند . سران برزیل و دیگر کشورهای منطقه به بهای فقر روز افزون مردم کشور باید به سیاستهای نیولیبرالیستی در جهت سرمایه گزاریها تن دهند . دیکتاتورهای کشورهای عرب به بهای کشته شدن بسیاری از مردم کشورشان تغییر میکنند ، اما بازهم دخالت علنی و یا تحت پوشش قدرتهای بزرگ اجازه انتخاب نحوه حکومت را به آن مردم نمیدهند . مهم نیست که مسولان جمهوری اسلامی نیز که سرکوب شدید مردمش را ٣٤ سال است بشدت دنبال کرده و اسنادش بویژه در سال ٨٨ بهمه جهان ارسال گردید ، ولی نباید پا را فراتر از خط قرمز قدرتهای بزرگ بگذارند . اما آنچه مایه امیدواری است اینکه مردم همه کشورها در سالهای اخیر که رسانه ها و امکانات ارتباطی افزایش یافته ، به مبارزه شدیدتری علیه حکومت بومی و همچنین قدرتهای بزرگ دست زده و خواهند زد .
سیاست خارجی مسولان رژیم چه زمانیکه با صدام جنگید و غرور کاذب هردو دیکتاتور موجب ویرانی دو کشور و فقر مردم دو کشور گردید و چه در ادامه که به تقویت گروههای تروریستی پرداخت ، موجب گردید تا دیگر دشمنی اعراب با اسرائیل به دشمنی آنها با رژیم تبدیل شده و درآمد سرشار نفتی همه صرف خرید انبوه سلاحهای کشتار جمعی گردد . دولت احمدینژاد با زنده کردن هولوکاست بیشترین خدمت را به چنین سیاستی نمود و بهمین دلیل پشتیبانی سران تندرو اسرائیل را بهمراه داشت که روحانی رییس جمهور بعدی حتی بدلیل امکان پیش گرفتن سیاستهای متفاوت و متعادل تر ، فاقد آنست . در هر حکومت دیکتاتوری جناحهای متفاوتی هستند که برای کسب قدرت بیشتر مالی و سیاسی بایکدیگر در جنگ قدرتی اند و سخنان متفاوت آنها بدلیل سیاستهای متفاوت آنهاست که این موضوع موجب تناقض تحلیلهای اپوزیسیون میگردد . این موضوع در کشورهای غربی پیشرفته و دیگر قدرتهای بزرگ شرقی نیز صادق است که جناحهای مختلف حکومت بایکدیگر درجنگ قدرتی بوده و بسته به منافع خود در تماس با جناحهای همگروه خود در کشورهای دیکتاتوری هستند . آنچه اهمیت دارد اینکه نباید سخنان جناحهای مختلف مسولان این کشورها را در یک جهت دانست ، مثلا برخی از جناحهای قدرتهای بزرگ موافق ادامه تحرکات برخی مسولان تندرو رژیم جمهوری اسلامی بوده و آنها را تقویت میکنند تا به منافع سرشار خود در منطقه دست یابند . البته برخی دیگر از مسولان کشورهای قدرتمند در پی سیاستهای دیگری در پی کنترل تندروان رژیم بوده ولی همچنان حفظ نظام را با قدرتیابی دیگر جناحها دنبال میکنند . اما چون همواره وحدت جناحهای مسولان کشورهای قدرتمند بایکدیگر بیشتر از مسولان کشورهای دیکتاتوری است ، سران دیکتاتور فریب غرور قدرت خودرا خورده و همچون صدام و یا مبارک به طرق متفاوت سقوط میکنند . باید منتظر ماند تا دریافت که نقشه دیکتاتورها و کشورهای قدرتمند غربی و شرقی برای آینده کشور ایران و دیگر کشورها چیست !
دگرگونی نظام یک کشور بناچار باید از درون ملت همان کشور سرچشمه گرفته و تا آنها نخواهند خود موجب تغییر در کشور خود گردند ، حاکمان دیکتاتور به توسط بافتهای داخلی که ایجاد کردند و با تکیه بر پشتیبانی قدرتهای بزرگ ، سرنوشت کشور را رقم خواهند زد . بنابراین آینده کشور ایران بستگی به ترکیب اندیشمندان و اقشار گوناگون که دارای منافع مشترک با یکدیگرند ، بستگی خواهد داشت و این موضوع تفاوتی نمیکند برای ایرانیانی که در داخل و یا خارج کشور زندگی میکنند ، اگر تاکتیکها و استراتژی مشترک داشته باشند . طبیعی است که ایران مستقل و دارای دموکراسی متعلق بهمه ایرانیان داخل و خارج کشور خواهد بود ، منتهی برای رسیدن به چنین ایرانی تاکتیکها و استراتژی هماهنگ تنها توسط بخشی از اقشار و نه همه ملت مورد پذیرش بوده و سایرین با تاکتیکها و استراتژی مختلف درپی منافع گروهی و طبقاتی خود بوده و در آن جهت کوشش خواهند نمود . تا زمانیکه نهادهای مستقل اقتصادی و سیاسی اجتماعی بخش اول شکل نگرفته ، بسیاری از افراد و گروههایش مدام دنباله رو تشکیلات و بافتهایی خواهند بود که از درون اقشار متوسط و طبقه حاکم ایجاد شده است . در پروسه ایجاد نهادهای مستقل است که بتدریج دامنه و وسعت این بخش افزایش یافته و بتدریج توانایی جذب دیگر اقشار را خواهند داشت .
در طول ٣٤ سال گذشته مسولان نظام توانستند علاوه بر ایجاد گروههای منظم سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و اجتماعی درون طبقه حاکم یعنی سرمایه داری ، توانستند تشکیلات خودرا در درون طبقه کارگر و دیگر اقشار متوسط نیز بسط دهند . بااین ترتیب تشکیلات ایجاد شده فعلی که همگی بنوعی وابسته به جناحهایی از درون حاکمیت بوده و تفکر متکی به آنها را تقویت میکنند توانسته اند ، کنترل طبقه کارگر و دیگر اقشار را در دست گیرند . مهمترین تشکیلات ایجاد شده درون طبقه سرمایه دار عبارتند از ؛ تشکیلات مذهبی ازجمله جامعه روحانیت و روحانیون و دیگر گروههای مذهبی ، تشکیلات اقتصادی ازجمله انجمنهای صنفی بویژه در بازار و انجمنهای مربوط به کارفرماها بهمراه اتاق اصناف و معادن و صنایع و همچنین تشکیلات تحت عنوان خیریه و بنیاد و نامهای دیگری که به چپاول منابع اقتصادی کشور مشغولند . تشکیلات سیاسی شامل ؛ بیت رهبری ، موتلفه ، مجاهدین انقلاب اسلامی ، مشارکت ، جبهه پایداری ، سازندگی ، حزب اعتدال و توسعه ، که بطورکلی آنها تشکیلاتی هستند که توسط مسولان رده یک نظام همچون خامنه ای ، رفسنجانی ، لاریجانی ، عسگراولادی ، مصباح ، نبوی و بطور کلی سران اصلاح طلب و اصولگرا ایجاد شده اند و سرانجام بخش اطلاعاتی و نظامی که تشکیلاتی زیر نظر سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و مشابه کار میکنند که بخش سرکوب داخلی ، ترور و بحرانها را در دیگر کشورها دنبال میکنند . همه این تشکیلات گوناگون که بنوعی دارای ابعاد اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی و حتی نظامی هستند ، توانسته اند ضمن جذب گروهها و اقشار سرمایه داری و خرده بورژوازی به جذب بخشی از کارگران و دیگر اقشار متوسط در میان بافتهای خود دست یابند . البته بدلیل اهمیتی که طبقه کارگر دارند نیروی بیشتری برای کنترل کارگران پیشرو بعمل آمده که این تشکیلات ازجمله خانه های کارگر ، انجمنهای اسلامی ، حزب کار و دیگر تشکیلات ایجاد شده توسط دولت احمدینژادهستند که تلاش دارند تا مبارزات کارگران را منحرف نموده و آنرا در قالب جنگ قدرتی جناحها پیاده کنند و باکی نیست اگر در این میان تکه نانی هم گیر کارگران بیاید ، گرچه قوانین پیاده شده در طول ٣٤ سال گذشته همواره برضد کارگران بوده است . دانشجویان نیز همچون کارگران اهمیت بسیاری برای مسولان نظام دارد تا آنها را کنترل نمایند ، چراکه متحد طبیعی کارگران برای ایجاد جنبش نیرومند مخالف نظام هستند و بهمین دلیل تشکیلات گوناگونی در میان دانشجویان و برای کنترل آنها توسط جناحهای حکومت شکل گرفته اند . سایر بافتهای تشکیل شده جناحهای حکومت در درون معلمان و استادان ، وکلای دادگستری و قضات ، خبرنگاران ، زنان و حتی گروههای مذهبی و نژادی میباشند که توسط نمایندگانی از جناحهای حاکم توانسته اند تفکری را جانشین کنند که مبارزات این اقشار را در جهت حفظ نظام منحرف نمایند . بی جهت نیست که امروزه بیشتر مبارزات اقشار مختلف و کارگران در قالب روشهای اصلاح طلبی ویا مذهبی تعبیر شده و مسولان نظام تلاش دارند تا ثابت کنند که تفکر اصلاح طلبی ویا اصولگرایی تمایل اکثریت مردم ایران است .
مافیای طبقه حاکم در طول ٣٤ سال گذشته که پیوسته ناظر جنگ قدرتی جناحهای خود بود ، همواره هوشیار بود که ضمن سرکوبی اقشار مخالف ، جایگزینهای تفکری را برای لایه های مختلف مردم ایجاد کند تا قادر باشد از بروز یک جنبش نیرومند جلوگیری نماید . چند سال اول حکومت صرف ازبین بردن بیرحمانه لایه های باقیمانده از دوران سلطنت گذشت که بنوعی مورد تایید اقشار گوناگون از جمله چپ قرار گرفت تا حکومت بپا خواسته مجوز سرکوب خشونت بار را برای مخالفان بعدی داشته باشد . سپس به پاکسازی باقیمانده جبهه ملی و نهضت آزادی و گروه بنی صدر که پایه های اولیه حکومت را محکم کرده بودند پرداخت و این امر نیز در کمال خواب خرگوشی چپ بگمان متلاشی شدن بورژوازی وابسته انجام گرفت . تا نوبت به چپ باورمند به سوسیالیسم تخیلی و یا راه رشد غیرسرمایه داری رسید که در طول سه سال گمان میکرد پایه های خود را در اقشار متوسط و کارگران محکم کرده است . کارگران که توانسته بودند در طول این چند سال به بخشی از خواسته های خود رسیده و با تبلیغ سوسیالیسم تخیلی دلخوش جایگزینی مدیران اعزامی و گاها مدیری از درون خود کارخانه ها بجای صاحبان سرمایه پیشین برای کنترل تولید بودند ، مهمترین همراه خودرا با تلاشی آگاهان کارگری و چپ از دست دادند . بانیان رژیم که بتدریج نحوه اداره کشور را فرا میگرفتند ، با تکیه بر ولایت فقیهی خمینی که دست ماکیاول را از پشت بسته بود ، ضمن سرکوب و کشتار شدید همه مخالفان ، تشکیلات جایگزین مبتنی بر اسلام فقاهتی را در همه اقشار جایگزین کردند تا آنها بزرگترین پشتیبان رژیم در حفظ نظام گردند . این چنین بود که تفکر حکومت کارگری ، سوسیالیسم ، دموکراتیسم و ایجاد نهادهای کارگری ، دانشجویی ، زنان ، معلمان ، اقلیتهای نژادی و زبانی ، حقوقدانان ، خبرنگاران و دیگر نهادها فراموش گشته و تشکیلات وابسته مبتنی برجناحهای حکومت جایگزین گردید و این نوع از تفکر همچنان عمدگی خودرا حفظ کرده است . با این ترتیب اکثریت اقشار مردم ناچار شده اند تا مخالفتهای خودرا از درون یکی از بافتهای دارای مجوز فعالیت چه اصلاح طلب ، چه پوپولیسم و چه حتی اصولگرا بیابند تا کلیت نظام هیچگاه زیر سوال نرود . فساد ، اختلاس ، فرار از کشور ، خرید سکه و دلار ، دلالی ، مواد مخدر ، مشروبات الکلی ، مواد نیروزا ، فحشا برای گذران زندگی ، طلاق و پاشیدن کانون خانوادگی ، نبودن نهادهای مدنی و حقوقی و سیاسی موجب شده که مردم کمتر بفکر تلاشی رژیم بیفتند و به هر تغییر حتی جزئی راضی باشند .
جریانهای ٣٤ سال گذشته حاکیست که نیروهای امنیتی و سپاهی بیشترین تاثیر را در شکل دهی بافتها و تفکر حاکم بر آنها را در همه جناحهای حاکمیت ایجاد کرده و در تمام مدت تلاش کرده اند تا این خط اصلی را به تفکرات گروهی تزریق کنند . از امثال حجاریان و گنجی که موسس سپاه بودند تا نبوی و تاجزاده که بعدها به اصلاح طلبان معروف شدند ، از رفسنجانی که خود همواره شخص اول و دوم کشور و قدرت دهنده به سپاه پس از جنگ بود تا خامنه ای که سپاه و وزارت اطلاعات را به قدرت اصلی تبدیل کرد و سرانجام مهدوی کنی و مصباح که در سالهای اخیر پایه گزار برخی از نیروهای بازجو و امنیتی و سپاه در به اصطلاح دانشگاههای خود بودند . انتخاب روحانی که مورد تایید ولایت فقیه و مسولان رده اول کشور انجام گرفت ، در حقیقت جایگزین کردن خط اعتدال با خط اصلاح طلبی است تا علاوه بر حذف فیزیکی اصلاح طلبان اصلی ، خط فکری آنها نیز بفراموشی سپرده شود . روحانی هیچگاه خودرا اصلاح طلب ندانسته و با دیگر همفکران حزب اعتدال و توسعه را تاسیس کرده است که عملکردش نه کاملا مطابق بافت سازندگی رفسنجانی است و نه قرابتی با بافت اصلاح طلبی دارد ، گرچه این تشکیلات با خط جناح تندرو نیز هماهنگی ندارد .
انتخابات همواره منطق ٣٤ ساله حاکمیت نظام بوده تا توجیهی برای غرب در همراهی و پذیرش مردم از حاکمیت باشد و لذا سران اصلاح طلب موضوع انتخابات را چنان برای هرگونه تغییرات عمده کردند که برای برخی از اپوزیسیون خارجی نیز بعنوان استراتژی پذیرفته شد . خامنه ای که حتی با تکیه برقدرت نظامی سپاه یارای مقابله با اصلاح طلبان با آرای انتخاباتی نبود با تقلب پیروز شد و جناح اصلاح طلب و رفسنجانی را کنار زده تا احمدینژاد سرسپرده که در دروغگویی و تکیه بر پوپولیسم دست گوبلز را از پشت بسته ، قدرت مطلق حاکمیت را به جناحهای اصولگرا و بویژه تندرو منتقل نماید . اما دولت احمدینژاد بتدریج خواستار کم کردن قدرت روحانیت سنتی و اصولگرایانی همچون موتلفه و گروه لاریجانی را پیش گرفت تا مصباح و برخی از فرماندهان سپاه را جایگزین آنها نماید . این قدرت جدید در ادامه در مقابل خود خامنه ای قرار گرفت تا اکثریت جناحهای اصولگرا که از نیروهای امنیتی و سپاه منشا میگردند در غیبت رفسنجانی و سران اصلاح طلب در مقابل هم قرار گیرند . اما خامنه ای بدلیل اثر گزاری عمیق تحریمها و شکست در امور سیاسی و نظامی ازجمله رابطه با سایر کشورها و بحران سازی سپاه قدس ناچار شد تا مجددا به حربه انتخابات متوسل گردد تا باردیگر بحران اقتصادی موجود که امکان طغیان اقشار گوناگون و کارگران را پیش رو داشت ، حل کند . تحلیل گذشته تا اینجا متفاوت نیست ، بلکه درک نشده بود که ادامه سیاستهای جناحها در طول مدت انتخابات چرخش خورده و در جهت کنترل جناح تندرو پیش خواهد رفت ، هرچند روشن نیست که این سیاست تا چه زمانی توسط دو جناح قابل کنترل خواهد بود ! امید است که همه مبارزان ، اندیشمندان ، کارگران آگاه ، اقشار سوسیال دموکرات ، اپوزیسیون و ایرانیان خارج کشوری نیز عملکردهای خود را با تکیه بر واقعیتها منطبق کرده ، بکوشند تا از تکرار اشتباهات جلوگیری و به افزایش نهادهای مستقل بیافزایند تا تنها راه سرنگونی نظام میسر گردد .
زمانیکه ناطق نوری در زمان رای دادن به سوالی در مورد انتخابات واینکه چه کسی انتخاب میشود گفت ؛ انشاء الله انتخابات در یک مرحله تمام شده و درست نیست که من اعلام کنم چه کسی انتخاب خواهد شد چون برایش تبلیغ میشود ، باید جرقه تغییر سیاست حکومت زده میشد . برعکس تندروان و بویژه مصباح و فرماندهان سپاه که به انتخاب جلیلی اطمینان داشتند و برخی دیگر از اصولگرایان که به حمایت از قالیباف و یا ولایتی برخاستند ، مصاحبه ها و رسانه های داخلی و خارجی در جهتی پیش رفتند تا مردم بیشتری در داخل و خارج کشور تهییج شده و به انتخاب روحانی همت گذارند . اپوزیسیون نیز با محور قرار دادن انتخابات بار دیگر فضایی را ایجاد کرد تا علاقمندی مردم که از ترس تندروان و باوجود دانستن اینکه همه کاندیدها از سفره رهبری و سپاه تغذیه میگردند ، برای رای دادن افزوده تر گردد . تراژدی که اخیرا با تشابهاتی در دو کشور ایران و مصر اتفاق افتاد از پیچیدگی حکومتهای بومی و همچنین قدرتهای بزرگ حکایت دارد . مردم مصر که در پی سقوط مبارک به بافتهای ارتش انتقاد داشته و تلاشی آنرا خواستار بودند ، برای خلع مرسی و اخوان مسلمین و سیاست تحجر گرایانه آنها به پشتیبانی از ارتش دست نخورده از رژیم پیشین پناه بردند . بهمین ترتیب مردم ایران که از آخوند متنفر بودند برای حذف تندروها و تودهنی زدن به خامنه ای به تنها کاندید روحانی رای دادند . مردم هردو کشور مصر و ایران با منطق و سیاستی که حکومت در مقابل آنها قرار داده بود ، فریب خورده و بگمان جلوگیری از انتخاب بدتر که منطقی هم بنظر میرسد به انتخاب بد رای دادند ، کاری که در طول ٣٤ سال گذشته کرده اند . توهم پس از انتخاب روحانی و راهیابی تیم فوتبال به جام جهانی و سپس درخشش والیبالیستهای ایرانی در جام جهانی موجب شده که تعداد کثیری گمان برند که دست خدا بکمک آنها آمده و امیدوار گشتند که تحولی در کشور ایجاد خواهد شد . به گمان آنها نرسید که اگر قرار بود خدا کمک کند پس چرا چنین بلای عظیمی را سالها برسر آنها استوار کرده است . فراموشی تاریخی از گذشته و با توجه به اینکه اندیشه مخالف نتوانسته خودرا جا بیاندازد ، موجب شده مردم همواره دل به تغییرات طبقه حاکم داشته باشند .
سیر انتخابات بخوبی نشان داد بسیاری از مسولان هم به اتفاقات انتخابات آگاه نبودند و شاید بتوان گفت که برنده اصلی خود خامنه ای بود ، که اگرچه نتوانست به سیاست تندروی که مشتاق آنست ادامه دهد اما توانست علاوه بر نجات خود از زیر سلطه جناح تندرو و بحران ایجاد شده توسط آنها ، به ایجاد توازن در میان دو جناح اصلی دست یابد . اکنون جناح دوم بسرکردگی لاریجانی که در ماههای گذشته با فشار علیه باند احمدینژاد موجب کاهش قدرت وی شده بود ، فرصت خوبی پیدا کرده تا علیه باند مصباح و برخی از فرماندهان سپاه تندرو بپردازد . در این میان خامنه ای نیز علاوه بر کم کردن قدرت باند مصباح که ویرا رقیبی برای مجتبی میبیند ، مجددا خشنودی مراجع سنتی را بدست آورد . خامنه ای تا آنجا پیش میرود که این انتخاب را ملاک قرار داده و بدرستی انتخابات گذشته ٨٤ و ٨٨ اشاره کرده و از سران اصلاح طلب با عنوان سران فتنه درخواست عذرخواهی میکند . انتخاباتی که روشن شده ضمن محدود کردن کاندیداها ، آرا بازهم دستکاری شده تا ضمن ریختن رای بیشتر برای جلیلی ، روحانی نیز تنها جزئی از نیم بیشتر آرا را کسب کند تا بازهم این انتخابات مانند همه انتخابات ٣٤ سال گذشته با تقلب و کنترل همراه باشد . خامنه ای حتی با استفاده از این انتخابات به غرب میگوید که تقلب شایعه است و مردم خواهان نظامند و سپس برای جلوگیری از ایجاد هرجنبشی بکمک سایر مسولان به همه مخالفین حمله میکند .
روشن است که تغییر سیاستهای کشور تنها برای تعداد محدودی روشن بود تا دیگر مسولان پس از شوک حاصله درجهت تقویت منافع خود به جنگ قدرتی بایکدیگر بپردازند . جناح تندرو ناچارا سکوت اختیار کرده و جناح دیگر به تهاجم روی آورده ، از طرفی روحانی بلافاصله پس از انتخاب به نزد مراجع قم رفته و با لاریجانی جلسه میگذارد تا روشن گردد که قدرت خودرا ناشی از چه میداند . انتخاب وزرا دوباره فرصت را به مسولان دو جناح میدهد تا با حمله بیکدیگر و فشار به روحانی به امتیازهای بیشتری دست یابند که این سیاستها در مصاحبه ها خودرا نشان میدهند . فرمانده سپاهی که پس از انتخابات سخن روحانی را در مورد حل مساله انرژی هسته ای ، پیش انتخاباتی دانسته و میگوید باید صبر کرد تا سیاست واقعی روحانی را در آینده دید . مصلحی ، احمد خاتمی ، شریعتمداری و دیگر مسولانی که از روی کار آمدن عناصر فتنه در کابینه هشدار داده و شریعتمداری که قباحت را کنار گذاشته و از انتخاب وزرای مورد تایید خامنه ای در پستهای کلیدی سخن میگوید . رفسنجانی و دیگر مسولان اصلاح طلب نیز که تا چندی قبل امیدی به قدرتیابی نداشتند ، تلاش دارند تا با حمایت از روحانی برخی از عناصر خودرا روی کار آورند که البته بنظر میرسد رفسنجانی موفقتر از سران اصلاح طلب عمل کند . عارف تنها کاندید اصلاح طلب بنظر در کابینه جایی ندارد تا روش شود جناح تندرو در مورد روی کار نیامدن اصلاح طلبان مصمم هستند ، گرچه این موضوع برای جناح دیگر نیز رضایتبخش است و سخنان نصفه نیمه لاریجانی و عسگر اولادی و توکلی که براسب آرزو سوارند برهمین منوال است تا سخنان مطهری از گود خارج شده بجایی نرسد . البته دولت احمدینژاد تلاش دارد تا با استفاده از قدرت فعلی خود به فروش ارز و برخی از امکانات دولتی برای رفع موازنه میلیاردی منفی دولت خود بپردازد که طبعا این موضوع برای دولت بعدی تبعات بسیار منفی خواهد داشت .
پایان بخش اول
محمد ایرانی ١٥ مرداد ١٣٩١
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر