هوس قمار دیگر
هرگز کسی شرمنده همراهی و همدلی نشد مگر آنان که به همراهانشان پشت کردند …
دو هفته است دلم این پا و آن پا
میکند مدام … نه شب ها خواب دارم ، نه روزها آرام و قرار … عقل و احساسم
کنار نمی آیند باهم و خود نیز بر سر حرفشان نمی مانند …
بعد از دوسه ماه بالا و پایین شدن نقد ها و
بررسی ها ، بعد از آنکه تمام راهکارها به بن بست رسید ، دو هفته ست چشم
دوخته ام به این صفحه مانیتور لب تابم و فقط تماشا میکنم … مناظره ها را
میبینم چیزی از تویش درنمی آید … همایش های انتخاباتی را تماشا میکنم ،
جوانانی را که هنوز امید دارند و با تمام ناامنی حضور دارند و برای رسیدن
به روزنه ای تا هرجا که شود پا بر زمین میکوبند … دو هفته است تماشای همان
سرودهایی که زمانی میخواندیم و دوباره میخوانند ، همان امیدها که داشتیم و
دوباره دارند ، همان تلاش ها که میکردیم و دوباره میکنند … اشک به پهنای
صورتم میریزم … جای زخم هایم هنوز تازه ست … نه … هیچ کدام از ما حافظه
تاریخیمان کوتاه نیست … درد میکند … جای زخم هایمان هنوز درد میکند …
حرف های زیادی دارم که هرگز نگفته ام …
چیزهای زیادی دیده ام که هنوز خاطره اش می آزارادم … تنور انتخابات کجا !
تنورسینه هایمان هنوز داغ داغ است … دوستانمان هنوز در زندان ، میر و شیخ و
بانو هنوز درحصرند … به حاشیه کشانده شده ایم تا در کنج عزلت خود مرثیه
های وطنی بخوانیم … داروهایمان چینی ، ریالمان بی ارزش و پاسپورت هایمان هم
حتی تحریم شده اند … این سوی مرز، دولتمردانی برای دنیا ابرو درهم میکشند ،
آنسوی مرز، (هموطنانی !) پشت پرده لابی میکنند تا فشار تحریم ها و حمله
نظامی بر ایران بیشتر شود … این سو ما را زندانی میکنند ، باتوم میزنند ،
تفنگ به رویمان میگیرند ، آنسو در ضیافت خون ما ، پشت پرده ائتلاف میکنند
…ما را قربانی میخواهند تا تنورهای دیگری را داغ کنند ، این سو خائن و فتنه
میخوانندمان ، آنسو مزدور … ما زخم خیانت کم نخورده ایم … ما وقت نبرد، در
جبهه دشمن کم خودی ندیده ایم . این سر بام و آنسر بام آشیانه ای برای ما
نبود …
ما برای قدرت ، فریاد نزدیم ، ما برای
جنگ ، مشت هایمان را بالا نبردیم ، ما برای صف آرایی هموطنان در برابر هم ،
شعار ندادیم … نسل ما نسلی بود که میان شکاف ها به دنیا آمد …وقتی که خطوط
بسیار برمساحت دایره افتاد … وقتی دوگانه زندگی کردن ، خیلی از ما را
دروغگو بارآورد… وقتی مرز کشیدیم و از هم جدا شدیم . وقتی خیانت دیدیم و بی
اعتماد شدیم . وقتی جنگ دیدیم و خسته شدیم . وقتی کشتار دیدیم و زخمی شدیم
. وقتی دور میدان به تماشای دار ایستادیم و بی رحم شدیم . وقتی دایره
اخلاق را آنقدر تنگ کردیم که هرکسی پایش کج شد از دایره بیرون افتاد . همه
برچسب بی اخلاقی خوردیم و بی اخلاقی عادی شد برایمان…
دیگر همه خوب میدانیم ، مشکل ما رئیس
جمهور و دولت نیست ، مشکل ما انتخابات نیست که چاره اش در صندوق های رای
باشد …مشکل ما خود ماییم … خود ما که در برابر هم صف کشیده ایم … ما زخمی
روزگار خویشیم …فرهنگ خویش… تعصب خویش … خودخواهی خویش … چاره ای نداریم جز
اینکه بهم دروغ نگوییم ، بخاطرتفکرات و باورهایمان میان خود فاصله نندازیم
، اعتماد کنیم ، رحم کنیم ، مهربان باشیم ، دایره اخلاق را وسیع تر کنیم و
اخلاق مدار باشیم … ما هرجا که باهم نبودیم زخم خوردیم و پیروز شدیم هرجا
که همراه بودیم …
ما چاره ای نداریم جز اینکه با هم و کنار
هم باشیم … به زمین و زمان سوگند اگر نقطه ی عطفی در حیات اجتماعی ام باشد
، همان خرداد ۸۸ است …اگر ۸۸ هزار بار دیگر تکرار شود ، هزار بار دیگر رای
میدهم و هزار بار دیگر سبز میشوم …
دو هفته است تمام تحلیل ها را میخوانم …
میان آنها که میگویند رای بدهیم و آنها که میگویند رای ندهیم، هیچ کدام
قانعم نکرد … هیچ کدام راه خروجی از این تنگنا نبود …هرچند میدانم هردو
گروه عاشق ایران و نگران آینده ی این سرزمین اند … و میدانم هر کدام برای
انتخابشان دلیل و منظق و برهانی دارند که آنرا برای مردم و کشور بهتر
میدانند …
دو هفته است دل و چشم و گلویم بی قرار
باریدن است … سالها کار انتخاباتی کرده ام و حالا گوشه ای فقط تماشا میکنم .
ده سال است نتیجه ی هیچ انتخاباتی نه شورا نه مجلس نه ریاست جمهوری پیروزی
ما نبود ، چه آنجا که تحریم کردیم و عقب افتادیم ، چه آنجا که حاضر شدیم و
حضورمان کافی نبود …بعد از این ده سال خوب یاد گرفته ام ، برد و باخت این
انتخابات در شخص منتخب و یا تحریم نیست … برد و باخت این انتخابات در
انتخاب رفتارما ، در کنش ما و در اندیشه ماست …
من نه به حسن روحانی رای می دهم و نه به
پنج نامزد دیگر … من به باور شما به شور شما و همراهی شما رای میدهم . ما
در سکوت ، سالها یکدیگر را گم کردیم … حاضر می شوم تا در این حضور همراه و
همپای شما باشم . مهم نیست رای من خوانده شود یا نه. مهم این است که شما
شعر همراهی و همسرایی مرا بخوانید . من رای می دهم تا در کنار شما برای
سرنوشت کشور گامی بردارم. تا بر سر عهد و پیمان پیشین خود باشم … تا جای
خود را در این زنجیره خالی نگذارم … تا باورتان به حضور را نخشکانم … من
رای می دهم تا رئیس جمهور بعدی ، هرکس که میخواهد باشد بداند که چه جماعتی
هنوز در کنارهم ، ناظر و حاضر و نگران سرنوشت کشور خویش اند … من رای میدهم
تا در این شور و تلاش و امیدواری شما نقش کوچکی داشته باشم و در این راه
جز یک برگ رای و اندکی آبرو چیزی ندارم تا تقدیم کنم …
من حسن روحانی را نمیشناسم و اصلا نمی
دانم فردای این جمعه چه خواهد شد … من به ائتلاف شما رای میدهم و امیدوارم
شخص منتخب ( آقای روحانی ) شایسته ی این ائتلاف و این شور و امید شما باشد …
تاریخ ما را قضاوت خواهد کرد … هرگز کسی شرمنده همراهی و همدلی نشد مگر
آنان که به همراهانشان پشت کردند …من تا آخر همدلی هایتان همراه میمانم …
خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
والسلام
هیلا صدیقی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر