وقتی نظامی خود
گور خود را می کند
در هفته گذشته دو حادثه دلخراش
قلب جهان را تکان داد. مرگ بیش از 300 نفر
کارگر بنگلادشی در زیر آوار ساختمان محل
کار خود، و به گلوله بسته شدن 200 کارگر مهاجر
باز هم عمدتا بنگلادشی توسط کارفرمای
وحشیِ یونانی خود که برای اعتراض به تعویق شش
ماهه حقوق شان به او مراجعه کرده بودند.
هر دو واقعه علیرغم جنبه دلخراش و تاسف
انگیز خود بیانگر دو نکته قابل توجه بودند.
دو نکته ای که اگر خوب به آنها توجه شود
هر دو ویژگی عصر کنونی ما را به نمایش می
گذارند. عصری که در آن از یک سو، جان انسان
در برابر
سودجوئی سرمایه چنان بی ارزش شده است
که برای حتی یک آن هم، وقفه در پروسه ارزش
افزائی و مکیدن خون قربانیان اش برای آن
قابل تحمل نمی باشد. چنانکه صاحبکار طمع
کار بنگلادشی با علمِ به محتمل بودن قریب
به یقینِ فاجعه ی فروریزی ساختمان و علیرغم
هشدار و اصرار کارگران به توقف کار، از این امر امتناع
ورزیده و آنها را وادار بکار می نماید،
و از سوی دیگر، انسان سرمایه دار را نیز
به چنان حیوان وحشی و درنده ای مبدل می سازد
که براحتی به خود اجازه می دهد به میان کسانی
که برای مزد ناچیز زحمت و مشقت خود آمده
اند در نهایت بیرحمی گلوله خالی کند.
نباید گمان برد که این بیگانگیِ از خود
و از انسانیت، ویژگی فردی و استثنائی این
یا آن کارفرمای بنگلادشی یا یونانی است.
چیزی که جراید و رسانه های سرمایه داری
با تلاش زیاد سعی در وانمود کردنش را دارند.
همه این سهل انگاری ها و بی توجهی ها به جان و سلامت
کارگران زیر نگاه مطلع و سرد سرمایه داران
غربی و کمپانی های طرف قرارداد انجام می
گیرد. همانها که هر بار از پس هر فاجعه ای
هنزمندانه خود را از احتمال وقوع واقعه
بی خبر نشان داده، با هزار قول و قرار و
وعده و وعید توخالی سعی می کنند خود را دلسوز و بی گناه
جلوه دهند. در حالیکه، مکیدن خون انسان
ها به هر قیمتی، حتی به قیمت به نیستی کشیدن
جان هزاران انسان بی گناه، نه ویژه این
یا آن سرمایه دار و نه ناشی از خصوصیات فردی
فلان یا بهمان کارفرما، بلکه نتیجه ناگزیر
بیگانه شدن انسان از خود و از انسان های دیگر، و آن
نیز برخواسته از ذات سرمایه و ضرورت سود
افزائی آنست. ضرورتی که استثمار شونده و
استثمار کننده هر دو بنحوی از جمله قربانیان
آن بشمار می روند.
نهایت سادگی و خوش خیالی است چنانکه تصور
شود که بربریت سرمایه با این واقعه و وقایع نظیر
آن به پایان می رسد. کجا در گذشته در یک کشور
واحد طی شش ماه سه بار جان صدها کارگر زن
و دختر بیگناه جوان طعمه حریق و آوار می
شد. کجا در گذشته هر روز انفجار یک بمب جان
ده ها انسان بی گناه را قربانی عطش دوباره
زنده شده ی پوسیده ترین افکار و باورهای متعلق به قرون
و اعصار کهن می کرد. باورهائی که صرفا برای
مشروع جلوه دادن بی رحمانه ترین استثمار
سرمایه زنده شده اند. کجا در گذشته در
چنین مقیاس وسیعی خیل دخترکان معصوم، این
چنین بی رحمانه، قربانی سودجوئی سرمایه
در صنعت سکس می شدند. و کجا در گذشته انسان
ها در
پی لقمه ای نان اینچنین و در مقیاسی چنین
عظیم بصورت کارگران مهاجر و برای ارضای
عطش سود آوری سرمایه آواره مرزها و سرزمین
های بیگانه و ناشناخته می شدند.
اینها همگی ویژگی های عصر ما است. عصر انباشت
حیرت انگیز سرمایه. انباشتی که هر چه دامنه
آن بیشتر گسترش می یابد، همچون هیولائی که روز بروز فربه
تر و گرسنه تر می شود، با شدت بیشتری در
جستجوی قربانیان خود و مکیدن خون آنها بر
می آید، هر چه متمدن تر می نماید با شدت
بیشتری نشان از بربریت خود می دهد، و
هر چه بیشتر بر ثروت خود می افزاید با شدت
بیشتری مولدین ثروت را به کام فقر فرو می برد. تضادی که آخرین
امید بشریت است. امیدی که سرانجام بر
ویرانه های نظام سرمایه که هر چه پیشتر
می رود با شتاب بیشتری گور خود را می کند،
محقق خواهد شد.
سیامک ستوده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر