همسرم قهرمانانه درزندان ماند تا حجت را بر نااهلان تمام کند
ای کاش دشمنان جاهلت می دانستند که روح بلند تو عشق بی مثالت به میهن اسیر و امیدت برای ایران فردا به بند کشیدنی نیست و عزم استوارت در حبس نمی گنجد.
آزاده ی در بندم
زمستان بی تردید می گذرد و روسیاهیش به ذغال میماند و سرفرازیش به صنوبران افراشته ای که قامت خم نمی کنند.
بگذار باز هم آزارت دهند. بگذار باز هم به گمان واهی شان حالت را بگیرند! بگذار درمانت را هم مانع شوند. مگر چه میشود؟ تو می شکنی یا آن ها؟
اگر شکستنی بودی ماندن را بر نمیگزیدی و به قول خودت که همیشه می گفتی دو سال زندان که چیزی نیست. اگر به من حکم اعدام هم بدهند من از کشور خارج نمی شوم .
و ماندی با عزت و غرور و این هزینه را لازمه گذار وطن به دمکراسی می دانستی.
ای کاش دشمنان جاهلت می دانستند که روح بلند تو عشق بی مثالت به میهن اسیر و امیدت برای ایران فردا به بند کشیدنی نیست و عزم استوارت در حبس نمی گنجد.
آگاهانه به این حکم سخیف و ناعادلانه تن دادی تا حجت را تمام نمایی بر ظلم و بر ظالم و صبر پیشه کردی که صبر از مقامات است و بشارتهای متعالی بر صابرین.
در اسارت پرشکوهت هرچه بند است و زنجیر را به بند کشیدی و زندان و زندانبان را مبهوت عزم و صلابتت نمودی.
من و اهورایمان هم صبر می کنیم هر چند که برای دیدنت لحظه ها را می شمریم و ثانیه ها را سوگند می دهیم. اما دلم روشن به وعده رفیق رهگشایمان است بر صبر و ظفر.
حوزه :
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر