خمینی و ملاعمر مشغول رانندگی تاکسی در فرودگاه آمستردام می باشند
عصر دوشنبه 25 مارس به قصد پخش آخرین شماره روشنگر میان رانندگان ایرانی و افغانی تبار، روانه فرودگاه اسخیپول آمستردام شدم. این دومین بار بود که برای این هدف به آنجا میرفتم. بار نخست بابت شماره 67 روشنگر و این بار بخاطر شماره 68. تعدادی از رانندگان که با بعضی شان آشنایی دورا دوری هم داشتم با اظهار سپاس و خوش رویی ماهنامه ها را می گرفتند و مشتاقانه سرگرم خواندن می شدند.
اما ناگهان روح امام خمینی در تن یکی از رانندگان حلول فرمودند و با داد و فریاد و فحش های رکیک سوی من هجوم آوردند و تعدادی از ماهنامه ها را از میان دستانم کشیدند و در جا ریز ریز کردند و از لای چرندیات و دشنام های بی شرمانه شان شنیدم که داد میزدند: "این ماهنامه ضد اسلام است حق نداری این را میان مسلمانان پخش کنی." نظر به ظاهر این مرد بی ادب و بی شرم گمان می برم امام خمینی تن یک مرد جاهل از مردم هزاره افغانی را انتخاب نموده بودند. بدون شک شیعه بودن این مرد و جاهلیت اش دلیل انتخاب امام بوده نه هزاره بودن وی.
زیرا همه میدانیم که انسانهای شریف و آگاه و آزادی دوست به تعداد فراوان میان هرقوم و نژاد وملیتی به تعداد فراوان وجود دارند و صد البته این مسئله به مردم ستم دیده و با شهامت و کوشای هزاره هم صدق میکند. از افتخارات بزرگ هزاره های آزاده وسخت کوش حمایت و پشتیبانی بی قید وشرط شان از اصلاحات مترقی امان الله خان میباشد. بلی آزادگان اینها حتی در آخرین روزهای امان الله خان، روز هائی که روحانیت و دیگر گروه های مرتجع توانسته بودند با حیله و مکر، ریا و دروغ اکثریت مردم افغانستان را علیه اصلاحات امان الله خان بشورانند، آزادگان هزاره با هوشیاری و دلیری تا آخرین لحظه از آرمان های مترقی امان الله خان حمایت نمودند و برای رسیدن به آن آرمان ها سرسختانه مبارزه کردند.
اما متاسفانه جهالت هم هیچ تبعیضی قایل نمیشود و میان هر قوم و هر نژاد، تنی مناسب برای حلول روح امام و محمد یا دیگر ارواح ضد انسانی دست و پا می کند. بلی روح امام به این مردک نادان و پست فطرت جرات داده بود که در کشوری که دست کم آزادی بیان حق قانونی هر شهروند آن میباشد هوس جاری ساختن شرعیت محمدی را بکند. جالب این است که فقط یکی از دوستان وی از میان همه افغان ها و ایرانی های شاهد صحنه به داد و فریاد های او توجه کرده بود و کنارش آمده بود و در جار زدن سخنان دور از منطق و شرف انسانی او را همراهی میکرد. تا مردک دید که چند راننده مراکشی هم از روی کنجکاوی نزدیک آمده اند داد زد: "نشریه یهود! نشریه علیه محمد و علیه اسلام! کفر کفر!" بعضی از جوانان مراکشی مستقیما از خودم جویا قضیه شدند و من گفتم بلی این نشریه علیه همۀ مذاهب است لیکن این مردک بی تربیت کاملا دروغگو است که میگوید این نشریه یهودی است. اتفاقا شماره قبلی حاوی مطلب رسایی بر ضد صهیونیسم بود. اما هرچه هم باشد مگر نه اینجا آزادی بیان داریم؟ چندتای شان گفتند چرا درست میگویی و به او گفتند حق نداری نشریه ها را پاره کنی. نمی خواهی خوب نخواه و نخوان. یکی شان هم گفت اما چرا اینجا آورده ای اینجا که اکثریت مسلمان اند.
از امام پرسیدم اسم تن برگزیده شان چیست که پاسخ مشخصی ندادند که آن پاسخ ندادن را میشود چنین تعبیر کرد که تن عاری از شرافت واحترام انسانی، شخصیتی مملو از تعصب و جهالت، چه اسمی می تواند داشته باشد؟ خوب خواستم برگردم ولی دوباره به راننده جوانی بنام نبی که سال هاست از طریق کار و مکتب(مدرسه) او را می شناسم برخوردم. داشتم از او در مورد تن نوین امام می پرسیدم و از برخورد زشت وی حکایه میکردم و نبی و چند تن از دوستان اش که همانجا حضور داشتند برخورد و نعره ها و توهین های وی را نکوهش کردند و تایید کردند که هر کسی حق دارد هر چه می خواهد بنویسد و پخش کند. اما ناگهان حواری امام با بی ادبی خاصی سر رسید و با بهانه جویی و سخنان بی مورد و بیجا نبی را مخاطب قرارداد. در حالیکه نبی و دوستان اش با جار بلند و جسورانه به وی گفتند چرا در قدم نخست میایی بیجا در صحبت و گفت و گوی میان ما دخالت میکنی و در قدم دوم شما حق ندارید که بخاطر پخش نشریه به کسی برخورد خشونت آمیز داشته باشید و هم حق نداشتید که نشریه ها را پاره کنید. اگر مخالف محتوای نشریه هستی خوب از وی آن را نگیر و نخوان، داد و بیداد برای چیست؟
در این لحظه تن امام از دوباره سر و کله پوکش پیدا شد و همان طور که با درک این مسله که جوانان مراکشی در مورد یهودیت حساسیت دارند جلو آنها نشریه را به مذهب خرافی یهودیت ربط داد حالا که گمان برد جمع سنی مذهب است زود فریاد زد: "این نشریه به حضرت عمر بی احترامی کرده. با خبر باشید. من نشریه ها را بخاطر پاره کردم که دروغ نوشته. قانون تبلیغات حکم می کند که هر چه تبلیغ می کنیم باید حقیقت باشد." از ایشان پرسیدم: شما با کدام دلیل و منطق به خویش اجازه میدهید که تعیین کننده این باشید که کدام سخن حقیفت است و کدام سخن حقیقت نیست؟ می بینیم که وقتی اشخاص مرتجع دلیل منطقی نمی یابند بخاطر تخریب مخالفان خویش از هیچ گونه ریاکاری و حیله سرباز نمی زنند. حالا امام شیعه ی مان نگران حرمت عمر بن خطاب شده اند و از قانون یاد کردن را هم یاد دارند. بهرحال از دوباره دشنام های امام و حواری اش آغاز شد. حواری امام بیشرمانه اظهار نمودند که: "خب بنام آزادی بیان و آزادی پس برو گوش هایت را هم سوراخ کن و همجنس گرا شو." گفتم البته اگر من کشش به هم جنسم داشته باشم یا پیدا کنم این کار را با کمال افتخار خواهم کرد و هیچ فردی حق ندارد که برای من یا کسی دیگری تعیین کند که با کی و چه جنسی رابطه جنسی داشته باشم. در میان این سر و صدا ناگهان توهین ها و دشنام های حواری امام اینبار مستقیما متوجه آقای نبی هم شد و درنتیجه آقای نبی خشمگین شدند واگر دوستان آقای نبی جلو وی را نمیگرفتند درگیری فیزیکی آغاز میشد که خوشبختانه جلوگیری شد.
مرد مسئول نظم و امنیت پارکینگ تاکسی ها به محل ماجرا رسید و همه سرو صدا پایان یافت. چون جویای ماجرا شد به وی گفتند که این بدون اجازه رسمی آمده نشریات را پخش کرده و سبب جار و جنجال شده. بهرحال من به کارمند امنیتی گفتم ما از اینکه برای پخش نشریه رایگان باید اجازه نامه رسمی داشته باشیم آگاهی نداشتیم ولی برای بار دیگر حتما پی گیری میکنیم که آیا باید چنین جوازی داشته باشیم یا نه واقعا متاسفم بخاطر نبی گرامی که مانند من وی نیز بیجا و بی جهت و خارج از هر گونه نرم اخلاقی مورد دشنام قرار گرفت. همچنان از نبی گرامی و همه دوستان وی که آنجا جضور داشتند بخاطر حمایت و پشتیبانی جسورانه و آزادمنشانه شان صمیمانه سپاس گذار هستم.
چون این ماجرا یاد آور ماجرای حاج آقا مصباح، امام جمعه مسجد امام علی در شهر تورنتو می باشد خوانندگان ارجمند را دعوت می کنم به خواندن جریان آن ماجرا در نخستین شماره روشنگر که مانند همه شماره های روشنگر از طریق وب سایت روشنگر بصورت دیجیتال قابل دسترسی مییاشد. مطمئنم خوانندگان آزادمنش از خواندن آن ماجرا و عقب نشینی حاج آقا مصباح در شماره دوم روشنگر لذت خواهند برد و اگر آن دو فرد جاهل در فرودگاه آمستردام را از سرگذشت ننگین همکار و همفکر تورنتویی شان آگاه بسازند شاید ایشان درس عبرت گرفته دیگر روح خمینی و هیچ سرکوبگری را اجازه ندهند که در تن هایشان حلول کند
همانطور که آقای ستوده آن زمان به شهروندان تورنتو خیلی بجا بانگ بیداری و هشداری دادند که: به سراغ آنها برویم قبل از اینکه آنها به سراغ ما بیایند. من نیز به شهروندان افغان تبار و ایرانی تبار هلند می گویم به سراغ آنها برویم قبل از اینکه آنها به سراغ ما بیایند. بدون شک منظور از به سراغ شان رفتن روشنگری و تلاش در راه روشنگری می باشد و تلاش در راه حفظ و بهبود حق آزادی بیان. اگر جلو اینگونه رفتارها گرفته نشود بدون شک این اشخاص جرات بیشتر مییابند و فردا به خویش اجازه میدهند که مانند طالبان و رژیم پلید جمهوری اسلامی ایران به هر کار ما کارداشته باشند و حتی بخویش اجازه خواهند داد که نوع لباسهای خانمان ایرانی وافغانی در محافل و بیرون ازخانه را تعیین کنند.
بدون شک بیجا نیست که این گونه اشخاص بی ادب و زورگو را مرتبط به تروریستان و جنگ سالاران افغانستان و رژیم پلید جمهوری اسلامی ایران بدانیم. مگر چندی پیش تعدادی از همین تاکسی رانان آمستردام دست به سینه از جنگ سالار منفوری چون محقق استقبال و پذیرایی نکردند؟ شکی نیست که شاید تعدادی از ایشان از روی سادگی و هم قومی از آن مرد جنایتکار استقبال کردند، اما نباید شک کرد که تعدادی از آنها هم آگاهانه از تمام جنایت وی با همدستی و همپیمانی با وی و خائنانی چون ضیا مسعود و دوستم به پذیرایی از وی پرداخته بودند.
آخر کدام افغان آزاده و آگاه و با وجدانی، چه از قوم هزاره باشد چه از قومی دیگری، منکر این واقعیت شده میتواند که محقق و حزب وحدت وی و شورای نظار احمد شاه مسعود و حزب اسلامی گلبدین و حزب اتحاد سیاف همه و همه از جنایتکاران و تجاوزکاران تشکیل شده بودند و بخاطر جنگ های خانمان سوزی که راه انداختند سبب کشتار مردم شریف و بیگناه افشار و بقیه مردم کابل شدند؟ اصلا کدام راننده زحمت کش افغان این واقیعت را فراموش کرده میتواند که مسئول دربدری و فرار وی از زادگاهش دول خائن ظاهرشاهی، داودی، خلقی و پرچمی، جهادی و طالبانی و کرزیی بوده اند و میباشند. پس چطور امکان دارد انسان آزاده ای بخاطر هم قومی یا هر دلیل دیگری برود و از جنگ سالار چون محقق یا مسعود یا سیاف یا گلبدین یا دوستم و... استقبال و پذیرائی کند. پذیرایی از قاتلین و متجاوزین برادران و خواهران خویش؟ چنین فرومایگی تنها از تن هائی ساخته است که در آنها روح خمینی یا ملا عمر یا مسعود یا مزاری یا نجیب حلول کرده باشد و بس. آیا نباید حتی در اینجا که از آزادی نسبی برخوردار هستیم بر علیه این نوع افراد و افکار مبارزه کنیم؟ آیا منتظر بنشینم تا اینجا را هم به گند بکشند و آنگاه فرار را به قرار ترجیح بدهیم؟
پروین غفارخانی ؛ بانویی که دو راه بیشتر نداشت و راه سوم یعنی سخت ترین راه را انتخاب کرد
بانو پروین غفارخانی معاون آموزش دانشگاه علوم پزشکی زرگنده (قلهک) در اردیبهشت ماه سال 1390 برای شکایت از یک مزاحم تلفنی به دادگاه در خیابان خارک مراجعه کرد که با پیشنهاد بی شرمانه قاضی دادگاه (قاضی خاکپور) مواجه شد که به او گفت در قبال با او بودن به این پرونده رسیدگی خواهد کرد .
خانم پروین غفارخانی در مقابل این بی شرمی ساکت نماند و قاضی خاکپور پرونده ای بر علیه خانم غفارخانی با اتهاماتی چون (توهین به رهبری”اغتشاش در اماکن دولتی”اتهام به نظام مقدس…..) درست کرد و او را روانه زندان اوین کرد
بانو غفار خانی که از بیماری ام اس خفیف رنج میبرد از استرس زیاد در عرض یک هفته در زندان اوین فلج شد و نهایتا در هنگام آزادی با ویلچر وبا وثیقه 30 میلیونی موفق به خروج از زندان شد
او بعد از معالجه در 20 دی ماه 1390 دوباره به دادگاه مراجعه کرد و از قاضی خاکپور خواست تا از پرونده او صرف نظر کند که قاضی خاکپور دوباره پیشنهاد بیشرمانه خود را تکرار کرد
بانو غفارخانی دو راه بیشتر نداشت یا باید پیشنهاد قاضی خاکپور را قبول میکرد و یا به زندانی که در عرض یک هفته فلج شده بود بر میگشت و او سخترین راه را انتخاب کرد ” بنزین خرید و به دادگاه رفت به قاضی خاکپور گفت یا مشکلی که برایم ساختی را درست کن یا خودم را آتش خواهم زد ولی باز هم قاضی خاکپور قبول نکرد و گفت تنها راه رهایی پیشنهاد بی شرمانه اش است و بانو غفارخانی خود را اتش زد “
چهارده ماه است که او در این حال زندگی میکند 13 بار عمل جراحی شده که نزدیک به 18 میلیون هزینه برای خانواده داشته است و در بیهوشی های پی درپی 50% از حافظه خود را از دست داده و از سخن گفتن محروم شده و هر دو دست او از کار افتاده است و بعد از این همه اتفاق هنوز هم وزارت اطلاعات سند وثیقه او را ازاد نمیکند تا این خانواده بتواند با فروش این ملک به درمان این بانو ادامه دهد. این است عدل اسلامی جمهوری اسلامی
تجاوز جنسی به دختر دانشجو در زندان و خودکشی وی
آژانس کُردپا- 27 اسفند ماه
طی ٣٠ سال حکومت اسلامی ایران در زندانهای این حکومت نمونههای زیادی از آزار و اذیت و شکنجههای جسمی و روحی مشاهده و گزارش شده که یکی از انواع این شکنجهها "تجاوز جنسی" میباشد.
طی هفتهی گذشته یک دختر دانشجو اهل "اسلامآباد غرب" در استان کرمانشاه، به نام "حنانه فرهادی" پس از آزادشدن از زندان ادارهی اطلاعات حکومت اسلامی ایران، به زندگی خود پایان داد.
وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ایران خانوادهی این دختر دانشجو را تهدید کرده بودند که نباید این حادثه را رسانهای کنند.
"حنانه فرهادی"، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشتهی علوم سیاسی که بیش از ٢ ماه در بازداشت نیروهای اطلاعات حکومت اسلامی ایران بوده، پس از آزاد شدن از زندان، دست به خودکشی زد.
خودکشی این دختر دانشجو اولین حادثه از این دست نیست، بلکه چندین مورد مشابه طی چند ماه گذشته گزارش شده است.
در همین رابطه، روز چهارشنبه یازدهم اسفندماه، دختری به نام "شادیه باسامی" ٢٣ ساله و اهل روستای "بیساران" از توابع منطقهی "ژاورو" در سنندج خود را به آتش کشید و جان خود را از دست داد.
"شادیه باسامی" پس از اینکه توسط یکی از اعضای سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران به نام " ج، چاوشی" در این منطقه مورد تجاوز قرار گرفت خود را به آتش کشید و جان باخت.
از دیگر سو، هفتهی گذشته "پروین غفاری" معاون سابق رئیس دانشگاه آزاد اسلامی تهران، پس اینکه با تودیع وثیقهی 50 میلیون تومانی آزاد گردید، خود را به آتش کشی ."
پروین غفاری" نویسنده و شاعر، در فروردین ماه سال 1390 در هنگام مراجعه به "دادگاه ویژهی خانواده" با قاضی دادگاه دچار مشاجره شده که نهایتاً به اتهام " بی احترامی و توهین به خامنهای" بازداشت و زندانی میشود.
این زن به نشانهی اعتراض به رفتار نامناسب و غیرانسانی مسئولان و سیستم قضایی حکومت اسلامی ایران خود را به آتش کشیده و وضعیت سلامتی وی نامناسب گزارش شده است.
لازم به ذکر است که تجاوز جنسی تنها محدود به زندانیان سیاسی زن نبوده بلکه شامل زندانیان سیاسی مرد نیز میشود.
چندین نمونه از این موارد به آژانس کُردپا گزارش شده است که در اینجا به بخشهایی از گفتگوی آژانس با یکی از این زندانیان سیاسی به نام "پیمان کاوسی شریف" اهل شهرستان کنگاور در استان کرمانشاه اشاره میکنیم.
پیمان کاوسی شریف: "یک هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 در تهران بازداشت شدم و سپس من را مورد تجاوز جنسی قرار دادند و گفتند طوری با شما برخورد کردهایم که برای همیشه در بین مردم سرافکنده شده و خودت تصمیم به خودکشی بگیری".
گفتگو با یکی از فعالین حقوق زنان و یک روانشاس
آژانس کُردپا، برای بررسی و تحقیق از علل اقدام به خودکشی زنان با "شهین محمدی" یکی از اعضای فعال انجمن زنان مریوان مصاحبهای ترتیب داده است، نامبرده دربارهی علل افزایش اقدام به خودکشی زنان گفت: "قانون، فرهنگ، آیین و آداب و رسوم سنتی" حاکم بر جامعه از علل اصلی این نوع از فجایع بوده، به ویژه زنان از کودکی سرکوب شده و همین امر سبب شده که اعتماد به نفس و توانایی دفاع از خود در آنان ضعیف شود.
این فعال حقوق زنان، یکی دیگر از علتهای افزایش درصد خودکشی در زنان را به عدم آگاهی خود زن نسبت داد و گفت: زمانی که زنان به حقوق خود آشنا نیستند چطور میتوانند از حقوق خود دفاع کنند، به همین دلیل است که مدام با نقض حقوق خود روبهرو شده و خودکشی را به عنوان تنها راه اعتراض به وضعیت موجود انتخاب کرده و در نهایت به خودسوزی و اقدام به خودکشی روی میآورند.
"دکتر ناصر سیمایی" روانشناس و استاد دانشگاه دربارهی تأثیر تجاوز جنسی به لحاظ روانی بر فردی که مورد تجاوز قرار گرفته، به آژانس کُردپا گفت: "تجاوز جنسی بزرگترین ضربهی روانی است که بر فرد وارد میشود. همچنین بر اساس آمار و دادههایی که طی ٩٠ سال تحقیق و بررسی حاصل شده است ، تأثیرات روانی تجاوز جنسی بر افراد، ٧ برابر حوادث ناخوشایند دیگر میباشد.
این استاد دانشگاه در رابطه با تبعات منفی تجاوز جنسی افزود : "کسی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته باید این مسئله را با فردی مورد اعتماد و دلسوز مطرح کند. در واقع با شخصی درد دل کند، این مهمترین قدم است و سبب کاهش این درد و پذیرش این مسئله از طرف فرد مورد تجاوز قرار گرفته شده، وی را از مرحلهی انکار و سرگردانی خارج کرده تا به دنبال راهحل دیگری گام بردارد. همزمان باید فردی که مشاوره میکند وی را راهنمایی کرده و از نمونههای مشابه صحبت کند و بگویید این شانس را دارد که برای بار دیگر خود را با جامعه سازگار کرده و به زندگی طبیعی خود ادامه دهد".
کارشناسان سیاسی هم بر این باورند که طی چند سال گذشته دهها تن از سوی نیروهای اطلاعات حکومت اسلامی ایران بازداشت شدهاند که بعدها مشخص شده، شماری زیادی از آنان توسط مأموران ادارهی اطلاعات مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند.
غالباً افراد مورد تجاوز قرار گرفته پس از آزاد شدن از زندان حاضر به ادامهی زندگی نبوده و اقدام به خودکشی کردهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر