سازها را باید دوباره کوک کرد!
١٣٩١/٠١/١٦- تقی روزبه:
کارگران رنو خودکشی از ترس مرگ؟!
سه اتحادیه کارگری متعلق به ماشین سازی رونو یکی از مهم ترین کارخانه های بزرگ ماشین سازی فرانسه واروپا، پس از ماهها مذاکره و چانه زنی با مقامات وکارفرمایان شرکت توافقنامه ای را امضاء کردند که طبق آن قراراست تا سال 2016 تعداد 7500 شغل حذف و برساعت کار کارکنان افزوده شود!*1 به عبارت دیگرتعداد زیادی از کارگران بیکارمی شوند و بقیه هم داوطلبانه و با کاربیشتر و دستمزدکم تر جور آن ها را می کشند و درمقابل صاحبان کارخانه و کارفرمایان متعهد می شوند که تا سال 2016 از بستن کارخانه خودداری کنند!.
البته سیاست بیکارسازی، کاهش سطح دستمزد برای پائین آوردن قیمت تمام شده، تقویت توان رقابتی سرمایه داران در مصاف با رقباء و افزایش سود به ویژه در مقاطع بحرانی امرتازه ای نیست و از خصوصیات آشنای سرمایه است و امروزه هم درسطح کلان ، تحت عنوان ریاضت اقتصادی شاهد پیش برد آن هستیم. با این همه این یک روی سکه واقعیت جامعه سرمایه داری است، سویه دیگر مقاومتی است که همواره -کم یا زیاد- دربرابرچنین سیاست هائی جاری بوده است. چنان که مخالفت و مقاومت دربرابرچنین تعرضاتی از وظایف روتین وتعریف شده هر تشکل کارگری، حتی از نوع رفرمیستی اش بشمارمی رفته است. اما آن چه که در نمونه فوق تأسف بار و نگران کننده است، مشارکت داوطلبانه کارگران و تشکل های رسمی آنان در این نوع خودکشی است! ازهمین رو رویداد فوق اگربرای سرمایه داران دلگرم کننده و حامل پیام خوش است، اما برای کارگران شاغل دراین نوع مؤسسات فرانسوی- و البته درسایرنقاط اروپا- آن هم در شرایطی که جدال و کشاکش بزرگی درسطح کلان پیرامون قانون کارو تعرض به آن ازسوی سرمایه داران و دولت فرانسه مطرح است، نمی تواند دلگرم کننده باشد. هدف از تغییرقانون کار، انعطاف پذیرساختن آن و قانونی کردن رویه پیاده شده درسطح کارخانه رنو، یعنی بازگذاشتن دست کارفرمایان در اخراج و کاهش دستمزد و افزایش ساعت کارکنان برای رقابت پذیرکردن کارخانه است. عمق فاجعه همانطورکه اشاره شد درهمراهی و مشارکت بخشی از کارگران و تشکل های آنان در پیش برد این رویکرد ضدکارگری است! رویکردی که درآن کارگران البته به وساطت تشکل هائی که نمایندگی آن ها را به عهده دارند، کارفرمایان با انداختن توپ به زمین کارگران و جلب مشارکت آن ها در بیکارسازی و اخراج و تصفیه خواهران و برادران هم طبقه ای خود، در دام افسون منطق سرمایه برای استثماربیشتر، رقابت پذیرکردن و افزایش سود کارخانه و گزینش بین دوگانه بد و بدترگرفتارآمده اند، آن هم درازاء تأخیرسه ساله درتعطیل کارخانه. به چنین رویکردی جزخودکشی از ترس مگرچه عنوانی می توان داد؟! و چگونه و با چه روحیه ای می توان علیه ریاضت اقتصادی، تعدیل نیروی کار و دستمزد و دریک کلام تشدید استثمار به مقابله پرداخت؟. آن چه درشرایط حاکمیت"سوسیال دموکرات ها" صورت می گیرد، باصطلاح بریدن سر با پنبه است. کشاندن دامنه رقابت سرمایه داران به درون صفوف کارگران و سترون ساختن مبارزه آن ها از درون، کاری که معمولا جناح راست خود مستقیما قادر به انجام آن نیست همواره ازمهم ترین خدمات سوسیال دموکرات ها به نظام های موجود، بویژه درمقاطع بحرانی به شمارمی رفته اند. درنمونه رنوی فرانسه، کارگران با گرفتارشدن درافسون منطق سرمایه داران و دورشدن از منافع خود به مثابه یک طبقه و عمل به عنوان افراد رقیب دربازارکار، دستخوش نوعی توهم اشتراک منافع با بورژوازی می شود. رویکردی که در آن نیروی کار خود را به مثابه زائده سرمایه، گروگان و در وابستگی مطلق به آن می بیند وحال آن که در ورای این وارونگی و رازوارگی حاکم برمناسبات بین سرمایه و نیروی کار، دراصل این نیروی کاراست که مبنع سرزندگی و هستی سرمایه بوده و هرلحظه که مصمم به اختلال ویا قطع چرخه بازتولید سرمایه بشود چرخ سرمایه از حرکت بازخواهد ایستاد، اما بشرط آن که به مثابه یک طبقه در برابرسرمایه و نه درهیأت رقابت افراد در بازارکار و برای تصاحب انفرادی شغل ( درون شدگی فردیت، این فرهنگ تمام عیارسرمایه داری)، بلکه به مثابه افراد طبقه بزرگ و متکثری که دربرابرسرمایه دارای منافع مشترک است ظاهرشود.
اشاره کردم که چنین رویکردی فقط مربوط به فرانسه نیست، بلکه در آلمان نیز ازسال ها پیش به درجاتی این گونه همکاری توسط کارگران واحدهای تولیدی تحت فشارسرمایه داران و با پا درمیانی سوسیال دموکرات ها به عمل آمد، و یکی از دلایل افت نسبی اعتراضات کارگری درآلمان ازیکسو و افزایش توان رقابت اقتصادی آن درمقابل سایررقبا را تشکیل می دهد و البته این بهیچ وجه به معنی بهبود وضعیت معیشتی کارگران و رضایت مردم آلمان از اوضاع نیست. برعکس درگزارشی که اخیرا دولت آلمان منتشرکرد- گزارشی که هرچه چهارسال یک بار درباره وضعیت عمومی درآمدها منتشرمی شود- حاکی از افزایش شکاف طبقاتی و اجتماعی به رغم پیشرفت اقتصادی است. مطابق این گزارش رسمی 10% خانواده ها صاحب 53%ثروت ملی این کشورهستند که حاکی از گسترش شکاف طبقاتی است. درنظرسنجی دیگر 70% مردم آلمان از افزایش شکاف طبقاتی ناراضی و خشمگین اند. بدیهی است که وضعیت فلاکت و بیکاری و دامنه تعرض بورژوازی به حقوق مردم در کشورهائی چون یونان و اسپانیا و پرتغال و ایرلند بسی وخیم تر از آلمان است. در اروپای شرقی ابعاد فاجعه روز به روزبیشتر می شود، تاحدی که شهروندان اقدام به خود سوزی می کنند. به عنوان مثال توسل به فاجعه خودسوزی در بلغارستان در اعتراض به شرایط بداقتصادی درطی هفته های اخیربه چهارنفررسید. فاجعه تکان دهنده ای که مشابه آن در اسپانیا و یونان وایتالیا... هم بکرات اتفاق افتاده است. پی آمدهای مخرب اجتماعی ناشی از ریاضت اقتصادی درحوزه های گوناگون که از افکندن بارسنگین بحران بردوش مردم ورهاکردنشان درجنگل بازارآزاد برمی خیزد، به راستی ابعاد نجومی پیداکرده است، بطوری که به عنوان مثال قریب به نصف جوانان اسپانیا و یونان و.. شب و روز درکابوس بیکاری و یافتن کار بسرمی برند. یکی از کارگران شرکت کننده درتظاهرات بروکسل می گوید*2: اروپا دارد همه مردم را به فقر و جامعه را به سمت بزهکاری و از دست دادن خصائل انسانی سوق می دهد
درحقیقت سیاست موسوم به ریاضت اقتصادی و دیکتاتوری عریان بازارآزاد، پرده ریا از چهره بورژوازی برگرفته و نشان دهنده تضاد آشکارآن با منشورحقوق بشر-همان منشوری که دولت های بورژوائی به عنوان سند افتخارخود به آن می بالند- است. آیا اعمال چنین سیاست هائی با چنین تبعات اجتماعی به معنی نقض سیستماتیک حقوق بشر یعنی جنایت علیه بشریت نیست؟! و سکوت سنگین مدافعان حقوق بشر درحوزه های مربوط به قلمرونقض حقوق اولیه شهروندان توسط سرمایه و دولت های حامی آن ها درمقیاس جهانی را چگونه می توان توجیه کرد؟ در واقع تنزل حقوق بشربه حوزه برخی شاخص های صرف سیاسی، وسیله توجیه تعرض سرمایه داری به حقوق اولیه وپایه ای انسان است. تحمیل سیاست ریاضت اقتصادی علیرغم تمایل اکثریت بزرگ جامعه، در اروپا وحوزه یورو بیدادمی کند و آن چه که دراین بازارمکاره ارزشی ندارد همانا سکه دموکراسی است. آخرین نمونه آن دیکته کردن این سیاست توسط سران اروپا به کشور کوچک قبرس*3 است. چنان که براساس دستورالعمل ترویکای اروپا یک شبه و بطوررسمی 60 درصد پس انداز کسانی که بیش از صدهزاردلار دربانک ها پس اندازداشتند به عنوان پشتوانه وام موسوم به بسته نجات (یا بسته اسارت؟!) که غالبا محصول پس اندازیک عمرشهروندان بود، مصادره گردید و البته پس اندازهای کوچکتر ترنیز تحت کنترل و فشار قرار گرفتند. سیاستی که تمکین دولت لیبرال قبرس به آن موجب خشم گسترده مردم گردید و بامحاصره پارلمان قبرس، نمایندگان ناچارشدند از تصویب بسته نجات درفرم اولیه خود که حتی از این هم خشن تربود اجتناب ورزند، اما باتغییرات مختصرشکلی که درمذاکره مجدد با ترویکا درپی این اعتراضات پیرامون شروط تضمین وام بسته نجات صورت گرفت، پارلمان قبرس نهایتا آن را به تصویب رساند و نشان داد که در این کشورها پارلمان ها کارگزارچه نهادهائی هستند.
اکنون جامعه فرانسه نیز درمرکزآزمون مربوط به ریاضت اقتصادی و بیرون کشیده چاشنی مبارزات کارگری قرارگرفته است و درهمین راستا قرارداد کارگران رنو با کارفرمایان عمق فاجعه ای را که در برابرآن قرارگرفته ایم نشان می دهد. وضعیتی که درآن کارگران با شعارعمیقا تدافعی به دامچاله بورژوازی افتاده و با تمکین به سیاست های ریاضت کشانه ، بجای تقویت صف مبارزاتی و همبستگی کارگران، موجب ایجاد تفرقه و شکاف بدست خود و در صفوف خود گشته است. چنین رویکردی جز به معنای بازتولید موقعیت برتربورژوازی و تضعیف موقعیت لرزان و فروتر پرولتاریا در کشاکش طبقاتی بین آن ها نیست. این حتی رفرم هم نیست، و ضدرفرم دقیقا نامی است که باید برچنین فاجعه ای نهاد.
بی تردید تاکتیک فوق بلای نابهنگام و بقول معروف رعدی در آسمان بی ابرنیست بلکه محصول عملکرد یک دوره و برخی رخدادها و بطورکلی شرایط و استراتژی حاکم برمبارزه است و بدیهی است بدون نقد و بازبینی آن ها امکان تغییرریشه ای و اتخاذ جهت گیری نوین امکان پذیرنیست.
دربررسی شرایطی که منجربه چنین وضعیتی تدافعی شده است، بیش از هرچیز دو عامل پایه ای ذهن آدمی را به خود جلب می کند: نخست آن که چنین تعرضی همزمان با تشدید بحران بزرگی است که سرمایه داری را بالقوه درحالت ضعف و شکنندگی قرارداده است و قاعدتا می بایست این سرمایه داری می بود که درموقعیت تدافعی قرارمی گرفت و امتیازمی داد، و ثانیا و مهم تراز آن، این تعرض درشرایطی صورت می گیرد که درپی توسعه کمی و کیفی وسائل تولید، افزایش بارآوری کار ومازاد تولید و رشد ثروت عمومی و بطورکلی دست آوردهای اقتصادی و اجتماعی بشرجهش بزرگی کرده و اگرهمه چیز برطبق روال عادی یعنی گسترش مبارزه و آرایش مناسب طبقاتی و توازن نیروی برآمده از آن پیش می رفت، قاعدتا بایستی با بازتوزیع و باز تقسیم نسبی مازاد عظیم بدست آمده، سطح زندگی کارگران و زحمتکشان بطوراخص و استانداردهای زندگی درکل جامعه و درمقیاس جهانی بطوراعم بالاترمی رفت و باکاهش ساعات کارکارگران و افزایش زمان فراغت مثلا همانطورکه زمانی شعار داده می شد و درمواردی هم به اجرا گذاشته شد به 35 ساعت کارمی رسید، نرخ بیکاری کاهش پیدامی کرد و دامنه خدمات و رفاه اجتماعی گسترش می یافت. اما درست درچنین بزنگاهی بجای تعمیق دست آوردهای گذشته، تعرض نئولیبرالیستی سرمایه برای پس گرفتن دست آوردهای گذشته و بطریق اولی ممانعت از بازتوزیع دست آوردهای نوین و تصاحب یک جانبه آن آغازگشت*. هدف اصلی سرمایه تصاحب مازاد بدست آمده و عقب راندن کارگران و مردم ازسنگرهای فتح شده درقرن گذشته بود. همانطور که یکی از کارگران شرکت کننده دربروکسل می گوید: "از اوضاع و احوال می توان به روشنی دید که تامین اجتماعی در اروپا ریشه کن می شود و آن دست آوردهای اجتماعی که مادر و پدر بزرگ های ما برایش جنگیده بودند را از دست می دهیم".
بنابراین هرتحلیل واقعی باید با درنظرگرفتن این دو نکته اساسی یعنی علل توان تعرض سرمایه درعین درگیری با یک بحران بزرگ ازیکسو و علل افتادن پرولتاریا به تدافع و ضعف ازسوی دیگر صورت گیرد. بطور تلگرافی می توان گفت که بسنده کردن به مبارزات درون سیستمی،عدم توجه لازم به ژرفای تحولات درحال وقوع و پوست اندازی های سرمایه و نیروی کار درراستای جهانی شدن سرمایه و جهانی عمل کردن بورژوازی و درهمان حال و درقیاس با آن ملی و محلی عمل کردن کارگران ، و درکل درجا زدن در گذشته و بسنده کردن به جنگ های عقبه دار در سنگرهای قدیمی، بی توجهی به روندها و پارادایم جدید و مختصات اساسی آن، از مهم ترین عوامل دخیل دربهم خوردن توازن نیرو و تعرض بورژوزای برغم بحران عظیم بشمارمی روند.*4
اگربخواهیم با استفاده از اصطلاحات سازهای زهی وضعیت به وجود آمده را توصیف کنیم، همانطور که از کوک خارج شدن سازهای زهی ( به دلیل بهم خوردن کشش سیم ها در نتیجه تغییررطوبت و شرایط آب و هوائی)، موجب می شود ریتم نت ها و هارمونی نعمه ها به هم بریزد، و ازهمین روکوک کردن به موقع و درست، شرط لازم و ضروری برای تولید نعمه های دلپذیرو دقیق است، بهان سان می توان گفت که جنبش سوسیالیستی و جنبش طبقه کارگر نیز درپی تغییرات عظیمی که نیروهای مولده و جهان، نظام سرمایه داری و ساختار نیروی کاربخود دیده است، دیگربا همان آرایش سنتی و کوک تنظیم شده قبلی و نواختن براساس آن، قادربه تولید نغمه ها و هارمونی هماهنگ با نبض تحولات جهان کنونی نیست. قرارگرفتن سازوکارهای سنتی چون احزاب و تشکل ها و گفتمان های متعلق به آن درحاشیه جنبش های نوین وچه بسا بعضا بیگانه نسبت به آن ها، به روشنی از کوک خارج شدن آن ها و این که نغمه های برخاسته از آن ها چنگی بدل نمی زند را به نمایش می گذارد. معضل اصلی در نابهنگامی و از کوک خارج شدن وکوک نشدن درانطباق با تحولات ژرف جهانی است، والبته بازگشت به ناکجاآباد گذشته هم دردی دوانمی کند. باید سازها را مجددا در انطباق با روح زمانه و اخگرسوزان نهفته در آن کوک کرد!
2013-04-03 14-01-1392
*1- توافق اتحادیه ها با.... :
*2- تظاهرات اتحادیه های دربروکسل
*3- قبرس؛ طرح نجاتی که نجات نمیدهد؟
*4- بی شک تمرکز بر رویدادی هم چون قراردادکارگران رنو، تنها یک روی سکه واقعیت است و نمی توان آن را آئینه تمام نمای جنبش کارگری و جنبش ضدسرمایه داری دانست. برعکس درکنارتعرض بورژوازی، مقاومت جنبش ها و مبارزات دراشکال بی شمار وچه بسا در بیرون از کارخانه ها و خیابان ها دایما استمرارداشته و به نوبه خود حسرت آسایش و آرامش را از دولت ها و سرمایه داران سلب کرده است. حتی تصویرفوق تنها تصویر از اتحادیه های کارگری نیست وغلیرغم کم وکاستی ها مبارزه علیه ریاضت های اقتصادی توسط آنان را نمی توان نادیده گرفت. نمونه تجمع اخیراتحادیه های اروپا دربروکسل ازجمله آن هاست که درعین حال به عنوان یکی از جوانه های درحال رویش مبارزات فرامنطقه ای و فراملی درمقابل تعرض سرمایه جهانی محسوب می شود. با این همه مقاومت های موجود و گسترده جهانی دربرابر تعرض سرمایه داری، هنوز از آن چنان ابعاد کمی و کیفی برخوردارنشده است که بتواند تعرض سرمایه داری را، گرچه پیشروی آسان آن را با دشواری های زیادی همراه می سازد، درهم بشکند. هنوزهم شکاف زیادی بین میزان تحرک و جهانی عمل کردن بورژوازی در قیاس با پراکندگی طبقه کارگرجهانی و عملکردجهانی جنبش کارگری و ضدسرمایه داری وجود دارد که بدیهی است بدون پرکردن این شکاف، متوقف ساختن کامل تعرض بورژوازی و بهم خوردن توازن نیروبه سود نیروی کار و زحمت امری دشوار خواهد بود. دراین رابطه می توانید نکات بیشتری را در مقاله زیرپیداکنید:
نگاهی به یگ گفتگو و دو رویکرد متضاد در برابر اتحادیه ها!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر