سایه طلوعی: فرزندان بیمار زندانیان سیاسی و عقیدتی
نیما ابراهیم زاده فرزند بهنام ابراهیم زاده (فعال کارگری و فعال حقوق
کودکان)، چهارمین فرزند بیمار زندانیان سیاسی و عقیدتی است که در چند ماه
گذشته اسیر تخت بیمارستان شده است. پیش از نیمای 13 ساله، بارمان احسانی 5
ماهه فرزند عرفان احسانی و ترانه ترابی، رسام تبیانیان 11 ماهه فرزند زهره
نیک آئین (از شهروندان بهائی) و پژمان کبودوند، فرزند 22 ساله ی محمد
صدیق کبودوند (فعال حقوق بشر)، نیز راهی بیمارستان شده بودند.
" نیما" از سرطان خون رنج می برد و "پژمان" با نوعی بیماری خونی دست و پنجه نرم میکند که مراحل درمان دشواری دارد و "بارمان و رسام" که به همراه مادران خود در زندان سمنان نگهداری میشوند، به علت بیماری شدید عفونی از زندان به بیمارستان منتقل شدند.
بیماری های حاد هریک از این 4 نفر در شرایطی بروز کرد که والدین و خانواده هایشان برای ماه های متوالی تحت فشارهای روانی شدید ناشی از بازداشت و پیگیری های قضایی قرار داشتند و بیماری فرزندان نه تنها از این فشارها کم نکرد که تبدیل به ابزاری برای اعمال فشارهای چند برابر شد. تا جایی که محمد صدیق کبودوند به دلیل عدم موافقت مسئولان زندان و دادگستری با مرخصی وی برای دیدار با پسر بیمارش، ناچار شد دست به اعتصاب غذا بزند. مادر بارمان، محروم از امکان مرخصی بود و پس از پیگیریهای مکرر خانواده و به دلیل تجویز و درخواست پزشک، سرانجام برای مدت کوتاهی به مرخصی اعزام گردید اما پدر دربند بارمان، بدلیل محرومیت از تلفن همچنان در بیخبری از همسر و فرزند خود بسر میبرد. رسام، دیگر نوزاد بهایی نیز، پس از ابتلا به عفونت گوش تا مدتی با مقاومت مسئولین برای مرخصی درمانی، مواجه بود.
در حال حاضر هم بهنام ابراهیم زاده در شرایطی که هفتاد درصد از شنوایی سمت چپ گوش خود را بر اثر شکنجه و ضربات وارده در زندان از دست داده است، از آرتروز گردن در عذاب است و طبق تایید پزشک اوین مهره های 5 و 6 وی از هم فاصله گرفته اند، از لحظه آغاز مرخصی کوتاه مدتش، برای تهیه داروهای نایاب و گران قیمت فرزندش از تهران، شهرستان ها و خارج از کشور در تلاش و تکاپو می باشد. او تاکید دارد که «جان پسرم در خطر است و اولویت اول من پسرم می باشد و تمام تلاشم را میکنم که فرزندم زنده بماند». بر اساس اخبار منتشر شده نیما هم اکنون در بیمارستان "محک" تهران بستری و تحت مراقبت است. یک منبع نزدیک به خانواده ابراهیم زاده گفته است که پزشکان وضعیت نیما را وخیم اعلام کرده اند، امکان درمان وی را غیر قابل پیش بینی می دانند و اظهار نظر در مورد آن را به ماههای آینده موکول کرده اند.
یک بررسی سریع نشان می دهد که در طی روزهای گذشته، این خبر و اخبار مشابه در شبکه های اجتماعی و سایتهای خبری بارها به اشتراک گذاشته شده است و بسیاری از مردم با وجود محدودیت هایی که برای ارتباط با خانواده ی زندانیان وجود دارد، خواستار کمک های مادی و معنوی شده اند.
اما مساله ی اصلی این است که چند درصد از این همدردی ها و درخواست های کمک رسانی به نتیجه می رسد و مسئولان مربوطه تا چه حد راه را برای درمان سریع و موثر کودکان و نوجوانان بیمار زندانیان هموار می کنند؟
متاسفانه شاهد هستیم که رنج و بیماری فرزندان زندانیان سیاسی و عقیدتی، تبدیل به داستانی تلخ و دنباله دار شده است. روایت دستگیری نرگس محمدی(نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر) در شرایطی که کودک بیمارش بیش از هر زمان دیگری نیازمند حضور مادر بود، مشت نمونه ی خرواری است از همه ی آنچه در چند دهه ی گذشته بر فرزندان زندانیان روا داشته اند. او می گوید: «زمانی که مرا بازداشت کردند کیانا را عمل کرده بودم. ناله میکرد و ضجه میزد و گریه میکرد. 3 بار تا پایین پلهها مرا بردند و دخترم با صدای لرزان از من خواست تا او را ببوسم و بروم. 3 بار بالا آمدم و او را بوسیدم. نگذاشتم اشکم را ببیند ولی خدا شاهد است که در دل خون میگریستم. کیانا را عمل جراحی کرده بودم. شکمش پر از بخیه و زخم بود. همان شب ساعت 8 از بیمارستان به منزل آورده بودم. و باید مراقب بخیهها میبودم. دختر کوچک سه سال و نیمهام تب داشت. عمل جراحی سختی شده بود و من 10 شب و روز بیدار بر بالین کوچکش بودم...»
بدیهی است که شوک ها و شکنجه های روانی که جزئی از زندگی هر روزه ی خانواده و فرزندان زندانیان شده است، بر وضعیت روحی، روانی و جسمی آنان تاثیر مستقیم و قاطع دارد. به این معنا که حتی اگر کودکی مبتلا به بیماری مادرزاد هم باشد، در شرایط پرتنش ناشی از برخوردهای امنیتی، دچار تشدید بیماری و عوارض ناگوار دیگر خواهد شد.
و سوال این است که به راستی چه کسی مسئول سلامتی و درمان این فرزندان است؟ در وضعیتی که زندانیان از امکان کسب درآمد، حقوق ماهیانه و حق بیمه محروم هستند، هزینه های سنگین دارو و درمان آنها از کجا باید تامین شود؟ کدام بند از قانون این فرزندان را به دلیل آزاداندیشی و یا فعالیت سیاسی و مدنی والدین، محکوم به بیماری و مرگ تدریجی می کند؟ چه تضمینی برای حفظ سلامت جسمی و روانی نوزادان شیرخوار محبوسی که حساس ترین روزهای زندگی خود را به دور از هوای آزاد و امکانات بهداشتی، درمانی و پرورشی می گذرانند، وجود دارد؟ آیا مرجعی برای بررسی آماری کودکان زندانیان که دچار اضطراب جدایی، افسردگی و پرخاشگری هستند و در نهایت با افت تحصیلی مواجه می شوند، وجود دارد؟
آیا وقت آن نرسیده که مسئولان تذکرات مدافعان حقوق بشر و حقوق کودک را جدی بگیرند و دوران شکنجه های خانوادگی به پایان برسد؟
سایه طلوعی (عضو کمپین حمایت از کودکان والدین زندانی)
https://www.facebook.com/kodakanemadaranpedarandarband?fref=ts
" نیما" از سرطان خون رنج می برد و "پژمان" با نوعی بیماری خونی دست و پنجه نرم میکند که مراحل درمان دشواری دارد و "بارمان و رسام" که به همراه مادران خود در زندان سمنان نگهداری میشوند، به علت بیماری شدید عفونی از زندان به بیمارستان منتقل شدند.
بیماری های حاد هریک از این 4 نفر در شرایطی بروز کرد که والدین و خانواده هایشان برای ماه های متوالی تحت فشارهای روانی شدید ناشی از بازداشت و پیگیری های قضایی قرار داشتند و بیماری فرزندان نه تنها از این فشارها کم نکرد که تبدیل به ابزاری برای اعمال فشارهای چند برابر شد. تا جایی که محمد صدیق کبودوند به دلیل عدم موافقت مسئولان زندان و دادگستری با مرخصی وی برای دیدار با پسر بیمارش، ناچار شد دست به اعتصاب غذا بزند. مادر بارمان، محروم از امکان مرخصی بود و پس از پیگیریهای مکرر خانواده و به دلیل تجویز و درخواست پزشک، سرانجام برای مدت کوتاهی به مرخصی اعزام گردید اما پدر دربند بارمان، بدلیل محرومیت از تلفن همچنان در بیخبری از همسر و فرزند خود بسر میبرد. رسام، دیگر نوزاد بهایی نیز، پس از ابتلا به عفونت گوش تا مدتی با مقاومت مسئولین برای مرخصی درمانی، مواجه بود.
در حال حاضر هم بهنام ابراهیم زاده در شرایطی که هفتاد درصد از شنوایی سمت چپ گوش خود را بر اثر شکنجه و ضربات وارده در زندان از دست داده است، از آرتروز گردن در عذاب است و طبق تایید پزشک اوین مهره های 5 و 6 وی از هم فاصله گرفته اند، از لحظه آغاز مرخصی کوتاه مدتش، برای تهیه داروهای نایاب و گران قیمت فرزندش از تهران، شهرستان ها و خارج از کشور در تلاش و تکاپو می باشد. او تاکید دارد که «جان پسرم در خطر است و اولویت اول من پسرم می باشد و تمام تلاشم را میکنم که فرزندم زنده بماند». بر اساس اخبار منتشر شده نیما هم اکنون در بیمارستان "محک" تهران بستری و تحت مراقبت است. یک منبع نزدیک به خانواده ابراهیم زاده گفته است که پزشکان وضعیت نیما را وخیم اعلام کرده اند، امکان درمان وی را غیر قابل پیش بینی می دانند و اظهار نظر در مورد آن را به ماههای آینده موکول کرده اند.
یک بررسی سریع نشان می دهد که در طی روزهای گذشته، این خبر و اخبار مشابه در شبکه های اجتماعی و سایتهای خبری بارها به اشتراک گذاشته شده است و بسیاری از مردم با وجود محدودیت هایی که برای ارتباط با خانواده ی زندانیان وجود دارد، خواستار کمک های مادی و معنوی شده اند.
اما مساله ی اصلی این است که چند درصد از این همدردی ها و درخواست های کمک رسانی به نتیجه می رسد و مسئولان مربوطه تا چه حد راه را برای درمان سریع و موثر کودکان و نوجوانان بیمار زندانیان هموار می کنند؟
متاسفانه شاهد هستیم که رنج و بیماری فرزندان زندانیان سیاسی و عقیدتی، تبدیل به داستانی تلخ و دنباله دار شده است. روایت دستگیری نرگس محمدی(نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر) در شرایطی که کودک بیمارش بیش از هر زمان دیگری نیازمند حضور مادر بود، مشت نمونه ی خرواری است از همه ی آنچه در چند دهه ی گذشته بر فرزندان زندانیان روا داشته اند. او می گوید: «زمانی که مرا بازداشت کردند کیانا را عمل کرده بودم. ناله میکرد و ضجه میزد و گریه میکرد. 3 بار تا پایین پلهها مرا بردند و دخترم با صدای لرزان از من خواست تا او را ببوسم و بروم. 3 بار بالا آمدم و او را بوسیدم. نگذاشتم اشکم را ببیند ولی خدا شاهد است که در دل خون میگریستم. کیانا را عمل جراحی کرده بودم. شکمش پر از بخیه و زخم بود. همان شب ساعت 8 از بیمارستان به منزل آورده بودم. و باید مراقب بخیهها میبودم. دختر کوچک سه سال و نیمهام تب داشت. عمل جراحی سختی شده بود و من 10 شب و روز بیدار بر بالین کوچکش بودم...»
بدیهی است که شوک ها و شکنجه های روانی که جزئی از زندگی هر روزه ی خانواده و فرزندان زندانیان شده است، بر وضعیت روحی، روانی و جسمی آنان تاثیر مستقیم و قاطع دارد. به این معنا که حتی اگر کودکی مبتلا به بیماری مادرزاد هم باشد، در شرایط پرتنش ناشی از برخوردهای امنیتی، دچار تشدید بیماری و عوارض ناگوار دیگر خواهد شد.
و سوال این است که به راستی چه کسی مسئول سلامتی و درمان این فرزندان است؟ در وضعیتی که زندانیان از امکان کسب درآمد، حقوق ماهیانه و حق بیمه محروم هستند، هزینه های سنگین دارو و درمان آنها از کجا باید تامین شود؟ کدام بند از قانون این فرزندان را به دلیل آزاداندیشی و یا فعالیت سیاسی و مدنی والدین، محکوم به بیماری و مرگ تدریجی می کند؟ چه تضمینی برای حفظ سلامت جسمی و روانی نوزادان شیرخوار محبوسی که حساس ترین روزهای زندگی خود را به دور از هوای آزاد و امکانات بهداشتی، درمانی و پرورشی می گذرانند، وجود دارد؟ آیا مرجعی برای بررسی آماری کودکان زندانیان که دچار اضطراب جدایی، افسردگی و پرخاشگری هستند و در نهایت با افت تحصیلی مواجه می شوند، وجود دارد؟
آیا وقت آن نرسیده که مسئولان تذکرات مدافعان حقوق بشر و حقوق کودک را جدی بگیرند و دوران شکنجه های خانوادگی به پایان برسد؟
سایه طلوعی (عضو کمپین حمایت از کودکان والدین زندانی)
https://www.facebook.com/kodakanemadaranpedarandarband?fref=ts
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر