سرمقاله حسین نواب صفوی مشاور امورخارجی بنی صدر،در خرداد1360، 6 ماه قبل از اعدامش-7مهر 60-ایستاده ایم
۱۳۹۱/۰۷/۰۹
دست از طلب ندارم، تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا تن زجان برآید
بگشا تربتم را بعد از وفات و بنگر
کزآتش درونم دود کفن برآید
برای
ما، هیچ دشوار نیست تا با چرخش قلمی و با گردش زبانی از سوز و سازها
بگوییم، و در واقع آنجا که از سوختنها و ساختنها باید گفت کمتر کسی به
اندازه ما سوخته است و ساخته است. اما چرا ساخته ایم؟ چه عاملی ما را از
گشودن بندهایی که بر خود نهاده ایم ـ یا بر ما نهاده اند ـ ولاجرم رویارویی
نهایی با جریان حاکم، باز داشته است؟ سبب مدارای ما چیست؟ و .... چه
خواهیم کرد؟
...
امروز که این پرسشها، بیش از همیشه اذهان را به جانب خود معطوف کرده اند،
سکوت و خاموشی زیبنده نیست. حالی، مجالی فراهم آمده است و ما بی آنکه
اندیشه پرهیز و پروا کنیم، به توضیح و بیان واقعیتها خواهیم ایستاد.
اگر
سطور بالا، کار مقدمه را کرده باشد، می باید بی درنگ به وضعیت فعلی
پرداخت. با اعتقاد ما اساسی ترین مسئله حاضر کشور، مسئله جنگی است که در
صفحات غربی و جنوبی ایران ادامه دارد. اینکه احوال مصیبت بار اقتصادی و جو
خشونت داخلی، مسئله جنگ را امری ثانوی و فاقد اهمیت تعیین کننده گی جلو
داده است، در این واقعیت که سرنوشت جنگ با سرنوشت ایران و انقلاب پیوند
خورده است تغییری نمی دهد. یا در این جنگ پیروز می شویم و یا به فوز
پرداخته ایم و به مثاحب بیشمار جاری نائل خواهیم آمد و یا شکست می خوریم و
آزادی و استقلال و یکپارچگی و تمامیت ارضی میهن و سرنوشت خود و نسل بی
اقبال آینده را به تباهی می کشانیم. اگر خواننده این استنتاج و ارزیابی را
موافق نظر خود نمی یابد، لحظه ای تصور کند که خوزستان از دست رفته است. آیا
بر ایران منهای خوزستان ـ و یا هر استان دیگر ـ آینده ای با کمترین امیدها
متصور است؟
بی
شبه، همه چیز به جنگ باز می گردد. اما وضعیت جنگ چه بود و چه هست؟ ما به
اجبار اندکی به عقب باز خواهیم گشت. توضیح پاره ای از واقعیتها اجتناب
ناپذیر است اما نباید آنرا به حساب همه واقعیتها منظور کرد. آنروز که
جنگ خاتمه یابد ملت ایران خواهد دانست که نیروهای مسلح این جمهوری و
فرمانده کل قوا با چه امکانات و با چه خنجر از پشت خوردنها، جنگ را به
پایان بردند. امروز مجال و امکان بیان این حقایق میسر نیست. اما همه روز
امروز نیست.
این
احساس که در بخش بعدی بیش از حد به ماوقع و ماحصل جنگ پرداخته میشود،
احساس صادقی است. ولی ما برای اینکه واقعیت جنگ را آنطور که هست پیشاروی
خواننده بنهیم، راه دیگری نیافتیم. بهرحال این حاشیه روی، هر چند مقاله را
از قالب و قواره خارج کرده است، چندان بی فایده نیست. هنگامی
که نیروهای متجاوز عراق، حمله تعرضی خود را با بیش از 2500 تانک بر ضد
انقلاب و میهن ما آغاز کردند در سراسر جبهه جنوب، ارتش ایران تنها 28
دستگاه تانک قابل استفاده در اختیار داشت. آرایش دفاعی نیروهای مسلح در
استان خوزستان به "همت" استاندار و انصارش به کلی از هم پاشیده بود.
افسران
و درجه داران متخصص و ورزیده همه از ظرفیتها و پستهای تخصصی خود برکنار
شده بودند. جمعی در بازداشت بسر می بردند. روحیه و نظم و انتظام به یکباره
از میان سربازان رخت بر بسته بود، و ارتش عراق در ساعت اولیه جنگ، با
استفاده از همین تلاشی و فروپاشیدگی این ارتش بخشهای عمده ای از مناطق مرزی
و سرحدات جنوبی و غربی ایران را تحت اشغال درآورد. برآورد همه، شکست و
تسلیم کامل جنوب ظرف 4 روز بود. دشمن در اینسوی کرخه در آستانه تسخیر ذزفول
بسر می برد. در این شرایط فرمانده کل قوا در دزفول مستقر شد و به ایجاد
هماهنگی، بازآوری روحیه و بازسازی اساسی ارتش در زیر ضربات و حملات بی امان
دشمن پرداخت. در آن روزها که واحدهای توپخانه و نیروی زرهی پیش از آغاز
جنگ و خودسرانه یا از خوزستان جمع آوری شده بود و یا از کارایی برخورد
نبود. هوانیروز و نیروی هوائی ـ که تعدادی از خلبانان و افسران آن همان
روزها با اصرار فرمانده کل قوا از زندان ازاد شده بودند، کار توپخانه و
نیروی زمینی را بعهده گرفتند و پیشروی سریع نیروهای زرهی عراق را متوقف
ساختند. بسیاری از آن دلاوران اینک به تاریخ پیوسته اند و نخواهند بود تا
آنچه را بر آنان رفت، به ملت ایران گزارش کنند، اما نه تاریخ و نه ملت
هیچیک کور نیستند. بهر تقدیر با پیگیری، کوشش، حضور بی قفه در خطوط مقدم
جبهه و استقامت فرمانده کل قوا و افسران و درجه داران و سربازان میهندوست و
با شرافت با پشتوانه رو به تزایدی از حمایت بی واسطه مردم بر نابسمانی ها،
یک به یک چیره گی یافتند و کاستی ها را بقوت تبدیل ساختند.
امروز
بیش از 8 ماه از آغاز جنگ تحمیلی می گذرد. فرمانده کل قوا در شرایطی که
سخت ترین ضربه ها را از داخل و پشت دریافت کرده است، کار جنگ با حزم و
قاطعیت جلو برده است. بیگمان او به موقع خود حقایق را بر مردم روش خواهد
ساخت و چون چنین است ما بیش از آنچه رفت، رسالتی بر خود احساس نمی کنیم.
آنچه
باقی می ماند اینکه، او، در شرایطی که تنها سه ماه با پیروزی همه جانبه بر
نیروهای متجاوز عراق فاصله دارد، با جبهه بظاهر گسترده ای در داخل مواجه
شده است. اختیارات
او یک به یک و روز به روز به "دیگران" واگذار می شوند. در تضعیف موقعیت و
سلب توانایی هایی که بنحوی به ادره کشور و ادامه جنگ مربوط می شوند.
هیچگونه عنایتی به بحران سیاسی و گیرودار اجتماعی حاضر به عمل نمی آید.
با این تفاصیل، دو راه بیشتر بر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا گشوده نیست. یا
کنار برود و سرنوشت کشور و انقلاب و مردم و همه چیز را به جریان حاکم
واگذار کند و شکست انقلاب و تجزیه ایران را به چشم ببیند و یا در عین
ایستادگی و استقامت در برابر بی قانونی ها، کار جنگ را فرو ننهد و تعیین
تکلیف را به پایان جنگ با پایدار شدن افقی مناسب واگذار کند. ملت
ایران اگر چه امروز در آتش التهابات درونی می سوزد و قائل به مدارا نیست.
اما بیگمان راضی نخواهد شد که سرنوشت جنگ را گروهی بدست گیرند که بر تمام
شئونات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور ضربات جدی وارد ساخته اند.
مردم ایران با 76 درصد آرا، ابوالحسن بنی صدر را مسئول و ناظر بر اجرای
قانون اساسی، هماهنگ کننده سه قوه و رئیس قوه مجریه شناخته اند. هر چند بخش
عمده این اختیارات امروز ازآن "دیگران" شده است. اما مردم سرنوشت خود
انقلاب و میهن را بدست او سپرده اند و تا لحظه ایکه بر این تصمیم باقی
هستند ـ و مگر آنکه در "رفراندومی" خلاف آن ثابت شود ـ از او مسئولیت می
طلبند.
اگر
قرار باشد تحلیل منطقی و تلخیصی از سطور پیش و وضعیت حاضر بعمل آید، جز
این نیست که ایران اسلامی و انقلاب اسلامی در مقطعی تاریخی بسر می برند.
سرنوشت ایندو با سرنوشت جنگ تعیین می شوند. فرمانده کل قوا و رئیس جمهور
دقیقا به این حیث، نمی تواند در برابر خطراتی که این هر دو را تهدید میکند
جانب سکوت اختیار کند. اما تقابل اجتماعی، تقابلی که به جنگ داخلی منجر شود
و لاجرم کار جنگ جنوب را به شکست بکشاند و به از دست رفتن خوزستان
بیانجامد، بهیچرو توجیه نمی پذیرد. می ماند به اینکه راه حل چیست؟ راه حل
از مدتها پیش تعیین شده است: رجوع به مردم.
هیچکس برای تعیین تکلیف قطعی، خصوصا در اینباره، محق تر از مردم نیست. بی
شک روزنامه امروز در اینباره خاموش نخواهد بود. اما آنچه از این مقاله باقی
مانده است اینست که اگر رئیس جمهور همه مشروعیت خود را از مردم گرفته است و
اگر راست است ـ و هست ـ که این مشروعیت و حمایت همچنان باقی است، پس حضور و
استقامت مردم در صحنه است که به او قوت توان، روحیه و ابزار تحقق بخشیدن
به آمال و آرزوهای مردم استقلال، آزادی، حمهوری اسلامی ـ را ارزانی میدارد.
مردم بی شک محظورات و ملاحظاتی که در عمل و تصمیم رئیس جمهور دخالت دارد
درک کرده اند. اگر چنین است، همه چیز به انها باز می گردد. تا
آنجا که به منتخب ملت، ابوالحس بنی صدر مربوط می شود، او به اجحافات
جابرانه وقعی نمی نهند و مقاوم، پایدار و استوار ایستاده است. چیزی که بدین
استقامت و پایداری معنی و مفهوم می بخشد جز عمل مردم نیست.
خدا،
تاریخ و مردم قضاوت خواهند کرد که ما برای نجات این جمهوری و آرمانهای آن و
برای حفظ وحدت و یکپارچگی مردم و میهن خود هیچ کوششی فرو ننهشتیم. از
احترام به قانون و التزام به رای ملت سر نپیچیدیم. امروز نیز به رای ملت ـ
که "میزان" است ـ گردن نهاده ایم.
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آنکزنازنیان، بخت برخوردار داشت
گر مرید راه عشقی، فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
سید حسین نواب صفوی
9 خرداد 1360 ، سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی شماره 551
توضیح سایت انقلاب اسلامی:
حسین نواب مهندس صنایع هوائی فارق التحصیل دانشگاه یو سی ال ای لوس انجلس
کالیفرنیا بود. در طول تحصیل خود در چارچوب انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و
کانادا و در دیگر فعالیتهای دانشجویی علیه رژیم شاه، یکی از متعهدترین و
فعال ترین افراد انجمن بود. مقالات و سخنرانی های او در سمینارهای دانشویی
بسیاری را روشن کرد و از همان زمان سازش ناپذیری خود را با روحانیتی که در
لباس اسلام در معانقه با محمد علیشاه با مشروطه مخالفت می کردند و در
مخالفت با مصدق با زاهدی ها مغازله می نمودند نشان داد. در پائیز 1357 به
ایران بازگشت و در قیام تاریخی 22 بهمن نقش موثر ایفا کرد. بعد از انقلاب
برای راه انداختن روزنامه انقلاب اسلامی فعالیت چشمگیر نمود و با انتشار
روزنامه مسئولیت بخش کارگری و دهقانی را بعهده گرفت. در زمان انتخابات
ریاست جمهوری عضو فعال دفتر انتخابات آقای بنی صدر بود و پس از پیروزی
مشاور امور خارجی رئیس جمهوری شد. قلمش بسیار شیوا و شیرین و رسا بود. عمده
دیوان حافظ را حفظ بود و از زمانی که مخفی شد یعنی از تاریخ 18 خرداد 1360
فردای بسته شدن روزنامه انقلاب اسلامی یک دوره کامل شاهنامه را تمام کرد.
او بتاریخ خرداد 60 دستگیر شد و زیر شکنجه های سخت قرار گرفت اما لحظه ای
از مقاومت دست ننشست و بالاخره در 7 مهر 1360 اعدام شد. یاد این مرد بزرگ
را گرامی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر