زلزله، اخلاق حکومتی، اخلاق مردمی!
زلزله، اخلاق حکومتی، اخلاق مردمی!ارژنگ بامشاد
وقتی زمین در آذربایجان مان لرزید؛ «اخلاق حکومتی» رسواتر شد و «اخلاق مردمی» جوهر خود را نشان داد. زلزله ای که ۱۲ هزار خانه را بر سر ساکنانش آوار کرد، هزاران روستا را ویران کرد، صدها نفر را به کام مرگ کشاند، ۱۵۰ هزار نفر را بی خانمان ساخت، حتی ارزش خبری هم برای «صدا» و «سیما» و «سهند» رژیمی نداشت. گوئیا انعکاس فریادهای دلخراش ضجه ی مادران و پدرانی که فرزندانشان زیر آوار مانده بود، بساط «خنده بازار» سیمای حکومتی را بر هم می زد. خبر این فاجعه ارزش جای گرفتن در ستون های صفحات «روزی» نامه های قلم به مزدان حکومتی را هم نداشت. درد و رنج مردم، ارزش «پیام» تسلیت رهبران روحانی و رهبر فقهی حکومت را هم نداشت. آنها موقع گرفتن خمس و زکات دنبال مردم می افتند ولی در موقع درد و رنج مردم به ضیافت های افطاری شان مشغول بودند و فرصت سرخاراندن هم نداشتند. و رئیس جمهورشان که زمانی گفته بود انگلیس جزیره ای است در غرب آفریقا، این بار هم کفن پوش به سوی مکه روان شد زیرا تصور کرده بود که «ورزقان» و «هرییس» و «اهر»، شهرها و روستا های اطراف مکه و مدینه هستند. و چنین شد که مردم آذربایجان و سراسر ایران و جهان، «اخلاق» حکومتیان را دیدند. همان اخلاق «دروغین و تزویری و دو رویانه » ای که از منبرها تبلیغ می شود؛ از «صدا» و «سیما» ترویج می شود و توسط گشت های ارشاد پاسداری می شود. همان اخلاقی که به بهانه ی عزاداری ریاکارانه شان برای «ضربت خوردن» امام اول شیعیان، صدها نفری که با «ضربت» زلزله زیر آوار مانده بودند و یا برای نجات انتظار می کشیدند، را به فراموشی سپردند.
حکومتیان، که بر دریای خشم و نفرت مردم حکومت می کنند، از هر «حادثه» ای وحشت دارند. ترس سراپای وجودشان را گرفته است. حتی حادثه ی «طبیعی» زلزله نیز می تواند تعادل شان را بر هم بریزد و از اینجاست که سکوت حیرت انگیز شان معنا پیدا می کند. نگرانی شان از حضور مردم آن ها را قبض روح کرده است. بیهوده نیست که از هر تجمع مردمی وحشت دارند حتی اگر این تجمع جلو یک سینما برای جمع آوری کمک باشد. آن ها که جان مردم برایشان ارزش ندارد تصور می کردند که با سکوت خبری در این مورد می توانند مانع جنبش و جوش مردمی شوند. و مردم که مترصد فرصتند، زمان را نیک دریافتند زیرا در این کشور تنها حکومتیان زندگی نمی کنند. میلیون ها مردمی زندگی می کنند که جوهر وجود خود را در شرایط خاص به رخ می کشند. وقتی خبر زلزله آمد، نه از رسانه های حکومتی که از فیسبوک، توئیتر، تلفن، و شبکه های ماهواره ای،
«کمکمک در اوج آمد پچپچِ خُفته
خلق، چون بحری بر آشفته،
بهجوش آمد،
خروشان شد،
بهموج افتاد؛
بُرش بگرفت و(مردان و زنانی) چون صدف
از سینه بیرون داد».
دختران و پسران آزاد پوشی که هر روز و هر ساعت مورد تذکر گشت های ارشاد قرار می گرفتند، صف های طویل برای اهداء خون در چهارگوشه ای این کشور تشکیل دادند؛ صف های طویل اتوموبیل های شخصی، که مواد غذائی و کالاهای مورد نیاز زلزله زدگان را در خود داشتند، جاده های کشور به سوی آذربایجان را با ترافیک سنگین در اختیار گرفتند؛ گروه های گسترده ی «همیاری» از میان جوانان و مردمان آزاده بصورتی خودجوش و در مقیاسی توده ای تشکیل و راهی منطقه شدند؛ هنرمندان، سینماگران، ورزشکاران مردمی و معتمدین محلی ستادهای جمع آوری کمک سازمان دادند. بسیاری از مغازه داران وقتی در می یافتند که خرید های کلان به چه منظوری است از دریافت قیمت کالا خودداری و یا حداقل قیمت خرید را دریافت می کردند. و چنین شد که همبستگی مردمی سراسر کشور که خود را در هیئت یک ملت سازمان داده است به نمایش گذاشته شد. حضور هزاران امدادگری که از چهارگوشه ی این کشور، از مشهد، زاهدان، شیراز، اصفهان، تهران، رشت، کرمانشاه، و هزاران شهر و روستای دیگر، در مناطق زلزله زده به کمک هموطنان آذری خود شتافته بودند، نشان داد که در شرایط سخت، چگونه مردم این کشور دست در دست هم، به کمک هم می شتابند. در اینجا برایشان مهم نیست که کی آذری، کی کرد، کی لر و بلوچ و عرب و ترکمن، و کی گیلک و مازنی وفارس است. و چنین بود که همبستگی سراسری و ملی برتری خود بر شوونیسیم و ملی گرائی افراطی را نشان داد و آن ها را به عقب راند.
دنیای مدرن ارتباطات امروزی، این امکان را نیز فراهم آورده که سیل عظیم گروه های همیاری، تجارب خود را منتقل کنند. شبکه های اجتماعی، محلی برای رد و بدل کردن اطلاعات و تجارب شده بود. فیسبوک ها پر از یادداشت های روزانه ی کسانی شده بود که با چشم خود درد و رنج و نیاز مردم را دیده بودند. آن ها، کمبود های مردم داغدیده را لیست می کردند تا دیگرانی که در راه بودند، در تهیه و ارسال نیازمندی ها بکوشند. اینجا دیگر مرزی میان داخل و خارج نبود. موج جمع آوری کمک های هموطنان مقیم خارج نیز گسترده بود. هر چند در ارسال این کمک ها با سد سکندر تحریم های مرگبار منادیان «دخالت های بشردوستانه» روبرو شده بودند. اما مهم این نیست که چه بخش از این کمک ها به مقصد رسید یا نرسید. مهم این است که شورهمبستگی یک ملت که در کنار داغدیدگان و آسیب دیدگان قرار گرفته بود، بیداری بزرگی را نوید می داد. این شبکه های اجتماعی بودند که دیوار سکوت حکومت را شکستند و دست های مردم این سرزمین را در دستان همدیگر گره زدند. بی جهت نیست که حکومتیان گلوی این شبکه ها را می فشارند تا اطلاعات کمتری در «خروجی» های شان جاری شود.
موج خروشان «همیاری» های مردمی، از چشم حاکمان پنهان نماند و ترس را بر آن ها مستولی کرد. همان ترسی که با سکوت خبری می خواستند مانع از بروز آن شوند. گزمه های ظلم بر سر راه مردم سبز شدند. در راه کمک رسانی مزاحمت ایجاد کردند. تلاش نمودند کمک های مردمی را «مصادره» کنند. دیر آمده بودند، اما می خواستند زود همه چیز را در اختیار بگیرند. چون نتوانستند و موج همیاری های مردم گسترده تر از آن بود که امکان «مهار»ش باشد، به سرکوب روی آوردند. مدکاران داوطلب را دستگیر کرده به زندان افکندند. برایشان پرونده های جنائی ساختند. متهم شان کردن که غذای فاسد میان مردم توزیع کرده اند. اما همه متوجه شده بودند که آن ها از چه می ترسند. آن ها از همبستگی مردم هراسان شده بودند. آنها از حضور خودجوش گروه ها و شبکه های «همیاری» نگران شده بودند. می دانستند که این شبکه های خودجوش و مردمی، سلول های سامانیابی مردم خواهند شد. نگران بودند که جوانان، زنان و مردان آزاده ای که به نیت کمک به هموطنانشان بطور تصادفی گرد هم آمده بودند، ارتباطاتشان را تداوم بخشند، تجارب شان را منتقل کنند و از همدیگر بیاموزند و در بازگشت به شهر و دیار خود حلقات سامانیابی را پایه ریزی کنند. می دانیم که استبدادِ تزویر و دروغ و خرافات مذهبی، بیش از هر چیز از سامانیابی مردمی وحشت دارد. هر تلاشی در این راستا را بشدت سرکوب می کند. آن ها مردم را تنها و منزوی می خواهند. بدون ارتباط با همدیگر، بدون تشکل، بدون پیوندهای پایدار و بدون همبستگی های اجتماعی ! آن ها سال ها تلاش کرده اند همه خصوصیات خوب و همبستگی انسانی را در مردم بکشند. با حاکم کردن فقر و فلاکت بر مردم، زمینه های جنایت؛ دزدی، فحشاء، اعتیاد و بی اخلاقی توده ای را زمینه سازی کرده اند و با بر افراشتن درفش و دار و زندان، خود را مبارز ریشه کن کردن این آسیب های اجتماعی قلمداد می کنند. اما حالا می بینند که تمامی تلاش هایشان شکست خورده است. مردم به دروغ هایشان، به تزویرهای شان، به ریا و دو روئی های شان، به مال دوستی و تجمل پرستی شان، به «جلوه» گری ها واعظانه بر منبر و آن کار دیگر در «خلوت» شان، به سیاست «بساز و بفروش» های مافیائی شان، به بی اعتنائی هاشان به این که هر خانه کاهگلی در کشور زلزله خیز ایران، یک تله مرگ است و دم زدن از «مدیریت جهانی» شان، و در یک کلام به «اخلاق» منحط و کثیف شان، مدت هاست تف کرده اند. و این را با شجاعت بی نظیری در حمایت همه جانبه به هموطنان زلزله زده نشان دادند. همین شجاعت، همبستگی، همیاری توده ای و مددکاری اجتماعی، حکومتیان را وحشت زده کرده است. حاکمان بازی را باخته اند!
۹شهریور۱۳۹۱ـ ۳۰ اگوست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر