ثمین احسانی: زندان زندگی - دل نوشته ای برای زندان
با خودم فکر می کنم که 5 سال از عمرم رو باید توی زندان باشم، پنج سالی که قصد داشتم ادامه تحصیل بدم، پنج سالی که هزار جور برنامه ریزی براش داشتم کمی دلم میگیره به هر حال زمان کمی نیست، پنج سال از بهترین سال های عمر آدمه. البته بیشتر از اینکه از 5 سال زندان رفتن ناراحت باشم از بی عدالتی و بی انصافی ناراحتم. از این ناراحتم که حکمی ناعادلانه صادر شده ....
شرح عکس: بچه های ثمین در کلاس درس
برای
زندان رفتن آمادگی کامل رو دارم یعنی راستش یک ساله که دارم خودم رو
آماده می کنم. از همون موقعی که بازداشت شدم. تو تمام این یک سال حتی یک
شب نبوده که خواب زندان، سلول انفرادی، بازجویی، سالن ملاقات و ... ندیده
باشم. گاهی شب ها خوابم نمی بره و کیزاد میگه باید به یه چیز خوب فکر کنی و
اونقدر متمرکز اون بشی تا خوابت ببره اما نمیدونم چرا من به هر چیزی که
فکر می کنم آخرش میرسه به زندان. روحیه ام خیلی خوبه حتی بهتر از بسیاری از
اطرافیان و مطمئنم که به زودی همه چیز درست میشه. به بحران و پیروزی
شدیداً معتقد و مطمئنم.
اما خوب گاهی اوقات که با خودم فکر می کنم که 5 سال از عمرم رو باید توی
زندان باشم، پنج سالی که قصد داشتم ادامه تحصیل بدم، پنج سالی که هزار جور
برنامه ریزی براش داشتم کمی دلم میگیره به هر حال زمان کمی نیست، پنج سال
از بهترین سال های عمر آدمه. البته بیشتر از اینکه از 5 سال زندان رفتن
ناراحت باشم از بی عدالتی و بی انصافی ناراحتم. از این ناراحتم که حکمی
ناعادلانه صادر شده از این ناراحتم که حکمم با بیطرفی صادر نشه و از این
ناراحتم که کاری نکردم که بخوام بابتش 5 سال برم زندان. گاهی این حس های نه
چندان خوب به سراغ آدم میاد و طبیعی هم هست چون دارم با یه چیز خاص و
غریب روبه رو میشم. اما وقتی این حس ها به سراغم میاد یاد دیگران می افتم
یاد فاران حسامی و کامران رحیمیان که باید 4 سال توی زندان باشن. یاد
آرتین عزیز پسرشون. یاد کیوان رحیمیان، یاد ژینا دخترش که بعد از زندان
رفتن پدرش چه احساسی خواهد داشت، یاد یاران و خانواده هاشون که الان 4
ساله بدون مرخصی توی زندان هستن و 16 سال دیگه از محکومیتشون مونده. یاد
آقای خانجانی که حتی برای مراسم همسرش هم نتونست حاضر بشه. یاد علی و
کیانا، بچه های نرگس محمدی. یاد مهراوه و نیما بچه های نسرین ستوده، یاد
انیسا فنائیان و بچه هاش. یاد ترانه ترابی و نوزادش. یاد صدف ثابتی که
تازه عروس بود و رفت زندان یاد نوشین خادم و آقای بادوام و بقیه عزیزانی
که به خاطر تلاش برای گسترش علم به زندان رفتن. یاد ایقان، واحد، بشیر ،
نوید و خیلی های دیگه که جوونیشون رو باید توی زندان باشند. یاد اون
روزنامه نگار هایی که توی زندان هستن. یاد زن و شوهر های که زندان هستند و
نمی تونن همدیگر رو ببینن و یاد خیلی های دیگه که مثل من حکم های
ناعادلانه گرفتن و نمیشه اینجا از همه اونها اسم برد. به هر حال وقتی
اینها رو به خاطر می آرم از اینکه از حکم و از شرایط خودم بگم شرم می کنم و
احساس می کنم وضعیت من در مقابل اینها خیلی عالیه و خجالت می کشم از خودم
که تا حالا احساس می کردم دارم چه کار سختی رو انجام میدم و قراره 5 سال
برم زندان. وقی یاد این افراد و خانواده هاشون و حکم هایی که گرفتن می
افتم دلم نمیاد از 5 سالی حرف بزنم که باید برم. دلم نمیاد از دلتنگی های
بگم که سراغم خواهند اومد. دلم نمیاد از نقشه هایی بگم که با گرفتن این
حکم نقش بر آب شدن.
دنیا
چه بخواد و چه نخواد و چه بدونه و چه ندونه به همه این عزیزان مدیونه.
تاریخ به اینها مدیونه چون اینها آدم هایی بودن که برای ساختن یه دنیای
بهتر تلاش و فداکاری کردند دنیایی که همه توی اون احساس آرامش و امنیت کنن
دنیایی پر از صلح و دوستی و برابری. اینها برای تغییر تاریخ تلاش کردند و
همه ما به اینها مدیونیم تا ابد حتی اگه خودمون نفهمیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر