اینجا خاوران است؛با من به خاوران بیا
نه هرگز فراموش شدنی ست؛
و نه هرگز بخشیدنیدهه خونین شصت
نگارش : فریبا مرزبان
(ساواما) از دستگیری، شکنجه، اعدام، تیراندازی، درگیری خیابانی و کشتار در ملأ عام ابائی نداشتند. آنها وحشیانه به اینگونه اعمال ادامه می دادند، چون خمینی دستور داده بود هرجا که از ما نشانه ای به دست می آوردند، در خانه، مدرسه، کارگاه و هرجای دیگر، دستگیرمان کنند و درجا بکشند. پیرو این دستور، پاسداران انقلاب از هیچگونه کشتار و آزار که مایل به انجامش بودند کوتاهی نمی کردند.
دستور مرگبار خمینی در دهه شصت، جان بسیاری از جوانان و نوجوانان را، در کشور گرفت. جوانان و نوجوانانی که باور به انقلاب، آنها را انقلابی کرده بود. یک دهه سرکوب نتیجه چنین فرمان مرگباری است. بسیاری از خانوادهها به داغ فرزندان خویش نشستند و کودکان بسیاری، پدران و مادرانشان را از دست دادند. در خیابانها، به مرده هایشان رحم نکردند آنها
را منهدم کردند. در زندانها به زیر شکنجه ها کشتند و سرهایشان به بالای چوبه دار بردند و نام و نشانی از آنها در گورستان ها باقی نگذاشتند.
پس از فرمان خمینی، تابستان شصت خونین شد و من که در آن هنگام در زندان بودم جز شمارش گلوله ها که انعکاس صدایشان گاه به تخته پاره های آهن بی شباهت نبود؛ کار دیگری در شب نمی کردم. اجرای این فرمان، کشتار و سرکوب مخالفین نبود؛ بلکه کشتار و سرکوبِ تحول خونینِ پدید آمده از تغییر نظام سلطنت پهلوی به سوی دمکراسی بود. فرمان خمینی شکست انقلاب را در پی داشت و آغازگر دوره جدیدی از استبداد در بعد از انقلاب 1357 بود.
استبداد حکومت مذهبیِ که جمهوری اسلامی به رهبری خمینی، در ایران پایه گذاری کرد، حکومت مطلقه فقیه را در پی داشت. ما، سرگردان در مطالب و نشریاتمان برای تعاریف و تفسیر از واژ ها، انواع حکومتها و طبقات به دنبال شیوه های سرکوب غیر متحجرانه هستیم، بدون آنکه به وسعت جنایات، عمق فاجعه و سرکوب یک دهه (دهه شصت) اندیشیده باشیم. جنایاتی که در رأس آنها وقایع خونین و ددمنشانه سال یکهزار و سیصد و شصت و یکهزار و سیصد و شصت و هفت شمسی است.
سرکوب شدگان دهه شصت شامل دو نسل و دو گروه می باشند. گروه اول، آنها که جان باختند و گروهی دیگر، فرزندانِ جانباخته گان و آنها که جانِ سالم از دست مامورین نظام به در برده اند. ضرورت اعلام این نکته و عمق فجایع در این است که" فراموشمان نشود با ما چه کردند و چه بر سرِ ما رفت". مبارزه با فراموشی، در مفهوم برپایی مراسمِ یادبود، بزرگداشت ها و مصاحبه ها میسر نمی شود. این راهها، جزئی از ابزارهای مبارزه با فراموشی هستند و در این برهه، وظایف ما دشوارتر و به مراتب سخت تر خواهد بود. از راههای پیشبرد مبارزاتمان، اتحاد عمل، مستند سازی، دفاعیات حقوقی و محکومیت های سیاسی و مبارزات فرهنگی است و قبل از هر حرکت می بایست، تکلیفمان را با خود، و مرزِمان را با انقلاب و جامعه روشن کرده باشیم و بدانیم، تا مادام که جمهوری اسلامی باقی است نه آمار دقیق کشتار و قتل عام در زندانهای جمهوری اسلامی ایران معین خواهد شد و نه به عدالت، آزادی و برابری دست خواهیم یافت.
شاعر: فریبا مرزبان
نه هرگز فراموش شدنی ست؛
و نه هرگز بخشیدنیدهه خونین شصت
نگارش : فریبا مرزبان
سی و یک سال از
روزی که خمینی گفت: بگیرید و بکشیدشان می گذرد. او دستور داده بود فعالان و
هواداران جریانهای مخالف جمهوری اسلامی را بگیرند و درجا بکشند. با این فرمان،
پاسداران حکومتی و مأ موران وزارت اطلاعا ت
(ساواما) از دستگیری، شکنجه، اعدام، تیراندازی، درگیری خیابانی و کشتار در ملأ عام ابائی نداشتند. آنها وحشیانه به اینگونه اعمال ادامه می دادند، چون خمینی دستور داده بود هرجا که از ما نشانه ای به دست می آوردند، در خانه، مدرسه، کارگاه و هرجای دیگر، دستگیرمان کنند و درجا بکشند. پیرو این دستور، پاسداران انقلاب از هیچگونه کشتار و آزار که مایل به انجامش بودند کوتاهی نمی کردند.
دستور مرگبار خمینی در دهه شصت، جان بسیاری از جوانان و نوجوانان را، در کشور گرفت. جوانان و نوجوانانی که باور به انقلاب، آنها را انقلابی کرده بود. یک دهه سرکوب نتیجه چنین فرمان مرگباری است. بسیاری از خانوادهها به داغ فرزندان خویش نشستند و کودکان بسیاری، پدران و مادرانشان را از دست دادند. در خیابانها، به مرده هایشان رحم نکردند آنها
را منهدم کردند. در زندانها به زیر شکنجه ها کشتند و سرهایشان به بالای چوبه دار بردند و نام و نشانی از آنها در گورستان ها باقی نگذاشتند.
پس از فرمان خمینی، تابستان شصت خونین شد و من که در آن هنگام در زندان بودم جز شمارش گلوله ها که انعکاس صدایشان گاه به تخته پاره های آهن بی شباهت نبود؛ کار دیگری در شب نمی کردم. اجرای این فرمان، کشتار و سرکوب مخالفین نبود؛ بلکه کشتار و سرکوبِ تحول خونینِ پدید آمده از تغییر نظام سلطنت پهلوی به سوی دمکراسی بود. فرمان خمینی شکست انقلاب را در پی داشت و آغازگر دوره جدیدی از استبداد در بعد از انقلاب 1357 بود.
استبداد حکومت مذهبیِ که جمهوری اسلامی به رهبری خمینی، در ایران پایه گذاری کرد، حکومت مطلقه فقیه را در پی داشت. ما، سرگردان در مطالب و نشریاتمان برای تعاریف و تفسیر از واژ ها، انواع حکومتها و طبقات به دنبال شیوه های سرکوب غیر متحجرانه هستیم، بدون آنکه به وسعت جنایات، عمق فاجعه و سرکوب یک دهه (دهه شصت) اندیشیده باشیم. جنایاتی که در رأس آنها وقایع خونین و ددمنشانه سال یکهزار و سیصد و شصت و یکهزار و سیصد و شصت و هفت شمسی است.
سرکوب شدگان دهه شصت شامل دو نسل و دو گروه می باشند. گروه اول، آنها که جان باختند و گروهی دیگر، فرزندانِ جانباخته گان و آنها که جانِ سالم از دست مامورین نظام به در برده اند. ضرورت اعلام این نکته و عمق فجایع در این است که" فراموشمان نشود با ما چه کردند و چه بر سرِ ما رفت". مبارزه با فراموشی، در مفهوم برپایی مراسمِ یادبود، بزرگداشت ها و مصاحبه ها میسر نمی شود. این راهها، جزئی از ابزارهای مبارزه با فراموشی هستند و در این برهه، وظایف ما دشوارتر و به مراتب سخت تر خواهد بود. از راههای پیشبرد مبارزاتمان، اتحاد عمل، مستند سازی، دفاعیات حقوقی و محکومیت های سیاسی و مبارزات فرهنگی است و قبل از هر حرکت می بایست، تکلیفمان را با خود، و مرزِمان را با انقلاب و جامعه روشن کرده باشیم و بدانیم، تا مادام که جمهوری اسلامی باقی است نه آمار دقیق کشتار و قتل عام در زندانهای جمهوری اسلامی ایران معین خواهد شد و نه به عدالت، آزادی و برابری دست خواهیم یافت.
لندن
خاک خوبشاعر: فریبا مرزبان
با من بیا
بیا و این خاک را بنگر؛
بیا و مگوی
که این خاک مرده است
با چشم درون
بر آن بنگر
و با صدای بلند بگو
خاکِ خوب « خاوران »
خاکِ خوب سرزمین من است
با من بیا
تا شهری از عشق را در آن پیدا کنی
با من بیا و ببین
کاین دستهای سرد
کآن سینه های سرخ
وآن قلبهای خفته در خاک
روزگاری،
گرم ترین دستها
و سرخ ترین سینه ها بودند
روزگاری،
پر طپش ترین قلبها بودند،
با من بیا و بگذار
که نهال اندیشه هایمان را
که روزگاری چه نو بودند؟
در آنجا جستجو کنیم
با من بیا
با من به خاوران بیا
بیا جنایتی نیست
جرمی نیست
سرها همه افراشته اند آنجا
بیا تا ببینی که آسمان
بر زمین نشسته است
و ستارگان بر چوبه دارند
دشتی از شقایق، ستاره،
از سپیده، از سحر، و نسترن را
با من بیا
با من به خاوران بیا
آنجا،
بیشمارانند سینه های سرخ،
که چشم به راه تو اند
و
آن گردن های افراشته از سیلاب خون
در انتظار گام های توانای تواند
با من بیا
بیا و به یادشان،
خاکستری را که اکنون
در صندوقچه هایمان اندوخته داریم
در آبهای روان خلیج فارس و دریای خزر
رها کنیم
با من بیا
با من به خاوران بیا !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر