در اولين ساعات سقوط اسد، ممکن است در موقعيتی «استثنايی» قرار بگيريم
سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱ - ۲۴ ژوييه ۲۰۱۲
محمدعلی اصفهانی
|
يک
ــــــــــ
اگر عنوان مقاله، زياد طولانی نمی شد، می نوشتم:
ـ لحظه ی سقوط نظام سوريه، می تواند در ايران فرصتی استثنايی، هم برای مردم، هم برای حکومت، و هم برای دشمنان خارجی ميهن ما باشد.
اين روز ها، در فضای مجازی، به طور وسيع، و با انواع شيوه های ارتباطی نوشتاری و صوتی و تصويری و رسانه يی و شبکه يی و پيامکی و غيره، «پيشنهاد»ی در حال تبادل و دست به دست شدن است که تا اين لحظه، با وجود پاره يی نشانه های مخصوص و آشنا، اطلاع دقيقی از ماهيت «مبتکران» آن ندارم.
پيشنهاد مزبور، که تا حدودی روانشناسانه هم هست، و روی مصادره ی عکس العمل طبيعی مردم در لحظه ی تعيين شده حساب باز کرده است، اين است:
ـ مردم! به محض شنيدن خبر سقوط بشار اسد، به خيابان ها بريزيم و انقلاب کنيم! لحظه ی موعود تعيين تکليف نهايی فرا رسيده است! پايان بيش از سی دهه جنايت! اين رژیم با هر رنگ و لعابش بايد سرنگون شود! (و همراه با دشنام مستقيم و غير مستقيم به «جنبش سبز» که گويا يکی از همان رنگ و لعاب هاست!)
به خيابان ها ريختن! انقلاب! لحظه ی موعود! تعيين تکليف نهايی! سرنگونی! پايان بيش از سی دهه جنايت!
زيباست. نه؟
شخصاً معتقدم که اگر جنبش سراسری خرداد، توانسته بود نهاد های مردمی انقلابی، و هسته های مقاومت انقلابی تشکيل دهد، و از سازماندهی مناسب برخوردار باشد، به راستی می توانست از اين فرصت ـ مثل خيلی فرصت های ديگر ـ برای يکسره کردن تکليف مردم با نظام خلافت و ولايت استفاده کند.
خيلی ها قهر انقلابی را تحت عنوان کلی «خشونت»، نفی می کنند. چرا که يا تفاوت ميان اين دو را نمی فهمند، يا تفاوت ميان اين دو را می فهمند و خود را به نفهميدن می زنند، يا اصلاً به دلايلی با «انقلاب» ميانه ی خوبی ندارند. به خصوص با توجه به عواقب مهيب «ضد انقلاب» که بر سر راه انقلاب توده ها کمين کرده بود و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ توانست مسير آن را ـ به کل ـ عوض کند و خود را صاحب علّه بداند.
پيش از اين، در باب اين موضوع، بسيار نوشته ام؛ و شکافتن بحث هم در مجال اين سطور شتابزده نيست. (۱)
اما آيا واقعاً ما پيش شرط ها را آماده کرده ايم؟
نه! چنين نيست متأسفانه.
شورش بی سازماندهی، انقلاب نيست؛ و معمولاً به شکست می انجامد، و دشمن را قوی تر می کند.
معمولاً. و نه هميشه البته.
اگر هفته ی آخر عمر نظام سلطنتی را به ياد بياوريم، می بينيم که با وجود آن که هيچ سازماندهی جدی و قابل توجهی وجود نداشت، قهر انقلابی خودجوش، چگونه توانست نقش مثبت خود را ايفا کند.
موفقيت قهر انقلابی خودجوش در آن زمان، به دليل فروپاشيده شدن پيشاپيش نظام، و نيز ناتوانی ارتش در مقابله با مردم بود.
اعلام بی طرفی ارتش، وجه ظاهر قضيه است، نه وجه پنهان آن.
اين اعلام بی طرفی، عمدتاً محصول دو چيز بود:
ـ ناتوانی ارتش از مقابله با مردم، به دليل روحيه باختگی، و انشقاق و از دست دادن يکپارچگی.
ـ تلاش اصحاب گوادلوپ برای متوقف کردن روند قهر انقلابی يی که ابتکار عمل را از دست آنان خارج می ساخت و سرنوشتی جز آنچه آن ها می خواستند را برای ايران رقم می زد.
دو
ــــــــــ
قاعدتاً ديکتاتور سوريه، ديگر رفتنی شده است. اين را حتی حاميان بزرگ و پرتوان او، يعنی چين و روسيه هم فهميده اند. و فکر می کنم که ملايان هم فهميده باشند و پيامش را هم گرفته باشند؛ اگر چه به روی خود نمی آورند.
ارتش موسوم به «ارتش آزاد سوریه»، در سطوح بالای خود، و شورای موسوم به «شورای ملی سوريه»، هر دو:
ـ هم در خدمت مرتجعين منطقه، از پادشاه عربستان سعودی تا شيوخ خليج فارس و اربابان جهانی اين موجودات قرار دارند؛
ـ هم ارتباط بعضی از عناصر تشکيل دهنده ی اين دو نهاد ضد مردمی که در جنگ قدرت با يک نهاد ضد مردمی ديگر هستند، با دستگاه های اطلاعاتی آمريکا و اسراييل چيز پنهانی نيست؛
ـ هم تمنا های اينان از ناتو برای حمله ی نظامی به کشورشان با به کار گرفتن اينان به عنوان «بومی» های تحت امر را همه خوانده ايم و ديده ايم و شنيده ايم.
ـ و هم ماهيت درگيری اينان با نظام سوريه، سنخيتی با ماهيت مبارزه ی توده های مردم به جان آمده ی آن کشور که به عنوان گوشت دم توپ از آنان استفاده می شود ندارد.
خرج، چو از کيسه ی مهمان بُوَد
حاتم طائی شدن آسان بُوَد
منابع زيادی برای دسترسی به سوابق و احوال اعضای رهبری کننده ی اين دو نهاد وجود دارند، و غرض از اين مقاله نيز پرداختن به اين موضوع نيست. خوانندگانی که مسائل منطقه را دنبال می کنند حتماً کم و بيش در جريان امور هستند.
توده های به جان آمده از ستم ساليان دراز حاکميت حافظ اسد و پسر خلفش، فعلاً از يکسو گروگان بشار و چين و روسيه و ملايان حاکم بر ايران هستند؛ و از سوی ديگر گروگان سفلگان مردم فروشی که بر موج عدالت طلبی و آزادی خواهی آنان سوار شده اند، به علاوه ی مرسونر های عرب و غير عرب، و به علاوه ی عناصر القاعده و مشابهان آن.
در صورتی که بشار اسد نيز همچون قذافی، به هيچ قيمتی حاضر به ترک قدرت، و وانهادن دستگاه حکومتی به کسانی که به هر حال خواهند توانست «بحران» فعلی را تا حدودی کاهش دهند نشود، سرنوشتی بهتر از قذافی نخواهد داشت.
اما در اين ميان، پارامتر بسيار تعيين کننده ی ديگری وجود دارد: نامشخص بودن آينده ی منطقه ـ به خصوص در آنچه به اسراييل بر می گردد ـ در صورت سقوط کامل نظام سوريه. پارامتری که بر خلاف مورد ليبی، تا کنون ناتو را از اقدام به حمله ی نظامی به سوريه باز داشته است و احتمالاً همچنان باز خواهد داشت.
اين، یک طرف قضيه است؛ ولی اين قضيه، طرف ديگری هم دارد:
به نظر می رسد که جدا از سياست آمريکا، و سازمان ملل متحد، و اروپا، و ناتو، طرح هايی به وسيله ی اسراييل، و قاعدتاً با تکيه بر حاميان نيرومندش در آمريکا ـ به خصوص نئوکان ها ـ برای سوريه ولبنان و ايران، آماده شده است و يا در حال آماده سازی نهايی است.
به گزارش خبرگزاری ها، و منابع مختلف، و نيز روزنامه ی دست راستی «معتبر» جروزالم پست اسراييل، اهود باراک، همچنان که در گفتگو با کانال ده اسراييل نيز تأکيد کرده است، در صدد حمله به بخشی از سوريه است.
او البته، اين حمله را با بهانه هايی همچون امکان انتقال سلاح های با قدرت تخريبی زياد، و سلاح های شيميايی و بيولوژيکی، از طريق سوريه به حزب الله لبنان توجيه کرده است.
و فراموش نکنيم که اهود باراک، به قول ميشل وارشاوسکی، يکی از سه ضلع «مثلث ديوانگان» حاکم بر اسراييل است که از آن ها هرگونه اقدام به عملياتی خارج از محاسبات عقلانی، و مخالف آرای سياستمداران ديگر اسراييل، بر می آيد. حتی به بهای بسيار سنگين برای کشور خودشان. (۲)
سه
ــــــــــ
بدون تفسير، و بدون شرح، و بدون استنتاج، و برای اطلاع، دو نقل قول از سخنرانان کنفرانسی که در نوزدهم همين ماه ژوييه، به وسيله ی سازمان مجاهدين خلق ايران، در سنای آمريکا تحت عنوان « تهديد اتمی ایران: چه باید کرد؟» برگزار شد:
ـ يکی، از جان بولتون که پيوسته بر ضرورت حمله ی نظامی به ايران به خاطر دفاع از منافع اسراييل (و همچنين در جهت طرح خاورميانه ی بزرگ نئوکان ها) سخن می گويد،
ـ و ديگری، از ژنرال چهار ستاره ی نيروی دريايی، جیمز کارتْورایت، معاون رئیس سابق ستاد مشترک، و فرمانده «فرماندهی استر اتژیک آمریکا» از ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷، در بحبوحه ی کشتار شبانه روزی مردم عراق به وسيله ی ارتش جرج بوش پسر.
به اصل گفته ها دسترسی ندارم؛ و بنابر اين، اين گفته ها را همانگونه که مجاهدين خلق در سايت های رسمی خود آورده اند، با همان ترجمه و تغيير و تبديلات و زبان خاص خود آن ها، در اينجا نقل می کنم.
ژنرال جیمز کارتْورایت، در همين کنفرانس:
«همکاران منطقه ای آنجا هستند، برخی از آنها متحدين بسيار نزديک، و بقيه دوستان ما هستند، ساير همسايگان منطقه هم بسيار نگران هستند که اين توانايی [اتمی] در اختيار رژيم ايران قرار بگيرد.»
«افراد زيادی هستند که می گويند شايد اين يا آن کشور طی چند ماه آينده به اقدام «نظامی» دست بزنند. آن تصميم، ممکن [است] تصميم همان کشورها باشد، ولی تاثيرش بر رژيم ايران است که مسيرش را عوض کند. چون بعنوان يک کشور صريح بوده ايم که دراين باره اقدام خواهيم کرد. بايستی که در اين فعاليتها صريح و معتبر باشيم.»
جان بولتون، در همين کنفرانس:
«غافلگير کننده نيست که وقتی برخی حمله عليه تاسيسات اتمی رژيم ايران را توصيه ميکنند، برخی ديگر پاسخ ميدهند که با اين کار مردم ايران حول ملايان جمع خواهند شد و از آنها حمايت خواهند کرد. من هيچگاه اين پيش بينی را باور نکرده ام چون فکر ميکنم مردم ايران باهوش تر از اين هستند. آنها ميدانند که اين حمله عليه خطری است که ملايان برای باقی جهان دارند و نه حمله عليه مردم ايران.»
چهار
ــــــــــ
گفته می شود که دستگاه های اطلاعاتی روسيه، به اطلاع بشار اسد رسانيده بودند که «يک طرح بزرگ تروريستی» در کار است، ولی ما از زمان و مکان اجرای آن بی اطلاع هستيم.
ظاهراً انفجار بزرگ ۱۸ ژوئيه در محل اجلاس شورای امنيت ملی سوريه در دمشق، که به قتل وزير دفاع و مقامات بلندپايه ی امنيتی و چند وزير بشار اسد منجر شد، همان «طرح بزرگ تروريستی» مورد اشاره ی دستگاه های اطلاعاتی روسيه بود، و علت عدم حضور بشار اسد در آن نشست مهم هم همين هشدار روسيه به او بوده است.
آيا اين طرح که هم القاعده يی ها، و هم «ارتش آزاد» اجرايش را به خود نسبت می دهند، از جانب اسراييل و با برنامه ريزی حمله ی بلافاصله به سوريه و تحت کنترل گرفتن بخش های خاصی از اين کشور اجرا شده است؟
در چنان صورتی، اسراييل، آيا خواهد توانست اختلال پيش آمده را با طرح ديگری جبران کند؟
پاسخ به اين پرسش ها معلوم نيست. اما چه اسراييل، در اين طرح، نقشی داشته بوده باشد، و چه اين طرح، مطلقاً ربطی به اسراييل نداشته باشد، آنچه مهم است احتمال زياد حمله ی فوری اسراييل به قسمت هايی از سوريه، بلافاصله پس از سقوط نظام بشار اسد است.
بمباران تأسيسات اتمی ايران، در بلبشوی منطقه در آن هنگام، شايد برای اسراييل که فرصت زيادی هم در پيش رو ندارد، به لحاظی ارزان تر از شرايط عادی تمام شود:
ـ دستکم به طور موقت،قدرت متمرکزی در سوريه وجود ندارد، و در غياب چنين قدرتی، اشغال فوری قسمت هايی از سوريه، که به بهانه ی جلوگيری از انتقال سلاح به لبنان انجام می گيرد، حزب الله لبنان، تنها متحد باقی مانده برای نظام ايران در خاورميانه را در حالت دفاعی قرار خواهد داد.
ـ حزب الله لبنان، به خصوص با توجه به موقعيتی که در منطقه پيش می آيد، قادر به کمک به نظام ايران از طريق عمليات ايذايی عليه اسراييل نخواهد بود، و بايد تمام نيروی خود را مصروف مقابله با حمله ی اسراييل به سوريه، و يا از آن بيشتر، و از آن پيش تر، و از آن مهم تر، آماده باش جنگی در برابر حمله ی اسراييل به مواضع خود در خاک لبنان کند. برای حزب الله لبنان، موقعيت خودش مهم تر است تا موقعيت نظام ايران.
ـ بمباران تأسيسات اتمی ايران، نيازی به هيچ گونه مداخله ی نيروی زمينی ندارد، و با توجه به توانمندی بالای اسراييل می تواند به صورت سريع و ضربتی انجام بپذيرد، و در چنين شرايطی، درد دسر چندانی هم برای متجاوز به بار نياورد.
البته، کسانی درون نظام ملايان که هوای درگيری نظامی و تشنج آفرينی در منطقه را در سر می پرورانند (۳) ممکن است در پی اين بمباران، زمينه ی ورود آمريکا به جنگ در سراسر منطقه را بر خلاف ميل اوباما فراهم آورند. و اين خودش باز در جهت خواست هميشگی اسراييل خواهد بود؛ و کار اوباما را هم در انتخابات چهار ماه ديگر رياست جمهوری خواهد ساخت و شر او را از سر اسراييل دور خواهد کرد!
پنج
ــــــــــ
اما از ما چه بر خواهد آمد؟
اصلاً ما برای چنين موقعيت هايی چه تدبيری انديشيده ايم؟
اگر کسانی قصد داشته باشند که با استفاده از اين فرصت، ايران را به سوريه يا حتی ليبی تبديل کنند؟
اگر در نهان، قرار و مدار هايی گذاشته شده باشد، که «پيشنهاد» ی که در آغاز مقاله از آن ياد شد هم در جهت همان قرار و مدار ها باشد؟
پاسخ اين پرسش ها را نمی دانم. اگر کسی می داند بهتر است بگويد.
ما تا امروز، هميشه عقب تر از واقعه ها بوده ايم؛ و گويا خيال داريم که همچنان به همان روال گذشته و حال ادامه دهيم.
مسئوليت دشمنان داخلی و خارجی، و متحدان آن ها در آنچه پيش آمده است و پيش خواهد آمد روشن است.
اما مسئوليت دشمن، ما را از جرم غفلت از مسئوليت خودمان تبرئه نمی کند.
۳ مرداد ۱۳۹۱
ــــــــــ
اگر عنوان مقاله، زياد طولانی نمی شد، می نوشتم:
ـ لحظه ی سقوط نظام سوريه، می تواند در ايران فرصتی استثنايی، هم برای مردم، هم برای حکومت، و هم برای دشمنان خارجی ميهن ما باشد.
اين روز ها، در فضای مجازی، به طور وسيع، و با انواع شيوه های ارتباطی نوشتاری و صوتی و تصويری و رسانه يی و شبکه يی و پيامکی و غيره، «پيشنهاد»ی در حال تبادل و دست به دست شدن است که تا اين لحظه، با وجود پاره يی نشانه های مخصوص و آشنا، اطلاع دقيقی از ماهيت «مبتکران» آن ندارم.
پيشنهاد مزبور، که تا حدودی روانشناسانه هم هست، و روی مصادره ی عکس العمل طبيعی مردم در لحظه ی تعيين شده حساب باز کرده است، اين است:
ـ مردم! به محض شنيدن خبر سقوط بشار اسد، به خيابان ها بريزيم و انقلاب کنيم! لحظه ی موعود تعيين تکليف نهايی فرا رسيده است! پايان بيش از سی دهه جنايت! اين رژیم با هر رنگ و لعابش بايد سرنگون شود! (و همراه با دشنام مستقيم و غير مستقيم به «جنبش سبز» که گويا يکی از همان رنگ و لعاب هاست!)
به خيابان ها ريختن! انقلاب! لحظه ی موعود! تعيين تکليف نهايی! سرنگونی! پايان بيش از سی دهه جنايت!
زيباست. نه؟
شخصاً معتقدم که اگر جنبش سراسری خرداد، توانسته بود نهاد های مردمی انقلابی، و هسته های مقاومت انقلابی تشکيل دهد، و از سازماندهی مناسب برخوردار باشد، به راستی می توانست از اين فرصت ـ مثل خيلی فرصت های ديگر ـ برای يکسره کردن تکليف مردم با نظام خلافت و ولايت استفاده کند.
خيلی ها قهر انقلابی را تحت عنوان کلی «خشونت»، نفی می کنند. چرا که يا تفاوت ميان اين دو را نمی فهمند، يا تفاوت ميان اين دو را می فهمند و خود را به نفهميدن می زنند، يا اصلاً به دلايلی با «انقلاب» ميانه ی خوبی ندارند. به خصوص با توجه به عواقب مهيب «ضد انقلاب» که بر سر راه انقلاب توده ها کمين کرده بود و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ توانست مسير آن را ـ به کل ـ عوض کند و خود را صاحب علّه بداند.
پيش از اين، در باب اين موضوع، بسيار نوشته ام؛ و شکافتن بحث هم در مجال اين سطور شتابزده نيست. (۱)
اما آيا واقعاً ما پيش شرط ها را آماده کرده ايم؟
نه! چنين نيست متأسفانه.
شورش بی سازماندهی، انقلاب نيست؛ و معمولاً به شکست می انجامد، و دشمن را قوی تر می کند.
معمولاً. و نه هميشه البته.
اگر هفته ی آخر عمر نظام سلطنتی را به ياد بياوريم، می بينيم که با وجود آن که هيچ سازماندهی جدی و قابل توجهی وجود نداشت، قهر انقلابی خودجوش، چگونه توانست نقش مثبت خود را ايفا کند.
موفقيت قهر انقلابی خودجوش در آن زمان، به دليل فروپاشيده شدن پيشاپيش نظام، و نيز ناتوانی ارتش در مقابله با مردم بود.
اعلام بی طرفی ارتش، وجه ظاهر قضيه است، نه وجه پنهان آن.
اين اعلام بی طرفی، عمدتاً محصول دو چيز بود:
ـ ناتوانی ارتش از مقابله با مردم، به دليل روحيه باختگی، و انشقاق و از دست دادن يکپارچگی.
ـ تلاش اصحاب گوادلوپ برای متوقف کردن روند قهر انقلابی يی که ابتکار عمل را از دست آنان خارج می ساخت و سرنوشتی جز آنچه آن ها می خواستند را برای ايران رقم می زد.
دو
ــــــــــ
قاعدتاً ديکتاتور سوريه، ديگر رفتنی شده است. اين را حتی حاميان بزرگ و پرتوان او، يعنی چين و روسيه هم فهميده اند. و فکر می کنم که ملايان هم فهميده باشند و پيامش را هم گرفته باشند؛ اگر چه به روی خود نمی آورند.
ارتش موسوم به «ارتش آزاد سوریه»، در سطوح بالای خود، و شورای موسوم به «شورای ملی سوريه»، هر دو:
ـ هم در خدمت مرتجعين منطقه، از پادشاه عربستان سعودی تا شيوخ خليج فارس و اربابان جهانی اين موجودات قرار دارند؛
ـ هم ارتباط بعضی از عناصر تشکيل دهنده ی اين دو نهاد ضد مردمی که در جنگ قدرت با يک نهاد ضد مردمی ديگر هستند، با دستگاه های اطلاعاتی آمريکا و اسراييل چيز پنهانی نيست؛
ـ هم تمنا های اينان از ناتو برای حمله ی نظامی به کشورشان با به کار گرفتن اينان به عنوان «بومی» های تحت امر را همه خوانده ايم و ديده ايم و شنيده ايم.
ـ و هم ماهيت درگيری اينان با نظام سوريه، سنخيتی با ماهيت مبارزه ی توده های مردم به جان آمده ی آن کشور که به عنوان گوشت دم توپ از آنان استفاده می شود ندارد.
خرج، چو از کيسه ی مهمان بُوَد
حاتم طائی شدن آسان بُوَد
منابع زيادی برای دسترسی به سوابق و احوال اعضای رهبری کننده ی اين دو نهاد وجود دارند، و غرض از اين مقاله نيز پرداختن به اين موضوع نيست. خوانندگانی که مسائل منطقه را دنبال می کنند حتماً کم و بيش در جريان امور هستند.
توده های به جان آمده از ستم ساليان دراز حاکميت حافظ اسد و پسر خلفش، فعلاً از يکسو گروگان بشار و چين و روسيه و ملايان حاکم بر ايران هستند؛ و از سوی ديگر گروگان سفلگان مردم فروشی که بر موج عدالت طلبی و آزادی خواهی آنان سوار شده اند، به علاوه ی مرسونر های عرب و غير عرب، و به علاوه ی عناصر القاعده و مشابهان آن.
در صورتی که بشار اسد نيز همچون قذافی، به هيچ قيمتی حاضر به ترک قدرت، و وانهادن دستگاه حکومتی به کسانی که به هر حال خواهند توانست «بحران» فعلی را تا حدودی کاهش دهند نشود، سرنوشتی بهتر از قذافی نخواهد داشت.
اما در اين ميان، پارامتر بسيار تعيين کننده ی ديگری وجود دارد: نامشخص بودن آينده ی منطقه ـ به خصوص در آنچه به اسراييل بر می گردد ـ در صورت سقوط کامل نظام سوريه. پارامتری که بر خلاف مورد ليبی، تا کنون ناتو را از اقدام به حمله ی نظامی به سوريه باز داشته است و احتمالاً همچنان باز خواهد داشت.
اين، یک طرف قضيه است؛ ولی اين قضيه، طرف ديگری هم دارد:
به نظر می رسد که جدا از سياست آمريکا، و سازمان ملل متحد، و اروپا، و ناتو، طرح هايی به وسيله ی اسراييل، و قاعدتاً با تکيه بر حاميان نيرومندش در آمريکا ـ به خصوص نئوکان ها ـ برای سوريه ولبنان و ايران، آماده شده است و يا در حال آماده سازی نهايی است.
به گزارش خبرگزاری ها، و منابع مختلف، و نيز روزنامه ی دست راستی «معتبر» جروزالم پست اسراييل، اهود باراک، همچنان که در گفتگو با کانال ده اسراييل نيز تأکيد کرده است، در صدد حمله به بخشی از سوريه است.
او البته، اين حمله را با بهانه هايی همچون امکان انتقال سلاح های با قدرت تخريبی زياد، و سلاح های شيميايی و بيولوژيکی، از طريق سوريه به حزب الله لبنان توجيه کرده است.
و فراموش نکنيم که اهود باراک، به قول ميشل وارشاوسکی، يکی از سه ضلع «مثلث ديوانگان» حاکم بر اسراييل است که از آن ها هرگونه اقدام به عملياتی خارج از محاسبات عقلانی، و مخالف آرای سياستمداران ديگر اسراييل، بر می آيد. حتی به بهای بسيار سنگين برای کشور خودشان. (۲)
سه
ــــــــــ
بدون تفسير، و بدون شرح، و بدون استنتاج، و برای اطلاع، دو نقل قول از سخنرانان کنفرانسی که در نوزدهم همين ماه ژوييه، به وسيله ی سازمان مجاهدين خلق ايران، در سنای آمريکا تحت عنوان « تهديد اتمی ایران: چه باید کرد؟» برگزار شد:
ـ يکی، از جان بولتون که پيوسته بر ضرورت حمله ی نظامی به ايران به خاطر دفاع از منافع اسراييل (و همچنين در جهت طرح خاورميانه ی بزرگ نئوکان ها) سخن می گويد،
ـ و ديگری، از ژنرال چهار ستاره ی نيروی دريايی، جیمز کارتْورایت، معاون رئیس سابق ستاد مشترک، و فرمانده «فرماندهی استر اتژیک آمریکا» از ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷، در بحبوحه ی کشتار شبانه روزی مردم عراق به وسيله ی ارتش جرج بوش پسر.
به اصل گفته ها دسترسی ندارم؛ و بنابر اين، اين گفته ها را همانگونه که مجاهدين خلق در سايت های رسمی خود آورده اند، با همان ترجمه و تغيير و تبديلات و زبان خاص خود آن ها، در اينجا نقل می کنم.
ژنرال جیمز کارتْورایت، در همين کنفرانس:
«همکاران منطقه ای آنجا هستند، برخی از آنها متحدين بسيار نزديک، و بقيه دوستان ما هستند، ساير همسايگان منطقه هم بسيار نگران هستند که اين توانايی [اتمی] در اختيار رژيم ايران قرار بگيرد.»
«افراد زيادی هستند که می گويند شايد اين يا آن کشور طی چند ماه آينده به اقدام «نظامی» دست بزنند. آن تصميم، ممکن [است] تصميم همان کشورها باشد، ولی تاثيرش بر رژيم ايران است که مسيرش را عوض کند. چون بعنوان يک کشور صريح بوده ايم که دراين باره اقدام خواهيم کرد. بايستی که در اين فعاليتها صريح و معتبر باشيم.»
جان بولتون، در همين کنفرانس:
«غافلگير کننده نيست که وقتی برخی حمله عليه تاسيسات اتمی رژيم ايران را توصيه ميکنند، برخی ديگر پاسخ ميدهند که با اين کار مردم ايران حول ملايان جمع خواهند شد و از آنها حمايت خواهند کرد. من هيچگاه اين پيش بينی را باور نکرده ام چون فکر ميکنم مردم ايران باهوش تر از اين هستند. آنها ميدانند که اين حمله عليه خطری است که ملايان برای باقی جهان دارند و نه حمله عليه مردم ايران.»
چهار
ــــــــــ
گفته می شود که دستگاه های اطلاعاتی روسيه، به اطلاع بشار اسد رسانيده بودند که «يک طرح بزرگ تروريستی» در کار است، ولی ما از زمان و مکان اجرای آن بی اطلاع هستيم.
ظاهراً انفجار بزرگ ۱۸ ژوئيه در محل اجلاس شورای امنيت ملی سوريه در دمشق، که به قتل وزير دفاع و مقامات بلندپايه ی امنيتی و چند وزير بشار اسد منجر شد، همان «طرح بزرگ تروريستی» مورد اشاره ی دستگاه های اطلاعاتی روسيه بود، و علت عدم حضور بشار اسد در آن نشست مهم هم همين هشدار روسيه به او بوده است.
آيا اين طرح که هم القاعده يی ها، و هم «ارتش آزاد» اجرايش را به خود نسبت می دهند، از جانب اسراييل و با برنامه ريزی حمله ی بلافاصله به سوريه و تحت کنترل گرفتن بخش های خاصی از اين کشور اجرا شده است؟
در چنان صورتی، اسراييل، آيا خواهد توانست اختلال پيش آمده را با طرح ديگری جبران کند؟
پاسخ به اين پرسش ها معلوم نيست. اما چه اسراييل، در اين طرح، نقشی داشته بوده باشد، و چه اين طرح، مطلقاً ربطی به اسراييل نداشته باشد، آنچه مهم است احتمال زياد حمله ی فوری اسراييل به قسمت هايی از سوريه، بلافاصله پس از سقوط نظام بشار اسد است.
بمباران تأسيسات اتمی ايران، در بلبشوی منطقه در آن هنگام، شايد برای اسراييل که فرصت زيادی هم در پيش رو ندارد، به لحاظی ارزان تر از شرايط عادی تمام شود:
ـ دستکم به طور موقت،قدرت متمرکزی در سوريه وجود ندارد، و در غياب چنين قدرتی، اشغال فوری قسمت هايی از سوريه، که به بهانه ی جلوگيری از انتقال سلاح به لبنان انجام می گيرد، حزب الله لبنان، تنها متحد باقی مانده برای نظام ايران در خاورميانه را در حالت دفاعی قرار خواهد داد.
ـ حزب الله لبنان، به خصوص با توجه به موقعيتی که در منطقه پيش می آيد، قادر به کمک به نظام ايران از طريق عمليات ايذايی عليه اسراييل نخواهد بود، و بايد تمام نيروی خود را مصروف مقابله با حمله ی اسراييل به سوريه، و يا از آن بيشتر، و از آن پيش تر، و از آن مهم تر، آماده باش جنگی در برابر حمله ی اسراييل به مواضع خود در خاک لبنان کند. برای حزب الله لبنان، موقعيت خودش مهم تر است تا موقعيت نظام ايران.
ـ بمباران تأسيسات اتمی ايران، نيازی به هيچ گونه مداخله ی نيروی زمينی ندارد، و با توجه به توانمندی بالای اسراييل می تواند به صورت سريع و ضربتی انجام بپذيرد، و در چنين شرايطی، درد دسر چندانی هم برای متجاوز به بار نياورد.
البته، کسانی درون نظام ملايان که هوای درگيری نظامی و تشنج آفرينی در منطقه را در سر می پرورانند (۳) ممکن است در پی اين بمباران، زمينه ی ورود آمريکا به جنگ در سراسر منطقه را بر خلاف ميل اوباما فراهم آورند. و اين خودش باز در جهت خواست هميشگی اسراييل خواهد بود؛ و کار اوباما را هم در انتخابات چهار ماه ديگر رياست جمهوری خواهد ساخت و شر او را از سر اسراييل دور خواهد کرد!
پنج
ــــــــــ
اما از ما چه بر خواهد آمد؟
اصلاً ما برای چنين موقعيت هايی چه تدبيری انديشيده ايم؟
اگر کسانی قصد داشته باشند که با استفاده از اين فرصت، ايران را به سوريه يا حتی ليبی تبديل کنند؟
اگر در نهان، قرار و مدار هايی گذاشته شده باشد، که «پيشنهاد» ی که در آغاز مقاله از آن ياد شد هم در جهت همان قرار و مدار ها باشد؟
پاسخ اين پرسش ها را نمی دانم. اگر کسی می داند بهتر است بگويد.
ما تا امروز، هميشه عقب تر از واقعه ها بوده ايم؛ و گويا خيال داريم که همچنان به همان روال گذشته و حال ادامه دهيم.
مسئوليت دشمنان داخلی و خارجی، و متحدان آن ها در آنچه پيش آمده است و پيش خواهد آمد روشن است.
اما مسئوليت دشمن، ما را از جرم غفلت از مسئوليت خودمان تبرئه نمی کند.
۳ مرداد ۱۳۹۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر