نوشته ای از احمد رناسی
هرگل
که زیکرنگی خود بو دارد
درباغ
هزارتهنیت گودارد.
روزی
به چمن اگردرآیم چوهزار
من
بونکنم گلی که صد رودارد! فرخی یزدی
تکیه
برسخن آزاده ی بنام، فرخی، سخن رفتن است ازهزاررویانی که تن به مزدوری بیگانه بسته
اند وهمچون پدر وپدر
بزرگانشان، با دراز کردن دست گدایی به پیش جهانخوران، چه
درگذشته«استعمار» وچه سپس دگردیسی یافته هایی زیر
نام«امپریالیسم»، چه درشرق وسرمایه داری دولتی، وچه درغرب کلاسیک آن،
تاشاید ازاین رهگذرشوم به قدرت ومال
وآب
وعلوفه ای برسند!؟
چه نوه ی برکشیده شده وسپس بیرون رانده ازایران به
دست وخواست ِ آورنده وبرده اش«انگلیس»، وچه فرزنداویی
که
درپی فرارش، با کودتای«آمریکا - انگلیس» ، زیرشوم نامی ی28مرداد،
برگردانده شد و«مصدق بزرگ» دردادگاه
برپاشده ی گودتاگران، بادلیری یاد آورمیشود، که خاندان«پهلوی مخلوق»
انگلیس می باشندومی افزاید که آن دوران ساز
«انگلیس» را از ایران بیرون کرد، اما درپی بازگرداندن «پهلوی دو»،
دوباره برمیگردد وبا بستن قرارداد«کنسرسیوم» وتاراج نفت ایران وتجاوز دوباره به
حقوق ومنافع ملی ملت ایران، 45 درصد سهم«آمریکا» و45درصد سهم«انگلیس» و10
درصد دیگرهم سهم فرانسه وهلند، میگرددوبنابر خواست وپیغام دولت کودتا به سرمایه
داری دولتی شوروی، که اگروابستگان ایرانی تان، که«حزب توده» باشد، درمورد دولت
اوسکوت برگزینند، آز آن کلاه«نمدی» هم همچون رشوه سکوت به آن
جهانخوارهم، پرداخته خواهد شد!؟
واین بده وبستانهای زشت ودورازجهان مردمی، به
هنگامی است که دادگاه های اعدام وشکنجه وزندانها، پر میشود، بنابرخواست ِ«پهلوی
دوم» با کودتای 28 مرداد وسکوت دولت به غلط«شوروی وپایگاه سوسیالیسم» خوانده
شده!؟
حال اگربه جای«گل»، هزارویان ِ دست گدایی به سوی
بیگانه کرده هارا، مورد سخن این نوشته بدانیم، چه اویی که پدربزرگش
تاج به دست انگلیس برسرگرفت درآن مجلس موسسان ساختگی وباحضوربسیارروحانی
خوانده شدگانی که فریب تظاهرات مذهبی اورا خورده بودند، که «شام غریبان» کاگل به
سر، درپیشاپیش دسته ی قزاقان، راه می افتاد وروضه خوانی برپا میکردو...،
ویادیگرخریده شدگان ِجهانخوران، رنگارنگ، که بگونه ی کارت، به بازی گرفته شده
اندباشند!؟
چه فرزند اویی که باگودتای 28 مرداد باز گردانده شد
واعدام وشکنجه وزندان بپاداشت وآیت الله خمینی وپس مانده های او که برسرنوشت ملت
ایران، درپی آن قیام شکوهمندچنگ انداخته اند، باشند ویا پروریده های این سامانه
فاشیستی، حال دورانداخته شده ای، که بنامهای «سبز» ویا«ملی مذهبی»، دراینجا وآنجا
کنگره ونشست برپا میدارند، با دست ویابه خواست ِ جهانخورانی چون«آمریکاو....» ویا
باکوشش بچه پرروی ِآنها«اسرائیل»، ازهردسته وباندی به شمارآیند، مورد سخن این نوشته
است، با وام گرفتن ازسروده سرای جانباخته ی آزادی«فرخی»، که هزاررویان خوانده می
شوند!
چه
بنام«مجاهدین » باشندوتظاهرات وسرکوبگریهایشان درپاریس و...، ویادیگرها که
در«استکلهم، پاریس،کلن، ونیزدربروکسل» نشست و...برپامیدارند، ومیخواهند زیر
نانم«دموکراسی» خواهی، به دست وخواست جنایتکاران، ایران را آزادکنند، حال چه ناآگاه
ویافریب کارانه، درپیش چشم نمی بینند، سرنوشت شومی راکه در«عراق، افغانستان و...»
ببارآورشد به خواست ودست روزی دهندگانشان!؟
نشستها و کنفرانسهایی به گردانندگی نمایندگان
آمریکا و...چون«دیوید که سجی، اولیورنورث، گینگریج و...» وسخنرانان بی مایه ولی
یررو وبی شرمی، که زشتی مزدوربودن خود را، فریاد میزنند وپاره ای دیگرهم
همزبانی وتائید دارند با این سخیف گوییها، که گویی« غربگرایی پس ازجنگ سرد» برای
ملتها آزادی ببارآورشد واینگونه تن به مزدوری دادن را تبلیغ کردن ازسوی«اقایان
وخانمهای» گردآمده درنشست بروکسل ویا دیگرانی درنشست «پاریس وکلن» و بی شرمانه
خودرا به «مصدق وراه او» چسباندن، زیر نام 130ام سال زاد روزآن نماد«استقلال،
آزادی، ودادکریهای» دیگری در همه ی پهنه های اجتماعی، چه با سخنانی ازسوی کسانی که
ازمغز سر تا نوک انگشتانشان غوطه ورشده در«حزب توده یااکثریت» ویا دیگر سرسپردگان
وروزی گرفته گان اویی که «صدام» را برانگیزانید به حمله به ایران بهره
مند
برسرخوان آن جنایتکارونیزعربستان سعودی نشسته ایکه، حتی وزیراونیز
درگفتگوی یی، که نوارآن همه جاپخش شد،
مبنی
برپولهای باد آورده ی به اوداده شده ایکه، که شاید تکیه برآن پولها وجنگ بپاشده
ایکه« صدام بنام قادسیه دوم» و
بادسیسه ی کسی که عمری خود را به غلط مصدقی میخواندوپا دوهایش هم،
علیرغم بسیارزشتکاریها، خود راوابسته به
«راه
مصدق وجبهه ملی» میخوانند، درحالیکه، همین کسان بودند که «جبهه ملی اروپا» رابه
سودنان ده خودازهم پاشیده
ساختند
وپیوستندبه جمعی ساختگی به نام«نهضت مقاومت ملی» که نه«ملی» بود ونه«مقاومتی»، که
دست ملت ایران را
درپشت
خود داشته باشد وبنابرخواست تاریخی ملت ایران وهمخوانی باسخنان نماد استقلال
و...مصدق داشته باشد!؟
رهبربرده ی من ِ خود بوده ی اینان رابی جهت
از جبهه ملی وحزب ایران سرانجام بیرون پرتاب نکردند ویادوست ِ
بسیار
نزدیگش«زنده یاد زیرک زاده» بی جهت نمی نویسدکه«به من ومهندس حق شناس» هم دروغ گفت
ودرنشستی به
او
که«توآبروی خود وجبهه» رامی بری!؟ ویازنده نام«آیت اله زنجانی بی جهت نگفته است که
شاخه ی نظامی«نهضت
مقاومت
ملی» ی پس از کودتا،سبب سازلورفتن میگردد که« مسئول آن بختیار» می بود، وبر شماری
دیگرخطاهایی از
او
سرزده ایکه برمیشمرد تابه دیگران بنمایاند، که چرا حاضر نیست درجمعی که میخواستند
امضای مشترک کنند،پیش ازقیام22 بهمن، وسرباز میزند، که اگراوشرکت درآن
جمع امضا کنندگان باشد، امضا نخواهد کرد!؟بسیارمیتوان برشمرد ازشنیده وخوانده هایی
ازاین وآن، درچند وچون رهبرکسانی که بنام«جبهه ملی» درپاریس وکلن برای «مصدق» که
نماداسقلال بود ومیباشد، زیررفتاری ریاکارانه«یکصد وسی امین زادروز» اونشست برپا
میکنند وکسانی سخنران آن نشست بوده اند، که سرسوزنی ازمنش وروش کار واخلاق آن
بزرگمرد، بهره مند نمی باشند. درحالیکه درپاریس ودیگر شهرها، دراروپا و...،هستند
بسیارانی که شناختی ژرفگونه دارند واستخوان خردکرده وگام نهاده اند درراه ورسم آن
یگانه، که ازجمله باشند«بنی صدر، حاج سید جوادی، بیات زاده، کردستانی
و...» که تنها وتنها درزمره ی این کسان، از لندن، ازآقای «عبدالکریم انواری» دعوت
برای سخنرانی شده بود!؟
معشوق عشقی ای وطن، ای مهد عشق
پاک
ای
آنکه ذکرعشق توشام وسحرکنم!
من
آننیم که یکسره تدبیرمملکت
تسلیم
هرزه گرد قضا وقدرکنم! میرزادهء عشقی
برهرایرانی میهن پرست ومردم گرای بایسته است
که، ضرب آهنگ این سروده سرای ملی ومردمی، ودوران اورابداند وآگاه ازچند وچون گذشته
ی خویش، به اینکه درآن زمان هم به غلط آمدگان بومی میبودند، که امکان دهنده شدند
بیگانه ای در پوش استعمار ویا سپس ترامپریالیسم، ازهررنگی برایران زمین چنگ اندازند
وبه تالانگری وویران سازی ایران،وملت آن ستم روادارند، وزشت کاری های مردم سوز خود
را، بنابرشرایط زمان، همین گونه میساختند وبه خورد ناآگاهان می دادند، که امروزه،
نمونه اش ، بیشرمانه تر،اززبان شرکت کنندگان درنشستهای استکلم وبروکسل شنیده می
شود!؟ یاسرهم کردن دروغ ونادرستی ریاکارانی، درپوش «جبهه ملی» ودیگرانی از حزب توده
واکثریت، که به یکباره مصدقی شده اندو«ستاره قطبی» وراهنمایشان مصدق گشته است
وسالوسانه اشک میریزند، بی اینکه بیادآورند زشتگویی های خود وحزبشان راتا به این
زمان که بیش از 85 سال ازعمرخود را پشت سر دارند!؟
سروده
ی آنسروده سرای را بایست به گوش جان گرفت ونه فریب گونه گون گروه وباندی راکه
ابزاردست واردکهای
دست
بیگا نگان بوده وهستند، هرچند، گاه به گاه، دست به دست میشوند ویا فریب نامی تاریخی
چون«جبهه ملی» راکه
کسانی
ابزار دست خود کرده اند تاازاین نردبان بالا روند! همانگونه که رهبرشان
بکاربردوازاو،زودگذر سخن رفت، او
که
بسیار میتوان یادآورشد، چه زشتگوییهایی که همراه با بازرگان، پشت سر زنده یاد «حسین
فاطمی»، به زبان میراندند
وچه
رفتارهای ناپسند، شنیده ودیده ایکه دررابطه با«برده ی من ِخودبودنش» گفته وبسیارانی
بیاد دارند!؟
چنین
است وابستگان حزب توده واکثریت که امروزه«مصدقی » شده اند، ازجمله اویی که درپاریس
سخنران ومصدق را
«ستاره
قطبی» خواند، اویی که متولد 1306 میباشد وبه هنگام بوجود آمدن حزب توده درپی شهریور
1320، بایست از
مرز24سالگی گذشته باشد و بنا برمصاحبه اش با ایرج اسکندری، رفقای«شوروی»
سرانجا اجازه میدهندآن حزب را
بپادارند، پس از آمدن«رضا روستا واردشیرآوانسیان»، که بنا برنوشته
اسکندری با«کمینترن» دوره ی «استالین»رابطه داشتند وزمینه سازرضایت«رفقای شوروی»
میشوند وبنابر دستوراین رفقا« کامبخش»، لودهنده پیرامونیان زنده یاد
ونام
«ارانی»راوهمگان ناگزیر به پذیرفتن، چون رهبری «کا.گ.ب» دستورداده است،
وهمگان وابستگی این حزب را، از
جمله
ایشان که خودودیگری باایرج اسکندری پرسش وپاسخ داشته، شنیده است وآن خاطرات راچاپ
پخش کرده است!؟
نیز
ایشان بسیارنوشته، خوانده باشنداززبان قلمی حزب خود،زشتگوییهای بیشماری رادرمورد «مصدق» که اورا
آخرین
ترکش«استعمار» میخواندند و«جبهه ملی »راهم معجونی که«استعمار»، برای
«فریب توده» ها ساخته است وپیشوای
آن
را«پیرمردمکار» میدانستند، که نیم«قرن به اغفال خلق» مشغول بوده است، وبسیاز دیگر
زشت گوییهایی که از«حزب پیشروطبقه»کارگر خود شنیده وخوانده بودند، ونیز این حزب
خواستارآن شد که« عقرب کاشان زند زبان مصدق» وهمین طور «افعی کرمان فتدبه جان مصدق»
وبسیاردیگربوده های رسواگرایانه!؟
اما همین فرد درپی کودتای 28 مرداد،
ودرزمانی که بنا برگفته ی خودش« تحت تعقیب» بوده، میرود به دادگاه مصدق و...،که
آدمی درنمی یابد«دم خروس است» یا ریکارانه دروغ سرهم کردن، که چگونه فرد تحت
تعقیب،راه مییابد به دادگاه نظامی«مصدق»، که سخت زیرنظربرپاشده
بود!؟
نیز میداند که حزب
ودیگررهبریش،«کیانوری» که جانشین همسرخواهرش، «کامبخش» بنا برخواست رفقای شوروی
وحزب، عضو«کا.گ.ب» میگردد ونیز این حزب واین فرد در خارج ازکشورنیزرفتارضد«مصدق» از
خود نشان دادند تا جایی که دراولین کنگره ایکه کنفدراسیون درپاریس بپامیدارد،
اعتراض میکنند به عکس مصدق وبه این علت سالن را ترک می کنند، ونیزبه هنگام خیزشهای
بهمن، شتابزده«کیانوری» با دستوررفقای شوروی، جای رهبری دیگری را می گیرد ودردوران
اعدامها تشویق نامه ای به«خلخالی» که «ضدانقلابیون» را اعدام کند وسپس نیزکاندیدای
آنها«خلخالی» باشد. وسپس تر، درپی همه ی جنایات وخیانتکاریهای این حزب به سودفاشیسم
چیرگی گرفته، خود اینها هم به دادگاه برده شدن ودادباخته آن سامانه ی خود ساخته را
دنبال داشتن وپشت سر نهادن، تا این زمان« پیری ومعرکه گیری» که به یکباره« مصدق به
ستاره ی قطبی» ایشان می شود وراهنما!؟
هم
میهن: بسیاراست گفتنی ونوشتنی درمورد این به غلط آمدگان ِ زیرفرمان جهانخواران رنگ
به رنگ، ورسوایان
دررده
ها وگروه ها وسازمانهای گوناگون، که برای رسیدن به« قدرت وپول» براین میشوند تا
پستان مادرخود را هم
بگزند
وگاززنند، لذا به فکر میهن خود باشید و«تجربه را تجربه گیرید»، تا اگر ملت ایران
دوباره بپاخواست واین سامانه اهریمنی را از پای درآورد، دچار«اژدهای هفت سر» دیگری
نگردیم که اهریمنان جهانخواربرایمان، همچون گذشته ها ساخته ومیسازند، لذا به رهنمود
«مصدق وصدای رسای» اوگوش فرادهید و«مواظب سرنوشت سرزمین» خود
باشید!
درپایان از«ادیب الممالک فراهانی» یاری میجویم وسروده ی این دلسوخته ی
میهن راآورده، که می سراید:
هم سوخته کاشانه وهم سوخته
گنجیم
ماییم که درسوک وطرف قافیه سنجیم
یاران بفروختند واغیارخریدند
اوخزفروشنده، دریغا
زخریدار!؟ مباد
دیگرباره ای چنین احمد رناسی 20
تیر1391و10/7/2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر