جشن تولد مخفی سیمین بهبهانی با اسماعیل خوئی و من!
اصغر آقا:
هفتۀ پیش که انگلستان پنج شبانه روز غرق جشن های
«جوبیلی» بود، (شصتمین سال سلطنت ملکه الیزابت دوم)، شبی در لندن، در
محفلی کوچک از یاران یکدلِ، هشتاد و پنجمین زادروز دوست مشترکمان، سیمین بهبهانی را در غیاب او و دور از «خانۀ پدری» (به قول نوری زادۀ عزیز) جشن گرفتیم. اسماعیل خوئی شعری «خوئی وار»
به این مناسبت خواند و آنگاه من و او، شمعی کوچک را که بر کیکی شکلاتی
روشن بود، مشترکاً و به جای سیمین بهبهانی – به شیوۀ مرسوم - فوت کردیم!
عده بسیار کم بود و شور و هیجان بسیار زیاد. این سروده را چند روز بعد که مستی ها از سرم پرید، نوشتم!
اسماعیل خوئی – خانم خرسندی – هادی خرسندی (عکس از سبا خوئی)
------------------------ آهسته و دربسته و بی داریه تنبک
میلاد تو بانوی پرآوازه مبارک
عده بسیار کم بود و شور و هیجان بسیار زیاد. این سروده را چند روز بعد که مستی ها از سرم پرید، نوشتم!
اسماعیل خوئی – خانم خرسندی – هادی خرسندی (عکس از سبا خوئی)
------------------------ آهسته و دربسته و بی داریه تنبک
میلاد تو بانوی پرآوازه مبارک
ترسم که بفهمد اگر آن رهبر خونخوار
بر ضد تو این را بکند دستک و دمبک
بر ضد تو این را بکند دستک و دمبک
گوید که ببین دشمن ما جشن گرفته
آنکس که به شعرش زده بر نهضت ما چک
آنکس که به شعرش زده بر نهضت ما چک
این رهبر بیچاره ز خود هم به هراس است
یعنی که خودش گشته به تنبان خودش کک
یعنی که خودش گشته به تنبان خودش کک
خائف تر از او نیست در این دایره خائن
ترسوتر از او نیست در این دشت مترسک
ترسوتر از او نیست در این دشت مترسک
جمعی دلشان شاد که لات پرزیدنت
جد کرده که او را ز ولایت بکند دک
جد کرده که او را ز ولایت بکند دک
غافل که بهم ساخته اند این سگ و روباه
هم آخور و همسفره و هم مذهب و مسلک
هم آخور و همسفره و هم مذهب و مسلک
هر لحظه بکوبند به دروازۀ ملت
با حمله و با پاس مثال بک و هافبک
با حمله و با پاس مثال بک و هافبک
زیر نظر حضرت آقای اوباما
در جنگ و جدالند! دو بازیگر دلقک
در جنگ و جدالند! دو بازیگر دلقک
دارند از این سوی اولاند و کمرون را
وز سوی دگر مرکل و پوتین و جیان تک
وز سوی دگر مرکل و پوتین و جیان تک
با اینهمه هستند ز تو هر دو هراسان
چندیست که ثابت شده این نکته به مدرک
چندیست که ثابت شده این نکته به مدرک
در «روز زنِ» سال گذشته، به سر تو
باتوم زدند و لگد و کله و جفتک
باتوم زدند و لگد و کله و جفتک
توقیف گذرنامۀ تو شاهد خوبیست
در اینکه بترسند ز تو شیخک و مردک
در اینکه بترسند ز تو شیخک و مردک
تو بمب اتم داری و پوشیده ای از ما؟
در خانۀ تهران تو پنهان شده موشک؟
در خانۀ تهران تو پنهان شده موشک؟
نه. نیست ترا غیر کلام تو سلاحی
پس شعر تو ترسانده تشان قطعاً و بی شک
پس شعر تو ترسانده تشان قطعاً و بی شک
بر خرمن خشک خس و خاشاک خلافت
هر مصرع تو هست یکی شعلۀ فندک
هر مصرع تو هست یکی شعلۀ فندک
میلاد تو شایستۀ «جوبیلی» ملیست
روزی که نباشد به وطن جانور و جک!
روزی که نباشد به وطن جانور و جک!
بهر تو گرفتیم کنون جشن تولد
در خانۀ یک دوست و با عدۀ اندک
در خانۀ یک دوست و با عدۀ اندک
فوت از من و استاد خوئی بود و برآمد
از عهدۀ ما کشتن آن شمع چه کوچک!
از عهدۀ ما کشتن آن شمع چه کوچک!
آن روز که ملت بشود بانی جشنات
بینی که صف از شابدولعظیم است به قلهک
بینی که صف از شابدولعظیم است به قلهک
تا بهر تو آمده کنیم استادیوم را میلاد تو ای شاعر آزاده مبارک
هفتۀ پیش که انگلستان پنج شبانه روز غرق جشن های
«جوبیلی» بود، (شصتمین سال سلطنت ملکه الیزابت دوم)، شبی در لندن، در
محفلی کوچک از یاران یکدلِ، هشتاد و پنجمین زادروز دوست مشترکمان، سیمین بهبهانی را در غیاب او و دور از «خانۀ پدری» (به قول نوری زادۀ عزیز) جشن گرفتیم. اسماعیل خوئی شعری «خوئی وار»
به این مناسبت خواند و آنگاه من و او، شمعی کوچک را که بر کیکی شکلاتی
روشن بود، مشترکاً و به جای سیمین بهبهانی – به شیوۀ مرسوم - فوت کردیم! عده بسیار کم بود و شور و هیجان بسیار زیاد. این سروده را چند روز بعد که مستی ها از سرم پرید، نوشتم!
اسماعیل خوئی – خانم خرسندی – هادی خرسندی (عکس از سبا خوئی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر