زیرا: رژیم
فاسد و تبهکار اسلامی با سماجت و خشونت قهرناک در مقابل برآورد خواسته های
کوچک آزادی عقیده و بیان، تحمل استقلال ناچیز سلیقه های فردی و آزادی طلبی
اجتماعی، لائیک و
مدرن جوانان به بی شرمانه ترین شکل همه جا مقاومت و مقابله ی خونین و سازش
ناپذیر می کند و همزمان با فقدان این فرصت های آینده سازی، که حتا اندکی از
امید به زندگی مورد نظر جوانان را تأمین نمی کند، رژیم با گستاخی تمام و
با قدرت کور و کودن ایستاده است و بی محابا سرکوب میکند. در کنار آنها
البته موانع متعدد اصول و فروع دین نیز عملن این ناتوانی های دستگاه را
تشدید کرده و اصولن این حکومت دینی دیگر قادر به عبور از دعاوی الهی خود در
راستای حل معضل نسل نو که پیگر در حال دگرگونی وطغیان است حتا اگر چه
(صوری و مصلحتی) هم باشد، او بهیچوجه مایل به انعطاف نیست و باید گفت که
این بساط: دیگر
قادر نیست و نخواهد بود جوانان را دوباره حتا در صورت دادن رفرم های بالا
هم که شده(رفرماسیون دینی یا اصلاح طلبی دینی) بسمت مواضع خود بسادگی
بکشاند! با وجودی که همه ما می دانیم که این نظام هیچگونه استعداد اندکی
برای انطباق خود با شرایط متحول (جهان جوانان) را نداشته و ندارد، زیرا که
با کمترین نرمش و جابجائی، فنر فشرده چندین دهه استبداد مطلق دینی در رفته و
نظام با دست خویش گور خود را خواهد کند.
و
بتبع همین حقیقت تلخ، نه نظام خودرأی می خواهد شیوه فرهنگ ارتجاعی و قرون
وسطائی خود را تغییر داده و متناسب با نگاه رنگین جوامع متلاطم ما سازد و
نه حتا تمایل ناچیزی دارد که اراده ی پیشبرد زندگی مردم را به نوعی بدست
خود آنان بسپارد. بنابرین او هرگز پاسخگوی چرائی های مشکلات گسترده ی
اقتصادی ـ سیاسی، کاری، روابط آزاد زندگی، فضای بازفرهنگی، برابری حقوق زن و
مرد، اعمال اراده ی اقلیت های ملی ـ مذهبی و از همه مهمتر تشکل های آزاد
صنفی و تابو های جنسیتی و دیگر نیازمندی های طبیعی و در عین حال ضروری توده
مردم نیست و بخصوص پابرجائی این روش های فرسوده «دشمن ابتکار و سرزندگی
جوانان ست»که قریب به اتفاق آنها از این محرومیت ها بلند شدین رنج می برند.
بدون
پاسخ روشن و سر راست برای برآورد تک تک خواسته ها بحق، تداوم این وضع برای
جوانان بویژه با رشد رسانه ها و امکان ارتباط های سریع بیش از این میسر
نیست. جوانان می بینند که نیروهای وابسته برژیم دارای فرصت ها و سهمیه ها
ئی هستند که آنها آنرا ندارد، چپاول حکومتیان، چنگ قدرت سران، نابرای
روزافزون، آشکال تبعیض و تحقیر را بوضوح لمس می کنند و این ها همه در حالی
ست که انتظارهای ابتدائی آنان توسط نیروهای مختلف همه جه: در
سطح محله ها تا میحط آموزشی و ورزشی و تفریحی به بی رحمانه ترین شکل غیر
ممکن در طی سال های حاکمیت ولائی سرکوب شده و آنان همه جا زیر نظر، کنترل و
تیغ تیز عوامل رژیم هستند. در 25 خراداد 88 بخشی از سازمانگران محله ها
شناسائی شده و با شقاوت تمام بدست جلادها سپرده شدند و به بخشی نیز در
زندان ها با بی آبروئی تجاوز شد و تعدادی مفقود و کثیری هنوز در زندانها
هستند و قطعن آن بخش هم که توانست، سرش رابرای حفظ از مرگ زیر بغل زد و از
کشور گریخت!
اما
حالا دوباره نزدیک به فاز انتخابات مسخره( بخوان انتصابات) می شویم، اوج
جنگ سران است در حالیکه دامنه ی بیکاری و محرومیت و محدویت ها در نتیجه
اشتلم بازی های رهبر دیوانه و رئیس جمهور وراج اش کمر اغلب مردم فقیر و
مزدبگیران را خم کرده و این نارسائی ها، به بخش حیاتی دارو و درمان نیز
سرایت نموده و به دیگر گرفتاری های طاقنفرسا افزوده است و اینک کل نظام خود
رای زیر ضربه ی انفجار هر آن توده ای به (اِهن و تُلوپ) راستی راستی
افتاده است و بی گمان چاره ای ندارد جز مگر که با دستمال ابریشم به محضر
مبارک غرب و آمریکا برود، با این احتساب که برای رژیم منفور در داخل کشور
کمترین فرجه ی امید و نجات از آگاهی توده ای باقی نمانده است. طرح ها و بند
و بست های فراوانی بین طیف های مختلف در راس پوشیده و آشکار برای فروش
هستی مردم در کار و بالاست و رژیم در شکننده تریت دوره ی حیات خویش است و
از خدا می خواهد که غرب حمایت و تحریم ها را هرچه زودتر قطع کند
تا فروش دوباره نفت بداد دزدان اسلامی تنفس دوباره برساند، غافل از اینکه
راه آتی دگرگونی را توده ی کار و زحمت در همین خیانت ها باز و هموار خواهند
کرد.
البته
غرب با دسیسه ی تحریم و تحدید امکان زندگی توده های فقیر به همین فکر کرده
است که مردم را در مقابل رژیم قراردهد و بتبع آن دست دشمن مردم باز شده، و
این سیستم وحشی هم بیگمان در چنین شرایطی با آسودگی خاطر خواهد کوشید از
کشته ها سنگر بسازد! و در کنار چنین فاجعه ای همه جانبه، «شاید» این خود
همان «دلیل مقاومت و مبارزه و چاره ی نهائی این جوان ها و توده های مردم
باشد» که بپا خواهند خواست! رستاخیزی همگانی که ریشه در تجربه های بلند
سرخوردگی از این رژیم وحشی و جنایتکار دارد و همه ی جوانان بوضوح می دانند: بقای
رژیم بمنزله تداوم مرگ های زنجیره ای در اشکال مختلف اش آتی ست و برای
رهائی و پایان استبداد، به باور تنها سرنگونی این رژیم و هر نوع حکومت
ایدئولوژیک دیگر استوار خواهند شد.
و
این دور از انتظار نیست! حکومت اسلامی این سرنوشت گریز ناپذیر را بخوبی
لمس کرده و می داند چرا باید ستارها را از سر راه بردارد، زیرا او از ستار
ها هراسناک است و بوضوح می ترسد، از تعمیم نگاه پرسشگر و ناراضی، افشاگر و
روشنگر آنها وحشت دارد. و کاملن آگاه است که در هر کوی، محله و منطقه ای
بیش از آنچه که تصورش رود الگوهای فعال و شکست نخورده وجود دارند که مانند
بمب ضربتی عمل می کنند و ستار ها این نقش حساس کلیدی و انفجاری را بخوبی
بازی کرده و می کنند و بهمین دلیل نیروهای بسیج همراه با پوشش نیروهای
(فتا) در کنار هم بسیاری از اینان را شکار کرده و به باور من از این ببعد
دامنه ی این ترور ها می تواند هر چه گسترده تر در سطح کشور و در اعماق
مشغول کشف و درو این جوانان باهوش و سازمانگر گردند.
در
نتیجه آلودگی میحط زندگی به این عناصر اطلاعاتی زیر پوشش دعا و تعذیه و یا
در تکایا و مسجد و...باید با هوشیاری بالائی توسط هسته هائی ضداطلاعاتی
مردمی از همین جوانان آگاه و پرشور سازماندهی و بوجود آید که حتا زیر چتر
همین مراکز مذهبی و اهرم های موجود آن می توانند به شناسائی و سناساندن این
افراد به گروه های زیر ربط خود برای خنثاسازی آسیب های رژیم مبادرت ورزید و
ورزند. این رژیم با ابزارهای متعددی که در مناطق مختلف در دست دارد قادر
است توسط افراد معتاد که ظن برانگیز نیستند، مراقب اعمال بسیاری شوند!
البته لزومن دیدن هر معتادی که عارضه ننگین ساختار ولائی ست نباید مورد ظن
باشد، اما بخشی از آنها که دچار اعتیاد شدید و دست خالی و بی دادرس هستند
می توانند طعمه های مناسبی برای جانیان بسیجی ای که دستشان بخون ستار ها
آلوده است، باشند که باید هوشیار بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر