ستار بهشتي؛ از قهرمانان معنوي ما
درك نفس يك زندگي تمام و كمال انساني و برحق
درك نفس يك زندگي تمام و كمال انساني و برحق
کاوه احمدی علی آبادی
بايد خوب به تعادل آن جهان بيني با نفس عمل بهشتي دقت كنيم، تا تمايز پهلوانان معنوي را با خود و ديگران دريابيم. بهشتي
به مبارزه عليه ظلم تن داد، نه براي آن كه خود را رهبر جرياني سازد يا حتي
رأس جنبشي، يا منافعي به چنگ آورد يا حتي شايد اندك غنيمتي؛ از زندگي بهتر
گرفته تا كسب قدرت، و يا مثل رهبران انقلاب (سال 57) زشت
ترين اعمال اش را برچسب شرعي زده و توجيه ديني كند و حتي چون بسياري از ما
براي جامعه يا آينده اي بهتر نيز مبارزه نمي كرد، بلكه نفس مبارزه را براي
"رسالت يكبار زندگي" درك كرده بود. مبارزه
نه به معني خشونت نسبت به ديگران يا كشتار ديگران، بلكه دفاع از حقوق
انساني، آن هم با دستاني خالي كه هر آن، مرگ را در جلوي چشمت ببيني. آنچه در وبلاگ اش نگاشته و اعمال اش نيز كه گواهي ديگر بر آن درك رسالت اش است.
اشخاصي را تصور كنيد كه براي آزمون خطاطي به رقابت گذاشته باشند. طبعاً
اكثراً براي بردن جايزه تمرين مي كنند، تعدادي راه هاي ميانبر را مي
جويند؛ شايد تقلب از روي نگارش ديگري يا درخواست از دوستاني كه خطي بهتر
دارند، براي نگارش به جاي شان. ديگراني
هستند كه راه شاگردي با اساتيد خطر را بر مي گزينند و دست بوسي شان، و عده
اي نيز كه از آن براي خود دكاني مي سازند و آنان كه خود را رندتر مي
پندارند، دست بوسي و چاپلوسي را تنها براي قلقلك دادن اساتيد ضعيف نفس تا
رتبه نهايي شان بالاتر رود. اما هستند كساني كه مي پندارند آمده اند تا يكبار در آزمون خطاطي شركت كنند و كسب نمره بالا از طريق دوز و كلك چقدر زشت است (در نفس خود) و مهم آن است كه مهارت آن را حقيقتاً كسب كنند و رتبه شان آن زمان ارزش خواهد داشت. در
اين ميان، بسيار كمياب اند، كساني كه با آن كه بدانند در زندگي تنها يكبار
در آزمون خطاطي شركت مي كنند، اما به جاي نگارش خطي براي خويش، به كودكان
مشتاق براي آموختن خط كمك كنند و هيچ وقعي به آزمون و نمره خود نگذارند.
...و اين است تمايز بزرگ قهرمانان معنوي ما با ما. ستار
بهشتي هم نفس آن گونه زيستن را درك كرده بود و هم نفس مبارزه اي را نه
براي پيروزي كه براي نفس مبارزه؛ چونان كسي كه يكبار متولد شده باشد و در
حالي كه با كارگري خرج خانواده اش را مي داد و به همين زندگي توأم با
مبارزه خودش نيز اكتفاء نكرده بود و آن را به مبارزه اي (از وبلاگ نويسي تا هر نوع اعتراض ديگر) براي ديگران آميخته بود و خود را براي همه عواقب آن گذاشته بود. مزار
آنان جاودانه در قلب هاي همه ماست و نه چون دژخيمان و طاغوت هاي زمان زير
گنبدي از زر و سيم بالاي سر مردم، كه عهده اي پست تر از آنان در جوارش
كاسبي كنند.
از اينجاي سخنم تنها با مذهبيان و آخرزماني هاست. اگر براي ستار و امثال بهشتي گريستيد، گريه هاي تان براي شهداي عاشورا حقيقي بوده و گرنه تاكنون تنها آب غوره گرفته ايد. آناني
كه تصور مي كنيد در آرزوي آن ايد تا در ركاب منجي در آخرزمان بجنگيد و
مدام او را مي خوانيد و حتي زاري سر مي دهيد، امثال بهشتي سرداران و شهداي
آن هستند و شما نيستيد، لااقل تاكنون نيستيد و شما نه براي نفس راه حق، كه
براي حماسه و پيروزي و آرزوهاي خود گريه مي كنيد، نه بودن در مسير حق با
تمام تاوان هايش. تنها
زماني تفاوت باور داشتن به چيزي، با ايمان داشتن به چيزي بدون باور بدان،
را خواهيد فهميد، كه نفس متفاوت زندگي و خواستن هاي ستار بهشتي با خودتان
را درك كرده باشيد. بايد
به نامسئولان قوه قضاييه گفت كه آن يك حادثه نيست، بلكه روال عادي نظام
ظالمانه شما بوده است كه همگان –از مسئولان منتقدتان تا گزارش احمد شهيد- بدرستي آمده است و وقيح و بي شرم كسي است كه آن را "حادثه" نامد،
هم چنان كه شهداي متعدد جنبش سبز را، با رياكاري اي كه تنها نزد برخي
فقهاي حكومتي متدوال است، فقط مرگ يكنفر ذكر كند؛ آن هرگز سرپوشي براي فرار
از مسئوليت تان از بابت اين جنايت و جنايت هاي حكومتي ديگر نمي شود. زشت تر از همه، آنان كه خواستند از جنازه بهشتي نيز بازارگرمي اي براي خود بكنند و پارتي بازي هايشان را با خون او رنگين جلوه دهند. شرم تان باد، كه خون او چون جوي خون ساير مظلومان در دنيا و آخرت رهايتان نخواهد كرد. اما
كساني كه در مرگ ستار ما دخيل بودند، شهادت دهندگان به شكنجه بهشتي را
تبعيد كردند، نمايندگان و به خصوص به اصطلاح نمايندگان و مقاماتي كه
وقيحانه آثار ضرب و جرح را بر بدن او كتمان كردند يا توجيه كردند و حتي
مسئولان اغماض كننده از ذيل تا به صدر، بابت جناياتي مثل فجايع كهريزك تا
كشتار شهداي ما، ميزان عدالت آخرزمان رهايتان نمي كند (چنان كه در سوريه به شما بشارت دادم و طفره رفتيد، و حالا مي توانيد لحظه به لحظه آن عقوبت را بيشتر حس كنيد كه به شما نزديك مي شود)، و هيچ عذر و بهانه اي از شما پذيرفته نخواهد شد (و
آناني كه شكنجه ها و فجايع زندان هاي ايران را كتمان كردند و حتي آنجا را
هتل ناميدند، همان را عيناً و عملاً تجربه خواهند كرد و قصاص حقيقي يعني
اين) و
شما آرزو خواهيد كرد كه اي كاش از مادر متولد نمي شديد و تمامي زجري را كه
بر آنان گذشت، تمام و كمال و بي گذشت دريافت خواهيد كرد و فريادرسي
نخواهيد يافت، حتي اگر پيامبران شفاعت تان كنند، كوچكترين بخششي شامل حال
شما نخواهد شد. حجت چون گذشته بر شما تمام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر