بهروز شادیمقدم
رفیقی بنام بهنام کامنتی مفید و سرخط بر مطلب: ناسیونالیسم کرد و احزابش (3) نوشته است،ابتدا نوشتۀ این رفیق را میآورم و بدنبال آن بحث این مطلب را پیش میبرم.
«سلام رفیق عزیز و خسته نباشید.من هر سه قسمت مقاله ات را خواندم مقاله بسیار خوبی است ولی امیدوارم قسمت چهارمی داشته باشد که به چه باید کرد؟در وضعیت کنونی بپردازد.در یکسالی که جنبش اعتراضی توده ها در جریان بود همه میدانیم که کردستان جزء آرام ترین بحشهای ایران بود علیرغم اینکه نگاههای فراوانی به آن دوخته شده بود. اتفاقاً جریانات ناسیونالیست حسابی در جهت اهداف سکتاریستی کاملاً فعال بودند و سیاست های اصلاح طلبان و لیبرال ها را به خوبی نمایندگی میکردند.-
امروزه ناسیونالیسم کردستان دیگر همان ناسیونالیسم سنتی فئودالی نیست و اتفاقاً تماماً در خدمت سیاست های بورژوازی ابران و کردستان حرکت میکند .لااقل در یکسال اخیر این را به وضوح تمام نشان دادند. اما از طرف دیگر هم کومله و ح.ک.ا. هم با توجیهات واهی و غلظ و بیشتر برای توجیه انفعال و ناتوانی خود درکردستان و نیز بانظریات متناقض در این باره راه را هر چه بیشتر بر جریانات لیبرالی ناسیونالیستی هموار نمود.بیان اینکه عاشورا که برای مردم کردستان نیست یا اینکه سرکوب در کردستان شدید است آیا میشود تحلیل ؟ -
کومله حق دارد که نتواند برای امروز کردستان استراتژی مشخص داشته یاشد چرا که استراتژی را تنها بر پایه تحلیل درست از اوضاع مشخص در یک مقطع معین ارائه داد چیزی که کومله و ح.ک.ا. فاقد آن است . حال اگر بخواهیم ما هم خود را به سطح تحلیل آنها پایین بکشیم باید از کومله پرسید که مگر 22 بهمن مال کردستان نیست؟مگر 16 آذر و سالگرد جنگ 24 روزه برای کردستان نیست ؟ -
آیا میشود رفتن جوانان به آبیدر در روز کومله را جنبش انقلابی کردستان نامید؟آیا همین کافی است که کردستان اعتصاب را با موفقیت پشت سر گذاشت و ما هم هر سال برایش سالگرد بگیریم و به مناسبتش مقاله و گفتار بنویسیم؟یا اینکه باید این دستاورد بزرگ را با ارایه استراتژی درست در این مقطع حفظ نمود و ادامه داد؟بحث بر سر این کمبودها و تحلیلهای نادرست زیاد است و در توان این کامنت نیست ولی بهتر است که درکنار نقد جزیانات معلوم الحال ناسیونالیستی نقدی هم به جریانات چپ کردستان داشته باشیم.علی الخصوص جریاناتی که داعیه رهبری جنبش انقلابی کردستان را هم دارندولی با عملکرد خود در چند سال اخیر راه را برای جریانات بورژوایی بازتر نموده اند.قصد من از این انتقادات نه اهداف سکتی و پیش بردن آن بلکه کمک به پیشروی استراتژی سوسیالیستی است .پیروز باشید.» بهنام
+ + + +
کامنت بجا و حاوی نظرات و مواضع درست رفیق بهنام را مبنا قرار داده و نگاهی گذرا به وضعیت جنبش لیبرالی درایران و هم چنین موضع بخشی از جریان چپ و جایگاهش در معادلات و خیزش های ایران داشته باشیم.
حکومت حاکم بر ایران در سی سال اخیر یک دم از سرکوب و خشونت نسبت به مردم،اقلیتهای مذهبی،کمونیستها و آزادیخواهان خود داری نکرده است.به پا خاستن توده های ستمدیده و ناراضی در سالهای اخیر در مخالفت با نظام قرون وسطایی حاکم و تلاش آنها برای رسیدن به حقوق حق طلبانۀ خویش،تظاهرات خیابانی برای اعتراض، اسارت هایشان در دست دشمن، شکنجه ها،اعدام ها و در بدری ها، قتل عام های هر از چند گاه،قتل های زنجیره ای نویسندگان و به رگبار بستن صف مبارزین و جان باختن ِ آزادیخواهان و... صحنههایی از زندگی مردم در جامعه ایران بوده و هست.
مبارزۀ اقشار و طبقات معترض جامعه برای سرنگونی رژیم حاکم و عدم رهبری انقلابی که بتواند این صف را هدایت و به پیش ببرد،در هر دوره ای از خیزش های تودهای تلفات،ناکامی ها و شکست ببار آورده است .
لیبرالیسم در پوشش اصطلاحات و جنبش سبز
بخشی از بورژوازی حاکم نیز در ادامۀ حاکمیتش و در مقابل نارضایتی عمومی با انتقاداتی به جناح طرفدار ولایت فقیه و برای نجات حاکمیت سرمایه و رژیم اسلامی و با طرح ِرفرم و اصلاحاتی توانست رهبری بخش قابل توجهی از این مبارزه و اعتراضات را بدست گیرد و با این کار مانع پپشروی های جنبش توده ای شود .
لیبرالیسم به مثابه یک جنبش و جریان در دهه های گذشته در ایران هیچگاه نماینده و سخنگوی جدی و مؤثر نداشته است .جبهۀ ملی شاخص ترین و شناخته ترین حزب لیبرالی ایران چه در اوج قدرتش در دورۀ پهلوی و چه با تتمه هایش در زمامداری جمهوری اسلامی حتی نتوانست بخش کوچکی از بورژوازی را هم پشت سر داشته باشد و در حرکتهای سیاسی نقش آفرینی کند.اتکای این جریان در دورۀ مصدق هم بر طبقات میانی و خرده بورژواها بود.
اما در سالهای اخیر بورژوازی لیبرال(اصلاح طلبان حکومتی، سبزها)در غیاب جنبش کارگری و حزب رهبری کنندۀ جنبش، توانست خرده بورژوازی و اقشار متعلق به این طیف را به دلیل نابسامانی های طبقاتی و گرایش و تمایلی که از نظر اقتصادی به بورژوازی دارند و همچنین طبقات متوسط جامعه،بورژواهای ناراضی از این نظام،سازمانها،نهاد ها،شخصیتهای معترض و دور شده از رژیم در داخل و خارج کشور را، به اتکای رسانههای بورژوازیی در غرب و بزرگ نمایی جنبش سبز به دور خود جمع کند و اعتبار سیاسی دست و پا نماید.
بخشی از جریانات چپ هم سرگردان و درمانده پشت این جنبش را گرفتند و با اتخاذ این موضعشان به دنباله روان بورژوازی ملحق شدند.جنب و جوش سلطنت طلبان فراری هم با پرچم سه رنگشان در خارج کشور و قرار گرفتن حزب کمونیست کارگری ایران در کنارشان،حزبی که اوضاع و احوال یکسال اخیر و سر برآوردن سبز ها را همه باهم انقلاب (لابد انقلاب سوسیالیستی)نامید، هم از جمله، اوضاع چپ را دراماتیزه تر کرد.
یک حرکت و یک مذیت
جنبش حق طلبانه و آزادیخواهانۀ اقشار و طبقات تحت ستم جامعه در ادامۀ اعتراضات و مبارزات خود چندی پیش با اعدام پنج تن از زندانیان سیاسی از طرف حکومت سیاه اسلامی ایران و اعتصاب سراسری درکردستان در اعتراض به این عمل جنایتکارانۀ رژیم بعد دیگری از جنبش و اعتراضات مردمی و ضدیت با نظام حاکم را به نمایش گذاشت.
درضمن کردستان یک مذیت هم دارد و آن اینکه از جنبش سبز و اعوان و انصارش در آنجا خبری نیست.اما اینکه احزاب حقیر ناسیونالیست و تو سری خور و ذبون ِکرد میخواهند از راه نیرنگ و ریا جای پایی برای این جنبش منحط باز کنند،بحث دیگری است که در مطلب « بیرق ِسبز ِقوم پرستان کرد » به آن پرداخته ام
اعتصاب عمومی در کردستان
درست است که کومه له(سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) این اعتصاب را اعلام کرد و احزاب و سازمان هایی نیز از این موضع پشتیبانی نمودند.اما نوشتن این حرکت سیاسی به پای کومه له و نفوذ این جریان که انگار قادر است در معادلات سیاسی این چنین وزن و اتوریته ای داشته باشد و اینکه با یک اطلاعیه و رهنمود، حرکت مشابهی در کردستان را دامن بزند و در مبارزۀ سیاسی کنونی نقش تعیین کننده ای داشته باشد، غلط است و چنین برداشتی ما را از واقعیتها دور میکند و خطای فکری و ذهنیت غلط سیاسی به بار خواهد آورد. چرا ؟
واقعیت این است که کردستان در حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی در وضعیت سیاسی خاصی قرار گرفت. بدلیل رو در رویی های سخت تودۀ مردم در این منطقه با حکومت، لشکر کشی های خشونت بار و مداوم به کردستان، جنگها ، بمباران های خانمانسوز ،خانه خرابی ها، در بدری ها، اسارات ها، زندان های مداوم، قتل عام ها، اعدام های بیوقفه و کشتار های همیشگی رژیم،این ها کردستان را به صحنه ای خونین و زخمی تبدیل کرده و مردم ستمدیده و رنج کشیدۀ این دیار را در کنار مردم ِدیگر نقاط ِستم دیده ایران به خون این رژیم تشنه و آماده کرده است تا در برآمدی سیاسی با اتحاد با دیگر طبقات رنج دیدۀ جامعه این حکومت جانی را به زیر کشند.
چنین زمینهای و اعدام وحشیانۀ چندتن از زندانیان سیاسی در واقعۀ اخیر مساعدترین شرایط بود که مردم در کردستان به دعوت کومه له جواب مثبت داده و مخالفت خود را با این حکومت نشان دهند.
اعتصاب عمومی و حرکت سیاسی فوق را از این زاویه باید دید و ارزیابی کرد .نه اینکه مردم کردستان چنین حرکتی را صرفاً از به خط شدن و تحت تأثیر و رهنمود سیاسی حزب و سازمانی گرفته و پای این واقعه رفته باشند و حرکت فوق نشان دهندۀ نفوذ سیاسی خاص آن جریان بر مردم و این اعتصاب باشد. در نتیجه اعتصاب سراسری نه در راستای براه انداختن مبارزات تودهای و نه به اتکای فعالیت و نفوذ امروزی کومه له بلکه در درجه اول به اعتبار تحلیلی که بدان اشاره شد صورت گرفت.طبعا اعتبار نام کومه لۀ قدیم هم در کنارش نقش داشته است.غیر از این هر بر آورد دیگری نادرست است.
کومه لۀ قدیم بدلیل رادیکالیسم و سازش ناپذیریش در مقابل رژیم در سالهای بعد از قیام، و به خاطر رزمندگی صفوف پیشمرگانش درسالهای مقاومت و درگیری با دشمن و محبوبیت این صف در میان توده های ستمدیدۀ کردستان،نامی مورد اعتماد و به اعتبار آن نام، اعلام اعتصاب از طرف کومه له با موضع سیاسی و ضدیت خود مردم با دشمن همسو و هم جهت بوده است. در واقع این نام با اعتصاب عمومی در کردستان گره خورد.
اما وضعیت کنونی کومه له و حزب کمونیست ایران بعد از گذشت این همه سال با تغیر و تحولاتی که از سر گذرانده، آن اعتبار و نام گذشته را از او گرفته است .در نزد مردم و در حافظه و افکار عمومی کومه له اکنون یک ذهنیت از گذشته است و واقعیت این است که قطع ارتباط تحمیلی و طولانی بین یک سازمان با جامعه و مسائل آن و عوارض ناشی از این گسست، موضع سانتر و گرایش به راست رهبری کومه له در جریان اختلافات درونی حزب کمونیست ایران قبل از جدایی، ناسیونالیسم را در حزب خود جا دادن و حفظ کردن، در سالهای حاکمیت احزاب ناسیونالیسم کرد عراق سیاست سکوت و سازش و انتظار پیشه کردن، تصویر دیگری به کومه لۀ امروزی بخشیده است. با این حال این جریان هنوز با پیروی از کمونیسم(با تعابیر خودش) و ضدیتش با جمهوری اسلامی و پای بندیش در دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان شناخته میشود .
+ + + +
در صحنۀ سیاسی و مبارزۀ طبقاتی در ایران اقشار و طبقات اجتماعی با احزاب، سازمان، شخصیت ها،برنامه، شعارها و اهدافشان حضور دارند.بورژوازی لیبرال و رفرمیست هم با پرجم سبزش و در کنارش بخشی ازچپ و ناسیونالیسم کرد و احزابش.
این ها در شرایطی که از صف سوسیالیستی و حزب رزمنده و شعارهایش، از در صحنه بودن جنبش های کارگری خبری نیست، خطرناک ترین جریانات هستند و میتوانند سیر مبارزه و خواسته ها و مطالبات جنبش انقلابی و واقعی را به کج راه برده و مردم ناراضی و معترض را فریب بدهند و آنها را از منافع طبقاتی و قدرت سیاسی متعلق به خودشان دور نمایند. رنج سالها زحمت و مبارزۀ ستم دیده گان ، محرومان و آزادیخواهان را به آب دهند و با تغیراتی در حاکمیت و یا اصلاحاتی ناچیز در حکومت و احتمالا در قدرت نشاندن عناصری از چپ اپورتونیست و تشنۀ قدرت ، برای سالها انقلاب سوسیالیستی در ایران را به عقب اندازند.
باید در مقابل صف اصلاح طلبان، ناسیونالیست ها ، چپ سر سپرده به آنها و مدافعین رنگارنگ این جنبش ارتجاعی ایستاد و به افشای این خائنین به انقلاب پرداخت. به فریب خوردگان جنبش سبز گفت که جنبش اصلاح طلبی جنبش آنها نیست و احزاب و جریاناتی که از این جنبش دفاع میکنند، از ما نیستند.اینها صف سرمایه و مدافعین ارتجاع اند و فقط منافع دشمنان انقلاب را نمایندگی میکنند.
بهروز شادیمقدم 2010 .6 . 27
http://shadochdt.wordpress.com
shadi_behr@yahoo.de
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر