عباس منصوران
«... و کمونيسم اکنون، ديگر خيال و توهم برای يک جامعهی کامل تا حد ممکنه ايدهال نيست،بلکه فهم [فهم علت و معلولی] طبيعت، شرايط و اهداف عمومی نهايی مبارزهای است که به وسيلهی پرولتاريا به پيش برده ميشود.»
پاسخی به تبليغات محسن حکيمی- بابک احمدی
در بخش نخست اين نوشتار با اين پيش درآمد آغاز شده بود:
اين نوشته بيش از همه گامی است، در بازنگری انديشههای کمونيستی انگلس. به بيانی ديگر، در راستای فلسفه و در نقد ايدئولوژی. و نيز اشاره به اتهامهای کينه توزانه ای دارد عليه يکی از نظريه پردازان دانش مبارزه طبقاتي،يعنی فردريک انگلس. بخش دوم را در پيوستار همين هدف، رويکرد دارد.
اين نوشتار که به صورت دفتری سامان يافته، به ناچار برای پرهيز از خستگی خوانندگان، در چند بخش بازتاب مييابد و پيش و بيش از همه گامی است در بازنگری انديشههای کمونيستی انگلس.
ناچارم که نقل قولهای درازی از مارکس و انگلس بياورم، تا اتهام های ب. احمدی / م. حکيمی را با مستندهای خود مارکس و انگلس روبرو سازم.
انگلس در بازبينی و يابش دوباره ايدئولوژی آلمانی در سال ۱۸۸۶ به دستنوشتههای سالهای ۴۶-۱۸۴۵ باز ميگردد. بخش نخست را مييابد و دستنوشتهای از مارکس «در باره تزهای فويرباخ»:
«فصل فوئرباخ در اين دستنويس تمام نيست. بخشی که آماده است عبارت از شرح فهم مادی تاريخ. اين شرح، فقط نشان ميدهد که چه اندازه آگاهی آنروزی ما در رشته تاريخ اقتصادی هنوز نارسا بود. در دستنويس انتقادی از خود آموزش فوئرباخ وجود نداشت، بنابراين، نميتوانست برای هدف کنونی قابل استفاده باشد. ولی در عوض دريکی از دفاتر کهنهی مارکس، يازده تز در باره فوئرباخ يافتم که به صورت پيوست چاپ شده است و اين تزها يادداشتهايی است که با سرعت نوشته شده و قصد، آن بوده که بعدها ساخته و پرداخته گردد و به هيچ روي، برای چاپ در نظر گرفته نشده است. ولی ارزش آنها بهسان سند بنيادينی که نطفهی پر نبوع جهان بينی نوين را در بردارد، از اندازه و ميزان افزون است.»
اين همرزم، از بهار سال ۱۸۴۴، که سالنامه ی آلمانی � فرانسوی در پاريس انتشار مييافت، تا نشر مانيفست کمونيسم در سال ۱۸۴۸، از ايدآليسم عينی هگليسم و دمکراتيسم انقلابی به کمونيسم فراروئيده بودند. ايدئولوژی آلماني، در اين فرايند، به سان متکاملترين دستاورد اين تکامل و بينش فلسفي، نقد هگليسم و ديگر هگليهای چپ همانند فوئرباخ آفريده می شود. هرچند کتاب «خانوادۀ مقدس»، نقدی بر برادران باوئر، گامی درخشان در اين روندِ تکاملی است. «خانواده مقدس»، يا (نقد انتقاد نقّاد. عليه برونو باوئر و شرکاء)، نخستين دستاورد همکاری مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۴ در پاريس آفريده شد:
«تاريخ شخصيتی جداگانه نيست که انسان را به سان ابزاری برای اهداف خود بهکار برد. تاريخ چيزی نيست جز کنش انسان که در پی اهداف خود ميکوشد.»
پيش از پرداختن به ايدئولوژی آلماني، «خانواده مقدس» همراه با مارکس در سال ۱۸۴۴ در ديدار کوتاه در پاريس، در نقد برادران بائر، پرودن، فوئرباخ، همراهان، پيشدرآمدی بود در نقد فلسفهمنتقدين چپ هگل که در چنبرهی متافيزيسم مانده و به ماترياليسم ديالکتيک، رويکردی نيافتند.
مارکس و انگلس، در آغاز فوريۀ سال 1845 که مارکس به سبب فعاليت های سياسی و نيز فشار دولت آلمان به دولت فرانسه که او را به عنوان «انقلابی خطرناک» زير پيگرد قرار داده بود، از پاريس به بروکسل اخراج تا اوائل آوريل که انگلس به مارکس پيوست، يازده تز در بارهی فويرباخ، تنظيم شده در پيش روی داشتند. يازده آنتی تز، نقد تمامی فلسفه تاريخ و تاريخ فلسفه را طراحی می کند. به بيان انگلس، تزها:
«نخستين سند دربر دارندهی هسته ی بی همانند جهان بينی نوين» بودند. برابرنهادها، همانند ستونهای کهکشان فلسفه، ايدئولوژی آلمانی را به سلاح نقد کشانيد.
«افکار طبقه حاکم در هر عصر، افکار حاکم آن عصر است، يعنی طبقه ای که نيروی مادی حاکم در جامعه است در عين حال نيروی معنوی حاکم آن نيز می باشد. طبقه ای که وسايل توليد مادی را در اختيار دارد، در عين حال وسايل توليد معنوی را نيز در دست دارد...»
اين است بيان هستی شناسی (آنتولوژی) ماترياليسم عينی.
انگلس، دو سال پس از درگذشت مارکس، در نوشتار «دربارۀ تاريخ جامعۀ کمونيستها"، در سال 1885 چنين مينويسد:
«هنگامی که در تابستان ۱۸۴۴ در پاريس به ديدار مارکس رفتم، توافق ما پيرامون تمامی عرصههای تئوريک آشکار گرديد و کار مشترکمان از همان هنگام آغاز شد.
هنگامی که، در بهار سال ۱۸۴۵، بارديگر به بروکسل رفتيم، مارکس به طور کامل، تئوری سيمای ماترياليستی تاريخ را در جلوههای اصلی و از پايه بيان شده در بالا را ارائه داده بود. اکنون،ما خود بايد در جهات گوناگون، موشکافانه به تفصيل جزييترين وجوه دستاورد نوين، ميپرداختيم.
اين کشف، که انقلابی در علم و تاريخ است، همانگونه که ديديم، در پايه از آن مارکس است- کشفی که من کمترين ادعای سهمی در آن را دارم- به هر روي، برای جنبش کارگری معاصر اهميت حياتی دارد. کمونيسم بين فرانسويها، و آلمانيها، چارتيسم ميان انگليسيها ديگر به سان چيزی تصادفی که ميتواند گويی اتفاق نيفتاده است، به شمار نميآيد. اين جنبشها خود را اينک بهسان جنبش طبقه مدرن استثمار شده معرفی ميکنند، پرولتاريا، بهسان کم و بيش جلوههای پيشرفتهی مبارزه تاريخی ضروری است، عليه طبقه حاکمه، سرمايهداري؛ به سان جلوههايی از مبارزه طبقاتي، اما چشم گيرتر و متمايزتر از مبارزات طبقاتی پيشين اين پديده، به اين گونه که طبقه استثمار شونده امروزين، پرولتاريا، به رهايی نخواهد رسيد مگر آنکه، جامعه به تمامی از لايهها و طبقات و از مبارزه طبقاتی رهايی يابد. »
سبب عمدهای که مارکس و انگلس را به ضرورت نقد ايدئولوژی يا به بيان ديگر،ايدئولوژی حاکم بر جهان فلسفه کلاسيک تا آن زمان در سرزمين تاريخ فلسفه دوران، يعنی آلمان واداشت، حضور و چيرگی ديدگاه فلسفه هگل و نيز تداوم آن نزد ناقدينی همانند لودويگ فوئرباخ بود. هم او که «دربارۀ جوهر مسيحيت»و نيز « فرد و دارائی اش» را در شمارۀ دوم سال 1845 فصل نامهی ويگاند، نگاشته بود. و به ويژه مقالات برونو باوئر به نام "توصيف شخصيت لودويگ فوئرباخ" و ماکس اشتيرنر و ديگر هگليهای چپ که سرآمد فيلسوفان چپ هگلی بودند،به ضرورت نقد ايدئولوژی آلمانی فوئرباخ، اين فيلسوف رزمنده و راديکال ياری ميرسانيد.
بخش نخست کتاب، هر چند پايان نيافت و هميشه در حال تکميل بود، برای چاپ نخست آماده شد، اما هيچگاه در زمان زندگانی مارکس و انگلس، هيچ ناشری به چاپ آن نپرداخت. پيشگويی مارکس درست درآمد، کتاب به راستی به نقد جوندهی موشها روبرو شده بود و انگلس، در بازنگری نزديک به 40 ساله، به تنهايی بايد بخش به جای مانده را نجات ميداد.
مارکس نيز هم آوايی دراين پيکار فلسفی را 26 سال پيش از يادآوری سپسين انگلس در باره چگونگی ضرورت نقد ايدئولوژی و دفاع از فلسفه، در سال 1859 چنين بازمينويسد:
« فردريک انگلس از راه ديگری به نتيجه ای که من رسيده بودم رسيد و با وی از زمان انتشار مقاله تابناکش در زمينه نقد مقولات اقتصادی (مندرج در سالنامه آلمانی � فرانسوی) از راه مکاتبه به طور پيوسته تبادل نظر ميکردهايم- هنگامی که او نيز در بهار ۱۸۴۵ برای ماندن، به بروکسل آمد، برآن شديم که به ياری هم، دريافتهای خود را در مخالفت با بينشهای ايدئولوژيکی فلسفه آلمانی و در حقيقت به عنوان تسويه حساب با وجدان فلسفی پيشين خود، منتشر کنيم. اين مقصود ما به صورت نقد فلسفه پسا هگلي، جامهی عمل به خود پوشيد. مدت درازي، پس از آنکه دستنويسهای مربوطه در وست فالی بهدست ناشرين رسيد، خبر يافتيم که سبب تغيير اوضاع، امکان چاپ آن نيست. از آنجا که مقصودمان روشن شدن مطالب برای خودمان برآورده شده بود،دستنوشتهها را با طيب خاطر به دندانهای انتقاد موشها سپرديم.»
مارکس در همين پيشگفتار به کار آفرينش مشترک مانيفست کمونيست اشاره ميکند. و نيز، به ديگر «نکات برجستهی دريافتهای ما» ازجمله «فقر فلسفه» ووو. اما منهيان، نخوانده وخوانندهی اين حقايق، چشمانشان بر آنچه نميگشايند، آفتاب حقيقت است. به مارکس باز ميگرديم تا انگلس را در بيان حقيقت از زبان او بيابيم:
«از جمله آثار پراکندهای که ما در آن زمان برای ارائه جنبههای مختلف ديدگاهمان به مردم به رشته تحرير در آورديم، تنها به ذکر مانيفست که کار مشترک انگلس و خود من بوده است و بحثی پيرامون مبادله آزاد که خود من منتشر نمودم بسنده ميکنم. نکات برجسته دريافتهای ما، نخست در چارچوبی آکادميک، هرچند جدل وار(پولميک) در کتاب «فقر فلسفه» من عرضه شد. اين کتاب که روی سخنش با پرودن بود در سال ۱۸۴۷ انتشار يافت.»
پس از مرگ انگلس، دست نوشتۀ ايدئولوژی آلماني، به دست سوسيال دموکراتهايی همانند ادوارد برنشتاين (پدر رويزيونيسم) رسيد؛ سالها گذشت تا سرانجام به چاپ رسيد. سپس، سال 1933 بخش نخست کتاب، برای نخستين بار در شوروی به زبان روسی و در سال 1932 برای نخستين بار در آلمان منتشر شد.
با مروری کوتاه با انگلس همراه می شويم تا برخی نکات نيامده و کتمان در نوشتار آقای حکيمی را يادآور شويم.
فردريک انگلس
فردريک انگلس Friedrich Engels)) زادهی ۲۸ نوامبر ۱۸۲۰ در بارمن (Barmen)، پادشاهی پروس، فوپرتال (Wuppertal) کنونی در آلمان ميباشد. هفتاد و پنج سال ميگذرد که در ۵ اوت ۱۸۹۵ در لندن، چشم بر جهان ميبندد. انگلس، در سال ۱۸۴۱ زمانی که با ارتش پروس در رستهی توپخانه به برلين آمد، با شرکت در کلاسهای درس فلسفه، به هگليست های چپ ميپيوندد. از آن زمان، با نام مستعار با روزنامه راين (راينيش زايتونگ) که مارکس سر دبير آن است، به همکاری ميپردازد. در سال ۱۸۴۲ بيست و دو ساله است که با پافشاری پدر به انگلستان فرستاده شد تا در شرکت ريسندگی ويکتوريا اِرمن و انگلس (Ermen & Engels) به مديريت بماند. در راه اين سفر است که در دفتر روزنامه راين، برای نخستين بار با مارکس ديدار می کند.
نوامبر 1842 نخست انگلس به انگلستان با گرايش موسِس هِس و با کمونيسم غير طبقاتی و راديکاليسم خرده بورژوايي، زير تاثير پرودن است. پرودن در آن زمان «مالکيت چيست؟» را نوشته است. انگلس اين اثر را «کمونيستی» مييابد؛ اما به زودی از آن می گذرد. در سال 1843 با «جهان اخلاقی نو» و « روزنامه ستاره شمال» روزنامه اوئنيستها (ارگان های پيروان روبرت اوئن سوسياليست تخيلی) و نيز جنبش چارتيست همکاری می کند.
سال 1843 در منچستر با کارگر جوان، ماری بِرنز (Mary Burns 63-1823)، که پدرش و شايد که خود وی در همان کارخانه کارگر بود، آشنا ميشود و تا پايان زندگی ماري، همراه و يار يکدگر می شوند. ماری جونز، دنيای کارگران، زندگي، شرايط کار و زيست و مبارزه طبقه کارگر در انگستان را برای انگلس نمايان می سازد. هم او است که زمينه ساز کتاب ارزشمند وضعيت طبقه کارگر در انگلستان است.
انگلس، به اين گونه، در سال 4-1843 وضعيت طبقه کارگر در انگلستان را به ياری ماری برنز مينويسد و گنجينهی سرشاری از مفاهيم طبقاتی و انقلابی به سان انديشههای طبقه کارگر ارائه ميدهد. در اين اثر است که سازمان سياسی طبقه، طبقه کارگر و مفهوم طبقه حاکم را برای نخستين بار به کار ميبرد. مفهوم بورژوازی به سان طبقه حاکم، خود- سازمان يابی طبقه، خود- رهايي، نظريه انقلاب کارگر، مفهوم دولت ووو که مارکس با نبوغی ويژه ، زمينه ساز تحليل ها و مفهوم سازی ها و دانش مبارزه طبقاتی گردانيد، از انگلس در اين اثر بزرگ سرچشمه ميگيرد تا به مفاهيم کمونيستی در آيند.
ادامه دارد...
عباس منصوران
a.mansouran@gmail.com
نيمه نخست ژانويه ۲۰۱۲ / دی ماه ۱۳۹۰
Frederick Engels,On The History of the Communist League, First Published: Nov 12-26, 1885 in Sozialdemokrat;Marx and Engels Selected Works, Volume 3, Progress Publishers, Moscow 1970;( انگلس، تاريخ جامعه کمونيست، برگردان به فارسی و داخل [] از نويسنده اين نوشتار.
در بخش يکم اين نوشتار،آقای حکيمی فعال «کميته هماهنگی برای کمک به ايجاد تشکلهای کارگری»، معرفی شده بود، با پوزش از اين اشتباه و با سپاسگزاری از دوستان عزيزی که يادآور شدند. آقای حکيمی نوشته خود را با امضاء «کميته آهنگی» به پايان برده بود.
بازتاب يافته در شبکه های اينترنتی از جمله www.communshours.com, http://www.azadi-b.com/M/2012/01/post_364.html, http://payam.se/index.php?option=com_content&view=article&id=8088:l-r-&catid=21:1389-12-27-00-15-59&Itemid=44, http://www.ofros.com/maghale/mansoran_idologi.htm
http://pezhvakeiran.com/page1.php?id=38997
انگلس، پيشگفتار، لودويگ فويرباخ و پايان فلسفه ی کلاسيک آلماني، ۱۸۸۸، نشر اشتوتگارت.
مارکس، انگلس، خانواده مقدس، ترجمه تيرداد نيکی
http://www.k-en.com/Book/marx/Moghadas/fehrest.html
کارل مارکس، فريدريش انگلس، ايدئولوژی آلماني، برگردان از آلمانی و چاپ از نشر کارگر اول ماه مه 1976، بخش اول، ص 32.
Frederick Engels,On The History of the Communist League, First Published: Nov 12-26, 1885 in Sozialdemokrat;Marx and Engels Selected Works, Volume 3, Progress Publishers, Moscow 1970;( انگلس، تاريخ جامعه کمونيست، برگردان به فارسی و داخل [] از نويسنده اين نوشتار.
سالنامهآلمانی- فرانسوی درپی تعطيلی روزنامه راين در کلن به سردبيری مارکس در سال 1843، نشريه سالانهای به زبان آلمانی جايگزين آن شد که مارکس و آرنولد روگه باهم سردبيری آنرا بر عهده داشتند. از اين سالنامه تنها دو شماره در يک مجلد در سال ۱۸۴۴ در پاريس منتشر شد.
کارل مارکس،نقد اقتصاد سياسي، (بين اوت تا سپتامبر ۱۸۵۷، پيشگفتار مارکس).
کارل مارکس، همان منبع بالا.
6 بهمن 1390
نام: |
ای-میل: |
13:09 6 بهمن 1390 |
ببخشید، کتاب «یگانه و دارایی اش» را ماکس شتیرنر نوشته بود، نه فویرباخ. این توضیح را از این جهت لازم می دانم، که دیدگاه مارکس و انگلس در آن دوره، که از هل گسسته و فویرباخیست شده بودند، از پایه های درک فلسفی و اقتصادی-اجتماعی آنارشیسم تفاوت داشت. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر