ما به امید مسلسل ها می مانیم،
ما غرور سنگ ها و خنده فواره ها را مرگ می سازیم،
و سحر آغاز می داریم بر مردار شب اوازهامان را
وهمۀ ذرات پاک آسمان صبح می نوشند نغمه پروازهامان را
*بین هنوز از این قتلگاه می خوانم،
صدای خسته من رنگ دیگری دارد،
صدای خسته من سرخ و تند و طوفانی است
صدای خسته من آن عقاب را ماند
که روی قلۀ شبگیر بال می کوبد
و تیره های تفته فریادش
روی مدار آینه و انقلاب می چرخد
**************
با کشورم چه رفته است
با کشورم چه رفته است
که زندانها
از شبنم و شقایق
سرشاراند
و بازماندگان شهیدان
انبوه ابرهای پریشان و سوگوار
صدای خسته من رنگ دیگری دارد،
صدای خسته من سرخ و تند و طوفانی است
صدای خسته من آن عقاب را ماند
که روی قلۀ شبگیر بال می کوبد
و تیره های تفته فریادش
روی مدار آینه و انقلاب می چرخد
**************
با کشورم چه رفته است
با کشورم چه رفته است
که زندانها
از شبنم و شقایق
سرشاراند
و بازماندگان شهیدان
انبوه ابرهای پریشان و سوگوار
*******************
رها کنید
رها کنید شانه و بازویم را
رها کنید مرا
تا ببینم
من این گل را می شناسم
من این گل را می شناسم
من با این گل سرخ
در قهو خانه ها نشسته ام
من به این گل سرخ
در میدان راه آهن سلام داده ام
***************
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر