کمونيستها انسانهای والائی هستند. کمونيستها انسانهای ويژه ای هستند که از مصالح خاص برش يافته اند. کمونيستها زندگی خويش را وقف انسانها، وقف جامعه کرده اند. کمونيستها برای آينده و برای آيندگان زنده اند و پيکار می کنند. کمونيستها به منافع خصوصی چشم ندارند و برای منافع عمومی و اشتراکی می رزمند. پيکار کمونيستها بدون چشمداشت است، حسابگرانه نيست و برای خودشان خانه ای در آخرت نمی خرند تا از ترس افسانه جهنم و بهشت خود را به رعايت موازين اجتماعی پيش يافته مجبور بنمايند. اين محسنات کمونيستها به هر صورت ايجاد مسئوليت می کند و کمونيستها بايد به اهميت اين مسئوليت خويش واقف باشند. باين جهت کمونيستها بايد به مارکسيسم لنينيسم وفادار باشند و برای پاکيزگی آن، برای اينکه مردم به اين مشعل راه آينده نظر داشته باشند و بدنبال نور آن بيايند مبارزه کنند. مبارزه برای پاکيزگی مارکسيسم از افکار و تفاله ها و پس مانده های رويزيونيستي، تروتسکيستي، کائوتسکيستي، گواريستي، مارگليستي، مبارزه با افکار ضد حزبی و ليبرالی و... بايد از سرشت کمونيستی برخيزد. مبارزه برای پاکيزگی مارکسيسم لنينيسم يک مبارزه اساسی و پر اهميت است. اين مبارزه تا زمانيکه مبارزه طبقاتی و طبيعتا مبارزه ايدئولوژيک وجود دارد همواره خواهد بود و بايد بدان دامن زد. اين امر يک عرصه مهم پيکار طبقاتی است. زيرا در اين عرصه است که کمونيستها می فهمند که چه می خواهند، به کدام سمت می روند و دسيسه های دشمنان طبقاتی کدام است و با چه دامهای آنها و چگونه بايد مبارزه کنند. در اينجاست که کمونيستها بايد قاطعانه برخورد کنند. در اينجاست که کمونيستها بايد نشان دهند که از سرشت ويژه اند و از مصالح خاص برش يافته اند و نمی توانند با رياکاري، با کاسبکاري، با روحيه ليبرالی به مسايل برخورد کنند، زيرا که آنها در قبال جان مردم و سرنوشت طبقه کارگر احساس مسئوليت می کنند و نمی توانند نسبت به آن بی تفاوت بمانند. کمونيستهائی هستند که عليرغم دانائی به اين مسايل هنوز در برخورد های خويش کمونيستی رفتار نمی کنند. هميشه جانب �احتياط� را رعايت می کنند، هميشه طوری نظر می دهند و يا عمل می کنند که �عاطفه� های ساير رفقا جريحه دار نشود و يا پيوندهای �دوستی� بر بالای مصالح مبارزه طبقاتی قرار گيرد. آنها از مبارزه ترس دارند و نمی فهمند که اعمال سياست �مرگ يکبار و شيون يکبار� درمانبخش بوده و پس از آن است که می شود براحتی زندگی پاکيزه ای را از سرگذراند و مارکسيسم لنينيسم را پياده کرد. همين مسئله تجاوز استعمارگران را به عراق در نظر بگيريد. حزب توده ايران و حزب توده عراق که هر دو رويزيونيستی هستند عملا از تجاوز استعمارگران به عراق حمايت می کنند. فشار احزاب برادرشان به آنها و فشار نيروهای انقلابی در ميان عراقيها و ايرانيها طبيعتا اين دو جريان منحرف را به تناقض گوئی و دو دوده بازی دچار ساخته است. حزب توده ايران با رياکاری بجای بيان روشن نظريات خويش و مبارزه برای پيشبرد اين نظريات مرتبا به نظريات حزب کمونيست عراق توسل می جويد و يا رهبران منحرف و بی اعتباری را در ميان فلسطينيها پيدا می کند که سخنان بی سر وته و بی مايه ای به ميان می کشند و حزب توده ايران از زبان آنها سخن می گويد. اين روش راه را برای فرار و دو دوزه بازی باز می گذارد و مانع می شود که کسی بتواند مچ آنها را سر بزنگاه بگيرد. اين روش يک روش اپورتونيستی است. البته فرض کنيم که يک جريان سياسی در اين شکل مبارزه به درجه استادی اعظم رسيده باشد ولی در مورد نقش اجتماعی و رهبری مبارزه مردم چه فکر کرده است؟ مگر با دو دوزه بازی و رياکاری می شود در مبارزه اجتماعی سرکردگی مبارزه مردم را کسب کرد؟ کسی که نتواند رهنمود روشن دهد هرگز نمی تواند مردم را به شاهراه پيروزی هدايت کند. کسی که با رياکاری مردم را به گمراهی می کشد جنايتکار و شارلاتان سياسی است و اساسا در مخيله اش نيز نمی گنجد که مبارزه مردم را برای کسب قدرت سياسی رهبری کند. موضعگيريهای وی انقلابی و رهائی بخش نيست، حسابگرانه و برای بستن دهان منتقدين است. حزبی که باين روش توسل می جويد طبيعتا کمونيستی نيست، قانقاريای اپورتونيسم و رويزيونيسم سراپای وجودش را فرا گرفته است. با قانقاريا نمی شود با عطوفت برخورد کرد و رعايت حال رفقا را نمود. پای قانقاريائی را بايد قطع کرد. به حزب کمونيست کارگری ايران نظر افکنيد با تجاوز آمريکا به عراق موافق است. منصور حکمت بدستور آمريکا و اسرائيل تئوريهای مربوط به مبارزه �اسلام سياسی و ميليتاريسم آمريکا� را که گويا مضمون مبارزه جهان کنونی را تعيين می کنند خلق کرده است و دارو دسته های هوادار وی در عمل نيز بدون دو دوزه بازی از منافع امپرياليستها و صهيونيستها در تمام جهان و بويژه در عراق حمايت می کنند. در تمام جبهه های مبارزه با مسلمانان همراه با فاشيستها و نيروهای امنيتی در حرکت اند. و با پشت کار فعاليت می کنند. آنها صميمانه همدست اسرائيل و امپرياليسم هستند. از واژه امپرياليسم مانند جن از بسم اﷲ می ترسند. خوب است که حزب توده ايران صميميت ضد انقلابی را از اين دارو دسته ياد بگيرد. در حاليکه پيروان نظريات ارتجاعی و صهيونيستی منصور حکمت نمايندگان واقعی استعمار نوين در منطقه هستند و رهبری را از حزب توده ايران گرفته اند، در حاليکه حزب کار ايران(توفان) نماينده نيروهای انقلابی و ضد امپرياليستی و ضد صهيونيستی در ميان ايرانيان است حزب توده سرگردان بدنبال پيروان منصور حکمت کورمال کورمال روان است و خزعبلات آنها را نشخوار می کند. در اينجا سخن بر سر ماهيت و شناخت از امپرياليسم است. سخن بر سر درک از حقوق دموکراتيک ملل و دول است، سخن بر سر مبارزه با نژادپرستی و توحش غربی است، سخن بر سر ماهيت جنبش رهائيبخش در عراق است، سخن بر سر انسانيت و حقوق مدنيست که امپرياليستها آنرا از مردم سلب کرده اند. سخن بر سر گوانتانامو و ابوغريب است. سخن بر سر مفهوم مبارزه با تروريسم از زبان امپرياليسم است. سخن بر سر قلدری و زورگوئی و تهديد خلقهای منطقه و سرنوشت آنها توسط صهيونيسم جهانی است. پذيرش تجاوز امپرياليستها به عراق يعنی بازگشت به قرن نوزدهم. يعنی صحه گذاردن به استعمار کهن و سياست نظم نوين جهانی است. در اين نبرد تعيين کننده ای که در گرفته است نمی شود دو دوزه بازی کرد. بايد بر سر يک سلسله از اصول نظر داد. امروز سياستی توسط امپرياليستها به جهان تحميل می شود که سياست اتفاقی و هوا و هوسی نيست، يک سياست راهبردی ديرپا و جهانی است. نمی شود چشمها را بر آن بست و مدعی شد که انشاءاﷲ گربه است. کمونيستها بايد بدانند که اين شتری است که در خانه همه ممالک خواهد خوابيد. بويژه ممالک ضعيف که دارای منابع مواد اوليه و بويژه انرژی هستند. پس بايد مردم را برای چنين روزی آماده کنند و بايد رهبری مبارزه مردم را از هم امروز به کف آورند. شما با مشتی ايرانيان ضد انقلابی روبرو می شويد که دعا می کنند که امريکائيها خاک عراق راترک نکنند. در حاليکه در داخل هيات حاکمه آمريکا همين بحث در جريان است و بخشی از آنها خواهان ترک سربازان آمريکائی از عراق هستند ايرانيان ضد انقلاب کاسه های داغتر از آش اند و می خواهند که سربازان آمريکائی و متحدين آنها و مزدوران خصوصی در داخل عراق باقی مانده و همين وضع کنونی را حفظ کنند. مشکل آنها مقتدی صدر است و نه جرج بوش و نه ابو غريب و نه شکنجه گری آمريکا و غارت نفت و موزه های عراق، کشتار مردم عراق برای آنها اهميت ندارند. مسلمانان را می شود کشت. چشمشان کور صاحب نفت نمی شدند. وقتی شما شعار خروج بی قيد و شرط تجاوزکاران را از خاک عراق طرح می کنيد آنها با موذيگری و دو روئی از زير اتخاذ موضع در می روند. حزب ما بارها اعلام کرده است که مخالفت با اين شعار دفاع از فاشيسم و آدمکشی و تجاوزگری و استعمار در جهان است. کسی که مدافع اين شعار نباشد کمونيست که سهل است دموکرات هم نيست. باين جهت اين شعار بيک شعار مرکزی بدل می شود و پرچمی برای مبارزه ميان کمونيستها و ضد کمونيستها و يا کمونيست نماهاست. کمونيستهائی هستند که به اهميت اين تفاوتها و ماهيت اين سياستها پی نبرده اند. در کنار رفقا بودن را به وقوف به واقعيتها و حقايق ترجيح می دهند و در عمل هم به رفيق و هم به خود و هم به خلقشان خيانت می کنند. کمونيستی که از سرشت ويژه است نمی تواند شاهد آن باشد که هر ساعت اصولش به زير پا گذارده می شود و وی در پی جلب رضايت رفقاست. تشديد اين مبارزه سر انجام جای هر کس را در مبارزه اجتماعی معين می کند و سره را از ناسره تشخيص می دهد. يا خطر تجاوز به ايران را در نظر بگيريد. آن کمونيست نماهائی که از تجاوز امپرياليست آمريکا به ايران حمايت می کردند و می خواستند در پا رکابی امپرياليستها به ايران حمله کننند و قدرت سياسی را در دست بگيرند!!!؟؟؟ همه شان همان کسانی هستند که در جبهه قتل عام مسلمانان در کنار صهيونيستها و امپرياليستها ايستاده اند. آنها از اشغال عراق همانقدر دفاع می کنند که از اشغال ايران. البته برای فريب مردم و خالی نبودن عريضه مدعی می شوند که در صورت تجاوز آمريکا به ايران آنها همه فن حريف اند و در تمام جبهه ها يک تنه با همه می جنگند. هم اکنون خطر تجاوز بلاواسطه امپرياليست آمريکا بسيار کاهش يافته است و بنظر می رسد که امپرياليست آمريکا به ياری ممالک عربی در پی استفاده از سياست �ويتناميزه� کردن جنگ است. ظاهرا بايد آن کمونيستهای �انقلابی و دو آتشه� در رهبری لشگر بی سپاهشان با در نظر گرفتن کاهش نيروی دشمن تکليف خود را با رژيم جمهوری اسلامی يکسره کنند. انتظار شما بيهوده است. خبر سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی بگوش نمی رسد و معلوم نيست اين قهرمانان �سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی� در کدام سوراخ موش قايم شده اند و با ارتش بی سپاه خود قدرت سياسی را به کف نمی گيرند. ظاهرا بايد چنين باشد که آنها به کسب قدرت سياسی با به تاخير افتادن تجاوز آمريکا نزديکتر شده اند چون از مجموع نيروی دشمن کاسته شده است و آنها برتری نيرو کسب کرده اند. بی عملی آنها را فقط می توان با اين نظريه توضيح داد که آنها می خواسته اند در پا رکابی امپرياليست آمريکا به ايران حمله کنند. آنها انقلابی نبودند و نيستند، انقلابی نما بودند. جالب اين است که شکست اين سياست نادرست و همدستی با امپرياليستها و صهيونيستها و خرابکاری در جنبش ضد جنگ همراه با تروتسکيستهای خائن شرافت هيچکدام از آنها را لکه دار نکرده است و غيرت هيچکدام از آنها را به جوش نيآورده است. آنها هنوز خود را کمونيست جا می زنند و می خواهند با زير پا گذاردن همه اصول در کنار رفقا باشند. طبيعتا اين عناصر کمونيست نيستند چه برسد به اينکه از سرشت ويژه باشند. در اتحاد جماهير شوروی لنينی استالينی سوسياليسم ساخته شد و با بروز خروشچفيسم رويزيونيسم مدرن بتدريج جای خويش را باز کرد و کار را به گورباچف، يلتسين و پوتين رسانيد. بقول رفقای آلبانی �يخ سه زرعی يکشبه بسته نمی شود�. فروپاشی امپراتوری رويزيونيستها از همان بدو تولدش در دامان خروشچف آغاز شد. ضد کمونيستها راه افتاده اند و تبليغ می کنند که سوسياليسم قابل تحقق نيست. سرنوشت شوروی يک سرنوشت محتوم است. اين تفکر که با اشاره به جمهوری توده ای چين نظريه خويش را تائيد شده می يابد قيد سوسياليسم را زده و عملا رضايت می دهد که سرمايه داری جاودانی است. اوضاع جهان همين است که هست و مردم جهان بايد اين سرنوشت را بپذيرند. تو گوئی سرنوشتها از قبل تعيين شده اند. کمونيستها ولی می گويند مبارزه طبقاتی موتور حرکت تاريخ است. اين موتور همواره بايد روشن باشد و نمی شود مانند دوران خروشچف آنرا از کار انداخت. مبارزه طبقاتی را بايد با هشياري، آگاهی و پشتکار به پيش برد. تحولات اجتماعی بدون عامل مهم اين تحولات که انسان باشد و انسان آگاه سياسی باشد قابل تصور و توضيح نيست. نمی شود در خانه زير کرسی لم داد و مدعی شد که سوسياليسم خود بخود به پيش ميرود. سوياليسم محصول مبارزه است و بايد برای تکامل و تحقق آن دائما رزميد. در درون صفوف کمونيستها هميشه دشمنان طبقاتی رسوخ می کنند و يا تسليم ايدئولوژی دشمن شده و بدام ارتجاع می افتند. اين لشگر مايوس و حتی انقلابی نما می تواند به سوسياليسم و کمونيسم ضربات جبران ناپذير وارد کند. تکيه بر اصوليت انقلابي، مبارزه پيگير و انقلابی و مستمر خطر غلبه دشمن را به حداقل می رساند. تا طبقات در جهان وجود دارد اين خطر که سوسياليسم در مقابل سرمايه داری مجبور به عقب نشينی شود مرتفع نيست. هم اکنون يا در زمينه تجاوز آمريکا به عراق و يا در زمينه خطر تجاوز امپرياليسم به ايران و يا در مورد مسئله اتمی ايران و يا در مورد مسئله فلسطين و يا مبارزه با باصطلاح تروريسم ساخته امپرياليستها و نظاير آنها بحث داغی ميان کمونيستها و ضد کمونيستها که خود کمونيست جا می زنند در گرفته است. اين مبارزه مبارزه ای ايدئولوژيک است که خطر بروز آن هميشه وجود خواهد داشت. تجربه مبارزه با رويزيونيسم نشان می دهد که کمونيستها بايد اين دملهای چرکين را ببرند و بدور افکنند، بايد نقاب از چهره اين ضد انقلابيهای بی وطن بر دارند و چهره آنها را برای توده های مردم روشن کنند و گرنه از دامن همين عناصر است که باز يلتسين ها زاده می شوند و پوتين ها بوجود می آيند. کمونيستهائی که نمی توانند تصميم قاطع بگيرند و بر سر دو راهی ايستاده اند نظير همان کسانی هستند که نمی فهميدند که خروشچف کمونيست نيست ضد کمونيست است و در پی آن است که پايه سوسياليسم را نابود کند. اين عدم اتخاذ تصميم، اين ناباوريها، اين دو دليها، اين سرگردانيهای تئوريک، ايدئولوژيک فقط و فقط به نفع ضد کمونيستها تمام می شود. کمونيستها بايد با تشديد مبارزه روشنائی خلق کنند و مانع شوند که بی عملی آنها، رعايت حال رفقا، عاطفه های شخصي، برهم زدن رابطه های آرام دوستی و نظاير اين انگيزه های ليبرالی را تقويت کند و مردم را به گمراهی برد. عاطفه هائی ارزش دارد که در پرتو عشق به مردم و مبارزه برای رهائی بشريت پديد آمده باشد. آن کمونيستی از سرشت ويژه است و از مصالح خاص برش يافته است که از اصوليت انقلابی با استواری دفاع می کند و مبارزه طبقاتی را به پيش می برد و تلاش می کند که مارکسيسم لنينيسم را همواره پاکيزه نگهدارد. ***** بر گرفته ازتوفان شماره 99 خرداد ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارايران www.toufan.org toufan@toufan.org
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر