نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

دخترم را کشتند، متهمان را آزاد کردند!


دخترم را کشتند، متهمان را آزاد کردند!
( فرشته قاضی )
خانوادۀ زهرا بنی یعقوب پزشکی که ۴ سال پیش در بازداشتگاه امربه معروف و نهی از منکر همدان جان باخت در مصاحبه با “روز” از مسکوت ماندن پروندۀ شکایتشان در دیوان عالی کشور و آزادی دو متهم این پرونده خبر دادند! ابوالقاسم بنی یعقوب که روز شنبه برای پیگیری پروندۀ فرزندش به دادسرا مراجعه کرده بود به “روز” گفت منشی قاضی خبر آزادی دو متهم را به او داده است، زهرا بنی یعقوب پزشک ۲۷ ساله ۲۰ مهرماه ۸۶ در یکی از پارک های همدان توسط نیروهای بسیجی ضابط امر به معروف و نهی از منکر همدان بازداشت شد و دو روز بعد مسئولان بازداشتگاه مدعی شدند وی با استفاده از پلاکارد پارچه ای در راهروی طبقۀ دوم بازداشتگاه خودکشی کرده است! امری که از سوی خانوادۀ خانم بنی یعقوب و وکلای آنها رد شده و شواهد نیز از قتل مشکوک او که در حال گذراندن طرح پزشکی خود در یکی از روستاهای همدان بود حکایت دارد، پدر خانم بنی یعقوب در مصاحبه با “روز” می گوید: “پرونده را ربوده اند، مدارک و آثارجرم از جمله لباس های بچه ام را از بین برده اند اما با همۀ اینها ما از پا نمی نشینیم، پیگیری می کنیم تا روزی که شاهد برگزاری دادگاهی عادلانه و محاکمۀ قاتلان دخترم باشیم.” آقای بنی یعقوب همچنین از تهدیدها و فشارهائی سخن می گوید که جهت منصرف کردن او و خانواده اش از پیگیری پرونده در جریان است، او می گوید: با حضور در منزلش از او و خانواده اش خواسته اند سکوت کنند و از پیگیری پرونده منصرف شوند و در مقابل تمام هزینه هائی که این چند سال خانوادۀ بنی یعقوب متحمل شده را پرداخت و عبارت “خودکشی” را از شناسنامۀ دختر او حذف خواهند کرد! پدر زهرا بنی یعقوب اما تأکید می کند که هرگز سکوت نخواهد کرد: “ما با کسی کاری نداریم، فقط یک دادرسی عادلانه در دادگاهی بی طرف می خواهیم، فقط می خواهیم به پروندۀ ما رسیدگی کنند و نشان دهند که سپاهی و بسیجی در این مملکت مصونیت ندارند و اگر جرمی مرتکب شوند مثل همۀ مردم در مقابل قانون یکسان هستند و هیچ مصونیتی در کار نیست.” مصاحبۀ “روز” با ابوالقاسم بنی یعقوب پدر زهرا بنی یعقوب را در ذیل بخوانید:

آقای بنی یعقوب با گذشت ۴ سال بالاخره پروندۀ شکایت شما به کجا رسید؟ آخرین پاسخی که به پیگیری های شما دادند چه بود؟

چی بگم به شما که بعد این مدت هنوز اذیتمان می کنند، مدام به منزلمان زنگ می زنند و حتی الو هم نمی گویند! مزاحمت ایجاد می کنند و جواب هم که نمی دهند، دو روز پیش یعنی روز شنبه باز برای پیگیری رفته بودم، حالا بعد از ۴ سال دوندگی و خرج کردن میلیون ها پول به اینجا رسیده ام که اینها نمی خواهند جواب مرا بدهند!

پروندۀ شما اکنون کجا است؟
پرونده در دیوان عالی کشور است اما نمی گذارند رسیدگی شود و مسکوت مانده است! می خواهند ما هم پیگیری نکنیم! پارسال ۴ سردار مملکت آمدند و گفتند: باهم کنار بیائیم! شما هر چه خرج کردی ما می دهیم و شناسنامه را هم درست می کنیم که خودکشی در آن نباشد! گفتم آیا نباید دادگاهی برگزار شود؟ بالاخره نباید دادرسی عادلانه صورت گیرد؟ ما که چیز زیادی نمی خواهیم، ما فقط یک دادرسی عادلانه می خواهیم و بس اما از ما می خواهند که دادرسی نکنیم و ساکت شویم! آبان ۸۶ تعدادی از فرماندهان سپاه نامه نوشتند که چرا فرزند همکار ما را کشتید؟ همان زمان علی مطهری نوشت که چرا کشتید؟ هیچ کسی جوابی نداد و از ما هم می خواهند که سؤال نکنیم، حرف نزنیم و کشته شدن دخترمان را نادیده بگیریم! آخر مگر می شود؟ باور کنید جانمان به لبمان رسیده، به آنها هم گفته ام باید یک قانونی باشد و داد ما را بستاند یا نه؟ این همه خون برای به ثمر رسیدن جمهوری اسلامی ریخته شد، خود من از سال ۴۵ در این مملکت زندان بودم، سپاه دانشی بودم، ۴ بار زندان رفتم، زندان توحید بودم، مردم این همه هزینه کردند که رژیم پهلوی رفت و جمهوری اسلامی شد که به اینجا برسیم؟ تیرماه پارسال آمدند و گفتند که ۲۵ میلیون خرج کرده ای به تو می دهیم، برایت کار هم می دهیم اما دیگر دادگستری نرو! گفتم: از پشت به من خنجر زدید، من هیچ نمی خواهم جز یک دادرسی عادلانه و پیگیری خواهم کرد، بعد هم برادر متهم به قتل که در دادگاه مدعی بودند از ۸ سالگی جزو بسیج بوده آمد در خانۀ ما و شروع به تهدید کرد! می خواستند از ما به زور رضایت بگیرند، می گفتند: خانه ات را آتش می زنیم! نیمه شب خانه ات را منفجر می کنیم و ….. آخر این شد عدالت؟ این شد حق که رسیدگی هم نمی کنند؟
اشاره به متهم به قتل کردید، شما دقیقاً از چه کسانی شکایت کرده بودید و متهمان اکنون کجا هستند؟
ما از مأموران و مسئولان مرکز امر به معروف و نهی از منکر همدان شکایت کرده بودیم که شعبه سوم دادسرای عمومی و انقلاب دادگاه همدان همه را تبرئه کرد و مدعی شد که دختر من خودکشی کرده است! بعد پرونده را خواستیم به تهران منتقل کنند و اینجا رسیدگی شود که در تهران نیز شعبه ۴۶ دادگاه تجدید نظر متهمان را از قتل عمد تبرئه کرد و فقط دو نفر یعنی محمدحسین قره باغی رئیس و حسن مستقیمی عضو ستاد امر به معروف و نهی از منکر همدان را به اتهام جعل اسناد و بازداشت غیر قانونی به زندان محکوم کرد، الان هم که می گویند این دو نفر هم آزاد شده اند! یعنی شنبه که به دادسرا رفتم منشی قاضی گفت آزاد شده اند، ما اعتراض کرده و خواستار اعمال مادۀ ۱۸ شده ایم، پرونده در دیوان عالی کشور است اما می گویند مادۀ ۱۸ را رئیس قوۀ قضائیه یعنی آقای لاریجانی باید دستور دهد، یعنی پروندۀ ما در شعبه ۷ دیوان عالی کشور است و قاضی این شعبه می گوید اگر آقای لاریجانی دستور ندهد پرونده همین طور مسکوت می ماند!
از همان ابتدا اعلام کردند که دکتر زهرا خودکشی کرده است، بعد از این همه پیگیری که انجام دادید علت مرگ را به شما چه گفتند؟
خودشان هم می دانند اصلاً خودکشی در کار نبوده، آقای سلیمانی قاضی همدان گفته بود بچۀ مرا که گرفتند ۷ ساعت پس از بازداشت آورده اند، یعنی ۷ ساعت تمام از او چه می خواستند؟ ۷ ساعت تمام بازجوئی به چه جرمی؟ مگر بچۀ من چه جرمی مرتکب شده بود؟ او به همراه نامزدش که صیغۀ محرمیت خوانده بودند در پارک قدم می زد همین، بعد از دخترم شمارۀ تلفن خانۀ ما را گرفته بودند، ما ساکن تهران هستیم، قاضی همدان می گفت: ما به کردستان خیلی زنگ زدیم کسی جواب نداد! آخر کردستان کجا، تهران کجا؟ خود آقای قره باغی از همدان به من زنگ زده بود که بچه ات پیش ماست، گفتم بگذارید صحبت کنم، گفت: امکان ندارد و قطع کرد! من زنگ زدم و داشت قهقهه می زد و می گفت: من اجازه نمی دهم و هرگز نمی توانی او را ببینی! اینها به چه معناست؟ بعد گفتند: ساعت ۸ خودکشی کرده در حالی که ۸ و نیم زهرا به برادرش زنگ زده بود و با برادرش حرف زده بود، حتی به نامزد زهرا گفته بودند: بیا علیه او شهادت بده! و ….. من رفتم پزشکی قانونی و من خودم جسد دختر نازنینم را دیدم، گلویش را بریده بودند، در بهشت زهرا دیدم فرق راست سرش شکسته بود، صورتش خونین بود، گوش و بینیش خونریزی داشت و ….. اعلام می کردند خودکشی کرده اما ما را بردند پیش ایلخانی معاون استانداری همدان و او به ما گفت شما در خانه و به فامیل و آشنا بگوئید ایست قلبی کرده! یا ماشین به او زده و فرار کرده و ما جبران خواهیم کرد! اینها یعنی چی؟ اگر خودکشی کرده بود چی را می خواستند جبران کنند؟ چرا از ما چنین می خواستند؟ خود من با افسری که صحنه را دیده بود صحبت کردم و پرسیدم جسد دخترم در چه وضعی بود؟ آیا آویزان بود؟ گفت: نه، من او را کف راهرو دیدم و هیچ چیزی که نشان دهد خودکشی کرده باشد وجود ندارد و قبول نکن و دخترت خودکشی نکرده، درخواست نبش قبر کردیم، ۷ ماه بعد جواب دادند! یعنی منتظر شدند همۀ آثار از بین برود و جواب دادند! پرونده را دزدیدند، لباس های دخترم را که تنش بوده از بین بردند، پارچه ای که مدعی بودند دخترم با آن خود را دار زده و خودکشی کرده از بین بردند و ….. اگر خودکشی بوده چرا چنین کردند؟ چرا به منزل من می آیند و می گویند دادگاه نرو و ما جبران می کنیم و هزینه هایت را می دهیم و برایت کار می دهیم؟ و ….. من خودم کپی از برگه های پرونده دارم، کپی نوشتۀ آقای زمانی، معاون حقوق بشر قوۀ قضائیه را دارم که در پرونده بود و نوشته بود: قتل مشکوک! اما خب اینها می گویند سپاهی و بسیجی نباید محاکمه و محکوم شود! و …..
و اکنون با گذشت ۴ سال و با توجه به این که به درخواست های شما رسیدگی نمی کنند چه خواهید کرد؟
من دخترم را شب تولدش به خاک سپردم، او تنها دختر من بود، همۀ زندگی ما و تازه برای تخصص هم قبول شده بود، دختری نمونه بود و دلسوز که برای طرحش به من می گفت: می خواهم بروم سیستان که خیلی محروم است و به مردم کمک کنم، من مخالفت کردم، گفتم: همدان نزدیک است، ۵ ساعت راه است، خیال من راحت تر است و ….. چه می دانستم چه خواهد شد؟ ما خانواده ای هستیم که هرگز به هیچ کسی بی احترامی نکرده ایم و نمی کنیم اما از همۀ حقوقدانان ایران و دنیا می خواهیم، از همۀ فعالین حقوق بشر که دلشان برای انسانیت می تپد می خواهیم که به ما کمک کنند، هزاران نفر مثل ما هستند، کسی جواب نمی دهد، ما پناه می بریم به خدای خود و از رئیس قوۀ قضائیه و مسئولان می خواهیم قرآن را بخوانند که خدا می گوید: چه کاشتی و چه درو کردی، آقای لاریجانی آیا قبول دارد که فردا مرگی هم هست و همه باید در یک متر جا بخوابیم و بعد جوابگوی اعمال خود باشیم؟ باید جواب خانوادۀ ما را بدهند، هزاران خانوادۀ تحت فشار پیگیر نشدند اما من دنبالش رفته ام و باز خواهم رفت و هیچ گناهی هم نمی کنم، عزیزم را از دست داده ام و پیگیری خواهم کرد، به ما می گویند سکوت کنید و حرف نزنید! اگر کسی تلفن می کند و سؤال می پرسد دربارۀ دخترتان چیزی نگوئید و جواب ندهید! چرا؟ به خودشان هم گفته ام که هر کسی زنگ بزند و بپرسد حقیقت را می گویم و خواهم گفت و ساکت نخواهم ماند، روزهای جمعه که سر خاک می رفتیم مزاحمت ایجاد می کردند، مأموران لباس شخصی زیاد هستند و دور و بر ما می چرخند و ….. برای همین مدت هاست دیگر جمعه ها نمی رویم و روزهای عادی می رویم! این روزگار ماست! چرا باید سکوت کنیم؟ مگر ما چه می خواهیم؟ جز یک دادرسی عادلانه که رسیدگی کند و بی طرفانه نشان دهد که در این مملکت سپاهی و بسیجی مصونیت سیاسی ندارند، اگر جرمی مرتکب شوند مثل همۀ مردم باید جوابگو باشند، هیچ کسی در مقابل خدا مصونیت ندارد، اگر اینها مدعی هستند که مصونیت دارند من به مصونیت هیچ فردی اعتقاد ندارم، همه پیش خدا یکسانند و باید پاسخگو باشند، ما زمانی آرام می شویم که دادگاهی عادلانه برگزار شود و تا آن روز پیگیری خواهیم کرد.
منبع

*************************************************
برای آگاهی بیشتر دربارۀ ماجرای دکتر زهرا بنی یعقوب آبکناری به http://jahanezan.wordpress.com/2010/05/10/tanin-219 نگاه کنید

هیچ نظری موجود نیست: