ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در عصری زندگی می کنيم که ضرورت توضيح و توضيع اطاعات صحيح، بويژه نياز مبرم
ملت ھای جھان به شفافيت (Transparency) در امر سياست و سياستمداری، پرده
پوشی ھای مصلحت انديشانه از سوی دغلکاران سياسی را بر نمی تابد. دليل اصلی
خودکشی عليرضا ھرچه بوده به نظر نمی رسد که با مطالب عنوان شده از سوی وسايل
ارتباط جمعی مصلحت انديش فارسی و غير فارسی طی چند روزی که از خودکشی او می
گذرد ھمخوانی داشته باشد. حقايق به زودی برما خواھد شد و رو سياھی بر پنھانکاران و
مصلحت انديشان ميماند. عدم ھمخوانی مطالب اعام شده از سوی مصلحت انديشان سياسی
با حقايق در اينباره از آنجھت نمودار می شود که ما می دانيم:
١- عليرضا، يک دانش پژوه رشته تاريخ و زبان ايران بود. او اين رشته را با ميل و
عاقه انتخاب کرده بود نه با زور.
٢- عليرضا، فرسنگ ھا از شھر و مقرّ سکونت برادر و مادر(خاندان پھلوی) که دست
از مداخات سلطنت طلبانه زير عنوان ھای کھنه وليعھد و ملکه ايران در امور
مربوط به رھائی و آينده ايران بر نمی دارند سکونت گزيده بود!
٣- عليرضا، گرچه در يکی از محله ھای گرانقيمت شھر بوستون زندگی می کرد، اما
عليرغم امکانات مالی خانوادگی، بجای زندگی شاھپورمنشانه در يک واحد مسکونی
کوچک و نسبتا معمولی ھمانند مردم عادی روزگار می گذرانيد و ھمانند مردم عادی
به رستوران ھای معمولی، به سلمانی ھای معمولی، به لباس فروشی ھای معمولی
می رفت و در پياده رو خيابان ھا مثل مردم معمولی قدم ميزد.
۴- عليرضا را ھيچگاه در مراسم خانوادگی پھلوی ھا مثل سالگردھای تولد و غيره و
نيز مراسم سالگردھای سياسی/تاريخی در کنار برادر و مادر نديده بوديم. او به طور
کاما واضحی از ظاھر شدن در کنار مادر و برادر دوری می جست. در کنارشان
ظاھر نمی شد. با وجود بر اينکه تاريخدان بود، از او اظھار نظر تاريخی/سياسی
نشنيده و نديده و نخوانده بوديم. اعاميه نمی داد، مصاحبه ھم نمی کرد!. ۵- عليرضا، لوله تفنگ شکاری را در دھان خود گذاشت و ماشه را کشيد. اين يک
روش معمولی برای خودکشی نبود و با روش ديگر مردمی که خودکشی می کنند
تفاوت بسيار داشت. آن ھا که با اسلحه خودکشی می کنند گلوله را به شقيقه خود می
گذارند، مغز را نشانه می روند. تو گوئی او با انتخاب روش گذاشتن لوله تفنگ در
دھان به کسی يا به کسانی پيغام داده باشد که: . . . خيالتان راحت باشد من
دھانم را برای ابد بستم.
۶- عليرضا برخاف شاھان و شاھزادگان دينمدار و خرافاتی در غربت اجباری، وصيت
کرد تا پس از خودکشی جسدش را بسوزانند و خاکسترش را به آب ھای دريای خزر
بپاشند. دراين روش نيز پيغامی روشنفکرانه نھفته است. عليرضا رازھای نا گفته ای
در سينه داشت. دريغا که مانع بزرگی او را از سخن گفتن و نوشتن باز داشته بود.
راھی بجز خودکشی برايش نمانده بود.
شايد می خواست در زنده بودن، عليرضای مردم باشد. اما نشد که نشد . . . . .
من پيامش را دريافت کردم. ايکاش خاطره ای از او باقی مانده بود که بگويم خاطره اش
گرامی باد. حاا بايد بگويم:
ياد خودکشی افشاگرانه ات گرامی باد عليرضا.
محمد حسيبی
ھشتم ژانويه ٢٠١١
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر