نویسنده: ميشل كولون دوشنبه ، ۳۱ خرداد ۱۳۸۹؛ ۲۱ ژوئن ۲۰۱۰
ميشل كولون Michel Collon روزنامه نگار، بلژيك
نويسندهء كتاب «اسرائيل، درباره اش حرف بزنيم» (۱)
ترجمهء تراب حق شناس
دركار نگارش اين كتاب كه بودم، از همكارانم خواستارم از مردم كوچه و بازار در بروكسل، برحسب اتفاق، بپرسند كه آنها دربارهء تاريخ و موقعيت اسرائيل چه مى دانند. پاسخ ها فاجعه بار بود. همه حاكى از جهل و عدم اطلاع. اما اين جهل عمومى ناشى از تصادف نيست، بلكه نتيجهء ۶۰ سال تبليغات رسانه هاى گوناگون اروپايى ست كه خود را بهترين ميانجى هاى اطلاع رسانى دنيا مى دانند و كارشان در اين باره چيزى جز بازتاب سياست هاى تبليغاتى و پروپاگاند اسرائيل نيست، امرى كه خود نشان مى دهد كه آنها براى مردم و آگاهى آنان هيچ اهميتى قائل نيستند
نويسندهء كتاب «اسرائيل، درباره اش حرف بزنيم» (۱)
ترجمهء تراب حق شناس
دركار نگارش اين كتاب كه بودم، از همكارانم خواستارم از مردم كوچه و بازار در بروكسل، برحسب اتفاق، بپرسند كه آنها دربارهء تاريخ و موقعيت اسرائيل چه مى دانند. پاسخ ها فاجعه بار بود. همه حاكى از جهل و عدم اطلاع. اما اين جهل عمومى ناشى از تصادف نيست، بلكه نتيجهء ۶۰ سال تبليغات رسانه هاى گوناگون اروپايى ست كه خود را بهترين ميانجى هاى اطلاع رسانى دنيا مى دانند و كارشان در اين باره چيزى جز بازتاب سياست هاى تبليغاتى و پروپاگاند اسرائيل نيست، امرى كه خود نشان مى دهد كه آنها براى مردم و آگاهى آنان هيچ اهميتى قائل نيستند
من اين پروپاگاند را در سطورى كه در پى مى آيد به صورت ده دروغ بزرگ رسانه ها خلاصه مى كنم؛ ده دروغ بزرگى كه براى توجيه موجوديت و اقدامات اسرائيل جعل شده است:
۱ـ دروغ نخست اينكه مى گويند اسرائيل در واكنش به كشتارعام يهوديان در جنگ جهانى دوم ۴۵ـ۱۹۴۰ به وجود آمده است:
اين كاملاً غلط است. اسرائيل در حقيقت يك پروژهء استعمارى ست كه در كنگرهء يهود در شهر بال (سويس) منعقد در ۱۸۹۷ تصويب شد و ناسيوناليست هاى يهودتصميم گرفتند فلسطين را به استعمار خويش درآورند. در آن زمان واژهء استعمار و كولونياليسم شرم آور نبود. آنها به قدرت هاى استعمارى آن زمان روى آوردند تا از اين پروژه پشتيبانى كنند. امپراتورى عثمانى چندان علاقه اى به اين پروژه نداشت و بدان اهميتى نمى داد، اما بر عكس، امپراتورى انگليس بسيار به اين طرح علاقمند بود، چون مى خواست در قلب جهان عرب يعنى درست بين دو شرق و غرب اين منطقه، يعنى در فلسطين، كولون ها (مهاجرينى) مستقر شوند تا مصر را كه قدرتى بود تضعيف كنند و كنترل كانال سوئز را خود در دست داشته باشند تا بتوانند به مستعمرات ديگر خود اسلحه بفرستند. بعدها، ايالات متحده حمايت از پروژهء استعمار فلسطين را به عهده گرفت چون هدفش دسترسى به نفت خاورميانه بود. بنا بر اين برپايى دولت اسرائيل نه ناشى از جنگ جهانى دوم، بلكه مربوط به يك پروژهء استعمارى ست كه از مدتها پيش طرح ريزى شده بود. بايد يادآورى كرد كه در همان زمان دورهء تاريخى، قدرت هاى استعمارى اروپا سراسر آفريقا را مثل يك كيك معمولى بين خود تقسيم كرده بودند. در سال ۱۸۸۵ كنفرانسى از قدرت هاى استعمارى در برلين، بر سر آفريقا برپا شد با شركت بريتانيا، فرانسه، بلزيك، پرتقال، آلمان كه البته از هيچ آفريقايى براى شركت در كنفرانس دعوتى به عمل نيامده بود. آن دوره دوره اى استعمارى ست و اسرائيل يك پروژهء استعمارى. اين را به روشنى بايد گفت.
۲ـ دومين توجيه براى جا انداختنِ اسرائيل و مشروع جلوه دادنِ آن اين است كه مى گويند يهوديان به سرزمين نياكان خود كه در سال ۷۰ ميلادى از آن طرد شدند بازميگردند. اين هم يك افسانه است، زيرا من با مورخ معروف اسرائيلى شلومو ساند و مورخين ديگرى گفتگو كردم. آنها تأكيد مى كنند كه Exode يا خروج در كار نبوده و بنا بر اين retour يا بازگشت بى معنا ست. تحولات سياسى و اجتماعى و نيز حمله هاى دشمنانى وجود داشته اما جمعيت ساكن در فلسطين در زمان باستان از منطقه بيرون نرفته است (۲). در واقع، نواده هاى جمعيت يهودى عهد باستان در فلسطين همين فلسطينى هاى امروزند. آنانى كه گفته مى شود به سرزمين خود باز مى گردند كسانى هستند از اروپاى غربى و شرقى و از مغرب (شمال آفريقا) كه به دين يهود درآمده اند و همان طور كه شلومو ساند مى گويد: ملت يهود وجود ندارد. نه تاريخ مشترك، نه زبان و فرهنگ مشترك كه دين آنها مشترك بوده كه با دين ملت درست نمى شود. وقتى ملت مسلمان و ملت مسيحى وجود ندارد، ملت يهودى هم وجود ندارد.
۳ـ سومين دروغ بزرگ اينكه گفته مى شود اگر مهاجران يهودى رفته اند و آنجا را مستعمره كرده اند مهم نيست زيرا فلسطين سرزمينى خالى و غير مسكونى بوده است. اين هم دروغ بزرگى ست. اسناد و شاهدانى تأكيد مى كنند كه در اوايل قرن ۱۹ فلسطين درياى گندم بوده، محصولات كشاورزى آن از جمله به فرانسه صادر مى شده: روغن، صابون و پرتقال معروف جافا. وقتى كولون هاى يهودى و نيروهاى انگليسى مى خواستند در آنجا مستقر شوند دهقانان فلسطينى حاضر نمى شدند زمين هاى خود را رها كنند و به آنان تسليم شوند. بين آنان و تازه واردان درگيرى هاى متعدد رخ داد، تظاهرات، شورش، اعتصاب عمومى، مبارزات چريكى پيش آمد و بسيارى كشته شدند. آرى فلسطين هرچيزى بوده جز بيابان. مقاومت اهالى را تنها با سركوب بسيار سختى در هم شكسته اند كه اشغالگران انگليسى و سپس صهيونيست ها مرتكب شده اند.
۴ـ چهارم اينكه كسانى مى گويند اينكه گفتيد قبول، اما فلسطينى ها به ميل خود آنجا را ترك كرده اند. اين هم دروغ بزرگى ست و غلط. من خود زمانى اينطور فكر مى كردم. كسان زيادى چنين باورى داشتند كه خود ناشى از تبليغات اسرائيلى بود، تا زمانى كه «مورخين جديد اسرائيلى» مانند بنى موريس، ايلان پاپه و ديگران پيدا شدند كه مى گويند ابداً چنين نيست، بلكه فلسطينى ها را با اعمال خشونت تمام و ترور و عمليات منظم و پيوسته از سرزمين خويش طرد و اخراج كرده اند تا سرزمين از سكنه اش خالى شود. آرى اين افسانه اى ست كه تحريف تاريخ است و اسرائيل آن را همواره از انظار پنهان نگاه داشته است.
۵ـ دربارهء وضع امروز مى گويند كه اسرائيل تنها دموكراسى در خاورميانه است و بنابر اين بايد از آن دفاع كرد زيرا«دولت قانون» است. به نظر من اسرائيل دولت قانون نيست، بلكه تنها دولتى ست در جهان كه هيچ قانونى محدودهء مرزهاى آن را مشخص نمى كند. در تمام كشورهاى دنيا قانون اساسى يى وجود دارد كه معلوم مى كند قلمرو كشور تا كجا ست و فراتر از آن در قلمرو آن نيست. اما اسرائيل چنين وضعى ندارد زيرا پروژه اى ست توسعه طلبانه كه مرز و محدوده اى ندارد و قانونش كاملاً نژادپرستانه است مبنى بر اينكه اسرائيل دولت (يا كشور) يهود است و غير يهوديان شهروندان مادون انسان اند. چنين قانونى خود نفى و نقض دموكراسى ست. پس، اسرائيل را به هيچ رو نمى توان دموكراسى ناميد، بلكه همان استعمار است و دزدى اراضى ديگران؛ پاكسازى قومى اهالى فلسطين است و نبايد آن را به عنوان دموكراسى پذيرفت. البته خواهند گفت پارلمان دارد، رسانه هاى گروهى دارد و امكان انتقاد از دولت وجود دارد. اينها درست، اما يك دولت كه برپايهء غصب و دزدى سرزمين ديگران استوار باشد درواقع، دموكراسى بين دزدان و غاصبان است تا ببينند چطور مى توانند به دزدى ادامه دهند. اين را نمى توان دموكراسى ناميد. استعمار است. ديكتاتورى ست.
۶ـ مى گويند هدفى كه آمريكا در حمايت از اسرائيل دارد همانا حمايت از دموكراسى در خاورميانه است. مى دانيم كه آمريكا سالانه ۳ ميليارد دلار به اسرائيل كمك نظامى مى دهد تا همسايگانش را بمباران كند. اگر آمريكا خواستار حمايت از دموكراسى ست، پس كيست جز آمريكا كه ديكتاتورى هاى عربستان سعودى، كويت و ديكتاتورى حسنى مبارك را در مصر، كه همه دستشان به خون مردم آغشته است، حفظ و نگهدارى مى كند؟ درواقع، آنچه آمريكا در منطقه مى خواهد نه دموكراسى، بلكه جريان يافتن بى دردسرِ نفت است. از بين كسانى كه در كتاب با آنها مصاحبه كرده ام، نائوم چامسكى و سمير امين اين نكته را به روشنى بيان مى كنند. آمريكا خواهان كنترل جريان نفت است و با سركوب مى خواهد هر مانعى را از سر راه آن بردارد و كسانى را كه نمى خواهند نفت خود ر ا به رايگان در اختيار آمريكا قرار دهند درهم بكوبد. اين را در جنگ عراق و ديگر تجاوزهاى آمريكا ديده ايم. اما اين را هم بايد گفت كه آمريكا نمى تواند هرجا هم خواست حمله كند و هركسى را كه از او خوشش نمى آيد به راحتى حذف كند. چامسكى در مصاحبه اش آمريكا را ژاندارم منطقه (Flic du quartier) ناميده است. آمريكا با كودتا عليه مصدق كه منتخب مردم بود ديكتاتورى شاه را بر ايران تحميل كرد اما سرانجام نفوذ خود در ايران را از دست داد. آمريكا تنها اسرائيل را در منطقه دارد و لذا از آن دائماً حمايت مى كند. هر زمان كه اسرائيل قوانين بين المللى را زيرپا مى گذارد، مقررات ملل متحد و برابرى بين افراد انسانى را نقض مى كند آمريكا از آن دفاع مى كند. روشن است كه اين يك جنگ اقتصادى ست كه آمريكا ادامه مى دهد.
۷ـ وانمود مى كنند كه آمريكا در جست و جوى توافقى بين اسرائيلى ها و فلسطينى ها ست. اين هم صد در صد غلط است و دروغ. خاوير سولانا كه وزير خارجهء اتحاديهء اروپا بود چندى پيش خطاب به اسرائيل اعلام كرد كه «شما دولت بيست و يكم اتحاديهء اروپا هستيد» صنايع تسليحاتى اروپا با صنايع تسليحاتى اسرائيل همكارى مى كنند و آن را تأمين مالى مى نمايند. كارفرماهاى فرانسوى مانند لاگاردر (Lagardère) و داسو (Dassaut) كه بسيار نزديك به سركوزى هستند با اسرائيل همكارى تسليحاتى دارند. برعكس، وقتى فلسطينى ها دولت خود را در انتخابات برگزيدند اروپا حاضر نشد آن را به رسميت بشناسد و به اسرائيل بارها چراغ سبز دادند كه غزه را بمباران كند. بنا بر اين بايد بر همه روشن باشد كه وقتى رهبران اسرائيل، مانند اولمرت، باراك و غيره، غزه و كلاً فلسطينى ها را بمباران مى كنند سركوزى و آنجلا مركل و ديگران نيز در جنايت شريك اند.
۸ـ وقتى شما اين حرفها را مى زنيد و تاريخ و سرگذشت اسرائيل و فلسطينى ها را مى گوييد، وقتى منافع آمريكا را به خوبى در اين ماجرا نشان مى دهيد مى گويند شما يهودى ستيز (آنتى سميت) هستيد تا دهانتان را ببندند. بايد به وضوح گفت كه وقتى از دولت اسرائيل انتقاد مى كنيم نه تنها نژادپرست و يهودى ستيز نيستيم، بلكه بر عكس از دولتى انتقاد مى كنيم كه برابرى انسانى بين يهودى و مسيحى و مسلمان را زير پا مى گذارد و در نتيجه، صلح و آرامش را بين موجودات انسانى يهودى و مسيحى و مسلمان نقض مى كند و به اين دليل است كه بايد دولت اسرائيل را از ارتكاب اين جنايت بازداشت، زيرا استراتژى او چيزى جز اشاعهء كينه و نفرت نيست.
۹ـ رسانه هاى گروهى پاسخ مى دهند كه اما فلسطينى ها عامل خشونت و تروريسم اند. حرف ما اين است كه خشونت يعنى همان استعمار، يعنى اشغالگرى ارتش اسرائيل، و سياستى كه از فلسطينى ها زمين شان، خانه شان و هرآنچه را كه داشته اند دزديده اند. اين ارتش اسرائيل است كه با ممانعت از اينكه فلسطينى ها يك زندگى عادى داشته باشند به خشونت دست مى زنند. در سرِ راه به خانه، مزرعه، كارخانه، بيمارستان و اداره، با چك پوينت (checkpoint) يا پست بازرسى روبرو هستى كه گاه چند ساعت يا يك روز تمام معطل مى شويد. هستند زنانى باردار كه در نتيجهء همين معطلى ها به بيمارستان نرسيده و خود با بچه شان جان خويش را از دست داده اند. بنابراين، خشونت يعنى اشغالگرى. توجه كنيم كه ملل متحد در متون اساسى خود براى كليهء خلق هاى تحت ستم و استعمارزده اين حق را به رسميت مى شناسد كه به هر طريقى كه خود آن را درست تشخيص مى دهند دربرابر اشغالگر مقاومت كنند. بنابراين، مقاومت امرى ست مشروع، و خشونت كه همان اشغالگرى ست غيرقانونى و نامشروع.
۱۰ـ مسأله اى كه غالباً مطرح مى شود اين است كه دربرابر اينهمه كينه و و نفرت كه توسط اسرائيل و همدستان او اشاعه داده مى شود گويا ديگر راهى جز ادامهء همين وضع نيست زيرا هيچ راه حلى وجود ندارد. بايد دانست كه راه حل وجود دارد. سازمان هاى بزرگ فلسطينى از همان دههء ۱۹۶۰ [منظور سازمان الفتح است در سال ۱۹۶۸] پيشنهادى دادند بسيار دموكراتيك و ساده، يعنى يك دولت بدون تبعيض، يعنى حقوق مساوى بين يهوديان، مسيحيان و مسلمانان و لائيك ها.اين همان تعريف درست دموكراسى ست: يك نفر (مرد يا زن)، يك رأى. اسرائيل همواره اين راه حل ها را رد كرده و برعكس، اقدام به زندانى كردن يا قتل و ترور نه تنها رهبران حماس، بلكه رهبران الفتح، جبههء خلق فلسطين و نيز جبههء دموكراتيك و غيره كرده است. اسرائيل حاضر به مذاكره نيست و اگر دليلش را جستجو كنيم پى مى بريم كه تنها دليل اين است كه اسرائيل در خدمت جريان يافتن نفت به آمريكا ست. اين جنگى ست اقتصادى، جنگى به خاطر نفت و منافع چند مليتى ها.
تنها چيزى كه مى تواند اين روند را متوقف كند همانا فشار مردمى و شهروندى بر دولت هايى ست كه همدست اسرائيل هستند در آمريكا، اروپا و هرجاى ديگر. فشار روى رسانه هاى گروهى كه از بيان حقيقت و فاشگويى سرباز مى زنند و علاوه بر آن، به كارگيرى اينترنت يا هر وسيلهء ديگرى مانند آنچه ما انجام مى دهيم يعنى انتشار خبرنامه دربارهء فلسطين و... هركسى بايد دست به روشنگرى بزند، دروغزنى هاى رسانه ها را افشا كند تا بتوان به وضعيتى رسيد كه راه حلى جهت استقرار صلح در خاور ميانه به دست آيد و پياده شود.
يادداشت ها:
۱- Michel Collon, Israel, parlons-en ! Ed. Investig’action-couleur livres, ۲۰۱۰.
۲ـ رك. مقالهء «ملت يهود چگونه اختراع شد» از شلومو ساند.
http://www.peykarandeesh.org/felestin/170-melate-yahood.html
منبع: همين متن به صورت ويدئو به زبان فرانسوى در سايت:
http://www.europalestine.com//spip.php?article5181
۱ـ دروغ نخست اينكه مى گويند اسرائيل در واكنش به كشتارعام يهوديان در جنگ جهانى دوم ۴۵ـ۱۹۴۰ به وجود آمده است:
اين كاملاً غلط است. اسرائيل در حقيقت يك پروژهء استعمارى ست كه در كنگرهء يهود در شهر بال (سويس) منعقد در ۱۸۹۷ تصويب شد و ناسيوناليست هاى يهودتصميم گرفتند فلسطين را به استعمار خويش درآورند. در آن زمان واژهء استعمار و كولونياليسم شرم آور نبود. آنها به قدرت هاى استعمارى آن زمان روى آوردند تا از اين پروژه پشتيبانى كنند. امپراتورى عثمانى چندان علاقه اى به اين پروژه نداشت و بدان اهميتى نمى داد، اما بر عكس، امپراتورى انگليس بسيار به اين طرح علاقمند بود، چون مى خواست در قلب جهان عرب يعنى درست بين دو شرق و غرب اين منطقه، يعنى در فلسطين، كولون ها (مهاجرينى) مستقر شوند تا مصر را كه قدرتى بود تضعيف كنند و كنترل كانال سوئز را خود در دست داشته باشند تا بتوانند به مستعمرات ديگر خود اسلحه بفرستند. بعدها، ايالات متحده حمايت از پروژهء استعمار فلسطين را به عهده گرفت چون هدفش دسترسى به نفت خاورميانه بود. بنا بر اين برپايى دولت اسرائيل نه ناشى از جنگ جهانى دوم، بلكه مربوط به يك پروژهء استعمارى ست كه از مدتها پيش طرح ريزى شده بود. بايد يادآورى كرد كه در همان زمان دورهء تاريخى، قدرت هاى استعمارى اروپا سراسر آفريقا را مثل يك كيك معمولى بين خود تقسيم كرده بودند. در سال ۱۸۸۵ كنفرانسى از قدرت هاى استعمارى در برلين، بر سر آفريقا برپا شد با شركت بريتانيا، فرانسه، بلزيك، پرتقال، آلمان كه البته از هيچ آفريقايى براى شركت در كنفرانس دعوتى به عمل نيامده بود. آن دوره دوره اى استعمارى ست و اسرائيل يك پروژهء استعمارى. اين را به روشنى بايد گفت.
۲ـ دومين توجيه براى جا انداختنِ اسرائيل و مشروع جلوه دادنِ آن اين است كه مى گويند يهوديان به سرزمين نياكان خود كه در سال ۷۰ ميلادى از آن طرد شدند بازميگردند. اين هم يك افسانه است، زيرا من با مورخ معروف اسرائيلى شلومو ساند و مورخين ديگرى گفتگو كردم. آنها تأكيد مى كنند كه Exode يا خروج در كار نبوده و بنا بر اين retour يا بازگشت بى معنا ست. تحولات سياسى و اجتماعى و نيز حمله هاى دشمنانى وجود داشته اما جمعيت ساكن در فلسطين در زمان باستان از منطقه بيرون نرفته است (۲). در واقع، نواده هاى جمعيت يهودى عهد باستان در فلسطين همين فلسطينى هاى امروزند. آنانى كه گفته مى شود به سرزمين خود باز مى گردند كسانى هستند از اروپاى غربى و شرقى و از مغرب (شمال آفريقا) كه به دين يهود درآمده اند و همان طور كه شلومو ساند مى گويد: ملت يهود وجود ندارد. نه تاريخ مشترك، نه زبان و فرهنگ مشترك كه دين آنها مشترك بوده كه با دين ملت درست نمى شود. وقتى ملت مسلمان و ملت مسيحى وجود ندارد، ملت يهودى هم وجود ندارد.
۳ـ سومين دروغ بزرگ اينكه گفته مى شود اگر مهاجران يهودى رفته اند و آنجا را مستعمره كرده اند مهم نيست زيرا فلسطين سرزمينى خالى و غير مسكونى بوده است. اين هم دروغ بزرگى ست. اسناد و شاهدانى تأكيد مى كنند كه در اوايل قرن ۱۹ فلسطين درياى گندم بوده، محصولات كشاورزى آن از جمله به فرانسه صادر مى شده: روغن، صابون و پرتقال معروف جافا. وقتى كولون هاى يهودى و نيروهاى انگليسى مى خواستند در آنجا مستقر شوند دهقانان فلسطينى حاضر نمى شدند زمين هاى خود را رها كنند و به آنان تسليم شوند. بين آنان و تازه واردان درگيرى هاى متعدد رخ داد، تظاهرات، شورش، اعتصاب عمومى، مبارزات چريكى پيش آمد و بسيارى كشته شدند. آرى فلسطين هرچيزى بوده جز بيابان. مقاومت اهالى را تنها با سركوب بسيار سختى در هم شكسته اند كه اشغالگران انگليسى و سپس صهيونيست ها مرتكب شده اند.
۴ـ چهارم اينكه كسانى مى گويند اينكه گفتيد قبول، اما فلسطينى ها به ميل خود آنجا را ترك كرده اند. اين هم دروغ بزرگى ست و غلط. من خود زمانى اينطور فكر مى كردم. كسان زيادى چنين باورى داشتند كه خود ناشى از تبليغات اسرائيلى بود، تا زمانى كه «مورخين جديد اسرائيلى» مانند بنى موريس، ايلان پاپه و ديگران پيدا شدند كه مى گويند ابداً چنين نيست، بلكه فلسطينى ها را با اعمال خشونت تمام و ترور و عمليات منظم و پيوسته از سرزمين خويش طرد و اخراج كرده اند تا سرزمين از سكنه اش خالى شود. آرى اين افسانه اى ست كه تحريف تاريخ است و اسرائيل آن را همواره از انظار پنهان نگاه داشته است.
۵ـ دربارهء وضع امروز مى گويند كه اسرائيل تنها دموكراسى در خاورميانه است و بنابر اين بايد از آن دفاع كرد زيرا«دولت قانون» است. به نظر من اسرائيل دولت قانون نيست، بلكه تنها دولتى ست در جهان كه هيچ قانونى محدودهء مرزهاى آن را مشخص نمى كند. در تمام كشورهاى دنيا قانون اساسى يى وجود دارد كه معلوم مى كند قلمرو كشور تا كجا ست و فراتر از آن در قلمرو آن نيست. اما اسرائيل چنين وضعى ندارد زيرا پروژه اى ست توسعه طلبانه كه مرز و محدوده اى ندارد و قانونش كاملاً نژادپرستانه است مبنى بر اينكه اسرائيل دولت (يا كشور) يهود است و غير يهوديان شهروندان مادون انسان اند. چنين قانونى خود نفى و نقض دموكراسى ست. پس، اسرائيل را به هيچ رو نمى توان دموكراسى ناميد، بلكه همان استعمار است و دزدى اراضى ديگران؛ پاكسازى قومى اهالى فلسطين است و نبايد آن را به عنوان دموكراسى پذيرفت. البته خواهند گفت پارلمان دارد، رسانه هاى گروهى دارد و امكان انتقاد از دولت وجود دارد. اينها درست، اما يك دولت كه برپايهء غصب و دزدى سرزمين ديگران استوار باشد درواقع، دموكراسى بين دزدان و غاصبان است تا ببينند چطور مى توانند به دزدى ادامه دهند. اين را نمى توان دموكراسى ناميد. استعمار است. ديكتاتورى ست.
۶ـ مى گويند هدفى كه آمريكا در حمايت از اسرائيل دارد همانا حمايت از دموكراسى در خاورميانه است. مى دانيم كه آمريكا سالانه ۳ ميليارد دلار به اسرائيل كمك نظامى مى دهد تا همسايگانش را بمباران كند. اگر آمريكا خواستار حمايت از دموكراسى ست، پس كيست جز آمريكا كه ديكتاتورى هاى عربستان سعودى، كويت و ديكتاتورى حسنى مبارك را در مصر، كه همه دستشان به خون مردم آغشته است، حفظ و نگهدارى مى كند؟ درواقع، آنچه آمريكا در منطقه مى خواهد نه دموكراسى، بلكه جريان يافتن بى دردسرِ نفت است. از بين كسانى كه در كتاب با آنها مصاحبه كرده ام، نائوم چامسكى و سمير امين اين نكته را به روشنى بيان مى كنند. آمريكا خواهان كنترل جريان نفت است و با سركوب مى خواهد هر مانعى را از سر راه آن بردارد و كسانى را كه نمى خواهند نفت خود ر ا به رايگان در اختيار آمريكا قرار دهند درهم بكوبد. اين را در جنگ عراق و ديگر تجاوزهاى آمريكا ديده ايم. اما اين را هم بايد گفت كه آمريكا نمى تواند هرجا هم خواست حمله كند و هركسى را كه از او خوشش نمى آيد به راحتى حذف كند. چامسكى در مصاحبه اش آمريكا را ژاندارم منطقه (Flic du quartier) ناميده است. آمريكا با كودتا عليه مصدق كه منتخب مردم بود ديكتاتورى شاه را بر ايران تحميل كرد اما سرانجام نفوذ خود در ايران را از دست داد. آمريكا تنها اسرائيل را در منطقه دارد و لذا از آن دائماً حمايت مى كند. هر زمان كه اسرائيل قوانين بين المللى را زيرپا مى گذارد، مقررات ملل متحد و برابرى بين افراد انسانى را نقض مى كند آمريكا از آن دفاع مى كند. روشن است كه اين يك جنگ اقتصادى ست كه آمريكا ادامه مى دهد.
۷ـ وانمود مى كنند كه آمريكا در جست و جوى توافقى بين اسرائيلى ها و فلسطينى ها ست. اين هم صد در صد غلط است و دروغ. خاوير سولانا كه وزير خارجهء اتحاديهء اروپا بود چندى پيش خطاب به اسرائيل اعلام كرد كه «شما دولت بيست و يكم اتحاديهء اروپا هستيد» صنايع تسليحاتى اروپا با صنايع تسليحاتى اسرائيل همكارى مى كنند و آن را تأمين مالى مى نمايند. كارفرماهاى فرانسوى مانند لاگاردر (Lagardère) و داسو (Dassaut) كه بسيار نزديك به سركوزى هستند با اسرائيل همكارى تسليحاتى دارند. برعكس، وقتى فلسطينى ها دولت خود را در انتخابات برگزيدند اروپا حاضر نشد آن را به رسميت بشناسد و به اسرائيل بارها چراغ سبز دادند كه غزه را بمباران كند. بنا بر اين بايد بر همه روشن باشد كه وقتى رهبران اسرائيل، مانند اولمرت، باراك و غيره، غزه و كلاً فلسطينى ها را بمباران مى كنند سركوزى و آنجلا مركل و ديگران نيز در جنايت شريك اند.
۸ـ وقتى شما اين حرفها را مى زنيد و تاريخ و سرگذشت اسرائيل و فلسطينى ها را مى گوييد، وقتى منافع آمريكا را به خوبى در اين ماجرا نشان مى دهيد مى گويند شما يهودى ستيز (آنتى سميت) هستيد تا دهانتان را ببندند. بايد به وضوح گفت كه وقتى از دولت اسرائيل انتقاد مى كنيم نه تنها نژادپرست و يهودى ستيز نيستيم، بلكه بر عكس از دولتى انتقاد مى كنيم كه برابرى انسانى بين يهودى و مسيحى و مسلمان را زير پا مى گذارد و در نتيجه، صلح و آرامش را بين موجودات انسانى يهودى و مسيحى و مسلمان نقض مى كند و به اين دليل است كه بايد دولت اسرائيل را از ارتكاب اين جنايت بازداشت، زيرا استراتژى او چيزى جز اشاعهء كينه و نفرت نيست.
۹ـ رسانه هاى گروهى پاسخ مى دهند كه اما فلسطينى ها عامل خشونت و تروريسم اند. حرف ما اين است كه خشونت يعنى همان استعمار، يعنى اشغالگرى ارتش اسرائيل، و سياستى كه از فلسطينى ها زمين شان، خانه شان و هرآنچه را كه داشته اند دزديده اند. اين ارتش اسرائيل است كه با ممانعت از اينكه فلسطينى ها يك زندگى عادى داشته باشند به خشونت دست مى زنند. در سرِ راه به خانه، مزرعه، كارخانه، بيمارستان و اداره، با چك پوينت (checkpoint) يا پست بازرسى روبرو هستى كه گاه چند ساعت يا يك روز تمام معطل مى شويد. هستند زنانى باردار كه در نتيجهء همين معطلى ها به بيمارستان نرسيده و خود با بچه شان جان خويش را از دست داده اند. بنابراين، خشونت يعنى اشغالگرى. توجه كنيم كه ملل متحد در متون اساسى خود براى كليهء خلق هاى تحت ستم و استعمارزده اين حق را به رسميت مى شناسد كه به هر طريقى كه خود آن را درست تشخيص مى دهند دربرابر اشغالگر مقاومت كنند. بنابراين، مقاومت امرى ست مشروع، و خشونت كه همان اشغالگرى ست غيرقانونى و نامشروع.
۱۰ـ مسأله اى كه غالباً مطرح مى شود اين است كه دربرابر اينهمه كينه و و نفرت كه توسط اسرائيل و همدستان او اشاعه داده مى شود گويا ديگر راهى جز ادامهء همين وضع نيست زيرا هيچ راه حلى وجود ندارد. بايد دانست كه راه حل وجود دارد. سازمان هاى بزرگ فلسطينى از همان دههء ۱۹۶۰ [منظور سازمان الفتح است در سال ۱۹۶۸] پيشنهادى دادند بسيار دموكراتيك و ساده، يعنى يك دولت بدون تبعيض، يعنى حقوق مساوى بين يهوديان، مسيحيان و مسلمانان و لائيك ها.اين همان تعريف درست دموكراسى ست: يك نفر (مرد يا زن)، يك رأى. اسرائيل همواره اين راه حل ها را رد كرده و برعكس، اقدام به زندانى كردن يا قتل و ترور نه تنها رهبران حماس، بلكه رهبران الفتح، جبههء خلق فلسطين و نيز جبههء دموكراتيك و غيره كرده است. اسرائيل حاضر به مذاكره نيست و اگر دليلش را جستجو كنيم پى مى بريم كه تنها دليل اين است كه اسرائيل در خدمت جريان يافتن نفت به آمريكا ست. اين جنگى ست اقتصادى، جنگى به خاطر نفت و منافع چند مليتى ها.
تنها چيزى كه مى تواند اين روند را متوقف كند همانا فشار مردمى و شهروندى بر دولت هايى ست كه همدست اسرائيل هستند در آمريكا، اروپا و هرجاى ديگر. فشار روى رسانه هاى گروهى كه از بيان حقيقت و فاشگويى سرباز مى زنند و علاوه بر آن، به كارگيرى اينترنت يا هر وسيلهء ديگرى مانند آنچه ما انجام مى دهيم يعنى انتشار خبرنامه دربارهء فلسطين و... هركسى بايد دست به روشنگرى بزند، دروغزنى هاى رسانه ها را افشا كند تا بتوان به وضعيتى رسيد كه راه حلى جهت استقرار صلح در خاور ميانه به دست آيد و پياده شود.
يادداشت ها:
۱- Michel Collon, Israel, parlons-en ! Ed. Investig’action-couleur livres, ۲۰۱۰.
۲ـ رك. مقالهء «ملت يهود چگونه اختراع شد» از شلومو ساند.
http://www.peykarandeesh.org/felestin/170-melate-yahood.html
منبع: همين متن به صورت ويدئو به زبان فرانسوى در سايت:
http://www.europalestine.com//spip.php?article5181
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر