نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه



حافظ زدم، این غزل آمد:

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببَر، خرمن سوخته گان را همه گو باد ببَر؛

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا، گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببَر؛

زلفِ چون عنبر خامَش که ببوید هیهات، ای دل خام طمع این سخن از یاد ببَر؛

سینه گو شعله ی آتش کده ی پارس بکِش، دیده گو آبِ رخ ِ دجله ی بغداد ببَر؛

دولت پیر مغان باد که باقی سهل است، دیگری گو برو و نام من از یاد ببَر؛

سعی نا بُرده درین راه به جایی نرسی، مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببَر؛

روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده، وانگهم تا به لَحَد فارغ و آزاد ببَر؛

دوش می گفت به مژگان درازت بکِشم، یا رب از خاطرش اندیشه ی بی داد ببَر؛

حافظ اندیشه کُن از نازُکی ِ خاطر ِ یار، برو از درگهش این ناله و فریاد ببَر.

هیچ نظری موجود نیست: