- منصور امان
این یک تصادف محض نیست که دُرُست در سالگرد پیروزی قیام ضدسلطنتی 57 بر حُکومت نظامی، ارتش و دستگاه امنیتی رژیم حاکم، مرکز سیاسی قیام به اشغال چکمه پوشان مُسلح و مُزدوران امنیتی در می آید. اشباح ناپدید شُده هزاران سرباز تا دندان مُسلح، خودروهای نظامی و ژنرالهای جُنون زده، در 22 بهمن 88 به خیابانها و میدانها بازگشتند و با این حال موجبی برای شگفتی وجود ندارد. سفر سی ساله ضدانقلاب در مسیر سرکوب اُمیدها و آماجهای قیام 57 به پایان رسیده است و او در آخرین منزلگاه، جایی که رژیم شاه با لشکر کشی و به کار انداختن همه ی ساز و برگ نظامی و امنیتی خود حُضور یافته بود تا آن را درهم شکسته و مغلوب ترک کُند، فرود آمده است.
همچون مُحمد رضا پهلوی، علی خامنه ای نیز پس از یک نبرد ناموفق چند ماهه، به واپسین سلاح خود یعنی، باز کردن درب پادگانها و اسلحه خانه ها برای غرق کردن جامعه ی سر به شورش برداشته در امواج قهر عُریان مُتوسل شده است. در 21 و 22 بهمن 57، راه حل نهایی که می بایست یکبار برای همیشه حُکومت را از دست دُشمنانش خلاص کُند به پاشنه آشیل آن تبدیل شد. موج سرکوب نظامی پس از رسیدن به نُقطه ی اوج، زیر فشار قیام به عقب پس نشست و همراه خود سیل بی انتهای قیام کُنندگان را از درهای باز پادگانها و اسلحه خانه ها عُبور داد. حکومت صریح نظامیان در شهریور 57 آغاز پایان رژیم شاه بود. جمهوری اسلامی در بهمن 88 به این مسیر با انتهایی گُریز ناپذیر گام نهاد. تحول 22 بهمن اما فقط ترسیم اُفق این پایان نیست بلکه، آغاز تجدید آرایش در نیروی شکل دهنده و طرفهای مُقابل آن نیز هست.
یک پایه شدن ساختار، پایان تناقض
همه ی کسانی که روز 22 بهمن ترکیب نهایی رژیم ولی فقیه برای جنگ در میدان را مُشاهده کردند، به خوبی می توانستند اولویتهای اصلی و فرعی در راهبُرد آن برای برخورد با جُنبش را تشخیص بدهند. در حالی که حجم بُزُرگی از ماموران مسلح، خیابانها و میدانهای اصلی شهر تهران را به اشغال نظامی درآورده بودند، یک نمایش بی رمق در صحنه ی به ظاهر اصلی رویداد این روز (میدان آزادی) جریان داشت که اکثریت تماشاچیانش را افراد اجاره شده تشکیل داده بودند. تدارُک گُسترده و پُر زرق و برق عملیات جنگی در خیابانها در برابر اقدام سیاسی تشریفاتی که برگُزار کُنندگانش هیچ اصراری در پنهان کردن جُزییات مشروعیت شکن آن نداشتند، کفه سنگین در مُعادله دو وجهی حُکومت را به روشنی نشان می داد.
باند ولی فقیه به این وسیله آشکار می ساخت که راهکار سُلطه سیاسی خود بر جامعه را از قید تناقُض میان ادعای پُر دردسر "جمهوری" مشروط اسلامی و رویارویی دایمی با "جمهور" رهانیده است و قصد دارد ناهمگونی ای را که یک حُقه باز ماکیاولیست، آیت الله خُمینی به "نظام" تحمیل کرد، به سود قُدرت حقیقی و منابع آن برطرف کُند.
در پندار برپا کُننده "نظام"، تشریفات حُقوقی و ساختاری جمهوری می توانست به عُنوان لایه رویی استبداد مذهبی، سُلطه سیاسی آن را کامل تر کُند و به انحصار قُدرت، ظاهر اجتماعی ببخشد. اما اینک که آیت الله خامنه ای "جمهور" باندها را با کوشش برای به زیر ناخُن کشیدن همه ی آن مُلغی کرده است بدون آنکه از اتوریته مذهبی و سیاسی سلف اش برخوردار باشد و با این خبط، "غیرخودی" ها را نیز وارد میدان رقابت خانوادگی کرده است، تشریفات جمهوری فقط می تواند به مثابه عامل تخریب پایه های اصلی قُدرت عمل کُند. ولی فقیه برای بقای خود در برابر جامعه ی مُعترضی که هوشمندانه روی ناهمگونیهای "نظام" مانور می دهد، چاره ای جُز کنار گُذاشتن پوسته ی نمایشی قُدرت و قانون اساسی آن ندارد. او اکنون ناگزیر است به طور مُستقیم و بدون پرده جُداکُننده ای که برای پنهان کردن ساز و کار اصلی حکومت از نگاه جامعه آویخته شده، در مُقابل آن پدیدار گردد.
تغییر آرایش درونی
رویکرد مزبور که بر پُشت گرایش نظامی در باند ولی فقیه به حرکت درآمده، تاثیرات بی واسطه ای بر توازن قُدرت بین فراکسیونهای گوناگون "اصولگرا" در این جبهه سیاسی می گُذارد و کارتهایی که از هنگام حذف باند "دوم خرداد" از دستگاه قُدرت روی میز گُذاشته شُده است را بُر می زند. رهبر جمهوری اسلامی با گره زدن بند ناف "حفظ نظام" به نیروی نظامی و ابزارهای نقد آن یعنی، سپاه پاسداران و زیر مجموعه های امنیتی و شبه نظامی اش، سازش پیشین گرد مساله تقسیم قُدرت را بی اعتبار ساخته است. او ناگُزیر است قُدرت، نُفوذ، غنیمت و پاداشی که به مُنجیان پاسدار، بسیجی، لباس شخص اش می دهد را از مُتحدان دیروزش باز بستاند و آنها را به منظور باز کردن فضا برای مُباشران تُفنگ و چُماق به دست خود، بیشتر به حاشیه براند. از این رو، "سُتون خیمه" هر چه بیشتر جایگاه آسوده ی فراجناحی و "فصل الخطاب" همه ی فراکسیونها در باندش را وا می گُذارد و خود به محل مُناقشه و محمل نزاع تبدیل می شود. این امر به ویژه هنگامی که از خیابان شُعار "مرگ بر خامنه ای" به گوش می رسد، کُمک زیادی به تقویت موقعیت وی نه زیر خیمه و نه بیرون از آن نمی کُند.
بیان سیاسی این اقدام، به گردش درآمدن دور جدیدی از جراحی در ساختار انحصاری و کوچک شُده ی قُدرت و حذف حلقه های بیشتری از گرد آن است و بر پیشانی آن، در گرفتن جدالهای سخت میان فراکسیونهای باند ولایت و شکل گرفتن بُحرانهای جدید داغ شُده است که در دو سطح مُختلف جریان خواهند یافت. این تفاوت را مضمون و اهداف نبردهایی توضیح می دهد که نیروهای مورد حمله قرار گرفته سازمان می دهند. در حالی که برای نزدیکترین و آدابته شُده ترین گرایشها با دولت یکدست نظامی مانند طبقه مُمتاز دستگاه دیوانسالاری، آپارتچیکهای اقتصادی و اُلیگارشهای اُستانها، مضمون جدال را نبرد تقسیم منافع تشکیل می دهد، بورژوازی انگلی و رانت خوار و اُلیگارشی روحانیت سُنتی را نیروی مُحرکه تضاد منافع و جنگ طبقاتی به میدان خواهد کشاند.
در هر دو صورت، نفع ویژه آیت الله خامنه ای و شُرکای خاص او در هر چه مُتمرکز ساختن قُدرت و هرس شاخ و برگهای مُزاحم آن، از سوی همریشان مطرود به عُنوان نفع عام "نظام" و در اینجا باند ولی فقیه به رسمیت شناخته نخواهد شُد. حال پُرسش این است که آقای خامنه ای در حالی که تا گلو در گرداب شکست در یک پروژه یکدست سازی دیگر فرو رفته است، آیا توانایی، منابع و امکانات دست زدن به یک جراحی دیگر را دارد؟
هیچ شاهدی برای تایید این انگاره وجود ندارد اما در مُقابل، یک پروسه ی هشت ماه خیزش اجتماعی که از اعتراض به تقلُب انتخاباتی آغاز و اکنون به خواست حذف اصل ولایت فقیه رُشد یافته است، ناتوانی مرگبار حُکومت از غلبه بر نتایج اشتباه قبلی خود را بازگو می کُند؛ امری که درگیر شُدن آن در یک بُحران تازه و آن هم در کانون مرکزی قُدرت را به بندبازی بر لبه پرتگاه در حالی که با شدت به طرف سُقوط هُل داده می شود، همانند می کُند.
باند نظامی – امنیتی ولی فقیه یکبار در آخرین نمایش انتخابات ریاست جمهوری، پیامدهای بر هم زدن سازشی که به "خودی" ها امکان می داد رقابت خود را پیش ببرند و با این وجود مانع مُداخله "غیر خودیها" در آن گردند را تجربه کرده است. پیش از این دوره، توافُق باندهای "تُند رو و میانه رو" بر سر استراتژی و قواعد رقابت، از ایجاد فضای تحرُک برای نیروهای خارج از این مجموعه جلوگیری می کرد و حال آنکه اکنون با ورود فاکتور جُنبش اجتماعی، بحث پیرامون مساله چگونگی سازماندهی قُدرت و جهت گیری آن دیگر یک دعوای خانوادگی در چاردیواری بیت "آقا" نیست. هر شکاف جدید در "بالا" بی درنگ با نیروی اعتراضی در "پایین" پُر می شود و رفع مُزاحمت از مُتحدانی که نباید در سیاست نقش ایفا کُنند، "دُشمنان" بیشتری را به ایفای نقش موثر تر در سیاست جلب می کُند.
باند ولی فقیه برای حفظ سُلطه بر جامعه، برای رفع نگرانیهایش از مسایل مربوط به آن باید قُدرت سیاسی خود را درهم بشکند و خود را از بخش دیگری از پُشتوانه سیاسی اش محروم کُند و این همه را در شرایطی انجام دهد که نفس آتشین یک نیروی خُردکُننده را بر پُشت گردن خود دارد.
موقعیت آوانس خواه ها
رویکرد جدید آیت الله خامنه ای همزمان به معنای بسته شدن هر چه بیشتر دایره مانور سیاسی و تحرُک عملی نیروهایی است که بین جُنبش اجتماعی و حُکومت بندبازی می کُنند و رسالت شان را مُعتدل کردن تضادهای این دو جبهه قرار داده اند. اگر چه آقایان خاتمی، رفسنجانی و جریانهایی که آنها نمایندگی می کُنند از تلاش پُشت پرده برای بر سر لُطف آوردن باند رقیب طرفی نبسته اند اما همچنان راهبُرد اصلی آنها را بازی در زمین مین گُذاری شُده حُکومت و آوانس گرفتن از آن تشکیل می دهد.
کوشش همه جانبه آنها برای کُنترُل اعتراضهای 22 بهمن و تغییر جهت تظاهرات در این روز به سوی مجلس آشتی کُنان و "همدلی همه ی گروهها"، چراغ سبزی به آیت الله خامنه ای و "عُقلای اصولگرا" بود که ریاکارانه "آشتی ملی" با آنها را مشروط به مرزبندی با "مُعاندان" ساخته بودند. دستپاچگی جریانهای "اصلاح طلب" برای نشان دادن حُسن نیت خود حتی تا آنجا پیش رفت که در بیانیه هایی که با امضاهای مُختلف برای اعلام شرکت در مراسم 22 بهمن صادر کردند، یکصدا خواستار انحلال جُنبش اجتماعی در تظاهرات حُکومتی و سر دادن شُعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" از جانب آن شُدند.
هیچکس و از همه بیشتر خود نویسندگان بیانیه های مزبور باور نداشتند که مُخالفان و مُنتقدانی که با وجود سرکوبهای وحشیانه هفته های پیش از 22 بهمن و تهدیدهای مُداوم آدمکُشان "نظام" به خیابان می آمدند، اعتنای در خور توجُهی به توصیه ها و رهنمودهای آنها داشته باشند. از این رو اگر "اصلاح طلبان" با این وجود زحمت به ظاهر بیهوده مزبور را بر خود هموار می کردند، فقط یک دلیل می توانست داشته باشد و آن فرستادن پیام مُصالحه به گیرنده علاقمند دیگری بود.
پاسُخی که آنها در 22 بهمن دریافت کردند، می تواند نه فقط به عُنوان یک ضربه سخت به اُمیدها و توقُعات روز شان بلکه همچنین به ایده کُلی آنها در مورد نقش و جایگاه خود ثبت بشود زیرا وجود شریفی که آنان برای خود قایل هستند تنها در صورت پذیرفته شُدن از سوی هر دو سوی میدان می تواند در عالم واقعیت به بازی گرفته شود. این در حالی است که شُتُر سواری دولا دولای آنها در برخورد به بزنگاه 22 بهمن، از یک سو باند نظامی – امنیتی را بیشتر و بهتر مُطمین ساخت که استراتژی رُقبایش براى تأثيرگذارى بر رويدادها از دلبری، چاپلوسی و رقصیدن به هر ساز آنها که از تریبونهای عمومی یا صدا وسیما نواخته می شود، فراتر نمی رود و از سوی دیگر، جُنبش اجتماعی را به ماهیت دوگانه و اعتماد ناپذیر مُدافعان شرمگین حفظ "نظام" - که هر چیز و هر ایده فانتزی می تواند باشد جُز "نظام" ی که به طور واقعی وجود دارد - بیشتر مُتوجه ساخت. حُضور دست و پابسته اینان در میدان نشان داد که نه حاضرند انحصار قُدرت را از سوی باند رقیب تحمُل کُنند و نه عُرضه ی کشیدن تخت از زیر پای آن را دارند.
برآمد
جُنبش اجتماعی میدان جدال 22 بهمن را به گورستان "جمهوری اسلامی"، ساختار بی قواره و ناهمگونی که از جوهره استبداد مذهبی و پوسته جمهور "خودیها" سرهم بندی شُده است، تبدیل کرد تا آن را در شکل و ترکیب اصلی اش نمودار سازد. ناتوانی ولی فقیه و همدستانش از سرکوب خیزش و ترس جنون آسا از آن، قُدرت درک شرایط اکنون و تصحیح - حتی نیم بند – اشتباه مرگباری که 8 ماه پیش مُرتکب شُدند را از آنها گرفته است. آرایش نظامی در برابر جامعه، توسُل به امامزاده ای است که در 22 بهمن 57 مُتوسلانش (رژیم شاه) را به جای شفا دادن کور کرد. در 22 بهمن 88 از سنگربندی خیابانی خبری نبود اما تاکتیک تغییر یافته آقای خامنه ای بار دیگر شن برای موتور ماشین جنگی "نظام" و کیسه های مملو از آن برای خیابان را باز می گرداند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر